یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

صفر و ناصفر سیاست خارجی


صفر و ناصفر سیاست خارجی

بسیاری از كشورهای خاورمیانه به تكیدگی در حیطه سیاست خارجی گرفتار آمده اند بدین روی است كه منزلت جهانی و اعتبار منطقه ای و پذیرش داخلی را از دست داده اند چرا

بسیاری از كشورهای خاورمیانه به تكیدگی در حیطه سیاست خارجی گرفتار آمده اند. بدین روی است كه منزلت جهانی و اعتبار منطقه ای و پذیرش داخلی را از دست داده اند. چرا؟ اصل نظم دهنده روابط بین كشورها در تمامی ادوار تاریخی، حضور بلامنازع و همیشگی هرج ومرج بوده است. به همین جهت بازیگران به ضرورت ماهیت ذاتی نظام بین الملل مداوماً با خطر مواجه هستند. در عین حال روی دیگر این سكه وجود فرصت برای بازیگران است. دامنه درك مادی، گستره فهم ذهنی و عمق پذیرش هنجاری دو كلیت وجود خطر و فرصت، كیفیت سیاست خارجی یك كشور را معین می سازد. كشورهای خاورمیانه برای مدیریت خطراتی كه از سوی بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای آنها را تهدید می كند، نیازمند شناخت محیط بین المللی و بهره مندی از سرمایه های ضروری و متناسب برای كیفیت بخشیدن و مطلوب ساختن چارچوب سیاست خارجی خود هستند.

در جهت بهینه سازی فرصت ها، بازیگران در منطقه خاورمیانه نیازمند حیات بخشیدن به رابطه معكوس بین مزیت های استراتژیك دیگر بازیگران و آسیب پذیری های برخاسته از چشم اندازها و كیفیت تصمیم گیری های خود هستند. در بسیاری از كشورهای منطقه خاورمیانه امروزه بی بهرگی از مدیریت خطرات و تهی از بهینه سازی فرصت ها را شاهدیم كه بدین روی می توان آن را سیاست خارجی «صفر» نامید. اینان هر روز بیشتر از روز پیش غوطه ور در «سیاست خارجی هزینه ای» می شوند. در حالی كه دشمنان آنان به نمایش «سیاست خارجی انباشتی» مشغول هستند. سیاست خارجی هزینه ای به معنای تضعیف مداوم جایگاه جهانی و به تبع آن تنزل فزاینده اقتدار منطقه ای آنها است. سیاست خارجی انباشتی بازتاب افزایش فزاینده قدرت مانور جهانی و بالاخص منطقه ای و ارتقا به موقعیت تعیین كننده دستور كار منطقه ای و جهانی است. با در نظر گرفتن اینكه اخلاقی ترین وظیفه برای دولت های خاورمیانه افزایش امنیت و رفاه مردم تحت حاكمیتشان است، این ضرورت نیز وجود دارد كه تلاش به سویی معطوف شود كه شاهد تحقق سیاست خارجی «ناصفر» باشیم. برای دستیابی به سیاست خارجی ناصفر كه در تحلیل نهایی بقای دولت های خاورمیانه به آن متكی است، می بایستی دو خط مشی توامان پیگیری شود.

۱- اشراف به كشورهای نظام ساز: قواعد، ضوابط و رویه های حاكم بر روابط بین كشورها به ضرورت جبر برخاسته از كیفیت جایگاه به وسیله كشورهای برتر و بالاخص نافذترین كشور شكل می گیرد و گریزی از این واقعیت تاریخی عقلانی نیست. با توجه به طبیعت بشر و ماهیت نظام بین الملل بازیگری كه فزون ترین ظرفیت های عینی و ذهنی را در اختیار دارد و از توانایی متمایز مدیریت منابع برخوردار است، ماهیت نظم حاكم را مشخص می سازد. كشوری كه از این برجستگی برخوردار است، حضور متحدان و شركایش را در صحنه جهانی تسهیل می سازد و این فرصت را به آنها اعطا می كند كه خواست های طبیعی و امیال سلطه جویانه خود را در دسترس بیابند. كشور نافذ و نظم ساز در عین حال از این موهبت برخوردار است كه هزینه های تحقق رفاه و امنیت دشمنان و رقبای خود را به شدت فزاینده ای افزایش دهد. كشوری كه معارضه با كشور نافذ را دنبال می كند، می بایستی در راستای تامین هزینه های غیرمتناسب تامین امنیت و رفاه، سرمایه های مادی و معنوی داخلی را به برنامه هایی اختصاص دهد كه فاقد توجیه عقلانی هستند. فشار از بیرون و احساس خطر موجودیتی سبب می شود كه مدیریت منابع ماهیت عقلانی خود را از دست بدهند و سرمایه ها به «حفره های سیاه» به وجود آمده به خاطر احساس خطر مداوم سرازیر شوند بدون اینكه بازده متناسب را به وجود آورند. این به تدریج عقب افتادگی اقتصادی در مقام مقایسه با دوستان قدرت نافذ و برتر منجر می شود كه به دنبال آن شاهد تنزل سطح رفاه در داخل، احساس كاهش امنیت در منطقه و فقدان اعتبار در جهان می شود. شكل گیری چنین محیطی به شدت مخاطره انگیز و در بلندمدت ایستایی مطلق را در تمامی زمینه ها شكل می دهد.

۲- اشراف به كشور های معضل ساز: سیاست خارجی ناصفر تنها در صورتی جلوه گر می شود كه كشور های خاورمیانه نگاه خود را معطوف به این نكته بكنند كه این كشور ها در منطقه سیاست هایی را پی می گیرند كه بحران ساز است، سیاست خارجی می بایستی با توجه به عملكرد دیگر بازیگران شكل بگیرد، جدا از اینكه تعلقات قومی، نژادی، مذهبی و زبانی چه هستند. هر زمان در منطقه كشوری سیاستی را پی گرفت كه به وضوح نشانگر نقض منافع ملی است می بایستی برخورد قاطع و شدید صورت بگیرد. هرگونه كوتاهی در مشخص كردن كشور های ناقض منافع در منطقه تنها به تشدید تضعیف موقعیت و كاهش فراوان قدرت مانور منجر می شود. نمی توان اجازه داد كه كشور های منطقه در عین برخورداری از فزون ترین كمك های سرمایه ای و انسانی سیاست هایی را دنبال كنند كه حاكمیت، یكپارچگی ارضی و هویت تاریخی را به چالش بكشد. تنها در این صورت است كه اعتبار منطقه ای و وجاهت كلامی در داخل حیات می یابد. سیاست های خارجی ناصفر نیاز به آن دارد كه این واقعیت درك شود كه در صحنه نظام بین الملل از ابتدا تاكنون تنها یك اصل فراگیر جلوه گری كرده است و آن هم این است كه دوست و دشمن تنها به اعتبار منافع تمایز می یابند.

فرای این منطق دیگر هیچ گونه تمایز و برجستگی در رابطه با بازیگران همسایه، منطقه ای و جهانی مطرح نیست.

دكتر حسین دهشیار