یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

امروز با سعدی ـ چهارشنبه ۱ تیر


امروز با سعدی ـ چهارشنبه ۱ تیر

ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم
به جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم
من اوّل روز دانستم که با شیرین در افتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم
تو را من دوست می‌دارم …

ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم

به جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم

من اوّل روز دانستم که با شیرین در افتادم

که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم

تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم

اگر طعنه است در عقلم، اگر رخنه است در دینم

وگر شمشیر برگیری، سپر پیشت بیندازم

که بی شمشیر خودکشتی به ساعدهای سیمینم

بر آی، ای صبح مشتاقان، اگر نزدیک روز آمد

که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم

ز اوّل هستی آوردم، قفای نیستی خوردم

کنون امید بخشایش همی دارم که مسکینم

دلی چون شمع می‌باید که بر جانم ببخشاید

که جز وی کس نمی‌بینم که می‌سوزد به بالینم

تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی‌آید

روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم؟

رقیب انگشت می‌خاید که سعدی چشم بر هم نه

مترس، ای باغبان، از گل که می‌بینم،‌ نمی‌چینم