شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

درباره ی خشونت و تکنولوژی


درباره ی خشونت و تکنولوژی

رابطه ی میان تکنولوژی و خشونت را از دو جنبه می توان بررسی کرد «کارکردی» functional و جوهری یا ماهوی substantial

● چه رابطه‌ای میان تکنولوژی و خشونت در جهان مدرن وجود دارد؟

رابطه‌ی میان تکنولوژی و خشونت را از دو جنبه می‌توان بررسی کرد: «کارکردی» (functional) و جوهری یا ماهوی (substantial). در رویکرد نخست، تکنولوژی در اعمال خشونت عهده‌دار وظیفه یا کاری خاص است و در رویکرد دوم ذات تکنولوژی دارای چنان اقتضایی است که خشونت خود به خود از درون آن سر بر می‌آورد. رویکرد نخست بیشتر مورد علاقه‌ی علوم اجتماعی و رویکرد دوم بیشتر مورد علاقه‌ی فیلسوفان و هنرمندان است.

رویکرد نخست را خودِ تعریف خشونت موجه می‌کند: «خشونت (violence) عبارت است از تحمیل اراده‌ی خود به دیگران، یعنی، اعمال زور»؛ خشونت مستلزم استفاده از ابزارهایی مانند سلاح یا وسایل نابود‌کننده‌ است و لذا در کل خصلتی ابزاری دارد و وقتی حکومتی آن را اعمال کند، خودکامگی یا استبداد (tyranny) نامیده می‌شود.

با توجه به این تعریف می‌توانیم بگوییم که هر ابزاری امکان دارد آلت قتل باشد و از روزی که انسان، یا میمونی که بعدها انسان شد، نخستین بار چیزی را به‌منزله‌ی ابزار در دست گرفت، این استفاده از آن بر هر استفاده‌ی دیگری تقدّم داشت ( ادیسه‌ی ‌عصر فضا ۲۰۰۱، ساخته‌ی استنلی کوبریک را به یاد آورید؛ استخوان جسد متلاشی‌شده‌ی یک دایناسور نخستین‌بار به‌منزله‌ی وسیله‌ای برای زدن (چماق) به کار می‌رود، از جانب یک میمون علیه میمونی دیگر). آنچه تکنولوژی در دوره‌ی مدرن بدان دست یافته است فقط نهادی کردن خشونت است، چه در عرصه‌ی اجتماع (مرگ، زندان، تیمارستان) و چه در عرصه‌ی تکنولوژی، باز به خاطر آورید ادیسه‌ی عصر فضا ۲۰۰۱ را در آنجا که «هال»، رایانه‌ی هوشمند سفینه همه‌چیز را «طبق برنامه» می‌خواهد («برنامه» شریعت عصر نو و منع هرگونه تخطی از «برنامه» قشری‌گری یا legalism آن است) و کسانی را که احساس می‌کند ممکن است مانع از تحقق «برنامه» شوند به قتل می‌رساند! پس شگفت نیست ظهور ماشینهایی که به دستگاههای امنیتی و حفاظتی مجهز می‌شوند تا از خود دفاع کنند!

رویکرد دوم جنبه‌ی کارکردی ابزار برای اعمال خشونت را ناشی از طبیعت خود ابزار می‌داند و می‌کوشد نشان دهد که چرا ابزار نمی‌تواند چیزی را به حال خودش بگذارد و تصرف و قهر و غلبه و استیلا ذاتی آن است. و چرا بزرگترین تمدنهای جهان ستمگرترین نظامهای سیاسی را داشته‌اند و حیرت‌انگیزترین آثار معماری در جهان باستان ساخته‌ی بردگان و نظام برده‌داری و ظهور فاشیسم و آشویتس در قرن بیستم باید با پیشرفت تکنولو‌ژیکی قرین باشد.

ماهیتی نامیدن این نظریه، گرچه به هیچ وجه منکر بحث خود از ماهیت تکنولوژی نیست، به سوءِ تفاهمهای بسیار می‌انجامد و انجامیده است. ما معمولاً، و البته با برداشت افلاطونی از ماهیت ازلی و ابدی ، گمان می‌کنیم که هرگونه بحث ماهوی از امور یا اشیاء درغلتیدن به آغوش اصالت ماهیت (essentialism) است و حال آنکه به هیچ وجه چنین نیست. هر بحث فلسفی درباره‌ی امور یا اشیاء بحثی درباره‌ی ماهیت است و در واقع خصوصیت «وجود» این است که اصلاً نمی‌توان درباره‌ی آن چیزی گفت!

هنرمندان و فیلسوفان تا اندازه‌ای درباره‌ی رابطه‌ی میان تکنولوژی و خشونت اتفاق نظر دارند. کافکا معتقد است که پدید آمدن صهیونیسم و ناسیونالیسم، و می‌توانیم بیفزاییم، فوندامنتالیسم یا «شریعت‌گرایی» ناشی از تکنولوژی است،[۱] چون تکنولوژی خواستار همرنگی و یک‌شکلی و از میان برداشتن تمایزها و تفاوتهاست، بنابراین مقاومت در برابر این تحمیل به صورت حرکتی برای بازآفریدن یک «هویت» درمی‌آید که خود دست کمی از «بی‌هویتی» تحمیل‌شده از سوی تکنولوژی ندارد و چه بسا بدتر هم باشد ( قصر و محاکمه را نباید مابعدطبیعی، صرفاً به معنای خداشناختی/ کلامی آن بفهمیم، این دو اثر مابعدالطبیعه‌ی عصر مدرن، یعنی مفاهیم زیربنایی آن را نیز بیان می‌کنند).

استنلی کوبریک، و البته آرتور سی کلارک، در ادیسه‌ی عصر فضا ۲۰۰۱، خوش‌بینانه‌تر، یا امریکایی و نه اروپایی، به این مسئله می‌نگرند. نخستین اشراق سنگ سیاه آسمانی در ذهن میمون، الهام‌بخش به دست گرفتن پاره استخوانی از میان استخوانهای بر جای مانده از یک دایناسور و سپس به کار گرفتن آن برای توسل به خشونت است (آغاز تاریخ به روایت تخیل علمی؛ به روایت ادیان: هابیل و قابیل). فاصله‌ی میان این ابزار استخوانی و سفینه‌ی فضایی فقط یک والس است و در تبدیل استخوان‌پاره‌ی ابزاری به سفینه‌ی فضایی بزرگترین خطر نهفته در وجود ابزار نیز به کمال رسیده است: خودمختاری ابزار. رایانه‌ی هوشمند می‌خواهد هدایت سفینه را به دست گیرد، و همراهان بی‌کفایت خود را از دخالت در «برنامه» باز دارد. فرجام کار، ارتکاب قتل به دست رایانه است: قتل رایانه‌ای. اما انسان پیروز می‌شود و با همان سفینه به غایت خود می‌رسد.

جامعه‌ی جدید خود شکلی ماشینی دارد. ظهور مفهوم جدید از «دولت» حاکی از آن است که افراد اعضای مستقل و در عین حال دارای تعلق خاطر به چیزی در ورای خود در یک اجتماع نیستند. افراد، اگر چیزی باشند و کسی به حساب آیند، دست بالا جزئی از یک نظام و قطعه‌ای قابل تعویض در یک کل هستند. فاشیسم از همین نظریه آب می‌خورد و کسی که به طرح چنین نظریه‌ای بدنام شده است هگل است. اما هگل با آنکه بزرگترین نظریه‌پرداز و ستاینده‌ی «دولت» در دوره‌ی جدید است، ویرانگرترین ناقد آن نیز هست و در عرضه‌ی استدلال برای «نابودی دولت» بر مارکس نیز تقدم دارد، استدلالی که مارکس از آن بی‌خبر بود (این استدلال متعلق به دوره‌ی جوانی هگل است، و البته با کل فلسفه‌ی او همخوانی دارد و درنیمه‌ی دوم قرن بیستم به اهتمام ویراستاران مجموعه‌ی آثارش در ضمن یادداشتها و دستنوشته‌های منتشرنشده‌ی او یافت شد).

استدلال هگل این است که «دولت» ماشین است و ماشین معقول نیست، چون آزاد نیست و چیزی که معقول نیست دیر نمی‌پاید. به استدلال خود او: « دقیقاً بدان سان که هیچ صورت معقولی از ماشین وجود ندارد، هیچ صورت معقولی نیز از دولت وجود ندارد؛ زیرا دولت چیزی ماشینی است. فقط آن چیزی را می‌توان صورت معقول نامید که موضوع آزادی است. بنابراین باید از دولت فراتر برویم. زیرا هر دولتی ملزم است با انسانهای آزاد به سان دنده‌های چرخ در یک ماشین رفتار کند. و این دقیقاً همان کاری است که نباید بکند؛ بنابراین دولت باید نابود شود».

هایدگر از تکنولوژی با تعبیر Ge-Stell یا «شکل دادن» سخن می‌گوید (این تعبیر او در آلمانی معادلی است برای کلمه‌ی «مورفه» در زبان یونانی) و ظهور فاشیسم را به آن نسبت می‌دهد و معتقد است که تکنولوژی تقدیر ماست و ما توان آن را نداریم که بر تکنولوژی مسلط شویم و آن را مهار کنیم. ویژگی تکنولوژی یک شکل کردن و به صورت خودکار در آوردن و تمایزهای فردی را بی‌اهمیت انگاشتن و اراده‌ی معطوف به قدرت را پیشه‌ی خود ساختن است. از همین رو خود انسان که در ابتدا نهاد (subject) یا مبنای هر اندیشه و فعل به صورت فاعل (subject) تصور می‌شد، رفته‌رفته به موضوع (object) تبدیل شد، و لذاست که می‌بینیم امروز subject هم به معنای فاعل است و هم موضوع — یعنی، چیزی که در پیش روی می‌ایستد، به آلمانی Gegenstand — و از همین جاست که کارخانه‌های «آدم‌سازی» و «آدم‌سوزی» پا به پای یکدیگر پیش می‌روند، در یکی می‌خواهند طبق تصورات پیش‌انگاشته‌ای «آدم» بسازند (به تعبیر کارل چاپک «کارخانه‌ی مطلق‌سازی») و در دیگری «صابون» (در کجای تاریخ سابقه داشته است که در نابود کردن انسانها به مصرف اعضا و جوارح آنان یا چربی بدن آنان برای بهره‌برداری نیز بیندیشند و پژوهشگران دانشمند در این خصوص صرف وقت کنند). از نظر هایدگر، معارضه‌جویی جهان معاصر ما معارضه با تکنولوژی است و بعید است بتوان گفت که خود تکنولوژی می‌تواند از پس خودش بر آید.

اما شگفت‌آور این است که در آلمان تقریباً از دوره‌ی رومانتیکها تا اشپنگلر و متروپولیس و دکتر مابوزه‌ی فریتس لانگ و هایدگر همواره نسبت به خطر تکنولوژی و علم پیش‌اندیشی و هشدار و تحذیر وجود داشته است و با این همه تنها در این کشور بوده است که دانشمندان دیوانه و نظریه‌پردازان فیلسوف‌مآب مددکار جنایتکاران سیاسی شده‌اند. آیا این دلیلی بر آن نیست که چرا نظامهای فاشیستی با تکنولوژی این‌قدر خوب کنار می‌آیند؟ و آیا کشورهای دارای سنّت پایدار آزادی و دموکراسی که تکنولوژی هم دارند و به فاشیسم هم نرسیده‌اند نشان نمی‌دهند که سخن هگل درست است و ماشین نمی‌تواند معقول باشد؟ شاید تفکر درباره‌ی همین پرسش ما را کفایت کند.

یادداشتها:

٭ پاسخ به اقتراح کیان در «ویژه‌نامه‌ی دین، مدارا و خشونت»، ش ۴۵، سال هشتم، بهمن – اسفند ۱۳۷۷، ص ۲۵– ۱۲۳.

۱) «درست همین، دلیل صحت گفته‌ی من است. آدمی همواره در تلاش به دست آوردن چیزی است که ندارد. پیشرفت تکنولوژی که وجه مشترک همه‌ی ملتهاست، روز به روز خصیصه‌ی ملی آنها را هرچه بیشتر نفی می‌کند، اینست که به ملیت رو می‌آورند. ناسیونالیسم عصر ما حرکتی است تدافعی علیه تجاوز خشونت‌آمیز تمدن. بهترین شکل این وضع را در یهودیان می‌توان دید. اگر محیط خود را خانه‌ی خود احساس می‌کردند صهیونیسم به وجود نمی‌آمد. ولی در وضعی که هست فشار محیط وادارمان می‌کند چهره‌ی خود را بازشناسیم. به وطن، به ریشه‌ی خود، باز گردیم» (رجوع شود به: گوستاو یانوش، گفتگو با کافکا، ترجمه‌ی فرامرز بهزاد، انتشارات خوارزمی، ص ۲۲۸).



همچنین مشاهده کنید