چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
زخمی کهنه که از نو باید شناخت
برای جوانان و نوجوانان دهه ۶ میرحسین موسوی چهرهای شناخته شده است ولی بیشتر جوانان و دانشجویان کشور، شناختی از میر حسین موسوی ندارند و همین امر باعث شده است تا تیم رسانهای موسوی از کنکاش در شخصیت و نحوه تفکر و پیامدهای اقتصادی و اجتماعی این تفکر بر کشور و جریان انقلاب هراس داشته باشد. از برخی جهات میر حسین موسوی نماد یک تفکر است؛ تفکری که ۳۰ سال این کشور و نظام انقلابی آن را درگیر خود کرده است. انقلاب امام خمینی(ره) انقلابی علیه نظام سلطه بود و تعریف سلطه در تفکر امام(ره) مفهومی کلی؛ ورای مرزبندیهای چپ و راست داشت. شوروی به همان مقدار سلطهگر بود که آمریکا و حتی چین و دول اروپایی و انگلیس و آنانی که زمان حیات امام را درک کرده و جرعهای از انوار الهی او نوشیدهاند این معنی را به خوبی دریافت کردند؛ حقیقتی که آن روز از درک آن عاجز بودیم و صرفا به خاطر عشق به حضرت امام خمینی پذیرای آن میشدیم، امروز آن چنان عیان شده که دیگر حتی بدون حضور خمینی عزیز نیز میتوان آن را دریافت، اما داستان انقلاب به آنجا رسید که سرانجام در سال ۱۳۶۰ میرحسین موسوی پس از ترور شهید رجایی بدون کمترین سابقه اجرایی و مدیریتی بهعنوان نخستوزیر به مجلس معرفی شد و تنها ۱۱۵ رای موافق از میان ۲۰۲ رای (۵۷درصد) را به دست آورد آن هم از مجلسی که گرایش زیادی به او داشت. اکنون زمان زیادی از آن موقع گذشته و قرار گرفتن در مقابل نمایندگان مجلس به طور کامل متفاوت از قرار گرفتن در ترازوی سنجش افکار عمومی است. آری! زمان زیادی گذشته است شاید به همین خاطر است که موسوی دولت نهم را بهخاطر داشتن مدیران جوان مورد سرزنش و تمسخر قرار میدهد. هرچند افکار عمومی شناخت چندانی از میرحسین ندارد اما با مرور برگهایی از تاریخ میتوان تا حدی به راست آزمایی شعارهای امروز موسوی پرداخت. در این دوره (سالهای ابتدایی نخستوزیری موسوی) بازیهای جناحی هنوز در کشور شروع نشده است. آیتالله موسوی اردبیلی، رئیس قوه قضائیه است و جریان چپ نیز اکثریت مجلس را در دست دارد. توجه به این نکته ضروری است که در آن دوره رئیسجمهور در امور اجرایی کشور نقشی نداشت و فقط سفرای کشورها استوارنامه خود را به او تقدیم میکردند و کارهای تشریفاتی را عهدهدار بود.
اقتصاد تعاونی، یکی از بخشهایی است که در قانون اساسی ثبت شده است ولی یکی از کارهایی بود که از ابتدای انقلاب در اقتصاد کشور به بدترین نحو ممکن اجرا شد. نگاهی گذرا به آمار تعاونیهای ایجاد شده در آن زمان و نیز راندمان و تولیدات آن تعاونیها یا همان مالکیت اشتراکی که اساس فکری دولتمردان آن روز را تشکیل میداد گویاتر از هر تحلیلی است. غالب آن تعاونیها پس از تشکیل منحل شدند و تعداد بیشماری با دور زدن قانون و سندسازی به مالکیت انفرادی افراد درآمدند تا ادامه حیات دهند. مالکیت فردی در آن دوره امر مذمومی بود که بوی امپریالیسم آمریکا و ادکلن غربی میداد و تعاونیهای ورشکسته که غالبا تا مرحله تشکیل پرونده و مالکیت زمین و دریافت منابع بانکی پیش میرفتند، مطلوب به شمار میآمدند،این درحالی است که امروز مجریان همان تفکر که نتیجه کارشان نیز بر همه عیان است چنان بر طرحهای دولت نهم نظیر بنگاههای زودبازده میتازند که بسیاری از این بنگاهها در همین مدت زمان سه سال و بعضا کمتر به مرحله اجرایی رسیده و توانستهاند بخشی از بار اشتغال کشور را به دوش بکشند. علی ایحال موسوی و همفکرانش تا آنجا پیش رفتند که مالکیت فردی در اقتصاد با همه ابعادش مورد هجوم واقع شد. تمام اقدامات و تشکیلات اداری موسوی در راستای حذف یا محدود کردن مالکیت خصوصی و گسترش مالکیت دولتی برنامهریزی شده بود. آری! سازمان اراضی شهری نیز در دولت میرحسین ایجاد شد اما او در جلسات انتخاباتیاش از این چیزها حرفی نمیزند. میرحسین موسوی در دوره نخستوزیریاش ارتباط تنگاتنگی به لحاظ فکری با ساندنیستهای نیکاراگوئه در آمریکای مرکزی برقرار کرد اما امروز در سخنرانیهای خود، احمدینژاد را به خاطر انجام فعالیتهای اقتصادی با حوزه آمریکای لاتین به سخره میگیرد. نکته قابل توجه اینکه در حال حاضر این کشورهای حوزه آمریکای لاتین هستند که از ما تغذیه فکری میشوند و ما برای کسب بازارهای اقتصادی و در نتیجه آن ایجاد جایگاه سیاسی به آنجا رفتهایم. در نهایت تمام ابعاد مالکیت با دستمایه دینی به مالکیت دولت در آمد: کشتیرانی جمهوری اسلامی، هواپیمایی جمهوری اسلامی و بانکهای دولتی. اضافه کنید تمام صنایع محدود آن دوره و نیز فدراسیونهای ورزشی و انجام واردات تمام کالاها را که توسط وزارت بازرگانی صورت میگرفت. در آن دوره همه چیز یک پسوند دولتی داشت: آهن دولتی، چای دولتی، نخود دولتی، برنج دولتی و... برای تمام امور اقتصادی و اجتماعی نیز شوراهای مختلف و بوروکراسیهای متعدد ایجاد شد. آری! شالوده اقتصاد تماما دولتی در زمان میرحسین گذارده شد. عمق نبوغ دولتمردان موسوی در فرموله کردن نظام بانکی به مرحله اجرا درآمد: گرفتن سود بانکی با عناوین مقدس و اسلامی.
شاید بتوان گفت، ابعاد اقتصادی دولت موسوی از این قرار بود: کل مردم بهعنوان فرد انسان از گردونه و هویت اقتصادی خارج شدند و مالکیت در تمام حوزههای اقتصادی نابود شد. پول نفت صرف خرید قند و شکر، پودر شوینده خارجی، مرغ یخزده فرانسوی و... شده و از طریق کوپن بین مردم توزیع میشد. قسمت کمی هم از بودجه برای اداره فرسایشی جنگ به جبههها اختصاص مییافت. میرحسین موسوی با قاطعیت و غرور، تمام مخالفان خود را از بدنه دولت حذف کرد و بهزاد نبوی به عنوان مشاور ارشد وشیخالوزرای کابینه، سکان اداره شرکتها و صنایع دولتی را به عهده گرفت.
پول؛ مهمترین اختلاف در دولت موسوی!
میگویند، دعوای اصلی در دولت میرحسین بر سر پول بوده است. محمدعلی نجفی که در دولت خاتمی رئیس سازمان برنامه بود، دقیقتر به این موضوع اشاره میکند:«در دولت موسوی افرادی با تفکرات متفاوت وجود داشتند. توکلی وزیر کار، با دیدگاههای بشدت بسته و تنگ، ناطق نوری وزیر کشور، عسکراولادی در وزارت بازرگانی و سیداکبر پرورش در آموزش و پرورش. در بخش سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دولت موسوی انسجام نداشت. گروهی بودند که دارای پایگاه و نفوذ اقتصادی خاصی در بازار سنتی بودند. آنها از نظر اقتصادی بیشتر متمایل به اقتصاد سنتی و بازار بودند و آن را تجویز میکردند. البته غیر از آن هم شناختی از اقتصاد نداشتند. برخی از آنها اقتصاد دولتی را مترادف مارکسیسم و سوسیالیسم میدانستند و بشدت از آن میترسیدند. در چنین پروسهای تصمیمگیری بسیار کند و زمانبر بود. جنگ هم پوششی بود برای این عدم انسجام و ناتوانی و توجیه آن. چند استاد اقتصاد به دولت دعوت شدند تا بحثهایی در حد شناخت اقتصاد و روشهای برنامهریزی را برای دولت توضیح دهند؛ یک آموزش غیر مستقیم برای وزرا تا با مفاهیم اقتصادی آشنا شوند» (مراجع در انتهای مطلب آمده است).
با ادامه جنگ، کاهش درآمدهای نفتی کشور و بروز مشکلات، به نظر میرسید برخی دچار یأس و ناامیدی شده بودند. این احساس به دولت هم رسیده بود. تقریبا همه وزرا نسبت به ادامه جنگ انتقادهایی داشتند، اما در جلسات رسمی هیات دولت همه با ادامه جنگ موافق بودند و با شور و شوق میگفتند جنگ باید با شدت ادامه پیدا کند. مسعود روغنی زنجانی توضیح مفصلتری در باره این رفتار وزرا میدهد:«یک اتاقی در پشت محل برگزاری جلسات هیات دولت بود که وزرا برای سیگار کشیدن، تماس با دفترشان یا با خانواده و برای صرف چای به آنجا میرفتند. در آن اتاق وزرا به صورت واقعی نظراتشان را درباره جنگ مطرح میکردند، اما ۱۰ متر آنطرفتر در محل برگزاری جلسات هیات دولت بر ضرورت ادامه جنگ صحبت میکردند و آیه قرآن و حدیث هم برای تایید گفتههایشان میآوردند که با این همه هزینه و حمله، وضع جنگ امیدوار کننده نیست، تجهیزات کافی نداریم و مشکل خرید اسلحه وجود دارد و از ادامه جنگ انتقاد داشتند. هیچ کس با صراحت و شفافیت صحبت نمیکرد. موسوی هم به عنوان نخست وزیر از این شجاعت و صراحت تقدیر میکرد، اما همه درگیر خودسانسوری بودند. او نمیتوانست نظر مخالف دولت را درباره جنگ به صورت رسمی بیان کند» (مراجع در انتهای مطلب آمده است). این درحالی است که میرحسین در زمان ثبت نام برای انتخابات گفت، آمده است تا ملت را از اداره امور کشور آگاه کند! فردی که قریب به ۲۰ سال با مردم همراه نبوده به یکباره میخواهد مردم را آگاه سازد، ای کاش میشد از میرحسین اصلاحات پرسید که امروز مردم آگاهترند یا او؟!
به گفته روغنی زنجانی، یک روز میرحسین موسوی در جلسه هیات دولت یک مداد را در دستش گرفت و آنقدر فشار داد تا شکست. بعد رو به بقیه گفت:« این مداد آستانه تحمل مشخصی دارد. ما هم باید بدانیم آستانه تحمل نظام و لحظه فروپاشی آن کجاست. تنها در این لحظه باید احساس خطر کرد و نباید شرایط را یأس آور نشان داد» (مراجع در انتهای مطلب آمده است)، اما امروز موسوی پای خود را از یأس فراتر گذاشته و ایران را از دست رفته میخواند!
از دیگر مشخصاتی که برای میرحسین موسوی به رشته تحریر در آوردهاند، روحیه شاعر مسلکی است که در اداره امور اجرایی کشور داشته؛ روحیهای که برخیها آن را یک نقطه ضعف میدانستند. مسعود نیلی معاون اقتصادی آن زمان سازمان برنامه، این روحیه را به خوبی به یاد دارد، او میگوید: «موسوی توجهی به آمار و ارقام نداشت و عاطفی بود و احساسی عمل میکرد.» همسرش نیز در جاهای مختلف به این موضوع اشاره کرده است (مراجع در انتهای مطلب آمده است).
در هر حال کسی نمیداند موسوی و یارانش، امروز از کدام مدیریت موفق اجرایی سخن میگویند؟ سالهای ۶۶و ۶۷ سالهای غمبار انقلاب هستند. با مدیریت میرحسین موسوی و یارانش ساختارهای اقتصادی کشور نابود شده بود و دشمنان ایران با آگاهی از این ضعف اقتصادی فشارهای نظامی خود را افزایش داده و جنگ شهرها را آغاز کردند. موشکهای اسکات روسی قلب شهرهای ایران را نشانه میرفتند و رزمندگان اسلام با گلوله توپ به آن پاسخ میدادند. اکنون که نگاه میکنیم رسیدن حضرت امام به جام زهر با این نحوه مدیریت نتیجه چندان نابجایی نبوده است. شالوده اقتصادی کشور چنان از هم پاشیده بود که قادر به پاسخگویی به ابتداییترین نیازهای جنگ نبود. با پذیرش قطعنامه و پایان جنگ و ارتحال امام(ره) گویی پروژه او هم با موفقیت به پایان رسیده بود. آری! میرحسین موسوی نیز به گوشه عزلت رفت. براساس برخی اظهارنظرها در دوره موسوی حدود دوهزار مدیر در ردههای مختلف با یکدیگر هماهنگ شدند و فرهنگ و دیالوگ موسوی در آنان نهادینه شد. میتوان این گروه را «باشگاه مدیران موسوی» نامید. این مدیران با آغاز ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی شعارهای خود را تغییر دادند. در آن سالها همه فکر میکردند رفسنجانی را «سیاستی دگر آمده است» و دولت سازندگی در جهت واگذاری امور مردم به مردم شکل گرفته است. جالب است که امروز با تلاش شبانه روزی دولت نهم و شخص احمدینژاد عملا واژه دولت سازندگی معنای خود را از دست داده است. بعدها هم مشخص شد که این تصور (دولت سازندگی) کاملا واهی بوده است. این بار موسوی در صحنه نبود و به قول برخی رقبای انتخاباتیاش دنبال دغدغههای شخصی خود بود اما باشگاه مدیران موسوی در صحنه حضور داشت و ابتکار عمل را به دست گرفت. هنوز هم خیلیها نمیدانند اینهمه شرکت دولتی چگونه بهوجود آمد. هر وزارتخانه به چندین شرکت بزرگ دولتی تبدیل شد و مدیران «باشگاه موسوی» اداره خصوصی این شرکتها را آغاز کردند. هاشمی نیز همواره مطرح میکرد که این شرکتها باید خودکفا شوند و خود را اداره کنند البته نه به مفهوم واقعی آن بلکه به معنای همان اداره خصوصی شرکتها. انقلاب وارد مسیرهایی شد که از دل آن اختلاف طبقاتی فاحش و باندهای مافیایی به وجود آمدند. بارها مقام معظم رهبری در سخنرانیها و مناسبتها از تشکیل قلههای ثروت سخن گفتند اما باشگاه مدیران موسوی دیگر در این دوره ماهیت اعتقادی خود را از دست داده و به ثروت اندوزی و تکاثر ثروت مشغول است. «شمالشهرها» هر روز آبادتر و مستضعفان دیروز هر روز بیشتر له شدند. جالب است که آن روزها فرزندان هاشمی از نکبت و خفت و خواری چیزی نمیگفتند اما امروز با التهاب و هیجان از نکبت و خفت و خواری سخن میرانند. آری آن روزها شاید بخش زیادی از مردم با بدبختیها و مشکلات دست به گریبان بودند و ایشان در بازارهای کشورهای اروپایی چرخ میزدند اما امروز اکثریت مردم ایران اسلامی طعم عزت و سرافرازی را چشیدهاند و پرغرور در راه اعتلای کشور گام بر میدارند ولی اینان پس از چند سال خارج نشینی و ولخرجی از جیب ملت به نکبت دچار شدهاند و آن را بر سر ملت فریاد میکشند و بازگشتهاند تا باز برای مردم، تعیین تکلیف کنند.
اصلاحات و دولت خاتمی اوج هنرنمایی باشگاه مدیران موسوی بود. اکثریت مردم و دانشجویان را در سال ۷۶ با هدف رای دادن به خاتمی به منزله مخالفت با هاشمی رفسنجانی و ضدیت با سیاستهای اقتصادی او مدیریت کردند. بارها و بارها در جریان انتخابات دوم خرداد هاشمی را با الفاظی سخیف مورد تمسخر قرار دادند اما همانها امروز هاشمی را شخص اول اصلاحات مینامند و میگویند، اصلا اصلاحات بهخاطر وجود هاشمی بود که شکل گرفته و تاکنون زنده مانده است؛ تفکری که امروز با همه شواهد و ادله خلاف آن ثابت میشود و در واقع محمد خاتمی امتداد سازندگی و عامل مستقیم باشگاه مدیران موسوی بود.
تحلیل غالب این بود که میرحسین با پذیرش اشتباهات اجراییاش به کارهای هنری مشغول است. ولی اکنون پس از ۲۰ سال دوباره به میدان آمده و معتقد است، انقلاب در معرض خطر است! در حالی که در هیچ دورهای از ادوار انقلاب، ایران چنین سربلند و دارای قدرت چانهزنی در عرصه دیپلماتیک نبوده است. خوشبختانه امروز آن مقدار که آمریکا برای حفظ امنیت خود نیازمند ایران است ما نگران تهاجم آمریکا نیستیم. امروز دیگر نیروهای مسلح ما یک نیرو با دست خالی نیست و جواب هر تجاوزی را قاطعانه خواهد داد و جواب ضربه را با ضربه میدهد. هنوز هم خاطره شیرین اسارت ملوانهای انگلیسی و مدیریت خوب احمدینژاد در ذائقه ما است. هنوز هم افتخار پیروزی ملت ایران در برنامه هستهای را فراموش نکردهایم. واضح است که البته نه انقلاب که باشگاه مدیران موسوی است که در معرض خطر است.
...اما چرا میر حسین موسوی آمد؟
پس از چند دوره هنرنمایی باشگاه مدیران موسوی در مملکتداری، سرانجام ندای عدالتخواهی مردم ایران به ثمر نشست و فردی بر مسند ریاست جمهوری نشست که نه تنها از اعضای آن باشگاه نبود و حاضر نشد با آنها سر میز معامله بنشیند بلکه تمام تلاش خود را برای تزریق نیروهای مدیریتی جدید و جوان بهجای تفکرهای پوسیده مدیریتی بهکار بست. بههمین دلیل امروز در جلسات انتخاباتی موسوی، هوادارانش مدیران جوان دولت نهم را تمسخر میکنند درحالیکه خود نیز بخشی از نسل جوان ایران هستند که متاسفانه بازیچه رنگها و نقشها شدهاند، به قول خودشان میرحسین آخرین حربه آنهاست و به این امید آمده است که باشگاهی دیگر بنا کند از مدیرانی که ۳۰ سال دیگر انقلاب را در ایستگاه خود متوقف و مشغول سازند و تغییر نسل مدیران با تدریس مدیریتی میرحسین صورت گیرد و میرحسین هم باز به کنج عزلت برود.
البته راه درازی در پیش است و ساختارهای اجرایی کشور در راستای واگذاری امور مردم به مردم باید تغییرات گستردهای کند؛ امری که با رای مجدد ملت به خادم خود، دکتر محمود احمدینژاد و اصلاح دیگر دستگاهها، دور از دسترس نخواهد بود.
برگرفته از:
- اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، بهمن احمدی امویی.
- مردان جمهوری اسلامی چگونه تکنوکرات شدند، بهمن احمدی امویی.
- خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست