پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

اسماء و صفات الهی


اسماء و صفات الهی

در تمام ادیان این مطلب مورد تأكید قرار گرفته كه خداوند زمانمند نیست بلكه جاوید و ازلی و ابدی است پس مقصود از سرمدیت در واقع «بی زمانی» است حكیمان الهی نیز بر این نكته اتفاق دارند

در اغلب نظام های دینی و فلسفی برای خدا صفات و خصوصیاتی ذكر گردیده كه او را از سایر موجودات متمایز می گرداند اهم وجوه مشترك آن صفات بدین قرارند:

۱) لایتناهی:

نامتناهی بودن خداوند در استعلاء و تنزه او از صفات امور مادی و جسمانی مستتر است و در اغلب نظام های دینی و فلسفی خدا از محدودیت های بشری آزاد و رهاست. ولی او را نمی توان دقیقا نامتناهی دانست مگر این كه در همه وجود و ساحات وجودش بی حد و نهایت باشد. همچنین او فقط به شرطی كلا بی حد و نهایت است كه غنی و مكتفی بالذات و از همین روی قیوم باشد. اگر (چنانكه هگل می اندیشید) خداوند به جهان به عنوان عرصه استكمال خویش نیاز داشته باشد یا (چنانكه افلاطون می اندیشید) عالم صور (یا قلمرو مثل) مستقل را تقلید و بازآفرینی كند یا چنان كه وایتهد می گوید بین خدا و جهان همكنشی و وابستگی متقابل باشد او در همین حد محدود گشته و دیگر نامتناهی نیست. او فقط در صورتی دقیقا نامتناهی است كه به قول آكویناس ماهیت و وجودش یكی باشد.( اتین ژیلسون ، ص ۲۹) یا به تعبیر حكیمان و عارفان اسلامی «وجود مطلق لابشرط» باشد كه هیچ قیدی ندارد حتی از قید اطلاق نیز فارغ و آزاد است

بنابراین خدا باید این خصوصیات را دارا باشد: واحد بسیط غیرجسمانی لایتغیر تأثرناپذیر (غیرمنفعل) سرمدی خیر محض عالم مطلق و قادر مطلق باشد. اكنون به اختصار در مورد این صفات توضیح می دهیم

۲) وحدت:

در تفكر یونانی در مورد وحدت و تعدد خدایان نوعی سهل انگاری وجود داشت ولی در تفكر یهودی بر یگانگی و وحدت «یهوه» تأكید بسیار شده است. در بین متفكران معروف مسیحی نیز وحدت خدا مورد تأكید فراوان قرار گرفته است. آكویناس در «كلیات الهیات» بر وحدت خدا حجت اقامه كرد. در تفكر اسلامی نیز وحدت خدا شعار اصلی مسلمانهاست: لااله الا الله «خدایی جز خدای یكتا نیست».

ولی حق این است كه مسیحیان با قبول عقیده تثلیت به سه جوهر قائل گشته اند و خدا را مركب از سه جوهر یا یك وجود سه گانه می دانند گرچه «وحدت باری» از سوی فلاسفه گذشته و حال مسیحی مورد تأكید قرار گرفته است.

۳) بساطت:

طبق دیدگاه افلاطونی و فلاسفه مسیحی و حكیمان اسلامی و دین یهود و دین زرتشتی خدا بسیط است زیرا كه یك موجود نامتناهی نمی تواند مركب باشد و یك موجود مركب نیز هرگز نامتناهی نخواهد بود. در مورد تمایز صفات خدا از ذات او و این كه آیا این تركیب از ذات و صفات است یا خیر؟ توماس آكویناس عمیق ترین بحث ها را در عالم مسیحیت ارائه كرده ولی انصاف این است كه حكیمان اسلامی افكار نابتر و ژرف تر و لطیف تر و استدلالی تری عرضه كرده اند و هرگونه تركیبی را از ساحت قدس حق طرد و نفی نموده اند. .

۴) غیرجسمانی بودن:

همه فیلسوفان و متفكران و عالمان برجسته الهیات كه خدا را واحد و نامتناهی معرفی كرده اند اتفاق نظر دارند كه او مجرد است و مادی نیست و از اوصاف ماده و امور جسمانی پاك و مبراست. دلیل این متفكران این است كه ماده منشأ و مبدأ محدودیت است و لذا با عدم تناهی باریتعالی نمی سازد.

۵) لایتغیر بودن:

از افلاطون تا عهد عتیق و تا همه متكلمان مسیحی و اسلامی و یهود و حكیمان بزرگ الهی همگی بر این اعتقاد رفته اند كه ذات خدا نمی تواند تغییر كند زیرا مادی نیست و زیرا كه تغییر مستلزم نقص و محدودیت است پس تغییر و دگرگونی به هیچ نحو به ذات خداوند راهی ندارد و او مبرا از تغییر و حركت است.

۶) تأثرناپذیری:

این معنا نیز مورد اتفاق اغلب محققان و فیلسوفان است كه خدا نمی تواند از علل درونی یا بیرونی متأثر باشد. خدا از درد و رنج نیز بر كنار است. این فیلسوفان تأثر و اثرپذیری خدا را با عدم تناهی او ناسازگار یافته اند و لذا كوشیده اند كه مهر ورحمت و شفقت یا شادی وسرور و بهجت یا غضب و خشم و انتقام خداوند را كه در نصوص دینی ومتون همه ادیان وارد شده به نحوی توجیه كنند.

۷) سرمدیت:

در تمام ادیان این مطلب مورد تأكید قرار گرفته كه خداوند زمانمند نیست بلكه جاوید و ازلی و ابدی است پس مقصود از سرمدیت در واقع «بی زمانی» است. حكیمان الهی نیز بر این نكته اتفاق دارند. تذكر این نكته ضروری است كه نازمانمندی خداوند به معنای فوق زمان بودن اوست زیرا زمان خود فیزیكی از مخلوقات اوست و او فوق زمان و محیط بر آن است و به همین سبب نمی تواند محكوم و محدود به زمان باشد.

۸) خیر:

در نظام فلسفی افلاطونی و نیز در تفكر مسیحی و یهودی و دین مبین اسلام و همه فلاسفه الهی خدا خیر محض است و از او جز خیر صادر نمی شود.( میرزا مهدی آشتیانی) لذا این فلاسفه و متفكران كوشیده اند تا «مسأله شرور» و پیدایش شر و وقوع آن را در این عالم به نوعی توجیه نمایند كه خود بحث مبسوطی می طلبد و شرحی دراز دارد كه اكنون مجال آن نیست.

۹) علم مطلق:

این صفت در واقع در وصف عدم تناهی خداوند مستتر است و لازمه آن است زیرا فقدان علم نقص و محدودیت است كه منافی با عدم تناهی خداست. البته در مورد علم پیشین و ازلی خداوند و منافات آن با اراده و اختیار آدمی و مسؤولیت انسان در مورد كارهایش در این جهان بحث های كلامی وسیعی جریان یافته است و دیدگاه های گوناگونی وجود دارد كه ورود به آن ما را از بحث اصلی خود دور می سازد.

۱۰) قدرت مطلق:

این صفت نیز در واقع لازمه و فرع نامتناهی بودن خداست چه عجز و ناتوانی و فقدان قدرت نقص و محدودیت است كه با نامتناهی بودن خداوند سازگار نیست. لذا خداوند قدرت دارد و قدرتش نامحدود هم می باشد و این مورد اجماع متألهان و متكلمان جمیع ادیان و همه فلاسفه الهی است و عدم منافات آن با اختیار و مسؤولیت آدمی نیز از سوی متفكران بزرگ و عالمان برجسته الهیات مورد بحث و بررسی های عمیقی قرار گرفته است كه در عین حال از بحث های شیرین و پیچیده فلسفی نیز هست.

۱۱) تشخص خدا

شیوه و لحن بحث های ما تا كنون چنین فحوایی را در بر داشت كه خداوند موجودی متشخص است. البته تردیدی نیست كه در برخی از ادیان به خصوص ادیان ابتدایی او را نامتعین یا نیمه متشخص می انگاشته اند. فیلسوفان غربی نیز همواره ذات خداوند را تا حدودی باقیاس به نفس و شخصیت انسان توصیف كرده اند. حكیمان اسلامی همگی خدا و بلكه همه موجودات را دارای تشخص دانسته اند و این مطلب در «حكمت متعالیه صدرایی» عمق بیش تری یافته است و بخش وسیعی از آثار او به خصوص كتاب مهم او به نام «اسفار» را به خود اختصاص داده است.( صدرالدین شیرازی)

در فلسفه هگل خدایا «روح مطلق» در واقع «اندیشه متأمل در خویش» است و تعینی ندارد. در متون مقدس هندی از جمله «بهاگا وادگیتا» خدا را موجودی متشخص وصف كرده اند كه پروردگار جهانیان است و «لطف» او مستلزم «خلوص عاشقانه» پرستندگان اوست. ولی شنگره كه طرفدار صبغه غیرثنوی در اوپانیشادهاست بر آن است كه تنها حقیقت مطلق نامتناهی (برهما) است كه روح با او اتحاد عددی دارد. همچنین فیلسوف معروف غربی ف. ه برادلی بر آن است كه چون حقیقت غیرنسبی است خدای متشخص «چیزی جز یك جلوه نیست و معنایی جز نمودی از مطلق ندارد.» (نمود و بود آكسفورد ۱۹۳۰ ص ۳۹۷).(اتین ژیلسون ، ص ۳۳)

مسیحیت نیز می كوشد كه در عین تأكید بر «مطلق بودن» خدا و تشخص ذاتی او او را در رابطه اش با نوع انسان «پدر» «پادشاه» و «دوست» بنگارد و در واقع گرفتار تعارضی دشوار می گردد كه بر خردمندان و هوشمندان پوشیده نیست.

در طی این قرن سرشت تشخص گرای اعتقاد دینی یا عبارات گوناگون مورد تأكید نویسندگان و متفكرانی چون ویلیام تمپل جان اومن جان بیلی كارل بارت امیل برونر مارتین بوبر واگزیستانسیالیست هایی چون سورن كی یركگور رودولف بولتمان و گابریل مارسل قرار گرفته است.( اتین ژیلسون ، ص ۳۵)

در اندیشه اسلامی نیز چنان كه گفتیم از كندی و فارابی و ابن سینا و غزالی و خواجه نصیرالدین طوسی تا ملاصدرا و حكیم سبزواری و آقاعلی حكیم مدرس زنوزی تا علامه طباطبایی تا تلامذه ایشان كه حكیمان اسلامی معاصراند همگی بر تشخص خدای تعالی در عین «اطلاق» و «صرافت» او تأكید و تصریح كرده اند كه بحثی فراخ دامن و بسیار گسترده است و حتی طرح آن در حوصله این رساله نیست.

شیوا همتی