دوشنبه, ۲۰ اسفند, ۱۴۰۳ / 10 March, 2025
تصویر شاعر مرده

سال بلو، بیشک نویسندهای است که قدرتش درست در آنجاست که قصه نمیگوید، بلکه مینویسد. او که از خانواده یهودی روسیتباری است که به آمریکا مهاجرت کردهاند، همواره دو چهره را پشت یک صورت دارد: مهاجری تیزبین که با فاصلهای انتقادی به آمریکا مینگرد و دموکراتی محافظهکار که ارزشهای لیبرالیسم را میستاید. در آثار اولیهاش، همچون مرد معلق (۱۹۴۴) قربانی (۱۹۴۸) و ماجراهای اوگی مارچ (۱۹۵۳)، چهره اول برجستهتر است و در آثار متاخرش، همچون دنیای حقیقی (۱۹۹۷) و رولشتاین (۲۰۰۰) چهره دوم.
از ویژگیهای مشترک و برجسته آثار او میشود به خصلت اتوبیوگرافیکشان و درگیریهای روشنفکری مشخص او درباره جامعه آمریکا و گفتوگویش با نویسندگان و متفکران پیش از خود اشاره کرد. (فکر میکنم در همه کارهایش میشود به اسامی مارکس، فروید و افلاطون برخورد.)
سال بلو در اغلب رمانهایش و به خصوص آثار متاخرش، وراجی تمام عیار است. بعید میدانم کسی بتواند کتابی از او را بدون کسالتی خمیازهآور تمام کند! اما درست در لحظاتی که دیگر به بیجاذبه بودن کتابِ بلو پی میبرید، در دنیایی متفکرانه و عمیق خود را مییابید و ناگهان نثر سرد و قصه کسالتآور نویسنده را فراموش میکنید و شیفته «وراجی»های بیپایان و غر زدنهایش میشوید. در میانههای رمان «هدیه هومبولت» میخوانیم: «آینده اروپا در عرصه روشنفکری توسط افرادی رقم خورد که وجودشان آبستن و آکنده از ملال و دلزدگی بود، به واسطه نوشتههای زندانیها، بعد در سال ۱۷۸۹، مردان حومهنشین، وکلای استانها، قلم به مزدها و سخنرانها بودند که به مرکز توجه همگان یورش آوردند و اشغالش کردند. ملال بسیار بیش از عدالت با انقلاب سیاسی مدرن پیوند دارد. [... ] چه چیز میتوانست از میهمانیهای طولانی شام، که استالین میداد، ملالآورتر باشد، همان میهمانیهایی که دیلاس توصیفشان کرده؟ حتی من، کسی که به واسطه سالها زندگی در شیکاگو، پرورده ملال است، کسی که در سس ایالات متحده آمریکا خوابانده شده و طعم این دیار را گرفته، با خواندن شرح دیلاس از ضیافتهای شامهای دوازده وعدهای در سرتاسر شب واقعا وحشت میکردم. [... ] این تلفیق قدرت و ملال هرگز آن طور که شایسته بوده مورد بررسی قرار نگرفته است. ایجاد ملال و بیحوصلگی یکی از ابزارهای کنترل اجتماعی است. قدرت همان قدرت تحمیل ملال است، قدرت اعمال رکود و سکون، قدرت تلفیق این رکود و جمود با درد و رنج. ملال واقعی، ملال عمیق، چاشنی ترس و مرگ دارد.» (هدیه هومبولت، ترجمه سهیل سمی، نشر ققنوس، صفحه ۲۸۱و۲۸۲)
اگر رمان را ساحت انضمامی تفکر بدانیم که این از خصوصیات بلاشک رمان مدرن است، بدون شک سال بلو نویسندهای است مدرن یا بهتر است بگوییم مدرنیستی بزرگ! خواندن رمانی همچون «هدیه هومبولت» بیتردید کسالتآور است، اما مگر میشود آن را خواند و به فکر فرو نرفت؟
چیزی که در نقد ادبیات مدرن آمریکا کمتر به آن پرداخته شده، تاثیر بیچون و چرایی است که هنری میلر، نویسنده رادیکال آمریکایی بر سال بلو گذاشته است. شیوه اتوبیوگرافینویسی بلو و همچنین وراجیهای بیپایان متفکرانهاش و اظهارنظرهایی مستقیم درباره نویسندگان و سیاستمداران و فیلسوفان دیگر، آمیخته با احساساتی تند، از تاثیرات مستقیمی است که بلو از میلر گرفته است. شاید آنارشیسم شهره هنری میلر و محافظهکاری مشهور بلو بدل به دیواری ذهنی میان آن دو شده که کمتر کسی انطباق این دو را از لحاظ سبک نوشتار جالب توجه دانسته! این مقایسه کوچک اگرچه مطمئنا ناکافی و نارساست، اما میتواند محرکی باشد برای مقایسه سبکشناختی این دو نویسنده بزرگ آمریکا!
هنری میلر در «عصر آدمکشها» مینویسد: «و امان از دست موتسارت! آدمی است که کفرم را در میآورد. موتسارت مظهر کمال است! نمیخواهم با هیچ یک از اینها سروکار داشته باشم! من عاشق فقدان کمال هستم. مرگ بر لئوناردو! مرگ بر فلوبر و همه دارودستهاش! مرگ بر قرن هجدهم، ولتر، دالامبر، دیدرو و همه این آدمها! من عاشق حرفهای دهشتبار رابله و رمبو و بلز ساندرار هستم.» (عصر آدمکشها، ترجمه عبدالله توکل، نشر قطره، صفحه ۱۸۵)
سال بلو در «هدیه هومبولت»مینویسد: «عوضیهایی مثل روسو باعث شدند که تنهایی و عزلت رنگ و لعاب جلال و جبروت پیدا کند، اما آدمهای عاقل قبول داشتند که تنهایی به راستی هولناک است.» (هدیه هومبولت، همان، صفحه ۲۸۱)
«هدیه هومبولت» نیز همچون دیگر آثار بلو خصلتی اتوبیوگرافیک دارد و بلو آن را در ۱۹۷۵ نوشته. راوی نویسندهای است یهودی که همچون بلو در شیکاگو بزرگ شده و شیفته رفت وآمد در کلوبهای خلافکارهای سطح متوسط است. نمایشنامهاش موفقیت زیادی در برادوی کسب کرده، مثل نمایشنامه خود بلو به نام «آنالیز آخر» که ماجرای روانکاوی است که میخواهد خودش را روی صفحه تلویزیون و جلو چشم دوربینها آنالیز روانی کند! البته نمایشنامه بلو مثل نمایشنامه شخصیت داستانش موفق نبود! راوی رمان هم مثل خود بلو که از دستان رییسجمهور سوسیالیست وقت فرانسه، میتران، مدال لژیون دونور گرفته است، این مدال را دارد.
«هدیه هومبولت» بیش از هرچیز رمانی است درباره تقابل دوتایی شاعر و آمریکا! فون هومبولت فلایشر، شاعر و دوست راوی است که مُرده و راوی از خلال روایت زندگی خودش تصویری خیرهکننده از چهره او و چهره شاعر در دنیای آمریکایی به دست میدهد:
«مگر شعر میتواند آدم را از شیکاگو بلند کند و دو ساعت بعد در نیویورک بنشاند؟ یا میتواند محاسبات پرتاب شاتل را به فضا انجام دهد؟ چنین قدرتی نداشت. و سود همانجا بود که قدرت بود. در دوران باستان شعر یک نیرو بود. شاعر در جهان مادی صاحب قدرت واقعی بود. صد البته دنیای مادی هم در آن دوران چیز دیگری بود. اما آدمی مثل هومبولت چه سودی میتوانست داشته باشد؟ او خودش را به آغوش ضعف میانداخت و به قهرمان فلاکت تبدیل میشد. او به قدرت انحصاری پول که در گرو سیاست، قانون، خردگرایی و فنآوری بود گردن میگذاشت، چون نمیتوانست غیراز اینها چیز دیگری بیابد، چیزی جدید، چیزی ضروری برای شاعران، کاری ضروری که میبایست انجام میدادند. او راه نخست را رفت. برای خودش تپانچه تهیه کرد. درست مثل ورلن و افتاد پی مگناسکو.» (همان، صفحه ۲۲۱)
اما سال بلو فقط به همین غر زدنها بر سر آمریکا بسنده میکند. در ۱۹۶۸ هنگامی که شاعران، دانشجویان، رمبوها و ورلنها و گینزبرگهای آمریکا، اصلا بگوییم فرشتههای آمریکا، برای آوردن شعر به خیابانها و کشاندن تخیل به سیاست، آشوب کردند، سال بلو علیه ایشان نوشت و سخن گفت و مشتی هیجانزده خواندشان. و آخر از همه اینکه سهیل سمی که «هدیه هومبولت» را به فارسی برگردانده، مترجمی تواناست و بزرگ با حسن انتخابی ستودنی که در کارنامهاش ترجمه آثاری از هنری میلر، جوزف کنراد، جان آپدایک، تونی موریسون و نویسندگان بزرگ دیگری را دارد. اما شاید بیربطترین چیزی که میشود درباره «هدیه هومبولت» نوشت را، خود سمی نوشته است، پشت جلد کتاب: «هدیه هومبولت نمایشگر تعارض میان هنر واقعی و هنر هالیوودی است. سرگذشت تراژیک مردی است که میخواهد در کشاکش این دو قطب فردیت خود را حفظ کند و به وادی ابتذال و قشریگری سقوط نکند، غافل از آنکه حفظ فردیت در عالم ما، فرجامی اسفناک دارد.»
تعارضی که سمی از آن سخن میگوید، مسالهای است فرعی که تنها در بستر تعارض میان شاعر و آمریکا رخ میدهد و اتفاقا بالعکس، «هدیه هومبولت» رمانی است علیه فردیتگرایی! نقل قولی از کتاب شاید، در صفحات پایانی، برای این نوشته کوتاه بسنده باشد: «سیستمی که حاصل اندیشه و عمل چند ذهن باشد، همیشه بهتر از کاری است که نتیجه تلاش یکی از ذهنها باشد. این را دکتر ساموئل جانسونپیر گفته بود و در همان سخنرانی گفته بود که نویسندگان فرانسوی آدمهایی سطحی هستند، چون صرفا بر اساس عملکرد ذهنشان کار میکنند.» (همان، صفحه ۵۹۹)
فرید قدمی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست