چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

گوشه نشینان آلتونا


گوشه نشینان آلتونا

در این نمایشنامه, سارتر مهم ترین مشكل عصرمان را كه از هر سو گریبان انسان را می گیرد به تصویر می كشد نمایشنامه با صحنه هایی هولناك آغاز می شود, ددمنشیها, شرارتها و حرصی وحشیانه كه آدمهایش را به نابودی می كشاند, همچنان كه تمام بشر را به انهدام و فنا تهدید می كند خوبی در این ظلمت دهشتناك, چون شمعی است در باد, ولی كیست كه بیدار شود

در این نمایشنامه، سارتر مهم‌ترین مشكل عصرمان را كه از هر سو گریبان انسان را می‌گیرد به تصویر می‌كشد. نمایشنامه با صحنه‌هایی هولناك آغاز می‌شود، ددمنشیها، شرارتها و حرصی وحشیانه كه آدمهایش را به نابودی می‌كشاند، همچنان‌كه تمام بشر را به انهدام و فنا تهدید می‌كند. خوبی در این ظلمت دهشتناك، چون شمعی است در باد، ولی كیست كه بیدار شود. فیلسوف آن را پی می‌گیرد تا وجدان عالمی را بیدار و تركشهای گرم آن از یكی به دیگری سرایت كند، و به دهان پست دولتهای بزرگ و بستگانشان و به چشمانی كه فقط نگاه می‌كنند ولی نمی‌بینند بكوبد. نظریه‌های فیلسوف در آغاز، تجریدی و پا در هوا به نظر می‌رسند، اما نشانگر رابطهٔ خشونت آدمها و سرنوشت آنها و مشكلاتشان در عصر حاضر است. ضروری است قبل از اینكه این نظریه‌ها را به صورت ادبی بررسی كنیم، اشاره‌ای به حوادث نمایشنامه و شخصیتهایش داشته باشیم. حوادث نمایشنامه درسال ۱۹۵۹، در آلتونا یكی از بخشهای تابعهٔ هامبورگ آلمان، كه دارای یك كارخانهٔ بزرگ كشتی‌سازی است اتفاق می‌افتد. ما شاهد حوادثی هستیم كه ظرف چند روز در آنجا اتفاق می‌افتد. در پردهٔ اول، ورنر، خواهرش لنی و همسرش یوهانا را می‌بینیم كه خود را آمادهٔ ملاقات با رئیس كارخانه می‌كنند در رابطه با امری كه ورنر و همسرش در پی كشف آن‌اند، و خواهیم دانست كه پدر بر اثر سرطان گلو خواهد مرد و پزشك گفته بود كه او بیشتر از شش ماه زنده نخواهد بود. پدر در جلسه حاضر می‌شود و به آنها می‌گوید كه نمی‌تواند منتظر باشد كه بر اثر این مرض بمیرد و تصمیم دارد خودكشی كند. از پسر خود می‌خواهد كه به تورات قسم بخورد كه پس از مرگ او در خانه بماند و كارهای این كارخانه را كه صد هزار كارگر دارد بگرداند، چون او تنها وارث ذكور اوست. پسر و همسرش خسته می‌شوند، چرا كه طاقت سكونت در خانه‌ای قدیمی و فرسوده را ندارند. پسر در شهر هامبورگ وكیل است و یوهانا كه هنرپیشه است، به منظور زندگی در این شهر با او ازدواج كرده است. پدر از آنها می‌خواهد كه به مدت ۱۸ ماه در «آلتونا» با او زندگی كنند. جلسه پر از آیینه‌های روابط سیاه تقلیدی اجتماعی كه گریبانگیر خانواده است می‌شود. لنی تظاهر می‌كند كه از مردن پدر متأثر نیست، درحالی كه وقتی این خبر را از پزشك می‌شنود مضطرب می‌شود و ورنر وانمود می‌كند كه از قضیه هیچ‌گونه اطلاعی ندارد، درحالی كه او قبل از خواهرش مطلع شده بود. یوهانا افشا می‌كند كه این گفتهٔ پدر را كه می‌خواهد آنها را به‌عنوان مدیران كارخانه در آلتونا نگه دارد، دروغ است. دیگر اینكه ورنر تنها وارث ذكور او نیست، بلكه پسر دیگری هم دارد به نام «فرانتز» كه پسر ارشد اوست، و نمرده است و برای او گواهی فوت جعلی درست كرده‌اند. او هنوز زنده است و در یكی از اتاقهای خانه، خود را زندانی كرده است و نمی‌خواهد كسی او را ببیند، مگر خواهرش لنی. او مدت دوازده سال است كه در این اتاق است، گونه‌ای از عذاب درونی كه هیچ‌كس طاقت آن را ندارد. اعتراض، در درجه اول به پدرش است، به آن كسی كه سبب ازدواج او در زمان جنگهای آلمان شد و در آخر به همهٔ زمانه، پرخاش می‌كند، چرا كه این دختر با عقاید مذهبی «لوتر» و ضمیر انسانی پرورش یافته است. همچنین پدرش به او آموخته بود كه شجاع باشد و در برابر خطرات ایستادگی كند، چرا كه او دروغ، ترس و ذل‍ّت را خوار می‌شمارد. پدر را در بازگویی خاطراتش ـ به شیوهٔ مناظر نمایشی ـ می‌بینیم كه چگونه زمینی را در جوار كارخانه برای ساختن اردوگاه به هیتلر فروخت و پسر، او را سرزنش كرد، چرا كه او از دیدن منظرهٔ اسیران و درماندگی‌شان نفرت دارد، و اگر خود دچار چنین سرنوشتی شود، مرگ را ترجیح خواهد داد. همچنین پسر از قربانیانی كه جلاّد را محترم می‌دارند متنفر است، چرا كه منزلت انسان، در انسان بودن اوست. استدلال پدر این بود كه اگر او اقدام به فروش زمین جهت احداث اردوگاه نمی‌كرد، شخص دیگری این كار را می‌كرد. پسر با این استدلال مخالف است: اگر پدر از «ش‍َر» تبعیت نمی‌كرد، آنكه سزاوارش بود این كار را می‌كرد. سپس به پدر خبر می‌دهد كه یك خاخام لهستانی را كه اسیری فراری است، پناه داده است. پدر عصبانی می‌شود، زیرا كه این نوعی آشوبگری و طغیان است، ولی پسر برای اینكه از مسئولین امتیازی به دست آورد، برای حل مسئله نزد آنها می‌رود. پدر می‌فهمد كه افراد گشتاپو در تعقیب پسرش هستند، پس پدر همان كاری را می‌كند كه پسر كرده است، مشروط به اینكه او اسیر را تحویل بدهد، ولی با پسرش كاری نداشته باشند. ولی هنگامی كه مأمورین تجسس، پسر را می‌بینند كه با اسیر فراری در همان اتاق مخفی شده است؛ اسیر را در برابر او سر می‌ب‍ُرند و مجازات پسر این است كه در ۱۸ سالگی به سربازی برود. پسر برای جنگ عازم روسیه می‌شود، تمام همراهانش را می‌كشد، سپس تنها و در خفا در سال ۱۹۴۶ به خانه باز می‌گردد و خود را زندانی می‌كند. تشنجات عصبی او را رها نمی‌كنند، جز سلام هیچ نمی‌گوید، تا اینكه خبر محاكمهٔ نازیها به گوشش می‌رسد. عصبی می‌شود، چرا كه این تأیید آلمان و ملت آلمان است. دیگر اینكه خود آنها جنایتكاران جنگ هستند، آنها پیروز نیستند چرا كه قربانیان آنها بیش از جرایم آلمان است. وقتی كه در جنگ اول پیروز شدند، چه قدم خیری برای بشر برداشتند؟ همانا كه روند سیاست آنها زیربنای پیدایش هیتلر بود و آنها از این جهت كه تولیدكنندگان هیتلرهای بعدی هستند، در این پیروزی مقدم بر دیگران‌اند. وای بر بشر كه همیشه در خطر نابودی‌است!! در سال ۱۹۴۷ یكی از سربازان آمریكایی خواست با لنی خواهر فرانتز درگیر شود چرا كه به او گفته بود كه او یك نازی است. فرانتز برای نجات خواهرش با او درگیر شد و سرباز آمریكایی خواست او را بكشد كه خواهرش با بطری، محكم به سر او كوبید و فرانتز به پیروی از خواهرش بر گردن او زد. پدر متعهد شد كه پسر را به آرژانتین نزد قوای آمریكایی بفرستد، تا مجازات نشود. همه‌چیز را آماده كرد، ولی فرزندش خود را در یكی از اتاقهای خانه زندانی كرد. حال او چون دیوانگان بود. از بیرون آمدن و از روبه‌رو شدن با پدرش خودداری می‌كرد و از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۹ كه خاطره‌ها و ذهنیات آشفتهٔ او را می‌بلعند، او زندگی عجیبی را آغاز می‌كند. وقتی كه از پسر دومش، ورنر، خواست تا در آلتونا بماند، هدفش این بود كه كسی را در خانه بگذارد تا پس از مرگش از پسر نیمه دیوانهٔ خود پرستاری كند. ورنر سوگند می‌خورد كه بماند؛ ولی همسرش یوهانا سوگند را می‌شكند و به شوهر خود اصرار می‌ورزد كه زیر قولش بزند؛ زیرا كه از آلتونا بیزار است. پدر از این مسئله سود می‌جوید، چرا كه به دنبال راهی است كه فرانتز را وادار به بازگشت به زندگی عادی در خانواده كند، پدر متعهد می‌شود كه مسئله را با نیروهای اشغالگر حل كند. چنانچه فرانتز پذیرفت، او حاضر به ملاقات با او شد و دیگر ماندن ورنر و همسرش در آلتونا ضرورتی ندارد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.