چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
ویراستار چگونه آدمی است و چه می کند
ویراستار با کلمات سر و کار دارد، و هر جا کلماتی نوشته و منتشر میشود دست او در کار است.
● ویراستار چه میکند؟
ویراستار کلمات شخص دیگری را، که محتمل است رغبت ویژهای به آن نداشته باشد، در اختیار میگیرد و به تصحیح (یا بهبود) آن کلمات، که کاری است دشوار و طولانی، مبادرت میورزد. ویراستار ممکن است متنی را که دارد ویرایش میکند دوست داشته باشد یا دوست نداشته باشد، تأیید کند یا نکند، ممکن است آن را بکل چیز غلطی بپندارد، یا مهملی که به زحمت نیرزد، یا حتی آن را کتاب ضالهای بداند. مع هذا وظیفه او ایجاب میکند که کیفیتش را بهتر کند.
هر ویراستاری گاه گرفتار متون بد شده است (گفتن ندارد که او از بهر معیشت کار میکند.) متن بی ارزش به محض آنکه منتشر گردد چند و چون خود را بروز میدهد، یا شاید معلوم شود که نظر ویراستار غلط بوده است. به هر حال، غالباً متون ارزشمندی در اختیار ویراستار قرار میگیرد و او شادمانه زحمت میکشد تا آن متون به جهانیان عرضه شود.
گمنامی یا از خود گذشتگی ویراستاران اصل رایج پذیرفته شدهای است. ویراستار دایهای است که سهم عمدهای در پرورش کودکانی دارد که فرزند شخص دیگری به شمار میروند. او گاه تمایل پیدا میکند که سهمش شناخته گردد و گاه ترجیح میدهد که گمنام بماند.
این توصیف مجرد از شغل ویراستار جنبهای اساسی از زندگی حرفهای او را آشکار میسازد: دستاوردها معمولاً به نام شخص دیگری ثبت میشود. از این لحاظ، فرآیند ویرایش حتی میتواند معمایی اخلاقی به وجود بیاورد. فرض کنید متن دستنوشت کتابی به ناشر عرضه میگردد که حاوی اندیشه جاذبی است، بموقع است، و احتمالاً خوانندگان فراوانی خواهد داشت. ولی نویسنده این کتاب قریحه ادبی چندانی ندارد. غالباً آنچه میگوید همان نیست که میخواسته است بگوید، و اندیشهها را بی نوازه بیان میکند. متن دستنوشت پذیرفته میشود و ناشر، با موافقت نویسنده، ویراستاری را انتخاب میکند تا به ویرایش بپردازد: به تقریب هر جملهای را بازنویسد، ترتیب فصول را تغییر دهد، مکررات را حذف کند، و به هر جا که لازم بود عبارت وصل کنندهای یا پاراگراف آغازگری بیفزاید. نگین اندیشه حالا در کلاف مناسبی جای گرفته است. نویسنده، در پیشگفتار کتاب، بزرگوارانه از کارمندان ناشر تشکر میکند و چه بسا که نام ویراستار را ذکر کند و بگوید بسیاری از اصلاحات مدیون اوست (ولی واضح است که تمام نقایص کتاب پیشگفتار چنین میگوید فقط ناشی از خطای نویسنده است.) آیا عرضه کتاب به عنوان اثر نویسندهاش اخلاقاً موجه است؟ آخر به نویسنده کتاب کمک فراوانی شده است.
ما که اهل حرفه ویرایشیم معمولاً میگوییم بگذار چنین باشد. بسیاری از نویسندگان نیازمند کمکند، و بیشتر ناشران آماده فراهم آوردن وسیله این کمک. در نتیجه، جامعه ذرهای نور معرفت کسب کنند.
● ویراستار چگونه آدمی است؟
چنین شخصی که فرزند دیگری را میپرورد، پشت صحنه به کار میپردازد، و موتور شهرت سایران را روغنکاری میکند، چگونه آدمی است؟ این شخص، این ویراستار، مثل میلیونها کارگر دیگر است که اتومبیل میسازند، معدن حفر میکنند، به کار حسابداری مشغولند، به نظافت ساختمانها میپردازند، یا خطابه های رئیس جمهور و شوخیهای کمدینها را مینویسند. همه اینان به دیگران کمک میکنند و در برابر خدماتی که انجام میدهند مزد دریافت میدارند.
ویراستار بیش از هر چیز دیگر باید باریک بین باشد و دلسوزی کند. منظور این نیست که سایر کارگران ملزم نیستند که دلسوزی کنند، کار آنان نیز دلسوزیهای خاصی میطلبد. در حوزه نگارش، ویراستار باید به صحت بیان، به انتظام مطالب، به فصاحت، و به منطق توجه دقیق مبذول دارد. ویراستاران چه نفرتی دارند از مغالطهها و مجادله های عوامفریب، ایهامها و مبهم اندیشیها، ناهمسازیها و فصول نامتناسب، زبان حرفهای، زبان زرگری، و زبان اداره جاتی. آنان معتقدند که ویرگول و نقطه معنا دارند و به املای صحیح کلمات اهمیت میدهند. ویراستار شاد میشود از اینکه به دیگران کمک میکند. او نیروی ظریفی در اختیار دارد که در خدمت هر کسی قرار میگیرد که طالب آن است. به علاوه، والدین کودک معمولاً در برابر خدماتی که به فرزندشان میشود از دایه سپاسگزارند. بهترین نویسندگان نیز نسبت به ویراستاران خوب خود حق شناسند. و این همان چیزی است که به ویراستار انگیزش معنوی و رضایت عاطفی میبخشد.
بنابر آنچه گفته شد، شعار ویراستار این است: «من دلسوزی میکنم» نسبت به کلمهها و جملهها و پاراگرافها در مقالهها و جزوهها و کتابهایی که در دست ویرایش هستند. وظیفه ویراستار حکم میکند که بکوشد نثر این مقالهها و جزوهها و کتابها برای خوانندگان مفهوم باشد: تفهیم و تفاهم. این هدف کوچکی در زندگی نیست.
از این لحاظ بخردانه مینماید که ویراستار اشتیاق فعالی نسبت به اندیشه هایی داشته باشد که با آنها سر و کار دارد. ویراستار خوب میکوشد که به اندیشه مبهمی وضوح دهد و اندیشه درخشانی را تلألو بخشد.
● چرا ویرایش لازم است؟
ویرایش بر هزینه های نشر میافزاید و طبعاً قیمت کتاب را بالا میبرد. لاجرم این سوالها پیش میآید: چرا ویرایش لازم است؟ هزینه های چاپ اجتناب ناپذیر است، ولی آیا نمیتوان از هزینه های ویرایش کاست یا بکلی آنها را حذف کرد؟ بهبود کیفی متن از لحاظ فروش، حیثیت ناشر، و نفع عامه چه مزایایی در بر دارد؟
ویراستاران به سهولت میتوانند اثبات کنند که خدمت آنان کتابها را بهتر میکند، غلطهای دستوریشان را تصحیح میکند، فصیحتر و خواندنی ترشان میکند، و از زواید نامربوط مبرایشان میسازد. البته بیشتر ناشران رهنمودهایی در اختیار ویراستاران خود قرار میدهند تا آنان بدانند با توجه به فروش احتمالی هر کتابی ویرایش آن تا چه حد مقدور و مقرون به صرفه است. هر چه فروش احتمالی بیشتر باشد، پول بیشتر برای ویرایش در نظر گرفته میشود، البته به شرطی که ویرایش میزان فروش را افزایش دهد. ناشر وقتی سود بیشتری به دست میآورد که کتاب بالقوه پرفروشی به ویرایش اندکی نیاز داشته باشد. گاه نیز ممکن است کتاب پژوهشی ارزشمندی به ناشر پیشنهاد گردد که ویرایش مفصلی بطلبد ولی فروش چندانی نداشته باشد. در این صورت، چارهای نیست جز توسل به سنجش شتابزده. ویراستار حالا باید متن را به مرحله حروفچینی برساند، بی آنکه مته به خشخاش بگذارد که وقتگیر است و پول خوار. (اینگونه ویرایش لزوماً آسانترین نوع ویرایش نیست، چون به هر حال همه مطالب سنجیده میشود.) در سازمانهای انتشاراتی گاه حد ویرایش را به حداقل، معمولی و حداکثر درجهبندی میکنند.
ویراستاران، ضمن رعایت این قیود عملی، میکوشند تا کیفیت کتابها را پیش از چاپ بهتر کنند.
● چه کسی منتفع میشود؟
اولین کسی که منتفع میشود ناشر است. هیچ ناشری دوست ندارد در کتابهایش غلطهای املایی یا دستوری یافت شود، یا منتقدان عبارتها یا اندیشه های نامفهوم در آنها بیابند و نقل کنند. این نقایص به حیثیت ناشر لطمه میزند. بنابراین، سازمانهای انتشارتی با بهرهگیری از کار ویراستاران حیثیت خود را محفوظ میدارند.
لغزشها و کوتاهیهای نویسندگان نیز جبران میشود و در نتیجه، از یک سو شهرت و حیثیت آنان فزونی میگیرد و از سوی دیگر در فرآیند ویرایش نکاتی میآموزند که کتاب بعدیشان را بهتر میکند. (من این را به چشم دیدهام.)
خوانندگان نیز خوشحال میشوند از اینکه غلطهای املایی حواسشان را به خود معطوف نمیدارد یا ابهامها گیجشان نمیکند و برعکس، از تعبیرهای لطیف و اندیشه های درخشان محظوظ میشوند.
سرانجام، بهره ویراستاران نیز این است که درک کردهاند چگونه کتاب بدی خوب شده است، کتاب خوبی خوبتر شده است، و کتاب بسیار خوبی خوبترین شده است. این ادراک به آنان احساس دلپذیری میبخشد: حرفه ویراستاری بی اجر نیست بلکه خیر و برکات خاص خود را دارد. این است پاسخ پرسشی که فوقاً مطرح گردید.
● کتاب متعلق به کیست؟
ویراستاری که ساعتهای بسیاری را، در طول یک ماه یا بیشتر، صرف ویرایش یک کتاب میکند خواه ناخواه علاقه مالکانهای نسبت به آن پیدا میکند. وظیفه ویراستار این است که هر خطایی را بیابد؛ توجه کند که فی المثل نام ژرژ کلمانسو (Georges Clemenceau) غلط ضبط شده است؛ که قرنی که چارلز داروین (Charles Darwin) در آن میزیسته است نادرست ذکر شده است؛ در بحثی راجع به دی. اچ. لارنس (D. H. Lawrence) هیچ اشارهای به مسئله جنسیت نشده است؛ که در زمینه کنترل موالید تعمیم نتایجی که فقط با تکیه بر شش نمونه به دست آمده بیش از حد جسورانه است. ویراستار که با چنین مسئولیتهایی روبرو است گرایش پیدا میکند به اینکه کتاب را مال خود بداند. ولی کتاب به راستی متعلق به کیست؟
کتاب تا حدی به ناشر تعلق دارد زیرا او پول لازم برای ویرایش و چاپ و انتشار آن را فراهم آورده است و حیثیت و سرمایهاش را بدان وابسته کرده است. مع هذا، کتاب فرزند معنوی نویسنده است؛ بی وجود او کتابی نیز موجود نبود. ملاحظه میکنید که وابستگی دو سویهای وجود دارد. با این همه میتوان مشخص ساخت که چه متعلق به که است.
ویراستار باید به خاطر داشته باشد که نام نویسنده روی جلد و صفحه عنوان کتاب چاپ میشود و اوست که جوابگوی مطالبی است که در صفحات بعد درج شده است. لاجرم، کتاب به نویسنده تعلق دارد. نویسنده مسئول کتاب است جز در چند مورد در بعضی زمینه های قانونی مهم و در بیشتر تصمیمهای مربوط به تولید کتاب که در حوزه مسئولیتها و اختیارات ناشر قرار دارد.
ناشر و ویراستار که کارگزار اوست قانوناً و عملاً موظف است که مواظب افتراها و نیش زدنهای احتمالی باشد. گرچه نویسنده در قرارداد نشر کتاب به ناشر تضمین میدهد که کتاب حاوی هیچ مطلب افتراآمیزی نیست، در صورتی که شخصی نسبت به خود هر نوع افترایی در کتاب بیابد هم علیه نویسنده اقامه دعوی میکند و همه علیه ناشر. این است که ویراستار باید به منزله چشم ناشر عمل کند و مواظب مطالب احتمالی توهین آمیز و عالمانه و عامدانه لطمه زننده به حیثیت زندگان یا مردگانی باشد که خود یا بازماندگانشان بتوانند کار را به دادگاه بکشانند.
مسئله افترا به ندرت در انتشارات دانشگاهی پیش میآید، ولی در صورتی که پیش بیاید جنبه وخیمی پیدا میکند. کتاب خوبی راجع به کمونیستهای پیش از جنگ جهانی دوم در ایالات متحده امریکا به ناچار کنار گذاشته شد زیرا نویسنده راضی نبود نام اشخاصی را که «صورتی» (از لحاظ گرایشهای سیاسی و اجتماعی، معتدلتر از «سرخ») خوانده بودشان حذف کند. ویراستار معتقد بود که متصف کردن اشخاص به چنین صفتی میتواند مسئلهساز باشد، و حقوقدانی که از سوی ناشر مأموریت یافته بود متن دستنوشت را بررسی کند اعلام نمود که اشخاص مزبور میتوانند ناشر و نویسنده را به اتهام افترا به دادگاه بکشانند و محتملاً با توجه به روحیه مرافعه جویشان چنین نیز میکردند زیرا برچسب «صورتی» به شهرت آنان لطمه میزد. هزینهای که باید صرف میشد تا اثبات گردد این مطالب صحیح است (دفاع مرسوم در برابر اتهام) و اضطرابی که به دلیل این مرافعه گریبان ناشر را میگرفت چیزی نبود که یک سازمان انتشاراتی دانشگاهی قادر به تحمل آن باشد گرچه شاید بدین ترتیب قدمی به سود حقیقت و عدالت برداشته میشد.
آنچه من نیش زدن میخوانمش به اندازه افترا مسئله ساز نیست. نیش زدن اتهامی نیست که بتوان آن را به دادگاه کشاند. ولی این امر میتواند بخش قابل توجهی از خوانندگان بالقوه را بیزار کند و نسبت به نویسنده تا آن حد بدگمان سازد که از خیر کتاب بگذرند و به نویسنده و ناشر خرده بگیرند که چرا کتابشان حاوی مطالب غیرعادلانه است.
در مجموعهای از مقالات به قلم نویسندگان مختلف که قرار بود به صورت یک کتاب منتشر شود، نویسندهای که خود از پیروان پروپاقرص کلیسای انگلیس بود گوشهای به کاتولیکها زده بود. من پیشنهاد کردم این تعریض حذف شود زیرا ربط چندانی به بحث او نداشت (به واقع انحرافی بود از آن) و ممکن بود بعضی از خوانندگان علاقه مند به نظریه او را برماند. البته در اینکه او تمایلات مذهبی خود را بیان کند حرفی نبود، ولی در نوشتهای که قرار است چاپ شود چه بهتر که شخص اهل تساهل باشد. نویسنده مزبور سخت سری به خرج داد. هنگامی که منتقدی درست به همین جمله ایراد گرفت، و بدین بهانه ضربهای کاری به کل کتاب وارد ساخت، من دریافتم که میباید بیشتر میکوشیدم تا نویسنده را وادار به حذف آن جمله سازم حتی اگر لازم میبود چند ضربه خفیف حواله او کنم.
خودپرستی مردانه در بسیاری از خوانندگان بالقوه نفرت ایجاد میکند. نویسندهای که دوست دارد به مردی خود بنازد میتواند هر جا که دلش خواست این کار را بکند، ولی بسیار اتفاق میافتد که نویسندگان ندانسته مرتکب خطاهایی میشوند که مرده ریگ نگرشهای منسوخ است. مثلاً مینویسند: «راننده اتوبوس مدرسه، مثل چه بسیار از زنان دیگر، راننده ماهری نبود و نتوانست جلوی تصادف را بگیرد.» وقتی به چنین جملهای برمی خوری، ای ویراستار، دقت کن تا همه واقعیتهای تلخ حادثه همان گونه که بوده است بیان شود ولی پای بقیه زنان جهان را از این داستان بیرون بکش.
علی رغم حسن نیت و تلاش همه جانبه بسیار، هنوز سیاه با سفید در تقابل است، سفید با سیاه در تقابل است و نابردباریهای غم انگیز ادامه دارد. پیش فرضهای کم پیدا پابرجاست. ویراستار اگر این مسئله را همواره پیش چشم داشته باشد و نویسنده را نسبت به آن هشیار سازد، وظیفهاش را بهتر انجام خواهد داد. هرگاه نویسندهای چنین جملهای مینویسند: «سیاهان هائیتی پیشنهادهای خیرخواهانه جامعهشناسان امریکایی را به جا نیاوردند»، ذکر اینکه هائیتیان سیاهند بی مورد است. پس، ای ویراستار، این اشاره به «سیاه» بودن هائیتیان را حذف کن تا از آنان همان گونه نام برده شود که از جامعه شناسان امریکایی سفید نام برده شده است. البته گاهی زمینه بحث میطلبد، و بنابراین مانعی ندارد، که به سیاه بودن هائیتیان اشاره شود.
این قبیل نیش زدنها را میتوان نابردباری خواند و از آنجا که ترویج بردباری چندان در قلمرو وظایف ویراستار نمیگنجد، این سوال پیش میآید که اصلاً چرا آن را مطرح کردهایم؟
ویراستار، درست همانگونه که از نویسنده انتظار میرود، خوانندگان مقاله یا کتابی را که در دست ویرایش دراد همواره باید پیش چشم داشته باشد. در این صورت، آنان را بیهوده آزرده یا بیزار نمیکند. البته وقتی نگرش نابردبارانه جزئی از روح کتاب است باید آن را دست نخورده نگهداشت تا خوانندگان به سمت گیری نویسنده پی ببرند. ولی سیخ زدنهای بیجا، به ویژه در نوشته های پژوهشی، لکه هایی به جا میگذارد که پاک کردنشان یکی از وظایف ویراستار است.
با این پیشنهادها نمیخواهم بگویم که گرگ را به لباس گوسفند درآوریم. نباید به نویسندگان توصیه کرد که دیدگاهشان را پوشیده بدارند، بلکه برعکس، آنان را باید یاری داد تا موضع شخصی یا سمت گیریشان را به روشنی بیان کنند. گاه آنان عشقشان میکشد که حامیان دیدگاه مخالف را با ضربه های چپ و راست و کوتاه و بلند از پا بیندازند. این نمایش بدی نیست. چیزی که ویراستار حذف میکند عبارات لطمه زننده بی ربط و بیجایی است که خواننده را بیهوده منزجر میکند. نمیدانید چقدر از این نوع عبارات در متون دستنوشت یافت میشود.
در تمام این موارد از ویراستاران انتظار میرود که حضور ذهن به خرج دهند و نیروی سنجش خود را به کار بیندازند، پس عجب نیست که پس از دهها، بلکه صدها، غلطی که در یک متن مییابند و اصلاح میکنند نوعی احساس مالکیت به آنان دست میدهد.
متن کتاب، پس از اتمام و ویرایش، به بخش تولید ارسال میگردد تا آن بخش، برنامهای جهت طراحی جلد و حروفچینی و صفحهآرایی و چاپ و صحافی کتاب تنظیم کند. نویسندگان مجبور میشوند بیشتر تصمیم گیریهای مربوط به تولید کتاب را به عهده ناشر بگذارند. در قرارداد نشر کتاب، که به امضای نویسنده و ناشر میرسد، معمولاً تصریح میگردد که طرح و تولید کتاب طبق نظر و صلاحدید ناشر صورت میگیرد. این شرط بدین دلیل ضروری است که ناشر باید مقدار پول لازم برای چاپ و انتشار هر کتاب را تحت کنترل داشته باشد. مهارت طراحان مجرب سبب میشود که از این پول بیشترین بهره اخذ گردد. نویسندگان نیز بهتر است که کار را به دست این طراحان بسپارند. ولی بسیاری از نویسندگان تصوری کلی از طرح کتابشان در ذهن دارند. این تصورهای کلی چندان بد نیستند. ناشر مدبر آنها را مورد ملاحظه قرار میدهد و گاه نیز، احتمالاً به صورتی تعدیل یافته، از آنها استفاده میکند. مشکل وقتی پیش میآید که نویسندهای مدت زمانی طولانی یک تصور کلی را در ذهن پرورانده است و در نتیجه هر گونه تغییری که در آن داده شود به نظرش توهین به مقدسات جلوه میکند درست مثل تغییر دادن نام بچه پس از نامگذاری در غسل تعمید.
گاهی که نویسنده از تصمیم طراح ناراضی است ویراستار وظیفه پیدا میکند نویسنده را قانع سازد که تصمیم طراح بجاست. نویسندهای که نام استعاری غریبی برای کتابش انتخاب کرده بود سرسختانه اصرار میورزید که در طرح جلد استعاره به کار نرود. بدبختانه این تمایل وقتی ابراز شد که چیزی به چاپ روکش جلد کتاب نمانده بود. گاه لازم است توضیح داده شود که روکش جلد کتاب زودتر به چاپ میرسد تا کارکنان بخش فروش بتوانند آن را حتی پیش از انتشار کتاب به عمده فروشان و کتابفروشان عرضه کنند. نویسنده معمولاً روکش جلد را (که اتفاقاً از لحاظ بازاریابی مهم تلقی میشود) پس از اتمام کار چاپ و صحافی میبیند. طراح بی خبر از نظر نویسنده در طرح جلد از استعاره «روبانهای مِه» (یعنی همان نام کتاب) استفاده کرده بود. این بود که شادی نویسنده مزبور از اینکه برای نخستین بار نسخهای از اثرش را در دست دارد با تأسفی همراه شد که ناشی از مشاهده طرح جلد بود. در این مورد مشکل عمیقتر از طراحی بود. نام کتاب هدایت کننده نبود و طراح هنرمند چندان گناهی مرتکب نشده بود که آن جلد مِهآلود را ساخته بود زیرا نام کتاب هیچ اشارهای به محتوای آن نداشت.
تا اینجا گفتیم ویراستار کیست، چه میکند، و چرا کارش لازم است. اکنون بگوییم چگونه میتواند در کارش توفیق یابد.
● ویراستار چگونه میتواند در کارش توفیق یابد؟
موفقیت ویراستار عمدتاً منوط است به روابط شخصی. او برای آنکه بتواند کتاب را به بهترین نحوی ویرایش کند لازم است روابط خوبی با نویسنده داشته باشد. ویراستار خوب چشم از لغتنامه برمی گیرد و انسانی را مشاهده میکند که بخش مهمی از درون خود را دارد بر همگان آشکار میسازد. در زمینه این روابط، یعنی روابط ویراستار و نویسنده، چیزی در شیوهنامهها نمیتوان یافت. ولی سالها سر و کله زدن با نویسندگان و ویراستاران نوعی شیوه برخورد به من آموخته است که برایم کارساز بوده است.
پروفسور ویلیام استرانک (Professor William Strunk) داستانی راجع به ویلیام لاین فلپس (William Lyon Phelps) تعریف میکرد که از اساتید فاضل دانشگاه یل (Yale) است: یک روز صبح پروفسور فلپس بعد از خاتمه درس طبق معمول داشت در خیابانهای نیو هی ون (New Haven) قدم میزد که با پیرزن کوچک اندامی مواج شد.
پیرزن گفت: «پروفسور فلپس، سخنرانی دیشب شما عالی بود. ولی شما لابد برای اظهارنظر پیرزنی چون من پشیزی ارزش قایل نیستید.»
پروفسور فلپس مکثی کرد و کلاه از سر برداشت و سری به احترام فرود آورد و گفت: «خانم، من مرده تحسینم.»
هر انسانی تا حدی شبیه پروفسور فلپس است و با توجه به اینکه نویسندگان انسان اند، ویراستاران فرزانه به خاطر میسپارند که نویسندگان بدون شک از تحسین محظوظ میگردند و رابطه با آنان دوستانهتر خواهد بود اگر تصحیحها و تجدیدنظرها و تشکیکها با کمی تحسین همراه شود.
مجسم کنید روابط دو شخص را که نفر اول غلطهایی املایی واشتباههای دستوری و عبارتهای مبهم و تکرارهای نابجا و امثالهم را در کتاب نفر دوم بازمی نماید، و او میگوید: «شما حق دارید؛ من اشتباه کردم» (و همه پیشنهادهای اصلاحی نفر اول را میپذیرد) یا میگوید: «من حق دارم؛ شما بر خطایید» (و هیچ یک از پیشنهادهای اصلاحی او را نمیپذیرد). هر دوی این بده بستانها به دوستی آنها لطمه میزند. ولی اگر نفر اول ضمن بازنمودن خطاها و کاستیهای کتاب نفر دوم فضیلتهای آن را نیز تحسین کند دورنمای روابط آنان روشنتر خواهد شد. نویسندگان شکاک به دل خود بد نیاورند: چنین تحسینهایی بندرت دروغین یا ریاکارانه است ریاکاری پایه محکمی برای روابط خوب نیست، و ویراستاران باید رک گو و در عین حال محتاط باشند.
حتی در این صورت، گاه ویراستار قادر نیست فضیلتی در کتابی بیابد که دارد ویرایشش میکند. بعضی از متون دستنوشت بسیار آشفته یا چرند یا هم آشفته و هم چرند به نظر میرسند. ویراستار در این قبیل موارد بهتر است به خاطر بیاورد که روشهای انتخاب و حذف که پیش از اخذ تصمیم راجع به انتشار هر کتابی اعمال میشود معمولاً صحیح و منطقی است، کتابهایی که در دست چاپ اند به یقین ارزش چاپ شدن دارند، و این کتاب که به نظر او آشفته یا چرند میرسد لابد چیزکی دارد که بتوان تحسینش کرد.
فرض کنید کتابی حاوی نکات کاملاً بدیهی است و سخن از استدلالهایی به میان میآورد که مثل روز روشن است. چه چیز این کتاب را میتوان تحسین کرد؟ ویراستار میتواند این طور اظهارنظر کند: «بسیاری از خوانندگان با شما همعقیده خواهند بود. ولی آیا بهتر نیست به استدلالتان شکل تازهای بدهید؟» فرض کنید کتابی پر از اندیشه های درهم و برهم است یعنی نویسنده به روشنی نگفته است که حرفش چیست. چه چیز این کتاب را میتوان تحسین کرد؟ ویراستار میتواند این طور اظهارنظر کند: «شما به موضوع بسیار مشکلی پرداختهاید.» نویسنده این سخن را تحسینی از اثر خود تلقی خواهد کرد و لابد پیشنهادهای اصلاحی ویراستار را آسانتر خواهد پذیرفت. فرض کنید نسخه تایپ شده کتابی به دست ویراستار میرسد که نویسنده اصلاحات زیادی در آن صورت داده و حسابی ناخوانایش کرده است. بیشتر صفحات این نسخه لازم است دوباره تایپ شود. چگونه آن را تحسین کنیم؟ ویراستار میتواند این طور اظهارنظر کند: «اصلاحاتی که در نسخه تایپ شده انجام دادهاید عالی است. حالا لطف کنید صفحاتی را که روی آنها بیشتر اصلاح صورت گرفته دوباره تایپ کنید.» (اگر اصلاحات بجا و لازم نیستند، ویراستار میتواند به نویسنده بگوید: «شما باید همه صفحات این نسخه را تایپ کنید، مگر اینکه از خیر اصلاحات بگذرید.»)
گاه بیهوده است اینکه ویراستار بکوشد در گفت و گوهایش با نویسنده عبارات نومایه و درخشان به کار برد. عبارات معمولی، حتی کلیشهای، غالباً مناسب و کارساز است. مثلاً چنین جملهای «ما بسیار علاقهمندیم که کتاب شما را چاپ کنیم»، نویسنده را خوشحال میسازد و، حقاً، ویراستار باید خوشحال باشد که کتابی جهت ویرایش در اختیار داشته باشد.
ویراستاران از ابزار کارساز تحسین به قدر ممکن بهره نمیگیرند. شیوهنامه شیکاگو دستورالعمل کاملی به ویراستاران داده است، مع هذا اندکی تحسین صادقانه میتواند به نحو موثری رسمالخط اثر را تحت نظم صحیحی درآورد و به طور کلی سبک نویسنده را بهبود بخشد. ساعاتی که به مصرف ارزیابی و تذکر فضیلتهای یک اثر میرسد دو فایده در بر دارد: روابط نویسنده و ویراستار را بهتر میکند، و ویراستاران را، حال که توجهی خاص به فضیلتهای متن دستنوشت مبذول داشتهاند، قادر میسازد که آن فضیلتها را از طریق ویرایش قوت بیشتری بخشند.
(چاپ شده در «نشر دانش»، سال۶، شماره ۲)
مشخصات کتابشناسی اصل این مقاله:
Elsie Myers Stainton, “The copy editor”, Scholarly Publishing: A Journal for Authors & Publishers. October ۱۹۸۵, pp. ۵۵-۶۳.
(از کتاب «درباره ویرایش»، برگزیده مقالههای نشر دانش (۱)، زیرنظر نصرالله پورجوادی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، ۱۳۶۵.)
الزی مایرز استینتون
ترجمه ناصر ایرانی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
روز معلم معلمان ایران رهبر انقلاب مجلس مجلس شورای اسلامی خلیج فارس بابک زنجانی دولت دولت سیزدهم حجاب شورای نگهبان
معلم شهرداری تهران تهران هواشناسی پلیس آموزش و پرورش سیل قوه قضاییه فضای مجازی سلامت دستگیری شورای شهر تهران
قیمت دلار خودرو قیمت خودرو بانک مرکزی ایران خودرو دلار سایپا چین قیمت طلا بازار خودرو تورم کارگران
مسعود اسکویی تلویزیون سریال دفاع مقدس سعید آقاخانی موسیقی سینمای ایران فیلم نون خ تئاتر رسانه ملی کتاب
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه حماس نوار غزه روسیه عربستان ترکیه نتانیاهو
فوتبال استقلال پرسپولیس رئال مادرید بایرن مونیخ لیگ قهرمانان اروپا سپاهان تراکتور باشگاه استقلال تیم ملی فوتسال ایران فوتسال بازی
وزیر ارتباطات اینستاگرام تبلیغات اپل گوگل ناسا نخبگان همراه اول آیفون ویروس
دیابت کاهش وزن پرستار ویتامین قهوه خواب بیماری بارداری