شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
ضرورت و آزادی از نظر باروخ اسپینوزا
رابطه ضرورت و آزادی، قلب فلسفه اسپینوزاست، چون موضوع ما تحیر فلسفی است، ما اجازه داریم قبول کنیم که منشاء طرز تفکر فلسفی وی تعجب او به جهت قرار گرفتن دو مقوله وجود خداوند از یک طرف و آزادی مطلق در «من» از طرف دیگر در کنار یکدیگر است. ژان پل سارتر - فیلسوف فرانسوی - در کتاب خود به نام «هستی و نیستی» ادعا میکند که اگر خداوند وجود دارد، پس ذهن آزاد اصولا نمیتواند وجود داشته باشد، چون خداوند به تنهایی با وجودش امکان آزادی ذهن را تا حدی غیرممکن میکند. در اینجا نظر اسپینوزا برعکس اوست. او نه خداوند را قربانی میکند نه آزادی را، بلکه در جستوجوی یک راهحل واقعی برای حل این نزاع است.
او میگوید: خداوند علتی است آزاد. از نظر وی خداوند علت آزاد همه چیز است. یعنی نحوه وجودی او بر اساس ضرورت هستی اوست. ما به عنوان انسان هیچ اثری از آزادی الهی در خودمان پیدا نمیکنیم، همانطوری که دکارت این اثر را با امکان تعویض قوانین یا حتی روابط ریاضی تفسیر میکند. هیچ سایهای از قابلیت تغییر در مفهوم آزادی الهی از نظر اسپینوزا وجود ندارد. یعنی طبق ضرورت طبیعی صرف که او میشناسد، بر اساس سیلان وجود در خداوند، آزادیاش تا اندازه بسیار زیادی جبری بهنظر میرسد تا بتواند ضرورت در یک هستی دیگر تلقی شود. عقیده به آزادی در اینجا با ضرورت ازلی خدا در طبیعت ذاتی او کاملا منطبق است. در صورت عدم وجود خلق و خوی و عدم تغییر در مراحل گوناگون وجود والهیات، این سوال اساساً اصلاً مطرح نمیشود. اسپینوزا مطمئناً یک فیلسوف به تمام معنای کلمه است و چون به طور مطلق فکر میکند، مفاهیمی را که ما بهطور نسبی استفاده میکنیم، او قهراً استفادهها و برداشتهای اصیلتر و عمیقتری از آنها به دست میدهد که با نحوه اطلاق تفکّر او در سازمان فکریاش همسان باشد. آزادی و ضرورت، دیگر دو قطب مخالف یکدیگر نیستند، بلکه بهطور مطلق مترادف یکدیگر محسوب میشوند. معنی آزاد بودن برای خداوند این است که بر اساس ضرورتش وجود داشته باشد و بدین دلیل است که خداوند هم آزاد است و هم ضرورت آزادی خداوند منطبق با ضرورتش است و به همین طریق، آزادی او منطبق با همه ضرورتهایی است که فعلیت خود را از او دریافت میکنند. اما اگر ما فکر میکنیم که جبر و اجبار چیزی است که از طرف خداوند سرازیر میشود، این موضوع ضرورتی است مخالف آزادی ما، پس ما میتوانیم مطمئن باشیم که در مورد آزادی خود اشتباه میکنیم. آزادی واقعی ما فقط میتواند به معنای ضرورت وجود خداوند باشد زیرا در برابر خدا هیچ آزادی واقعی وجود ندارد، چون همه چیز خداوند است و این موضوع خود ما را هم در برمیگیرد. اسپینوزا در اینجا دو گونه و یا دو فعل را تشخیص میدهد. طبیعت خلاق وخالق )NTURA NATURANS( و طبیعت مخلوق)NATURA NATURATA (. طبیعت خلاق مطابق جوهرش است یعنی علت فیالنفسه است بنابراین دلیل خودش محسوب میشود اما طبیعت مخلوق، آن چیزی است که از ضرورت جوهر سرازیر میشود، یعنی معانی و صفات ظاهری ذات و ضرورتی که در خداوند به عنوان جوهری با آزادیاش منطبق است که طبیعتش است، در جهان شکل ضرورت را قبول میکند چرا که همه چیز در دنیا ضروری است. در این میان دو موضوع «در وث» یامزی که هم میتواند اتفاق بیفتد و هم میتواند اتفاق نیفتد و یا امکان؛ مفاهیمی هستند که هیچ واقعیتی را نشان نمیدهند. این مفاهیم از جهل ما نسبت به زنجیره علتها ناشی میشود و از نقض درک سرچشمه ضرورت است. به طور کلی فقط ضرورت و غیرممکن بودن محال است که وجود داشته باشند، چرا که آنها نیز از ضرورت وآزادی الهی منتقل میشوند.
ما وقتی در مورد کمال الهی صحبت میکنیم، که منشاء همه چیز است، باید بفهمیم که منظور اسپینوزا چیست. معنای کمال رابطه با یک ارزش یا علت غایی نیست که طی آن بتوان گفت چه چیز زیباست و یا چه چیزی انسان را خوشبخت میکند. ما وقتی میگوییم سر منشاء همه چیز کمال خداوندی است، معنی این کلام این است که همه چیز ضروری است.
چنین تفسیری از نقطهنظر ضرورت الهی دو نوع اختلاف بین «خیر» و « شر» را محو میکند. چرا که فقط شیء ضروری و شیء ممکن وجود دارد و نه خیر و شر. به عبارت دیگر در علم اخلاق اسپینوزا، همه چیزهایی که اصطلاحاً اخلاق نامیده میشود باید فراموش شود. از این طریق به یک نوع عرفان عقلانی میرسیم، نه خیر و شر. اینجاست که فلسفه در رابطه با هندسه کلی هستی، علتهای غاییای را، از بین میبرد. باید توجه داشته باشیم که اختلاف ما بین خیر و شر به ما و نسبی بودن نظر ما مربوط میشود. از نظر الهیاتی برای کسی که ضرورت خداوند را میفهمد، فقط کمال است که وجود دارد. این مسالهای است که برای دکارت غیرقابل حل بوده، ولی برای اسپینوزا خیلی راحت قابل حل است؛ اتحاد و وحدت بدن و روح. در فلسفه اسپینوزا بدن و روح به صفات ظاهری و ذاتی دو خاصیت یک جوهر تبدیل میشوند. بدن یک صفت ظاهری دارای بسط است و روح یک صفت ظاهری دارای قوه فکر کردن است. تعلق آنها به یکدیگر به سادگی قابل فهم است، چرا که هر دو به یک جوهر تعلق دارند. اما اجازه نداریم موضوع را طوری تفسیر کنیم که تصور شود آنها روی یکدیگر تاثیر میگذارند، چون تاثیر متقابلی میان فکر کردن و بسط وجود ندارد. فقط یک تطابق و هماهنگی بین چیزی که در بدن اتفاق میافتد و چیزی که در روح اتفاق میافتد، وجود دارد، چون همه چیز در نفس واحد جوهر روی میدهد.
اسپینوزا میگوید: نظم و روابط افکاری شبیه نظم و روابط اشیاء است. این یک نوع وحدت است، ضرورت متشابهی است بین دو وجه، اما تاثیر متقابل وجود ندارد. بدن و روح از نظر هستیشناسی، در عمق، یکی هستند و از یک جوهر واحد ریشه میگیرند در اینجا دوباره به رابطه بین آزادی و ضرورت برمیگردیم تا آن را بیشتر توضیح دهیم. از هر کس از ما اگر سوال شود که به چه دلیل تصمیمی گرفته است، سعی میکند جوابی ارائه دهد. اما بعضی اوقات انسان احساس میکند که تصمیماش بدون این دلیل، نمیتوانست طور دیگری گرفته شود، چون این تصمیم در آزادی واقعی وجود، ریشه داشته است. پس اگر اینطور است، دلایلی که او میآورد، به اعماق واقعی دل انسان نمیرسد و او بدون دلیل این تصمیم را گرفته است، چون نمیتوانسته طور دیگری تصمیم بگیرد. این موضوع با آزادی و ضرورت مطابقت دارد و ما میتوانیم در زندگی شخصی خود چنین تجربهای را داشته باشیم و چنین تجربیاتی علامت این است که سر منشاء تصمیم، آزادی مطلق میباشد، چرا که اگر ما بدانیم طور دیگری نمیتوانیم تصمیم بگیریم، بدین طریق ما به عنوان انسان مطابقت آزادی و ضرورت را میتوانیم تجربه کنیم. حال اگر ضرورتی که جوهر دارد، پذیرفته شود و مورد پذیرش قرار گیرد، چهطور میتوان اشتباه این مساله را حل کرد؟ چه طور میشود که ما هم میتوانیم و هم اشتباه میکنیم؟ به خاطر بیاوریم که این مساله در فلسفه دکارت پیش آمد که چطور میشود ما اشتباه کنیم، در صورتی که همه چیز ضروری است؟ اسپینوزا در جواب میگوید: اشتباه، شناخت ناقصی است و یک نقص محسوب میشود. اشتباه چیز مثبتی نیست، اشتباه میکنیم، چون تفکر ما به اندازه کافی عمیق نیستو به اندازه کافی عمق نمیگیرد. ما تحتتاثیر و پیشداوری علت غایی هستیم. به عقیده اسپینوزا سه نوع شناخت وجود دارد؛
۱) ادراکات حسی که بهطور عمومی همه داریم، این ادراکات زیاد واضح نیست و به سادگی منجر به اشتباه میشود، چون ما در سطح ادراکات حسی همواره زیر سلطه علت که صرفاً پیشداوریهای علت غایی هستند، هستیم.
۲) تفکر عقلانی که از آن علم به وجود میآید.
۳) شناخت شهودی. شناخت عقلانی از راه مذاکره به وجود میآید، در حالی که شناخت شهودی با نگاهی به عمق هستیشناختی نفوذ میکند. شناخت شهودی معانی و صفات ظاهری ذات را به عنوان منشاءجوهر میفهمدو در آن خود جوهر و ضرورت را به عیان میبیند. در علم و شناخت عقلانی، ما یک صفت ظاهری ذات را با یک صفت ذات دیگر در زنجیر علتها ربط میدهیم، اما در شناخت شهودی برعکس ما دیگر یک صفت ظاهری ذات را با یک صفت ظاهری دیگر مرتبط نمیکنیم، بلکه صفات ظاهری ذات را با ضرورت علیتیاش، به ضرورت هستیشناختی جوهر ارتباط میدهیم، نه صفت ظاهری ذات را به صفت ظاهری یک ذات دیگر، بلکه صفت ظاهری را به جوهر ارتباط میدهیم. در این هنگام است که ما تا حدی ارتباط میدهیم معین، ضرورت الهی را، در حقیقت و صفات ظاهری ذات میفهمیم و اذعان میکنیم؛ شناخت شهودی شناخت واقعی است. ما باید دنبال شناخت شهودی برویم. اسپینوزا و دکارت هر دو از خود میپرسیدند که در اینجا نقش اشتیاق چیست. اشتیاق در آن زمان خیلی شدید بود، اما اراده و آزادی نیز شدید بودند و به این جهت مبارزههای بزرگ شروع شد. پس به زحمتش میارزید که به این موضوعات گوش فرا دهیم و دیدگاه خود را کامل کنیم. از نظر اسپینوزا، اشتیاق روح، از محدودیت شناخت ناشی میگردد و از اسیر شدن در جهل حاصل میشود. آزادی این نیست که انسان محکوم قدرت اشتیاق روح باشد، بلکه انسان با فهم ضرورت، باید از بروز اشتیاق جلوگیری کند.
مساله مهم این است که اگر اشتیاق با ضرورت غیرقابل تغییر برخورد کند، ضرورت اشتیاق را از بین میبرد. هیچکس به خاطر اشتیاق به چیز غیرممکن نمرده است. اشتیاق همیشه به امید نزدیک میشود، بنابر این در چارچوب امکان باقی میماند. اما اگر انسان به ضرورت بصیرت پیدا کند، مساله فرق میکند؛ فهم چنین نیست که اراده قوی اراده ضعیف را خفه کند. قدرت اراده در ابتدا لازم است تا انسان بتواند به شناخت ضرورت دست یابد. وقتی که ما به این موقعیت رسیدیم، اشتیاق دیگر از بین رفته و این است معنی آزادی. به عقیده اسپینوزا این آزادی، موجب شادی و خوشحالی آدمیاست. این آزادی ضرورت الهی را میفهمد و رابطه خود با او را میداند که چیست، بعد از آن است که به عقیده اسپینوزا ما صلاحیت داریم، همه چیز را تحتسیطره ابدیت ببینیم؛ یعنی در ضرورت جاودانی خداوند. اینجاست که جاودانی بدون روح معنی پیدا میکند و با ضرورت جاودانی خداوندی که در اشیای فناپذیر وجود دارد، همه چیز جاودانی میشود. ما میتوانیم از خود سوال کنیم، این فلسفه متعالی است یا درونی؟ معمولاً انسان آن را فلسفهای درونبودی میداند؛ به خاطر اراده فلسفه چند خدایی: PANTHEISMUS اما خداوند در بالا است نه در پایین و نه در خارج از جهان. ولی در فلسفه درونبودی قدرتی متعالی وجود دارد که از درون وجود صحبت میکند بنابراین انسان فکر میکند این فلسفه، متعالیترین فلسفه است. بد نیست در پایان این مقاله چهلودومین درس کتاب اخلاق اسپینوزا که به آزادی انسان مربوط میشود را اضافه کنیم. رستگاری که همان عشق به خداست، پاداش تقوا نیست بلکه ذات تقواست. ما از تقوا بدین سبب خوشحال نمیشویم که هوای نفس خود را لگام میزنیم، بلکه هوای نفس خود را بدان سبب لگام میزنیم که از تقوا شاد میشویم. اسپینوزا استدلال میکند: رستگاری در عشق به خداست، عشقی که سرچشمهاش شناخت شهودی است؛ به این جهت عشق باید، تا آنجایی که انسان عمل میکند با روح ارتباط برقرار کند و در نتیجه، عشق خودش نوعی تقوا است. این اولین موضوع محسوب میشود. آنگاه روح این عشق رستگاری یافته و هر چه بیشتر شکوفا شود، قدرت محدود کردن حرص و طمع را بیشتر پیدا میکند و چون قدرت انسان برای جلوگیری از هوی و هوس فقط به شناخت بستگی دارد، بدین دلیل هیچکس به خاطر رستگاری خوشحال نمیشود، چون نه تنها جلوی هوی وهوس را گرفته است، بلکه بر عکس، قدرتی که جلوی هوی و هوس را میگیرد، از رستگاری او بر میخیزد.
ژان هرش
ترجمه: شهرام انصاری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست