دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

حکم تسمیه و ذکر نام شریف حضرت ولی عصر عج


حکم تسمیه و ذکر نام شریف حضرت ولی عصر عج

نوشته حاضر تقریر سلسله درس های «حدیث شناسی مهدویت » از استاد شیخ نجم الدین طبسی است که در «مرکز تخصصی مهدویت » در قم برای جمعی از طلاب و دانش پژوهان ارائه شده است

نوشته حاضر تقریر سلسله درس‏های «حدیث‏شناسی مهدویت‏» از استاد شیخ نجم‏الدین طبسی است که در «مرکز تخصصی مهدویت‏» در قم برای جمعی از طلاب و دانش‏پژوهان ارائه شده است . از تلاش برادر حجت‏الاسلام سیدحسن واعظی از دانش‏پژوهان کوشای این مرکز در تدوین این درس‏ها سپاسگزاری می‏شود .

● مقدمه:

مساله «تسمیه‏» ، در بعضی از ابواب کتاب‏های حدیثی و قواعد فقهی مطرح شده است . در این نوشتار، نخست این مساله را از منظر «حدیث‏شناسی‏» مورد پژوهش قرار داده، سپس حکم آن را استخراج و استنباط خواهیم کرد .

در مورد «حکم تسمیه‏» و نام بردن به اسم شریف حضرت «بقیة الله علیه السلام‏» با نام مخصوص آن حضرت (م . ح . م . د) - نه اسم‏ها و القاب دیگر ایشان - بیش از صد روایت ذکر شده است که می‏توان آن‏ها را به چهار دسته تقسیم کرد .

ـ یکم . روایاتی به طور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی، از تسمیه به اسم حضرت نهی می‏کنند; نه با قید خوف و تقیه و . . . .

امام هادی علیه السلام می‏فرماید: «لایحل لکم ذکره باسمه; (۱) برای شما حلال نیست که او را به اسم یاد کنید» . در این حدیث هیچ قیدی وجود ندارد و بطور مطلق نهی شده است .

امام صادق علیه السلام هم فرمود: «لایسمیه باسمه الا کافر; (۲) به جز کافر هیچ کس نام آن حضرت را نبرد» . در این حدیث نیز هیچ گونه قیدی ذکر نشده است . (۳)

ـ دوم . روایاتی از ذکر نام شریف آن حضرت، تا زمان ظهور نهی کرده است . حضرت عبدالعظیم حسنی از امام هادی علیه السلام نقل می‏کند: «. . . لایحل ذکره باسمه حتی یخرج فیملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا . . . ; (۴) به اسم یاد کردن آن حضرت (نام شریف را گفتن)، حلال نیست تا زمانی که ظهور کند و زمین را از قسط و داد آکنده سازد; پس از آن که پر از ستم و بی‏داد شده باشد» .

ـ سوم . روایاتی که علت را بیان کرده و نهی از ذکر نام شریف آن حضرت را به جهت تقیه، خوف و علل دیگر دانسته است . در روایات ابوخالد کابلی (۵) آمده است: «لما مضی علی بن الحسین علیه السلام، دخلت علی الباقر علیه السلام فقلت: جعلت فداک، قد عرفت انقطاعی الی ابیک و انسی به و وحشتی من الناس . قال علیه السلام: صدقت‏یا اباخالد! فترید ماذا؟ قلت: جعلت فداک، لقد وصف لی ابوک، صاحب هذاالامر بصفة لو رایته فی بعض الطرق، لاخذت بیده، قال علیه السلام: فترید ماذا یا اباخالد؟ قلت: ارید ان تسمیه حتی اعرفه باسمه . فقال علیه السلام: سالتنی والله یا اباخالد عن سؤال مجهد، و لقد سالتنی بامر [ما کنت محدثا به احدا، لحدثتک (۶) ]، و لقد سالتنی عن امر، لو ان بنی‏فاطمة عرفوه، حرصوا علی ان یقطعوه بضعة، بضعة; (۷) [ابوخالد کابلی گوید: ] هنگامی که علی بن الحسین علیه السلام وفات کرد، به خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم و به آن حضرت عرض کردم: فدایت‏شوم! تو می‏دانی که من جز پدرت کسی را نداشتم و انس مرا با او و وحشت مرا از مردم می‏دانی . فرمود: ای اباخالد! راست می‏گویی; ولی چه می‏خواهی بگویی؟ عرض کردم: فدایت‏شوم! پدرت صاحب این امر را به گونه‏ای برایم تعریف کرده بود که اگر در راهی او را می‏دیدم، حتما دستش را می‏گرفتم . فرمود: ای اباخالد! دیگر چه می‏خواهی بگویی؟ عرض کردم: می‏خواهم نام او را برایم بگویی تا او را به نامش بشناسم . پس فرمود: به خدا سوگند ای اباخالد! سؤال سختی که مرا به تکلف و زحمت‏می اندازد، از من پرسیدی . و همانا از امری سؤال کردی که [هرگز آن را به هیچ کس نگفته‏ام و] اگر آن را به کسی گفته بودم (گفتنی بود)، مسلما به تو می‏گفتم، همانا تو از من چیزی را سؤال کردی که اگر بنی‏فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند که او را قطعه قطعه کنند» .

در این حدیث، علت نهی از «تسمیه به اسم حضرت‏» خوف و تقیه دانسته شده است . از طرفی هر جا علت ذکر می‏شود، آن علت، حکم را هم تعمیم می‏دهد و هم تخصیص; از این رو در هر کجا «تقیه‏» باشد، نه تنها اسم حضرت; بلکه اسم دیگران را نیز نمی‏توان گفت . امام صادق علیه السلام فرموده است: «اسم علی و فاطمه علیها السلام را به زبان جاری نسازید و اسم آنان را نبرید; زیرا کسانی هستند که از این نام‏ها، خوششان نمی‏آید و به شما آزار می‏رسانند» . (۸)

ـ چهارم . روایاتی که در آنها به اسم شریف آن حضرت - چه از سوی امام معصوم و چه از راوی - تصریح شده است . صدوق از محمد بن ابراهیم کوفی روایت می‏کند: «ان ابا محمد علیهم السلام بعث الی بعض من سماه شاة مذبوحة و قال: هذه من عقیقة ابنی محمد علیه السلام; (۹) امام حسن عسکری علیه السلام گوسفند سربریده‏ای (یا بخشی از آن را) برای من فرستاد و فرمود: این عقیقه پسرم «محمد» است‏» .

علامه مجلسی (ره)، قائل به حرمت «تسمیه‏» به اسم حضرت بوده و توجیهاتی نیز راجع به این گونه روایات دارد . از این چهار دسته روایت، دسته اول و دوم متقارب و بیانگر یک معنا هستند و نتیجه واحدی دارند . پس در این موضوع سه دیدگاه وجود دارد:

۱) حرمت ذکر نام شریف آن حضرت تا زمان ظهور; مانند: علامه مجلسی، شیخ صدوق، شیخ مفید، طبرسی، میرداماد، محدث جزائری، محدث نوری، میرزای شیرازی، میرزا محمد تقی اصفهانی و . . . گفتنی است که میرداماد، و میرزای شیرازی و نوری، ادعای اجماع کرده‏اند و جزائری ادعای اکثر نموده است .

۲) حرمت ذکر نام شریف آن حضرت به جهت تقیه و خوف; مانند: مرحوم اربلی، حرعاملی، خواجه نصیرالدین طوسی، فیض کاشانی، مکارم شیرازی و . . . .

۳) حرمت ذکر نام شریف آن حضرت در دوران غیبت صغری; یعنی، این حرمت، اختصاص به دوران «غیبت صغری‏» داشته است . علامه مجلسی در بحارالانوار این قول را به بعضی نسبت داده است . (۱۰)

بررسی اقوال عالمان و فقیهان

در این قسمت، آرا و دیدگاه‏های چند تن از عالمان و فقیهان بزرگ شیعه، نقل و مورد بررسی قرار خواهد گرفت .

● آرای قائلین به حرمت

۱) علامه مجلسی

در مرآة العقول، ضمن بررسی سند روایات، روایات دیگری را نقل می‏کند و سپس وارد اصل بحث‏شده و استدلال می‏نماید .

حدیث ۱ . «علی بن محمد، عمن ذکره، عن محمد بن احمد العلوی، عن داود بن القاسم الجعفری، قال: سمعت اباالحسن العسکری علیه السلام یقول: الخلف من بعدی الحسن، فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: و لم جعلنی الله فداک؟ قال: انکم لاترون شخصه و لایحل لکم ذکره باسمه، فقلت: فکیف نذکره؟ فقال: قولوا: الحجة من آل محمد صلوات الله علیه و سلامه‏» ; (۱۱)

«داود ابن قاسم جعفری گوید: از حضرت ابوالحسن عسکری (امام هادی علیه السلام) شنیدم که می‏فرمود: جانشین بعد از من حسن است; پس حال شما نسبت‏به جانشین بعد از او چگونه خواهد بود؟ عرض کردم: برای چه، خدا مرا فدایت کند؟ فرمود: به جهت این که شما، خود او را نمی‏بینید و برای شما روا و حلال نیست او را به اسم یاد کنید . عرض کردم: چگونه یادش کنیم؟ فرمود: بگویید: حجت از آل محمد (صلوات و درود خدا بر او باد .)

علامه مجلسی در بررسی سند این حدیث، می‏گوید: «این حدیث مجهول و ضعیف است‏» .

حدیث ۲ . «علی بن محمد، عن ابی عبدالله الصالحی، قال: سالنی اصحابنا بعد مضی ابی محمد علیه السلام، ان اسال عن الاسم و المکان، فخرج الجواب: ان دللتهم علی الاسم اذاعوه، و ان عرفوا المکان دلوا علیه‏» ; (۱۲)

«ابوعبدالله صالحی گوید: یکی از اصحاب، (یکی از شیعیان)، بعد از رحلت‏حضرت ابومحمد (امام حسن عسکری علیه السلام) از من خواست که راجع به اسم مکان [امام دوازدهم ] بپرسم; جواب آمد: اگر اسم را به آنان بگویی، فاش می‏کنند و شایع می‏سازند . و اگر جا و مکان او را بدانند، مردم را به آن جا راهنمایی می‏کنند» .

علامه مجلسی (ره) درباره این حدیث‏بیشتر بحث می‏کند; چون از آن استفاده جواز می‏شود و آن بر خلاف نظر ایشان (حرمت تسمیه) است . از این رو می‏نویسد: اولا حدیث دوم ظاهرا «سقط‏» دارد و بررسی سندی نشده است . فقط در حاشیه آن نوشته است: «کذا» ، یعنی اولا حدیث را از نظر سندی (ضعف و قوت سند)، مسکوت عنه گذاشته و هیچ چیز نگفته است . درباره «صالحی‏» نیز می‏گوید که معلوم نیست او چه کسی است؟ آیا او همان ابوعبدالله بن صالح است‏یا شخصی دیگر؟ ظاهر روایت نشان می‏دهد که ایشان یا یکی از سفیران و نائبان بوده است و یا احتمالا رابط بین شیعیان و سفیران حضرت بوده است; ولی چنین شخصی به عنوان یکی از نائبان مطرح نیست . ثانیا، این تعلیل (ان دللتهم) . . . در حد ایما و اشاره به دوران «غیبت صغری‏» است; نه در حد دلالت . ثالثا، این ایما و اشاره با اخبار و روایاتی که صراحت در «تعمیم‏» دارند (نهی تسمیه را به طور مطلق و تا زمان ظهور تعمیم می‏دهند) تعارض ندارد . (۱۳)

آن گاه علامه مجلسی متذکر چند روایت می‏شود که در کتاب کافی نیست و افاده تعمیم می‏کند:

ـ «مارواه الصدوق باسناده عن عبدالعظیم الحسینی (رض)، عن ابی الحسن الثالث علیه السلام . انه قال: فی القائم علیه السلام، «لایحل ذکره باسمه حتی یخرج فیملا الارض قسطا و عدلا . . .» ; (۱۴)

«روایت صدوق (ره) به اسنادش از حضرت عبدالعظیم حسنی که ایشان نیز از ابوالحسن ثالث (امام هادی علیه السلام) در مورد حضرت قائم علیه السلام نقل می‏کند که فرمود: حلال نیست ذکر نام شریف آن حضرت تا زمانی که خروج کند و زمین را با قسط و داد آکنده سازد» .

ـ «و ما رواه بسند حسن عن الکاظم علیه السلام، انه قال عند ذکر القائم: لا تحل لکم تسمیته حتی یظهره الله عزوجل: فیملا الارض قسطا و عدلا» . (۱۵)

«روایت‏با سند صحیح از امام کاظم علیه السلام است که آن حضرت در موقع یاد کردن از حضرت «قائم علیه السلام‏» فرمود: او را به اسم یاد کردن برای شما حلال نیست تا زمانی که خداوند عزوجل او را ظاهر سازد تا زمین را پر از عدل و داد کند» .

ـ «و باسناده عن جابر، عن ابی جعفر علیه السلام، قال: فسال عمر، امیرالمؤمنین علیه السلام عن المهدی علیه السلام؟ فقال: یابن ابی‏طالب، اخبرنی عن المهدی ما اسمه؟ قال علیه السلام: اما اسمه فلا . ان حبیبی و خلیلی، عهد الی ان لا احدث باسمه حتی یبعثه الله عزوجل . . .» . (۱۶)

«[شاهد بر تعمیم] خبر جابر جعفی از حضرت ابی جعفر (امام باقر علیه السلام) است که فرمود: عمر بن خطاب از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد حضرت مهدی علیه السلام سؤال کرد و گفت: ای پسر ابوطالب! برایم اسم حضرت مهدی را بگو که اسم او چیست؟ حضرت فرمود: اسم ایشان را نمی‏توانم بگویم، به جهت این که حبیب و دوست من از من پیمان گرفته که اسم او را بیان نکنم تا زمانی که خداوند عزوجل او را برانگیزاند (تا زمان ظهور . . .)» .

● توجیهات علامه مجلسی:

از نظر علامه مجلسی، این روایات دلالت‏بر عدم جواز دارد; اما یک سری از اخبار و روایات هست که اسم حضرت را می‏آورد و نیز یک‏سری ادعیه هست که به اسم حضرت تصریح کرده است .

ـ توجیه اول: در جایی که اسم آقا ذکر و تصریح شده . یا از سوی راویان بوده و یا فقهایی که نظرشان جواز بوده است وآنان این اسم را نقل کرده‏اند; مانند شیخ بهایی . ایشان قائل به جواز بوده و در کتاب مفتاح الفلاح تصریح به اسم شریف کرده است . اما در دعاها و احادیث دیگر، یا آن حضرت را به لقب تعبیر کرده‏اند (مثل «المهدی‏») و یا به حروف مقطعه (م . ح . م . د .) بنابراین در روایات و دعاهایی که اسم ایشان ذکر شده، یا از سوی راویان، یا خود عالمان بوده است . در مقابل این‏ها روایات و دعاهایی هست که نام حضرت در آن‏ها بیان نشده است .

ـ توجیه دوم: بعضی از اخباری که متضمن اسم شریف امام علیه السلام است، دلالت دارد که ذکر نام آن حضرت فقط برای امامان جایز است وا ختصاص به آنان دارد .

ـ توجیه سوم: در اخباری که امام علیه السلام امر به «تسمیه‏» می‏کند; یعنی، اسم ائمه برده شود (۱۷) روایاتی هست که می‏گوید، اسم ائمه اطهار علیهم السلام را در قنوت نماز و یا بعد از نماز ذکرکنید . علامه مجلسی در پایان این بحث می‏نویسد: «و ما ورد فی الاخبار من الامر بتسمیة الائمه، فیمکن ان یکون علی التغلیب، او التجوز بذکره بلقبه و سائر الائمة باسمائهم‏» ; یعنی، آن اخباری که امر به ذکر نام شریف می‏کنند، یا بر عنوان «تغلیب‏» است - به این که یازده نفر به اسم برده می‏شوند، ولی امام دوازدهم به کنیه و یا لقب - و یا به نحو «مجاز گویی‏» است .

حدیث ۳ . «عدة من اصحابنا، عن جعفر بن محمد، عن ابن فضال عن الریان بن الصلت قال: سمعت ابا الحسن الرضا علیه السلام یقول: و سئل عن القائم . فقال: «لایری جسمه و لا یسمی اسمه‏» ; (۱۸)

«ریان بن صلت گوید: از حضرت امام رضا علیه السلام شنیدم که چون راجع به قائم علیه السلام سؤال شد، فرمود: شخص او دیده نشود و نام او برده نشود» .

علامه مجلسی می‏نویسد: این حدیث ظاهرا موثق است . چون اظهر این است که جعفر بن محمد بن عون اسدی می‏باشد . ایشان ظاهرا توثیق شده است . و چه بسا گمان شده که جعفر بن محمد بن مالک می‏باشد که ضعیف شمرده شده است; هرچند در ضعف او بحث هست و قدح ابن غضائری به جهت نقل عجائب و شگفتی‏ها و معجزات بوده و این چنین نقل‏هایی سبب قدح و ضعف نیست .

حدیث ۴ . «محمد بن یحیی، عن محمد بن الحسین، عن الحسن بن محبوب، عن ابن رئاب عن ابی عبدالله علیه السلام، قال: «صاحب هذا الامر لایسمیه باسمه الا کافر» ; (۱۹)

«ابن رئاب از امام صادق علیه السلام نقل می‏کند که حضرت فرمود: نام شریف صاحب الامر را جز کافر، نبرد (یعنی هر کس اسم ایشان را برد کافر است)» .

این روایت ا ز نظر محتوا و معنا، لحن شدیدی دارد; ولی در عین حال علامه مجلسی آن را صحیح دانسته، می‏گوید: «فیه مبالغة عظیمة فی ترک التسمیة‏» ; یعنی «در حدیث، خیلی مبالغه است و باید اسم برده نشود» .

▪ ایشان درباره این روایت، چند توجیه ذکر می‏کند:

ـ یکم . به چنین شخصی به این علت کافر می‏گویند که مخالفت کرده، نام حضرت را ذکر می‏کند، همچنان که کافر مخالفت می‏کند و کار نهی شده را انجام می‏دهد . لذا از این بابت‏شبیه به کافر است .

ـ دوم . اطلاق کافر در روایات، بر کسی که مرتکب «کبائر» می‏شود، زیاد است: «و قدر ورد فی بعض الاخبار ان ارتکاب المعاصی التی لا لذة فیها، تدعو النفس الیها، یتضمن الاستخفاف و هو یوجب الکفر، اذ بعد سماع النهی عن ذلک، لیس ارتکابه الا لعدم الاعتناء بالشریعة و صاحبها و هو عین الکفر» ; یعنی، بعضی از اخبار وارد شده که ارتکاب معصیت‏هایی که لذتی ندارند تا نفس را به سوی آن بکشاند; متضمن «استخفاف‏» و سبک شمردن حکم خداست و موجب کفر می‏شود . پس ارتکاب آن - بعد از شنیدن نهی از آن (ذکر نام) - بی‏توجهی به شریعت و صاحب شریعت است و این بی‏اعتنایی، عین کفر می‏باشد .

ـ سوم . ایشان از این توجیه - که با لفظ «قیل‏» آورده - می‏گوید: در این جا مراد یا خود امام زمان (عج) است; یعنی، اسم مخصوص حضرت را هر کس ذکر کند، کافر است و یا این که مراد به تمامی ائمه طاهرین علیهم السلام می‏باشد و نباید هیچ یک از آنان را به اسم ذکر کنیم . مثل این که بگوییم یا جعفر! یا موسی! . . . این استخفاف و بی احترامی بوده و موجب کفر است .

البته این گونه توجیه خالی از تکلف نیست . (۲۰)

۲) محدث نوری

ایشان با ذکر هفده روایت در این باب، می‏نویسد: «بعضی از این روایات ظهور دارند و بعضی‏ها نص هستند . ما ظاهر را بر نص حمل می‏کنیم، پس نتیجه می‏گیریم که این روایات بر عدم جواز تسمیه و بردن نام مولایمان حضرت مهدی (عج) - به آن اسم معهود - صراحت دارند این عدم جواز، از خصائص آن حضرت است; مانند غیبت و طول عمر ایشان که از ویژگی‏های خاص ایشان می‏باشد . غایت این منع، تا ظهور و ساطع شدن نور ایشان و استیلا و سلطنت آن امام همام است .

حتما می‏پرسید پس سر این حرمت تسمیه چیست؟ گوییم سر و حکمت آن را غیر از خداوند متعال، کسی نمی‏داند و این که برخی گفته‏اند به جهت تقیه و خوف است، این مطلب نمی‏تواند صحیح باشد; زیرا اگر به جهت تقیه و خوف باشد، جایز نیست اسم دیگر امامان را هم ببریم . هم چنین در صورت خوف، نمی‏توانیم اسم شخصیت‏ها و خواص شیعه را هم ببریم و این اختصاص به امام زمان (عج) ندارد، و هم‏چنین اگر قضیه، تقیه باشد، باز اختصاص به این اسم ندارد و اسم‏ها و القاب مشهور ایشان را نیز شامل می‏شود» . (۲۱)

▪ ایشان سه تایید، برای اخبار یاد شده، ذکر می‏کنند:

۱) عدم ذکر نام شریف آن حضرت در حدیث معراج; در اخبار مستفیضی که درباره «معراج‏» داریم، اسم ائمه اطهار و اوصیای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برده می‏شود، اما امام دوازدهم با «لقب‏» نام برده می‏شود .

● خلاصه روایت

۱) جابر بن عبدالله انصاری نقل می‏کند که جندل بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شده، از آن حضرت سؤالاتی کرد . بعد از آن اسلام آورد . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ایشان اسم معصومین علیهم السلام راذکر کرد و فرمود: «یا جندل! اوصیائی من بعدی بعدد نقباء بنی اسرائیل . . . فاذا انقضت مدة علی علیه السلام قام بعده الحسن علیه السلام . . . ثم یغیب عن الناس امامهم; یا جندل! اوصیای من، بعد از من به تعداد نقیبان بنی‏اسرائیل است . . . . پس بعد از آن که مدت زمان علی علیه السلام سپری شد، فرزندش امام حسن علیه السلام قیام می‏کند و امامت را برعهده می‏گیرد . . . سپس امام آنان غایب می‏شود» . راوی می‏پرسد: یا رسول الله! چه کسی غایب می‏شود؟ آیا امام حسن غایب می‏شود؟ فرمود: «و لکن ابنه الحجة یغیب عنهم غیبة طویلة; نه و لکن فرزند حسن علیه السلام (حجة بن الحسن علیه السلام) به مدت زیادی غائب می‏شود» . عرض کرد: یا رسول الله! اسم ایشان چیست؟ حضرت فرمود: «لا یسمی حتی یظهره الله تعالی; اسم برده نمی‏شود تا زمانی که خداوند متعال ایشان را ظاهر سازد» . (۲۲)

۲) عدم ذکر نام شریف آن حضرت در احادیث نبوی، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اسامی امامان را ذکر می‏کند، به غیر از اسم حضرت مهدی علیه السلام و به جای آن، یا لقب او را متذکر می‏شود و یا می‏فرماید: «اسمه اسمی او سمی‏» ; یعنی اسم ایشان، اسم من است . و یا ایشان هم نام من است .

امام باقر علیه السلام و امام جواد علیه السلام نیز فرموده‏های شبیه این را دارند .

۳) کثرت القاب آن حضرت; امامان معصوم و عالمان، در مقام نام بردن از ایشان، القاب آن حضرت را ذکر کرده‏اند و اسم ایشان را نبرده‏اند . در کتاب النجم الثاقب (۲۳) ۱۸۲ لقب برای حضرت مهدی ذکر شده است، سپس می‏فرماید: در زیارت ایشان نیز، اسم شریف حضرت نیامده و آنچه ذکر شده، این است: «السلام علی مهدی الامم‏» . (۲۴)

▪ پس حمل اخبار نهی از تسمیه بر تقیه به چند دلیل، فاسد و مردود است:

۱) خود روایات، غایت نهی از تسمیه را تا ظهور می‏داند; چه خوف و تقیه باشد و یا نباشد . پس معنا ندارد آن‏ها را حمل بر تقیه کنیم .

۲) اگر روایات برای تقیه باشد، در چنین صورتی اختصاص به این اسم ندارد . و القاب شایع و مشهور دیگر ایشان را نیز شامل می‏شود; مخصوصا لقب «مهدی‏» که نزد اهل سنت معروف‏تر از سایر القاب او است . در حدیث نبوی از این اسم، زیاد استفاده شده و در بیشتر بشارت‏ها در اخبار «اهل تسنن‏» کلمه «مهدی‏» ذکر شده است .

۳) حضرت «مهدی علیه السلام‏» مورد اتفاق فریقین (شیعه و سنی) است و اختلاف تنها در نسب و ولادت آن حضرت است; پس چیزی برای مخفی کردن وجود ندارد، تا زمینه‏ای برای تقیه بشود همه می‏دانند که ایشان در آخر الزمان ظهور نموده، و زمین را پر از قسط و عدل خواهد کرد; پس جای تقیه باقی نمانده است .

۴) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‏فرماید: «او هم نام من است‏» و یا «اسم او، اسم من است‏» ; در چنین صورتی راوی از کلام پیامبر صلی الله علیه و آله، حضرت را می‏شناخت، پس پیامبر صلی الله علیه و آله از چه کسی تقیه کرده است؟

اگر تقیه از غیر سامع است؟ پس چرا اسم ایشان در این مجلس برده نشده است؟ و از سامع تقیه شد . چرا پیامبر صلی الله علیه و آله اسم شریف را ذکر نکرده است . می‏توانست اسم را بگوید در عین حال، به سامع و راوی تفهیم کند که در مجلس دیگر، اسم آقا را نبرد .

۵) منشا خوف چیست؟ و از چه کسی باید ترسید؟ آیا از مردم عادی باید ترسید یا حاکمان ستمگر؟ معلوم است که از حاکمان ظالم باید ترسید . چون آنان می‏دانستند که زوالشان به دست ایشان خواهد بود، از این رو در صدد قتل آن حضرت بودند [ . اگر چنین باشد ] لازم است از هر چیزی که نشانه و تعبیر از حضرت باشد، منع شود; مخصوصا لقب «مهدی‏» و این اختصاص به اسم معهود - م . ح . م . د - ندارد .

۶) از نظر محدث نوری، روایت اول، اصلا قابل حمل بر تقیه نیست; زیرا این روایت در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده و آن زمان دوران تقیه نبوده است . تقیه در دوران امامان معصوم علیه السلام - به خصوص بعد از امام باقر علیه السلام - بوده است . (۲۵)

محدث نوری علاوه بر روایات، سه دلیل می‏آورد و مناقشه می‏کند و در این مناقشه، عمدتا نظریه علامه حر عاملی را رد می‏کند . البته در آخر به صراحت اسم حر عاملی را برده، و می‏نویسد: «صاحب وسائل اصرار دارید که بردن اسم ایشان، جایز است و کتابی مفصل در این زمینه می‏نویسد و در آن به روایات زیادی استدلال می‏کند . . . من خیلی تعجب می‏کنم از این عالم که چطور به خودش اجازه داده، به این روایات تمسک بکند؟ ! بلکه چطور به خودش اجازه داده که با تکلفاتش خود را به مهالک اندازد وی به بعضی از روایات استدلال می‏کند که از آن بوی «تدلیس‏» می‏آید; مثلا در باب نکاح (۲۶) استدلال می‏کند که نام گذاری مولود به این اسم تا هفت روز مستحب است این چه ربطی به بحث ما دارد؟ این نوعی تدلیس است . و یا این که استدلال می‏کند به روایت «من مات و لم یعرف امام زمانه‏» ; این هم از استدلالات ضعیف است . و یا به روایات تلقین (۲۷) «میت‏» استدلال کرده، و می‏گوید: آن‏جا مستحب است اسم ائمه علیهم السلام برده شود، پس گفتن اسم ایشان اشکال ندارد .

روایات زیادی هست که دلالت دارد بر این که ایشان، هم نام رسول خدا است . . . و نیز اخبار لوحی هست که متنش واقعا مختلف بوده و در این اخبار اسم حضرت آورده شده است . البته در بعضی از اخبار «لوح‏» کلمه «قائم‏» آمده است و یکی از این چهار یا پنج روایت، از نظر سند و متن خیلی قوی است .

محدث نوری، می‏افزاید: «بلی ما قبول داریم در بعضی از روایات، اسم ایشان آمده است . بعضی از این‏ها از خود راوی است و بعضی دیگر، از امامان معصوم و در مواضع مخصوص است . همه این‏ها قضایای شخصی است و نمی‏توان این روایات را معارض با روایاتی قرار داد که نص در نهی دارند . روایتی هم که مفادش نص بر جواز باشد، نداریم; در نتیجه «تسمیه‏» به اسم شریف امام علیه السلام جایز نیست .

محدث نوری می‏گوید: من در این رای و نظر تنها نیستم; بلکه قائلان به حرمت تسمیه زیادند، ازجمله آن‏ها محقق داماد است که در کتاب شرعیة التسمیة ادعای اجماع بر حرمت کرده است .

هم‏چنین محدث جزایری در کتاب شرح العیون حرمت را به بسیاری از فقها و جواز را به برخی از معاصران خودش نسبت داده است . سپس می‏نویسد: قبل از طبقه مرحوم جزائری، کسی را سراغ نداریم که قائل به جواز باشد; مگر خواجه نصیرالدین طوسی و محقق اربلی صاحب کتاب کشف الغمة (۲۸) . این مطلب در دوران محقق داماد، مساله نظری شد و مورد بحث قرار گرفت . پس از آن کتاب‏هایی در این زمینه نوشته شد . (۲۹) تا نوبت‏به صاحب وسایل رسید . ایشان کتاب مفصلی در مورد جواز تسمیه نوشت و بر جواز آن پافشاری کرد در حالی که مساله اجماعی بوده و یا بیشتر بزرگان قائل به حرمت‏اند .

● آرای قائلین به جواز

۱) شیخ حر عاملی

شیخ حر عاملی، تاکید بر جواز تسمیه به اسم امام عصر دارد; لذا در اول بحث چنین عنوان می‏کند:

«باب تحریم تسمیة المهدی علیه السلام، و سائر الائمة علیهم السلام و ذکرهم وقت التقیة و جواز ذلک مع عدم الخوف‏» .

ایشان ۲۳ روایت در این باره می‏آورد و در آخر می‏نویسد: «والاحادیث فی التصریح باسم المهدی محمد بن الحسن علیه السلام و فی الامر بتسمیته عموما و خصوصا; تصریحا و تلویحا، فعلا و تقریرا، فی النصوص و الزیارات و الدعوات و التعقیبات و التلقین و غیرذلک کثیرة جدا . . .» ; یعنی، احادیث تصریح بر اسم حضرت مهدی علیه السلام دارند و امر نموده‏اند به ذکر نام ائمه علیهم السلام عموما و به اسم آن حضرت (خصوصا) ; به این که تصریح به اسم شریف ایشان شود و یا تلویحا و با اشاره گفته شود .

و نیز تصریح زیادی شده در زیارت، نصوص، دعاها، تعقیبات، تلقین و . . . سپس می‏گوید: اگر از اول تا آخر فقه را نگاه کنیم، می‏بینم که اسم آقا را ذکر کرده‏اند . . . .

سپس می‏افزاید: من تنها نیستم که قائل به جواز باشم، بلکه عده‏ای از بزرگان دین در کتاب‏های حدیث، اصول و کلام نیز به اسم آقا تصریح کرده‏اند; مانند: علامه حلی، محقق حلی، فاضل مقداد، سید مرتضی، شیخ مفید (۳۰) ، ابن طاووس و دیگران . بعد می‏گوید: «والمنع نادر» ; یعنی; کسانی که تصریح نکرده‏اند و مانع از تصریح هستند، این‏ها تعداد کمی از علما می‏باشند . گویا محدث نوری از عبارت «والمنع نادر» ناراحت‏شده، می‏نویسد: چرا می‏گویید منع نادر است؟ ! حال آن که اجماع است و این اجماع را مرحوم میرداماد، ادعا کرده است و بیشتر فقیهان قائل به حرمت‏بوده‏اند .

البته روایاتی را که شیخ حر عاملی به آن‏ها استناد می‏کند، غیر از روایاتی است که در باب تحریم «تسمیه‏» ذکر شده است . ایشان در ابواب مختلف، به این روایات استناد کرده است; از جمله:

۲) باب احتضار

از کلینی نقل می‏کند که: «فلقنه کلمات الفرج و الشهادتین و تسمی له الاقرار بالائمة علیهم السلام واحدا بعد واحد حتی ینقطع عنه الکلام (۳۱) » ; «تلقین کن به محتضر کلمات فرج و شهادتین را و اسم امامان را یکی یکی ببر تا فوت کند» . این روایت صراحت در تسمیه تک تک ائمه علیهم السلام دارد .

۲) باب دفن

در این باب چند روایت نقل می‏کند:

ـ «. . . عن حریز (۳۲) عن زرارة قال: اذا وضعت المیت فی لحده قرات آیة الکرسی واضرب یدک علی منکبه الایمن; ثم قل: یا فلان! رضیت‏بالله ربا و بالاسلام دینا و بمحمد نبیا و بعلی اماما و سم حتی امام زمانه; میت را که به قبر گذاشتی آیت الکرسی را بخوان و دست روی شانه‏اش بگذار . سپس بگو: ای فلان بن فلان! راضی و خرسندم به پروردگاری خداوند و به دین اسلام و به پیامبری حضرت محمد صلی الله علیه و آله و به امامت‏حضرت علی علیه السلام و . . . یک یک امامان را نام ببر تا امامی که در دوران خودشان بوده است (تا امام زمان خودش .)

ـ «عن حریز، عن زرارة، عن ابی‏جعفر علیه السلام . قال: اذا وضعت المیت فی لحده فقل .(. . همان حدیث ۱) و بعلی اماما و تسمی امام زمانه . . . (۳۳) » . این حدیث نیز مثل حدیث قبلی است; با این فرق که حدیث قبلی مستند به نقل از امام علیه السلام نبود; (۳۴) ولی در این حدیث‏به امام علیه السلام استناد شده است .

ـ «. . . عن سالم بن مکرم، عن ابی عبدالله علیه السلام انه قال: تجعل له - المیت - وسادة من تراب . . . و تحرکه تحریکا شدیدا، و تقول: یا فلان بن فلان! الله ربک، و محمد نبیک، والاسلام دینک، وعلی ولیک و امامک . و تسمی الائمة - علیهم السلام - واحدا واحدا الی اخرهم، ائمتک ائمة هدی ابرار . . . ; (۳۵) . . . امام صادق علیه السلام فرمود: میت را در قبر مناسبی می‏گذاری و . . . و او را حرکت‏شدیدی می‏دهی و می‏گویی: یا فلان بن فلان! پروردگار تو خداوند است، و پیامبر تو حضرت محمد صلی الله علیه و آله، دین تو اسلام و امام و ولی تو حضرت علی علیه السلام می‏باشد . یک یک ائمه اطهار را تا آخرینشان نام می‏بری و می‏گویی، پیشوایان تو پیشوایان هدایت و نیکان‏اند و . . .» .

ـ «. . . عن اسحاق بن عمار، قال: سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول: «. . . علی امامی، حتی تسوق الائمة علیهم السلام . . . ; (۳۶) . . . امام صادق علیه السلام فرمود: . . . و می‏گویی: . . . علی علیه السلام امام من است و [ . . . ائمه را نام می‏بری] » .

شیخ حر عاملی می‏افزاید: وقتی که در باب تلقین تصریح به اسم حضرت شده، منظورشان همین روایات بوده است .

۳) باب عقیقه

ـ «. . . عن محمد بن ابراهیم الکوفی: ان ابامحمد علیه السلام، بعث الی بعض من سماه لی بشاة مذبوحة و قال: «هذه من عقیقة ابنی محمد علیه السلام‏» ; (۳۷)

«محمد بن ابراهیم کوفی می‏گوید: امام حسن عسکری علیه السلام برای یکی از کسانی که نامش را برایم ذکر کرد، گوسفند سربریده‏ای فرستاد و فرمود: این از عقیقه فرزندم محمد علیه السلام است‏» .

ـ «روی الشلمغانی فی کتاب الاوصیاء، قال: حدثنی الثقة، عن ابراهیم بن ادریس، قال: وجه الی مولای ابومحمد علیه السلام، بکبش و قال: عقه عن ابنی فلان و کل و اطعم اهلک . . .» ; (۳۸)

«ابن ادریس می‏گوید: مولایم ابومحمد امام هادی علیه السلام یک قوچی را برایم فرستاد و فرمود: این قوچ را عقیقه فرزندم فلان بکن و هم خودت میل کن و هم به اهل وعیالت اطعام نما» .

اگرمستند مرحوم عاملی این حدیث‏باشد، باید گفت در این جا کلمه «فلان‏» ذکر شده است و آن برخلاف مدعای ایشان می‏باشد .

۴) باب مزارات

«. . . عن الرضا علیه السلام: سئل عن اتیان قبر الحسین علیه السلام . . . و تکثر من الصلاة علی محمد و اله و تسمی واحدا واحدا باسمائهم، و تبرا الی الله من اعدائهم . . .» (۳۹) .

«از امام رضا علیه السلام در مورد آمدن به کنار قبر امام حسین علیه السلام سؤال شد; حضرت فرمود: «. . بر پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت او درود فراوان می‏فرستی و اسم آنان را یکی یکی می‏بری و از دشمنانشان اظهار بیزاری می‏کنی . . .» .

در این جا روشن نیست که چرا ایشان به این حدیث استناد نموده است؟ آیا این حدیث نیز صراحت در تسمیه به اسم خاص آن حضرت دارد؟ !

۵) ابواب ذکر

«. . . عن رزین صاحب الانماط، عن احدهما علیه السلام قال: من قال: «اللهم انی اشهدک و اشهد ملائکتک المقربین، و حملة عرشک المصطفین انک انت الله لااله الا انت الرحمن الرحیم و ان محمدا عبدک و رسولک، و ان فلان بن فلان امامی و ولیی و ان ابائه رسول الله و علیا و الحسن و الحسین و فلانا و فلانا حتی تنتهی الیه، ائمتی و اولیائی علی ذلک احیی و علیه اموت و علیه ابعث‏یوم القیامة فان مات فی لیلته دخل الجنة‏» . (۴۰)

«رزین از یکی از دو امام (امام باقر علیه السلام و یا امام صادق علیه السلام) نقل کرده که حضرت فرمود: هر کس دعای «اللهم انی . . .» ; بخواند پس اگر در همان شب بمیرد، وارد بهشت می‏گردد» .

شاهد مثال در این است که بگوید «الحسن و الحسین علیه السلام و یک یک امامان را نام ببرد .

شیخ حر عاملی، در ابواب مختلف، به این روایات استناد کرده است; در حالی که بعضی از آن‏ها قابل تامل است، از این رو می‏گوید: احادیث در تصریح بر اسم حضرت مهدی علیه السلام (محمد بن الحسن علیه السلام) در ابواب زیارات، نصوص، دعاها، تعقیبات و تلقین و غیر این‏ها واقعا زیاد است . (۴۱)

علامه مجلسی، بر خلاف ایشان، روایاتی را که مفادشان جواز است، رد می‏کند و نمی‏پذیرد . از این رو در آن‏ها مناقشه سندی و یا دلالی می‏کند; مثلا روایت «صاحب هذا الامر لایسمیه باسمه الا کافر» را از نظر سند صحیح می‏داند و سپس از نظر دلالی بحث می‏کند و می‏گوید: «فیه مبالغة عظیمة فی ترک التسمیة‏» ; یعنی باید اسم برده نشود و توجیهاتی را در این خصوص دارد که قبلا ذکر شد .

۲) محقق اربلی:

محقق اربلی می‏نویسد: «. و قد جاء فی الاخبار، انه لا یحل لاحد ان یسمیه باسمه و لا ان یکنیه بکنیته الی ان یزین الله الارض بظهور دولته و یلقب علیه السلام بالحجة و القائم و المهدی و الخلف الصالح و صاحب الزمان و الصاحب، و کانت الشیعة فی غیبته الاولی تعبر عنه و عن جنبته بالناحیة المقدسة و کان ذلک رمزا بین الشیعة یعرفونه به، و کانوا ایضا یقولون علی سبیل الرمز و التقیة: الغریم یعنونه علیه السلام‏» ;

یعنی در اخبار آمده بر هیچ کس جایز نیست او را به اسم یا به کنیه‏اش یاد کند تا زمانی که خداوند زمین را به ظهور حضرتش مزین سازد . آن حضرت، به حجت، قائم مهدی، خلف صالح، صاحب الزمان، صاحب شیعه، ملقب است .

در غیبت اولی از ایشان به «ناحیه مقدسه‏» تعبیر کرده‏اند و این تعبیر رمزی بین شیعه بود . آنان با این رمز آن حضرت را می‏شناختند . هم چنین از روی تقیه با رمز «الغریم‏» می‏گفتند و این روش شیعه بود .

سپس می‏افزاید: «. . . من العجب ان الشیخ الطبرسی و الشیخ المفید - رحمهما الله تعالی - قالا: انه لایجوز ذکر اسمه و لا کنیته ثم یقولان: اسمه اسم النبی صلی الله علیه و آله و کنیته کنیته - علیهما الصلاة و السلام - و هما یظنان انهما لم یذکرا اسمه و لا کنیته و هذا عجیب‏» ; یعنی، جای شگفتی است از شیخ طبرسی و شیخ مفید (ره) که ایشان می‏گویند: جایز نیست ذکر نام شریف آن حضرت و نه کنیه او; بعد می‏گویند: اسم او اسم پیامبر صلی الله علیه و آله و کنیه او کنیه پیامبر صلی الله علیه و آله‏است . آن دو بزرگوار گمان می‏کنند که با این گونه سخن گفتن، اسم و کنیه او را ذکر نکرده‏اند! این امری شگفت آور و غریب است!

بعد می‏گوید «والذی اراه ان المنع من ذلک انما کان للتقیه فی وقت الخوف علیه و الطلب له و السؤال عنه . فاما الان فلا; یعنی، نظر من چنین است که منع از تسمیه به اسم شریف حضرت، به جهت تقیه در دوران خوف، تحت تعقیب بودن و سؤال از نام و محل ایشان بوده است، ولی الان که خوف و تقیه‏ای نیست، منع و حرمتی ازذکر نام شریفش وجود ندارد» . (۴۲)

۳) فیض کاشانی:

فیض کاشانی در ذیل روایت ابی عبدالله صالحی، می‏نویسد: «. . . و یستفاد من ظاهر التعلیل ان تحریم التسمیه کان مختصا بذلک الزمان . الا ان الصدوق رحمه الله روی فی کتاب غیبته ما یدل علی انه مستمر الی یوم الظهور» ; یعنی، از ظاهر تعلیل چنین برداشت می‏شود که حرمت تسمیه، مختص به دوران غیبت صغری است . اما صدوق در کتاب «غیبت‏» می‏فرماید: «حرمت مستمر است تا روز ظهور حضرت علیه السلام‏» . (۴۳)

● خلاصه دلایل جواز:

۱) فضیلت تسمیه به اسم «محمد» ;

۲) شناخته نشدن امام علیه السلام مگر با اسمش;

۳) اخبار استحباب تلقین میت، ادعیه و .(. . در آن‏ها به اسم حضرت اشاره شده است) ;

۴) اخباری که می‏رساند آن حضرت هم نام رسول خدا است;

۵) اخبار لوح .

علامه مجلسی می‏گوید: «هذه التحدیدات مصرحة فی نفی قول من خص ذلک بزمان غیبة الصغری‏» ; یعنی، این روایاتی که حرمت را تا زمان ظهور امام می‏داند، این‏ها به صراحت نفی می‏کند قول کسانی را که می‏گویند حرمت مخصوص به دوران غیبت صغری است! اینان یک سری علل مستنبطه و استبعادات وهمی را در نظر می‏گیرند و بر اساس آن می‏گویند: حرمت در دوران «غیبت صغری‏» بوده است . (۴۴)

۴) شیخ صدوق

جاء هذا الحدیث (حدیث اللوح) هکذا بتسمیة القائم علیه السلام‏» ; یعنی، در این حدیث (حدیث لوح)، اسم شریف حضرت با کلمه «القائم‏» آمده است، با کلمه (م . ح . م . د) سپس می‏فرماید: نظر من مطابق روایاتی است که نهی از تسمیه می‏کند (یعنی من قائل به حرمت هستم). (۴۵)

۵) صاحب مکیال المکارم

میرزا محمد تقی موسوی اصفهانی، در کتاب «وظیفة الانام فی زمن غیبة الامام علیه السلام‏» ۵۴ تکلیف و وظیفه را بیان می‏کند . در وظیفه یازدهم می‏گوید: «عدم ذکر اسمه . . . و هو نفس اسم رسول الله و تسمیته بالالقاب‏» ; یعنی، اسم شریف ایشان برده نشود و اسم ایشان، اسم پیامبر اکرم است و ایشان با القاب یاد می‏شود . (مثل القائم، المنتظر، الحجة، المهدی، امام الغائب و .) . . . در اخبار زیادی وارد شده که تسمیه به اسم حضرت در دوران غیبت، حرام است .

۶) آیت الله مکارم شیرازی

خلاصه دیدگاه ایشان در کتاب قواعد فقهیه چنین است:

مشهور بین محدثان، حرمت «تسمیه‏» به اسم شریف حضرت است; لکن در آن احتمالاتی وجود دارد .

ایشان سه قول را مطرح می‏کند:

۱) حرمت تسمیه به دوران غیبت صغری اختصاص داشت;

۲) حرمت تسمیه دائر مدار «تقیه و خوف‏» است و این رای و نظر علامه حر عاملی است;

۳) حرمت تسمیه مطلق و تا زمان ظهور است; مانند شیخ مفید، طبرسی، محقق داماد، محدث نوری، محدث جزائری، علامه مجلسی، صدوق و . . . .

روایات در این‏باره، چهار طایفه است:

۱) حرمت تسمیه مطلقا و بدون هیچ قید و شرطی; مانند روایت کلینی از ابی‏عبدالله علیه السلام: «صاحب هذا الامر لایسمیه باسمه الا کافر; (۴۶) نام صاحب امر را جز کافر نبرد» .

۲) روایاتی که تصریح به حرمت تسمیه به اسم شریف دارند تا زمان ظهور حضرت مهدی (عج) ; مانند روایت عبدالعظیم حسنی از امام هادی علیه السلام: انه قال فی القائم . . . لا یحل ذکره باسمه حتی یخرج . . . ; حلال نیست‏یاد آن حضرت به اسم شریف تا زمان ظهور . . .» .

۳) روایاتی که معلل به خوف هستند; مانند روایت ابوخالد کابلی از امام باقر علیه السلام که قبلا ذکر شد .

۴) روایاتی که ائمه اطهار علیهم السلام و یا اصحابشان تصریح به اسم شریف حضرت نموده‏اند; مانند روایات صدوق از محمد بن ابراهیم کوفی در مورد عقیقه که قبلا ذکر شد .

ایشان بعد از تقسیم بندی روایات، نظر حر عاملی را نقل کرده، می‏گوید: ما نمی‏توانیم بگوییم: منع تسمیه، مثل سایر احکام تعبدی است! این حرف محققانه‏ای نیست; هر چند که برخی از بزرگان گفته باشند! نظر ما این است که منع دائر مدار تقیه است و در زمان ما که جای تقیه نیست، پس مانعی از ذکر نام آن حضرت وجود ندارد .

سپس بر سخنان علامه مجلسی، تعلیقه‏ای زده، می‏نویسد: «شما می‏گویید روایاتی هستند که حرمت را تا زمان ظهور تحدید می‏کنند و این روایات، نفی قول کسانی است که حرمت را اختصاص به دوران غیبت صغری می‏دانند . شما دلیل آنان را علل مستنبطه و استبعادات وهمی می‏دانید . این فرمایش صحیح نیست; بلکه همه این‏ها، برگرفته از روایات است و علل مستنبطه و استبعادات وهمی نیست . آنان روایات زیادی دال بر جواز تسمیه و تصریح به اسم شریف حضرت دارند . و از نظر دلالت نیز بیشتر و قوی‏تر از سایر روایات هستند .

حاصل کلام این که به دلایل زیر منع دایر مدار «خوف بر ایشان‏» ، یا «خوف بر خودمان‏» است:

۱) تنها راه برای جمع بین این روایات متشتت و متعارض این است که روایات طائفه اول (حرمت مطلقا) و روایات طایفه دوم (حرمت تا ظهور) را که تقریبا متقاربند و نتیجه واحدی دارند، بر روایات طایفه سوم حمل کنیم (حرمت‏به جهت تقیه و خوف) ; یعنی، حمل مطلق بر مقید بکنیم و راه دیگری هم نداریم . اگر این کار را نکنیم; باید قائل به تعارض باشیم که در چنین صورتی، مبنا یا تساقط است‏یا تخییر .

البته مرحوم آخوند خراسانی اصل اولی را تساقط می‏داند و اصل ثانوی را تخییر می‏داند .

پس یا باید مطلق را بر مقید حمل نماییم و یا قائل به تعارض بشویم . در این صورت اگر همه این‏ها از نظر سند قوت داشته باشند تساقط می‏شوند و یا قائل به تخییر بشویم . هر کدام که باشد، نتیجه یکی است و آن جواز است . و از بهترین و قوی‏ترین قراین بر این ادعا همان روایاتی است که خود امامان معصوم، اسم شریف حضرت را برده‏اند (روایات طایفه چهارم .)

علامه مجلسی در مورد این دلیل گفته‏اند: «بر خود امام جایز است نه بر ما» .

۲) احادیث زیادی از طریق اهل بیت علیهم السلام و عامه نقل شده که در آن‏ها تصریح به اسم و کنیه آن حضرت شده است; مانند «اسمه اسمی‏» . این بمنزله تصریح به اسم می‏باشد . البته علامه مجلسی به این مورد نیز جواب داده، می‏فرماید: «یا بر سبیل غلبه و یا بر سبیل تجوز است‏» .

۳) اگر قائل بشویم به حرمت تسمیه به اسم شریف آن حضرت (بدون تقیه و بدون محذورات دیگر) و از طرفی قائل بشویم به جواز چیزی که دلالت دارد به اسم ایشان (مثل کنایه یا رمز (م . ح . م . د) و به صراحت اسم حضرت را نگوییم; این تعبد شدید و استبعاد محض است و بدون تقیه بعید است‏حرمتی داشته باشد) (۴۷)

البته علامه مجلسی به این قول پاسخ مناسبی داده است . «چون دلیل ذکر شده فقهی نیست، استبعاد محض هم دلیل نمی‏باشد . علاوه بر آن که ادله حرمت تسمیه نیز ذکر شده است و بعید بودن نمی‏تواند یک دلیل مستقل مانند ادله اربعه باشد .

خلاصه: ایشان سه دلیل بر رد قول به حرمت آورده، می‏گویند، در دوران تقیه چه خوف بر ایشان و چه خوف بر خودمان باشد، ذکر نام حضرت حرام است; ولی در غیر از تقیه دلیلی بر حرمت نداریم و نیز روایات مطلقات را بر موارد تقیه حمل می‏کنیم .

البته ما با وجود این همه روایات صحیح در «حرمت تسمیه‏» تا زمان ظهور، نتوانستیم به خود جرات قول به جواز را بدهیم . و لذا پشت‏سر قائلان به رمت‏حرکت می‏کنیم . و ادله استادمان، به خصوص مطلب آخر، مورد تامل و بحث است .

پی‏نوشت‏ها:

۱. اصول کافی، ج ۱، ص ۳۳۲; مرآة العقول، ج ۴، ص ۱۶، ج ۱.

۲. اصول کافی، ج ۱، ص ۳۳۳، ح ۴.

۳. مرحوم مجلسی در توضیح این روایت‏بیانی دارد که خواهد آمد.

۴. «وسائل الشیعه‏» ، ج ۷، ص ۴۸۸، ب ۳۳، ح ۹، روایت ۲۱۴۶۰; چاپ بیروت ۲۰ جلدی و ر. ک: «کمال الدین‏» ، ص ۲۱۴ و «التوحید» ، ص ۶۴.

۵. کشی می‏گوید: اسم ابوخالد کابلی وردان و کنیه‏اش کنکر بوده که از حواریون ویاران مخلص امام زین العابدین می‏باشد و نیز فضل بن شاذان گفته: امام علی بن حسین (ع) پنج نفر یار صدیق داشته که یکی از آن‏ها وردان ابوخالد کابلی بوده است. خاتمه، وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۳۵۹; ر. ک: وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۹۱.

۶. در نسخه‏ای دیگر [لو کنت محدثا به احدا، لحدثتک ] دارد.

۷. ر. ک: بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۱. ر. ک: غیبة النعمانی، باب ۱۶، ح ۲; ر. ک: الغیبة للشیخ الطوسی، ص ۳۳۲، ح ۲۷۸ خلاصه روایت ذکر شده است.

۸. وسائل الشیعة، ج ۱۶، ص ۲۳۸، ب ۳۳، ح ۲.

۹. بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۵۰۰; کمال الدین، ص ۲۴۱.

۱۰. همان، ص ۳۲.

۱۱. مرآة العقول، ج ۴، ص ۱۶; اصول کافی، ج ۱، ص ۳۳۲.

۱۲. مرآة العقول، ج ۴، ص ۱۶; اصول کافی، ج ۱، ص ۳۳۲.

۱۳. کافی، ج ۱، ص ۳۳۲.

۱۴. مرآة العقول، ج ۴، ص ۱۶; کمال الدین، ص ۲۱۶; مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۸۰; وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۴۱.

۱۵. مرآة العقول، ج ۴، ص ۱۶.

۱۶. همان، ص ۱۶; ر. ک: الغیبة للشیخ الطوسی، ص ۴۷۰، ح ۴۸۷.

۱۷. شاید نظرشان به مرحوم حر عاملی است.

۱۸. اصول کافی، ج ۱، باب النهی عن الاسم، ص ۳۳۳، ح ۳.

۱۹. همان، ص ۳۳۳، ح ۴.

۲۰. مرآة العقول، ج ۴، ص ۱۷.

۲۱. مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۸۷.

۲۲. همان، ص ۲۷۹ (به نقل از «الغیبة‏» فضل بن شاذان‏».

۲۳. ص ۳۷.

۲۴. مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۸۷.

۲۵. همان، ص ۲۸۸.

۲۶. وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۴۴۸.

۲۷. همان، ج ۲۰، ص ۴۵۸; ر. ک: وسائل الشیعه، ج ۳، صص ۱۷۴، ۱۷۶، ۱۷۹ و ۱۸۰; ج ۱۴، ص ۵۴۹ و ج ۱۶، ص ۲۴۷.

۲۸. کشف الغمه، ج ۲، ص ۵۲۰.

۲۹. مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۸۸.

۳۰. البته شیخ مفید قائل به حرمت است.

۳۱. وسائل الشیعه، ج ۲، ص ۴۵۸; فروع کافی، ج ۱، ص ۳۴.

۳۲. وسائل الشیعه، ج ۲۰، ب الحاء، ص ۱۶۲ (۲۰ جلدی.) حریز بن عبدالله السجستانی، کوفی، ثقة، قاله الشیخ و العلامة و ابن‏شهر آشوب، و فیه مدح و فیه ذم محمول علی التقیة....

۳۳. همان، ج ۳، ص ۱۷۴; فروع کافی، ج ۱، ص ۵۴ نقل از ب ۲۰، ح ۲.

۳۴. همان، ص ۱۷۶ از ب ۲۰، ح ۶.

۳۵. همان، ص ۱۷۹، ب ۲۱، ح ۵.

۳۶. همان، باب ۲۱، ص ۱۸۰، ح ۶.

۳۷. همان، ج ۲۱، ص ۴۴۸، به نقل از: کمال الدین، باب ۴۱، ح ۱۰.)

۳۸. همان، به نقل از: (الغیبة للطوسی، ص ۲۴۶- ۲۴۵، ح ۲۱۴.)

۳۹. همان، ج ۱۴، ص ۵۴۹ (به نقل از تهذیب، ج ۶، ص ۱۰۲.)

۴۰. همان، ج ۷، ص ۲۲۱،) به نقل از کتاب کافی، ج ۲، ص ۳۷۹.)

۴۱. همان، ج ۱۶، ص ۲۴۶.

۴۲. کشف الغمة، ج ۳، ص ۳۱۰.

۴۳. الوافی، ج ۲، ص ۴۰۲.

۴۴. بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۲; سفینة البحار، ج ۸، ص ۶۴۲.

۴۵. کمال الدین، ص ۳۰۷.

۴۶. اصول کافی، ج ۱، ص ۳۳۲.

۴۷. القواعد الفقهیة، ج ۱، ص ۵۰۰.