شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مجله ویستا

حسرت ساندویچ نخورده


حسرت ساندویچ نخورده

وقتی از سینما حرف می زنیم از چه حرف می زنیم وقتی از هنر حرف می زنیم از چه حرف می زنیم وقتی از کیمیایی حرف می زنیم از چه و وقتی از فیلم های کیمیایی حرف می زنیم اصلاً راجع به کجای فیلم می شود حرفی بزنیم

● درباره رئیس و سینمای کیمیایی

وقتی از سینما حرف می زنیم از چه حرف می زنیم؟ وقتی از هنر حرف می زنیم از چه حرف می زنیم؟ وقتی از کیمیایی حرف می زنیم از چه... و وقتی از فیلم های کیمیایی حرف می زنیم اصلاً راجع به کجای فیلم می شود حرفی بزنیم؟ دست به هر کجا که بزنی می نالد. از داستان فیلم که بهتر است چیزی نگوییم؛ ساختار، پیرنگ، شخصیت، گره همه چیز سردرگم است، دیالوگ هایی که هر کدام شعاری و در وصف و نکوهش چیزی است و تنها چیزی که نمی گوید از خود شخصیت است.

همه چیز را کسی توی دهان شان گذاشته و حتی رفتار بازیگران و موقعیت های شان موقع حرف زدن تماشاگر را یاد فیلم های کمدی و هجوآمیز می اندازد (البته جای شکرش باقی است که حداقل از اساتیدی که فیلمنامه نویسی تدریس می کنند و فیلم وحشتناک شان طنز از کار درمی آید یک قدم جلوتر است.)

در مکزیک نمایش های تلویزیونی هست که چون به سرعت ساخته می شود و بودجه زیادی برای آنها گذاشته نمی شود بازیگران با گوشی هایی وارد صحنه می شوند و بی آنکه قبلاً چیزی از فیلمنامه بدانند و خوانده باشند، دیالوگ ها سر صحنه در گوشی های شان خوانده می شود و آنها هم دیالوگ ها را به زبان می آورند.

در این نمایش ها همه چیز سر جایش است، جز یک چیز؛ روح هنر، زیرا بازیگر در صحنه جان ندارد و حتی رفتارش در سطح یک عروسک پوشالی هم نیست. به این نمایش ها و بازیگران شان با امکاناتی که دارند هیچ حرجی نیست ولی....

نکته جالب فیلم «رئیس» که شاید بتوان بطور متمایز از فیلم های دیگر کیمیایی راجع به آن حرف زد، زن های فیلم رئیس هستند. دو زن در نقش محوری فیلم حضور دارند که با تمام گنگ بودن داستان و به نتیجه نرسیدن در انتهای فیلم، از خرده روایات فیلم علاوه بر اسم های شان، می فهمیم که تعدادی از حوادث داستانی حول این دو شخصیت می گردد. زنانی که نام های شان گویای تمامی کارکردشان در فیلم است؛ یکی « فرشته» و دیگری « طلا».

« فرشته» کسی که از ابتدا عاشق یکی از مردان فیلم شده و بعد از سال ها که مرد ازدواج کرده و به خارج کشور رفته است به او وفادار مانده است و حتی کت و شلوار قدیمی اش را هنوز در داخل کمد با اتو و ادکلن نگهداری می کند(،) ضمناً از عشق و غم دوری او نیز رو به اعتیاد آورده و حالا که مرد بعد از سال ها به ایران آمده و می گوید همسرش مرده، حاضر است دست از اعتیاد بردارد و هر کاری که او بگوید انجام دهد( باز هم علامت تعجب ) یک زن فرشته برای مرد اسطوره یی و بی گناه فیلم که در انتها با شلیک یک تیر در یک میهمانی چند صد نفری که همه مامورهای رئیس هستند پسرش را از میان مامورها و قفس چند سگ هار نجات می دهد تا همه زن ها به فرشته غبطه بخورند و کودکان رویای شان را در فیلم مجسم کنند.

« طلا» نامً زن دوم فیلم است که با ثروت عظیمی که دارد چشم هر مرد جنم داری را کور می کند( از نظر فیلم جنم دار کسانی هستند که آدم می کشند، هîوار می کشند و با دست و پای تیرخورده از دست دشمن فرار می کنند و تازه چند تایی از آنها را هم لت و پار می کنند و بقیه جوان های فیلم یا قاچاق فروشند یا رقاصه و الکی خوش،) طلای فیلم با نقش خنثایی که دارد یا پول معالجه مرد را می دهد و یا با لب های دوا گلی زده از مردش می خواهد که آدم بدهایی که او را کتک زده اند را ببخشد و زودتر با او ازدواج کند.

« طلا» و « فرشته» دو نمود زن ایده آل برای مرد ایرانی (و شاید زن ایرانی) که گاهی هر دو را باید با هم داشته باشند یا گاهی یکی را به قیمت دیگری رها می کنند و تا به آخر غïر ً نداشتن آن یکی را به زن می زنند.

شخصیت های کیمیایی آدم های امروزی نیستند، چه حرف زدن و گاهی لباس پوشیدن شان و چه نوع رفتارشان. با اینکه کیمیایی سعی می کند فضای امروزی را وارد فیلم هایش کند ولی وقتی شخصیت ها و نگاه فیلمساز متعلق به نیم قرن پیش است تلاشی بیهوده است. وقتی نگاهی به سینما ها و اکران فیلم ها می اندازیم، چیزی جز تاسف باقی نمی ماند.

از فیلمسازان قدیمی گرفته تا تازه کارهایی که به آنها مجوز اکران فیلم های شان را می دهند، چیزی جز بی مایگی و بی سوادی دستگیرت نمی شود. فاصله زیاد فیلمسازان ما (نه فقط عامه مردم) با کتاب و ادبیات محصولی ندارد جز فیلم هایی از این قبیل که موقعی که از سینما بیرون می آیی نه تصویر زیبایی دیده یی، نه تجربه یی را لمس کرده یی، نه با شخصیتی آشنا شده یی و نه حتی هیجان زده و احساساتی شده یی. تنها چیزی که برایت می ماند حسرت ساندویچی است که نخورده یی و به جایش به سینما آمده یی.

مهدی فاتحی