شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
فلسفهٔ مجازات
مجازات یكی از قدیمیترین نهادهای بشری است. خصیصهٔ بارز این نهاد، ناخوشایند بودن آن برای كسی است كه مورد مجازات قرار میگیرد. این ویژگی فلاسفه را برانگیخته است تا در صدد ارایهٔ توجیهاتی برای آن برآیند.
این مقاله که در «دائرهٔالمعارف فلسفه» راتلیج به نگارش درآمده است، میكوشد نظریات فلسفی مختلف راجع به این مطلب را بررسی نماید. در ابتدا دو رویكرد آیندهنگرا یا غایتگرا و گذشتهگرا یا واپسگرا مطرح میشود. در رویكرد نخست مجازات به دلیل تأمین هدفی آتی و نتایج سودمند آن توجیه میشود؛ در حالی كه رویكرد دوم به خطایی كه مجرم مرتكب شده است توجه دارد.
هریك از این دو رویكرد، مظاهر متفاوتی دارد. معروفترین مظهر رویكرد گذشته نگرا نظریهٔ تلافیجویانه است كه ایدهٔ اصلی آن به یك معنا تاوان جرم است. از جملهٔ مظاهر رویكرد آیندهنگرا، نظریهٔ تقلیل جرایم، بازپروری، اصلاح و درمان مورد است كه بررسی قرار میگیرند.
در مقابل این نظریات كه به مجرم توجه دارند، در بخش پایانی مقاله، نظریاتی كه میكوشند مجازات را با توجه به قربانی جرم توجیه كنند مورد بررسی قرار گرفته و دو نظریهٔ ارضای خاطر و جبران خسارت مطرح شده است.
مجازات یکی از قدیمیترین ساختههای بشری است. مشكل بتوان جامعهای را تصور کرد که برای ناقضین قوانین اعم از نوشته یا نانوشته نوعی تنبیه روا ندارد؛ زیرا اداره جامعه متکی به این قوانین است. به علاوه، در بیشتر مكتبها کیفر جایگاهی ثابت و قدیمی دارد. از بُعد مذهبی کسانی که علیه خدا یا خدایان مرتکب جرمی شوند باید منتظر مجازات جهان بالا باشند، حال یا در این دنیا و یا در صورت عدم تحقق، در آن دنیا.
نقطه مقابل مجازات، پاداش است و پاداش دادن به خاطر اعمال نیک شاید به میزان سزادهی اعمال بد دارای قدمت و ثبات باشد. با وجود این، کیفر دارای ویژگی خاصی است که اعمال آن را از دیدگاه فلسفی پیچیده میکند، حال آن که این مشکل در پاداش وجود ندارد. از آن جا که به لحاظ منطقی همه مجازاتها متضمن تحمیل درد و رنج بر مجرم است و طبع انسانی آن را نپسندیده و در شرایط عادی آن را انتخاب نمیکند، معمولاً اثری ناخوشایند بر مجازات شونده دارد. اما واقعیت آن است که برخی مجرمین کم و بیش و بسته به موارد مختلف، به مجازات خو میکنند.
این واقعیت اساسی مجازات، به طور مشخص موجب نگرانی منفعتگرایان است. توضیح این که: چون مجازات ناخوشایند بوده و موجب سلب منفعتی از مجرم است، در نگاه اول امر نامطلوب است مگر این که نتایج به دست آمده از آن برای جامعه (مثل کاهش میزان جرم) به اندازهای باشد که رنج حاصل از اعمال آن را توجیه کند. این نگرانی در بیان معروف بتنام آمده است که: «هر مجازاتی بد است و مجازات فی نفسه متضمن شر و بدی است».
به رغم نگرانی بتنام، بدیهی است که مجازات گزارهای ثابت نیست تا ارباب قدرت به واسطه آن مرتکب ظلم بر زیردستان شوند. اگر این گونه باشد مجازات صرفاً نوعی ظلم و استبداد است که انتظار میرود با حرکت جامعه به سوی انصاف و مردم سالاری بیشتر، از بین برود. اما از گذشتهٔ دور مجازات چیزی بیش از تحمیل رنج و درد ناخوشایند توسط حاکمان بوده است و همواره با اهداف حقوق و عدالت رابطهای تنگاتنگ داشته است.
دستكم در موارد صحیح، مجازات چیزی نیست که بیجهت اعمال گردد. اصولاً افراد را به خاطر آن چه انجام دادهاند کیفر میدهند. معنای این مطلب آن است که تعیین مجازات به خاطر نقض قاعده یا قانون است، اما ورای این مطلب مفهومیگسترده نهفته است که اگر مجازات متناسب بوده و اعمال آن ناشی از سوء استفاده از قدرت نباشد حق مجرم است. مفهوم دقیق «استحقاق» امر پیچیدهای است اما غالباً بر این نکته تأکید میشود که برای مستحق بودن مجرم لازم است اولاً، با عمل ارادی خویش موجب اعمال مجازات نسبت به خود شده باشد و ثانیاً، این مجازات تا جایی كه ممكن است، با جرم تناسب داشته باشد.
در این دیدگاه، ناخوشایندی مجازات انکار نمیشود بلکهاین ناخوشایندی عادلانه توصیف میگردد. این دو ویژگی اساسی در مجازات، یعنی ماهیت ناخوشایند و فرض ارتباط آن با عدالت، نقش مهمیدر غالب تحلیلهای فلسفی داشته و در مباحث بعدی مد نظر خواهد بود.
● دو توجیهٔ متفاوت
مسئله مهمی که در مورد مجازات ذهن فیلسوفان را به خود مشغول کرده چگونگی توجیه اخلاقی آن است. در دیدی کلی از دو منظر کاملاً متفاوت میتوان بهاین موضوع پرداخت. در دیدگاه آیندهنگر یا غایت شناختی، توجیه مجازات بر اساس تحصیل اهدافی در آینده است؛ اهدافی که انتظار میرود به واسطه تحمیل نوع خاصی، یا به طور کلی هر مجازاتی، تأمین گردد. بتنام در کتاب «اصول اخلاق و قانونگذاری» خود (۱۷۸۰) چنین دیدگاهی را توصیف میکند، اما منشأ این دیدگاه را باید در زمان افلاطون جستوجو کرد. افلاطون در فصل ششم از کتاب «قوانین» اظهار میدارد: «افراد را نباید به خاطر اشتباه گذشتهشان مجازات کرد، زیرا وقتی عملی انجام شد نمیتوان آن را به حالت اول برگرداند بلکه با دیدی بهآینده، اعمال مجازات با هدف انزجار مجرم و دیگران از جرم به واسطه مشاهده مجازات انجام میگیرد».
نقطه مقابل این نگرش، دیدگاه گذشتهنگر یا واپسگرا نسبت به مجازات است. مؤلفههای این دیدگاه تأکید بر مفاهیمی از قبیل استحقاق و تناسب جرم و مجازات است. در این جا توجه به نتایج بعدی مجازات ملاک نیست بلکه تأکید بر خطایی است که مجرم انجام دادهاست. بر اساس این، مطابق با نظر ارسطو، از لحاظ قضایی هدف اعمال مجازات ترمیم خطاهای گذشته است. در ادامه به بررسی این دو دیدگاه خواهیم پرداخت، اما مناسب است بحث را با دیدگاه گذشتهنگر و به خصوص شاخصهٔ معروف آن، یعنی «نظریهٔ مکافات»، آغاز نماییم.
● نظریهٔ مکافات
واژهٔ «تلافی» از کلمهٔ لاتین Retribuere به معنای بازگرداندن گرفته شده است. اساس نظریه مکافات این است که مجازات تاوان جرم است. بازگرداندن دارای مفهومی مشابه در سطح انتقام ابتدایی است؛ به این معنا که اگر کودکی به کودک دیگر ضربهای وارد كند، دومی ممكن است به او بگوید «كاری میكنم كه تاوان آن را بدهی»، و همین كه به خاطر آن ضربه، متقابلاً ضربهای به او بزند تاوان خود را پرداخته است. در مفهوم رسمی تئوری مجازات مجرمین نیز همین استعاره به کار میرود؛ چنان که اغلب گفته میشود مجرم به جامعه بدهکار است و همین که مجازات را تحمل میکند دین خود را ادا کرده است.
با وجود رواج چنین اصطلاحاتی معنای دقیق استعارهٔ پرداخت به هیچ وجه روشن نیست. به طور دقیق چگونه مجازات بازپرداخت جرم است؟ در صورت توجه به معنای لغوی واژهٔ «پرداخت»، آن گونه که در دعاوی مدنی معمول است، مطلب روشن است. به عنوان مثال، اگر من به اموال كسی خسارتی وارد کنم و او علیه من اقامه دعوا نماید چنان که دادگاه مرا به پرداخت مبلغی به خاطر خسارت محکوم نماید به معنای دقیق کلمه، تاوان خسارتی را که ایجاد کردهام پرداخت نمودهام.
اما اگر از قلمرو خسارتهای مدنی به قلمرو مجازات کیفری وارد شویم روشن نیست چگونه اجرای مجازات زندان تاوان جرم ارتکابی است. تا آن جا که به قربانی جرم مربوط میشود زندان رفتن مجرم خسارتی را از وی جبران نمیکند، زیرا زیان و صدمهای که وی متحمل شده است هم چنان باقی است. درست است که عامل ایجاد صدمه به خاطر آن متحمل خسارت شده است اما آیا آسیب وارد شده به مجرم جایگزین خسارت بزه دیده میگردد؟ در مورد این مطلب هیچ گونه توضیحی ارایه نشده است.
در برخورد با این مشکل گاهی اوقات قائلین به مکافات، استعاره دیگری به نام «تعادل» را به کار میبرند. به طور سنتی عدالت حافظ تعادل دو کفه ترازو است؛ در یک کفه، جرم به عنوان عامل بر هم زننده توازن و در کفهای دیگر مجازات به عنوان احیاکننده توازن است. با وجود این، کاربرد اقناعکننده این استعاره مشکل است؛ یعنی چگونه مجازات مجرم میتواند موجب توازن حقوق گردد. علاوه بر این که از نظر بزهدیده، خسارتهای او هم چنان باقی است و معلوم نیست چگونه تحمیل صدمه مساوی به مجرم (از قبیل محرومیت از آزادی) موجب سر و سامان دادن به امور است.
سومین استعارهای که بیشتر توسط قائلین به مکافات به کار میرود استعاره «امحا» یا «الغا» است. چنان که گفته میشود مجازات مجرم «پاک کردن لوح است». هگل در کتاب فلسفه حق (۱۸۳۳) بیان میدارد که مجازات موجب زوال خطایی است که در غیر این صورت باقی خواهد ماند. اما سؤال در مورد چگونگی فرض امحای آثار جرم از طریق مجازات است. به گفته افلاطون عملی که انجام شده است را نمیتوان به مرحلهٔ پیش از تحقق بازگرداند.
نویسنده: جان کاتینگهام
مترجمان: ابراهیم باطنی، محسن برهانی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران تهران انتخابات عراق دانشگاه تهران رهبر انقلاب مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم مجلس روز معلم نیکا شاکرمی حجاب
سیل آتش سوزی هواشناسی شهرداری تهران آموزش و پرورش باران قوه قضاییه پلیس هلال احمر معلم فضای مجازی زلزله
قیمت خودرو تورم سازمان هواشناسی سهام عدالت قیمت طلا خودرو بازار خودرو قیمت دلار قیمت سکه حقوق بازنشستگان بانک مرکزی ایران خودرو
مهران غفوریان ساواک موسیقی تلویزیون عمو پورنگ سریال سینمای ایران تبلیغات نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی عفاف و حجاب دفاع مقدس
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل غزه آمریکا جنگ غزه روسیه ترکیه حماس نوار غزه انگلیس اوکراین
فوتبال پرسپولیس لیگ برتر سپاهان آتیلا حجازی باشگاه استقلال علی خطیر بازی جواد نکونام لیگ برتر ایران تراکتور رئال مادرید
اپل هوش مصنوعی فناوری گوگل ناسا عکاسی مدیران خودرو تلفن همراه
خواب کبد چرب طب سنتی فشار خون دیابت بیماری قلبی