یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
سایه پدر
دخترک چهره غم گرفتهاش را در قاب آینه نشاند. هر سال این روز که فرا میرسید غربتی بزرگ بر جانش چنگ میانداخت. از خانه بیرون زد. در طول راه بچههایی که با شادمانی دست در دست مادر به خریدن هدیه مشغول بودند نگاهش را متلاطم میکردند. وارد گلفروشی شد. همان سفارش قدیمی را داد. چند شاخه گل سفید. گلها را در دست گرفت، شیشهای گلاب خرید و راه افتاد. کنار سنگ زانو زد. سنگ قبر را شست. گلها را روی آن گذاشت و عطر گلاب را در هوا پراکند.
چند سالی بود که او، روز پدر برنامهاش این بود. عقده دلش باز شد و اشکها سرازیر شدند. در این روز بچهای به عشق آغوش گرم پدر و نگاه استوارش شادی میکند اما من... بغض راه گلویش را بست. چشمانش را بست، تصویر آخرین دیدارش با پدر قبل از مرگ را یکبار دیگر مرور کرد. وقتی کنارش پیر مردی نشست سربرگردانید. پیرمرد فاتحهای خواند، به او نگاهی کرد و گفت: اگر او رفته، یادت باشد که واهمهای و غمی در دلت لانه نکند که سایه پدری واقعی همیشه باتوست.
دخترک در راه، دل به صدای مؤذن سپرده بود. او پدر واقعی را یافته بود.
رویا مغیطی
مسعود پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری انتخابات پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری 1403 ایران انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ انتخابات 1403 رئیس جمهور ستاد انتخابات کشور
قتل آلودگی هوا تهران هواشناسی شهرداری تهران سرقت پلیس راهور پلیس سازمان هواشناسی سلامت آموزش و پرورش محیط زیست
دولت چهاردهم ریاست جمهوری خودرو قیمت دلار قیمت طلا بورس بانک مرکزی قیمت خودرو حقوق بازنشستگان دولت سیزدهم دلار واردات خودرو
ماه محرم سینمای ایران عاشورا هنرمندان تلویزیون بازیگر الناز شاکردوست سینما کتاب
کنکور ۱۴۰۳ حافظه
روسیه غزه اتحادیه اروپا رژیم صهیونیستی جنگ غزه جو بایدن انگلیس فلسطین دونالد ترامپ حماس ولادیمیر پوتین حزب الله لبنان
یورو 2024 فوتبال پرسپولیس استقلال باشگاه پرسپولیس تیم ملی آلمان علیرضا بیرانوند تیم ملی اسپانیا ترکیه لیگ برتر کریستیانو رونالدو خوان کارلوس گاریدو
هوش مصنوعی فناوری ناسا سامسونگ هواپیما نخبگان ایلان ماسک امنیت سایبری آیفون
کاهش وزن میگرن سرطان