دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا

روایت قصه های کهن به زبان نو


روایت قصه های کهن به زبان نو

پدران ما قصه های متفاوتی از اسطوره های موجود در فرهنگ بومی برایمان نقل کرده اند قصه هایی که رفتار تاریخی و سبک فرهنگ زندگی ما را شکل داد و جزیی از هویت ما شد

پدران ما قصه‌های متفاوتی از اسطوره‌های موجود در فرهنگ بومی برایمان نقل کرده‌اند؛ قصه‌هایی که رفتار تاریخی و سبک فرهنگ زندگی ما را شکل داد و جزیی از هویت ما شد. هرکدام از این قصه‌ها به نحوی بیانگر یک موضوع اخلاقی است تا تلنگری باشد برای سالم زیستن و رسیدن به آینده‌ای بهتر. انتشار خبر ساخت سریالی چون «پوریای ولی» به عنوان یک پهلوان ملی بهانه‌ای شد که با جمعی از صاحبنظران درخصوص پرداختن به فرهنگ عامیانه و چگونگی تصویر آن در قالب رسانه هم‌کلام شویم.

● لزوم بازشناسی ظرفیت‌های فولکلور

حسن هدایت، کارگردان، نویسنده و تهیه‌کننده می‌گوید: فرهنگ ایران اعم از کلاسیک، اساطیری و تاریخی بسیار غنی است و برای هر نوع روایت و بیان داستانی مناسب است. ما کشورهایی را می‌شناسیم که فرهنگ‌های بشدت محدودتر و حقیرتری دارند، اما از این ظرفیت‌ها نهایت استفاده را می‌برند و نمونه آن سریال‌هایی است که از کره جنوبی پخش می‌شود. باید از مسئولان تلویزیون پرسید که چرا به این نوع فرهنگ بها داده نمی‌شود؟ همیشه سیاست‌های فرهنگی تلویزیون با آشفتگی همراه بوده است و برنامه بلندمدتی برای بازنمایی بسیاری از مسائل وجود ندارد. البته بخش مهمی از این موضوع تنها به مدیران فرهنگی تلویزیون منحصر نمی‌شود، بلکه بستگی به سیاست‌های کلان‌تری دارد که به آنها ابلاغ می‌شود و باید بر مبنای آن حرکت کنند. متأسفانه این سیاست‌ها آشفته است و تعریف دقیقی از آن وجود ندارد و مطابق مسائل روز تصمیم گرفته می‌شود چه چیزی باید ساخته شود و چه چیزی قابلیت پرداخت ندارد؛ در حالی که کار فرهنگی دیرپاست و احتیاج به زمان دارد. یعنی شما باید برای کار فرهنگی ۲۵ سال آینده هم برنامه داشته باشید. یک مثل چینی می‌گوید که اگر می‌خواهید گندم بکارید، یک برنامه یک ساله داشته باشید، اگر می‌خواهید درخت بکارید، برنامه ده ساله داشته باشید و اگر می‌خواهید آدم تربیت کنید باید برنامه‌ای صد ساله داشته باشید. متاسفانه شاید به دلیل شرایط نابهنجار و اوضاع منطقه برنامه بلندمدت فرهنگی نداریم.

او معتقد است: این‌که اسطوره‌های فرهنگی عامه ایران مثل پوریای ولی یا امثال آن مورد توجه قرار بگیرند را به فال نیک می‌گیرم. پوریای ولی چهره پنهان معروف در فرهنگ عامه ماست، اما ما بیشتر از قصه پیرزن هندی و شکست عمدی پوریا، چیز دیگری نمی‌دانیم. این خوب است که به بهانه پوریای ولی مقداری از سنت‌های پهلوانی، زورخانه‌ای و فتوت زنده و آیین پهلوانی مطرح شود. پهلوانان مرشد و بزرگ خودشان را علی(ع) می‌دانند و معمولا فتوت‌نامه‌ها به رفتار و کردار ایشان منتهی می‌شود. این نوع فیلم‌ها هم می‌تواند فرهنگ مذهبی را در سبک و سیاق دیگری زنده کند و هم رسوم سنتی و کلاسیک موجود در کتاب‌ها را به مردم نشان دهد.

این کارگردان تلویزیون و سینما می‌گوید: کتاب‌های بسیاری مانند سمک عیار یا عیاران که سردسته آنها یعقوب لیث صفار می‌بود ظرفیت تبدیل به فیلم را دارد. سمک عیار در قالب سریال ساخته شد، اما جذابیت‌های لازم را نداشت. این قصه‌ها گوشه‌هایی از افسانه‌ها و فرهنگ فولکور ماست و ارزش‌های خوبی برای تصویرشدن دارد.

● روش‌های نمایشی فرهنگ عامه

حسن هدایت می‌گوید: با این‌که این قصه‌ها در زمان‌های قدیم که نزدیک‌ترین آن مربوط به ۱۵۰ سال پیش و زمان ناصرالدین شاه نوشته شده و از زمان ما دور است، وقتی سمک عیار یا افسانه‌هایی مثل حسین کرد شبستری یا امیرارسلان را می‌خوانید، مشاهده می‌کنید که جذابیت‌های بسیاری برای دنبال کردن دارد. بهتر است قصه‌هایی که برای فیلمنامه انتخاب می‌شود مانند خود داستان باشد. به عبارت دیگر، فیلمنامه‌ها نباید به سمت مسائلی برود که ممکن است از نظر متولیان تلویزیون جذاب باشد، اما مخاطب عادی به آن توجهی نداشته و نسبت به آن بی‌اعتنا باشد. متأسفانه بسیاری از قصه‌های تلویزیونی ما فدای پیام‌های اخلاقی می‌شود، ولی اگر قصه جذاب باشد تمام این پیام‌ها را درون خود حمل می‌کند. اگر بخواهیم پیام‌ها را به زور به مخاطب القا کنیم، کارکرد خود را از دست می‌دهد و مخاطب نسبت به آن واکنش نشان می‌دهد و نمی‌خواهد آن را بپذیرد. اگر همه چیز طبق روال عادی طی شود، به اندازه کافی پیام‌های ملی، مذهبی و میهنی در آن گنجانده شده است. البته فیلمنامه‌نویسان معمولا برای نوشتن فیلمنامه در این زمینه‌ها تبحر کافی دارند، اما فکر می‌کنم فیلمنامه و بودجه مشکل اصلی تلویزیون است. سالیان بسیاری است که ما با مشکل فیلمنامه مواجه هستیم و البته باید محدودیت‌های تلویزیون را از هر لحاظ پذیرفت. مهم‌ترین بخش یک سریال فیلمنامه آن است و متاسفانه فیلمنامه‌نویسان ما کمترین دستمزد را دریافت می‌کنند و بیشترین وقت را برای کار خود می‌گذارند و بار بسیاری مسائل را به دوش می‌کشند. مثلا ممکن است یک بازیگر به اندازه پنج برابر فیلمنامه‌نویسی که وقت خود را برای کارش صرف کرده است، پول بگیرد.

وی در ادامه می‌گوید: اگر بهای کافی به فیلمنامه داده شود و فیلمنامه‌نویس تأمین شود، کار درخشان می‌شود و بسیاری قصه‌نویسان ارزشمند و مستعد به سمت این حوزه کشیده می‌شوند و فیلمنامه‌های خوبی در این زمینه خواهیم داشت و بودجه خرج شده، هدر نخواهد رفت. بسیاری مواقع روی یک فیلمنامه پنج میلیون تومانی سرمایه‌ای ۱۵۰ میلیون تومانی می‌گذارند و خطر از دست رفتن این سرمایه با بودجه کمی که به فیلمنامه اختصاص داده می‌شود، بیشتر است.

● واکاوی فولکلور در زمان حال

حسن هدایت می‌گوید: به فولکلور معمولا از سه جهت می‌شود نگاه کرد؛ اول شاخه‌ای که حالت افسانه‌ای، فانتزی داشته باشد. دوم شاخه‌ای است که مانند داستان پوریای ولی وجه تاریخی دارد. سوم هم نگاه فولکلوری است که اکنون در جامعه جاری است. اکنون به فرهنگ فولکلور کمتر توجه می‌شود و بیشتر روی المان‌هایی شبیه لباس و... تمرکز می‌شود و اصل قضیه را متوجه نمی‌شوند. فولکور جاری یا سنت‌های روز هم قابلیت تبدیل به تصاویر روز را دارد. مقداری از این فولکلور وارد شاخه‌ای می‌شود که بیشتر به خرافات نزدیک است و حتی معتقدند روز سیزده بدر هم خرافات است؛ اما هرچه باشد تبدیل به سنتی برای آشتی با طبیعت شده است. وقتی مجله‌های قدیمی را ورق می‌زدم یک فیلمساز بزرگ ایتالیایی آن‌قدر به سیزده بدر ایران علاقه‌مند شده بود که می‌خواست پروژه‌ای را در دهه ۴۰ تحت عنوان «سیزده بدر» بسازد. او به این سنت تنها به‌عنوان بودن در دامن طبیعت نگاه نمی‌کند، بلکه دیدگاهش نسبت به آن عمیق‌تر است.

وی می‌گوید: باید تعریفی که از سیاست‌های صداوسیما می‌شود به گونه‌ای باشد که مرتبا تغییر نکند و دوم این‌که فیلمنامه به‌عنوان رکن اصلی سریال‌ها و فیلم‌ها شناخته و جدی گرفته شود تا سرمایه‌ها هدر نرود.

● حلقه مفقوده فولکلور

شهاب شهرزاد، منتقد و کارشناس ـ مجری برنامه سینمایی نگاه نقره‌ای رادیو گفت‌وگو در این زمینه می‌گوید: پیوستگی فرهنگ فولکلور و شفاهی راه نجات میراث فرهنگی و داشته‌های غیرمنقول ماست. متأسفانه این خلأ با وجود فرهنگ فولکلور ایرانی و قابلیت‌های شگفت‌انگیز آن برای انطباق با زبان روز رسانه و مدیوم‌های هنری دیده می‌شود. ما بسادگی می‌توانیم با قابلیت‌های ساختاری و زبانی قصه‌های عامیانه و افسانه‌های قدیمی کشف کنیم که تا چه اندازه به زبان روز روایت در سینما می‌تواند نزدیک باشد. ادبیات کلاسیک مکتوب ما در بسیاری از قسمت‌ها این قابلیت را دارد. مثلا اگر به بسیاری از داستان‌های شاهنامه مراجعه کنید، قطعا متوجه می‌شوید که شاهنامه تا چه اندازه به قابلیتی نزدیک می‌شود که امروز در سینما به آن دکوپاژ می‌گویند و بسیاری از داستان‌های شاهنامه دکوپاژشده است. این قابلیت در ادبیات شفاهی هم وجود دارد و متأسفانه ما برخلاف بسیاری از ایران‌شناسان غیرایرانی از آن غفلت کرده‌ایم.

وی در ادامه می‌گوید: به هر صورت ما یک حلقه مفقوده جدی در زمینه فرهنگ فولکلور داریم. وقتی بین ما و ده نسل گذشته خلأیی وجود داشته باشد، در این میان به طور خود به خود یک ارتباط هویتی، مفقود شده و گم می‌شود. بنابراین به‌عنوان یک هنرمند امروزی معلق می‌شویم و اولین قدم این است که حلقه‌های مفقوده قبلی را تکمیل و بررسی کنیم در کجای این پازل قرار گرفتیم. ما قصه‌های عامیانه‌ای را که ده‌ها سال پیش از زبان یک دایه ایرانی به نام مشتی‌گلین‌خانم نقل شده است، می‌شنویم و شاید یکی از معتبرترین منابع قصه‌شناسی ایرانی باشد. یکی از راه‌های بازشناسی خود، هویت ملی و ارزش‌های جامعه ایرانی داشتن رویکردی برای پیوند با گذشته است. بسیاری از این قصه‌ها امروزی است و نوع روایت در آنها بسیار پیشرفته بوده است. حتی افرادی مثل تئودور بنفی که در زمینه ایران‌شناسی و شرق‌شناسی کار کرده‌اند به این اشاره می‌کند که خاستگاه بیشتر افسانه‌های موجود در اروپا، ایران و هندوستان است. اروپایی‌ها از این ظرفیت‌ها در سینمای روز خود استفاده می‌کنند و ما هنوز از آنها غافل هستیم.

این منتقد و فیلمنامه‌نویس در ادامه می‌گوید: برای این‌که بتوانیم از ادبیات شفاهی و فولکلوریک خودمان در سینما، رسانه و هنر روزمان استفاده کنیم باید به عنصری همچون پژوهش بها دهیم. به عبارتی باید پژوهشی صورت بگیرد تا پیوند بین فرهنگ فولکلوریک و رسانه برقرار شود و این تنها چیزی است که باید به آن توجه کنیم. متأسفانه در سینما و رسانه‌های دیداری صدها برابر بیشتر از آن‌که ما پیوند سینماگران را با میراث فرهنگی یا تیپ‌شناسی قصه‌های ایرانی ببینیم، شاهد گرایش اهل سینما و رسانه به سمت پخته‌خواری هستیم و این به معنی کپی‌برداری از الگوی‌های غیر بومی است. این اتفاق به این دلیل می‌افتد که اصولا دچار نوعی تنبلی هنری هستیم و نباید بپرسیم که چرا مخاطبان از ما دور شده‌اند، چون خودمان از آنها فاصله گرفتیم.

● نزدیکی به فولکلور با پرداخت به زبان روز

شهاب شهرزاد در ادامه صحبت‌های خود می‌گوید: تنها راه این است که باید به زبان روز مخاطب نزدیک شویم. همان گونه که اشاره کردم بسیاری از منابع ما مؤلفه زبان روز را دارد و زبان روایی ما تحول چشمگیری نداشته است. شاید فهم آثار شکسپیر برای یک انگلیسی‌زبان سخت باشد اما ما براحتی می‌توانیم به شاهنامه مراجعه کنیم و زبان آن را متوجه شویم. بنابراین منابع داستانی در فولکلور، شفاهی و اسنادی چندان از ما به لحاظ زبانی دور نیست و منظورم بیشتر درباره روایت و کیفیت روایت در سینماست که تا چه اندازه می‌توانیم نزدیکی به سلیقه مخاطب را در آثار پیاده و اجرا کنیم.

این منتقد در ادامه می‌گوید: وقتی می‌خواهیم آثار هنری را نقد کنیم، باید بررسی کنیم که این اثر تا چه اندازه شهادت‌دهنده دوران و ارزش‌های جامعه و مردم خودش است. دوری‌گزینی از فرهنگ شفاهی و فولکلوریک باعث شده است که امروز این مدیوم‌ها در سینما، رسانه و بسیاری از شاخه‌های هنری دیگر اغلب شهادت‌دهنده مردم خودشان نباشند.

او ادامه می‌دهد: رویکرد به داستان و فولکلور در هنر، سینما و مدیوم‌های هنری دیگر این است که ما را به جایگاهی می‌رساند که بتوانیم بازتاب خودمان را در آثار ببینیم. در آثار هنری یکی از راهکارها استفاده از منابع ادبیات شفاهی فولکلوریک است. مثلا نگره‌های سنتی ما بعد از انقلاب در نقاشی قهوه‌خانه‌ای نمایان می‌شود و در واقع کارکرد امروزی پیدا می‌کند. در واقع از توانمندی‌های هنر سنتی برای روایت امروزی و ارزش‌های مربوط به زمان حال استفاده می‌کند. این اتفاق می‌تواند در سینما یا شاخه‌های هنری دیگر بیفتد.

● عبور از پل فرهنگ عامه

فرزان افشار، محقق و کارشناس تاریخ درباره به‌کارگیری فولکلور در کارهای نمایشی می‌گوید: فولکلور بخش عظیمی از آداب، سنن، آیین‌ها، رفتار و هویت ملی ما را تشکیل می‌دهد. وقتی می‌خواهیم از فرهنگ خواص صحبت کنیم، در ابتدا باید از پل فرهنگ عامه عبور کنیم و زوایای آن را بشناسیم و بعد در جستجوی فرهنگ خواص باشیم. دنیای فرهنگی ما همان دهکده کوچکی است که افراد با یکدیگر تعامل و تقابل دارند. قصه‌های فرهنگ عامه مملو از نکات اخلاقی و تربیتی است. در دنیایی که ما به نوعی با انواع هجمه‌های فرهنگی روبه‌رو هستیم، طرح مسائل دیگر به تنهایی کافی نیست و باید روی شاخصه‌های فرهنگی و تاریخی خودمان تکیه کنیم. فرهنگ عامیانه آیینه تمام‌قدی از فرهنگ گذشته ماست و با گذشت زمان دچار نوعی ساییدگی شده است. با توجه به قرارگیری در عصر رسانه این مفاهیم باید به نوعی بازآفرینی شود که به زبان روز مردم نزدیک باشد و هویت فرهنگی خودمان را فراموش نکنیم. یکی از سرمایه‌گذاری‌های کشورهایی که به نوعی با افکار عمومی در ارتباط است، تشویق و القای فراموشی است، چون فراموشی گذشته باعث آسیب‌پذیر شدن ما می‌شود. مدیران فرهنگی ما باید دغدغه بازآفرینی فرهنگ پنهان و فولکلوریک را داشته باشند. وقتی از فرهنگ عامه صحبت می‌کنیم بناگاه همه چیز با یکدیگر ادغام می‌شود و شعر حافظ در کنار ترانه‌های چوپانی و فلسفه اینشتین در کنار بستن دخیل به شاخه انجیر قرار می‌گیرد.

وی در ادامه می‌گوید: با توجه به این‌که امروز مردم با تلویزیون مأنوس هستند، صداوسیما می‌تواند با مدیریت خوب و کار پژوهشی این مفاهیم را در قالب کارهای هنری بازآفرینی کند.

در کلانشهرها بخصوص در تهران زبان معیار باب شده است و معمولا خالی از هر نوع لهجه‌ای است. متأسفانه مسأله تا اندازه‌ای بغرنج شده است که من مثلا به‌عنوان یک شهرستانی که گویش خاصی دارم، سعی می‌کنم به زبان معیار صحبت کنم و صحبت کردن به زبان محلی خودم را ننگ می‌دانم و با آن احساس خجالت می‌کنم.

در واقع از این طریق سعی می‌کنیم لهجه خود را نابود کنیم و وقتی بستگان نزدیکمان به آن زبان صحبت می‌کنند به آن اعتراض می‌کنیم.

فرزان افشار در ادامه متذکر می‌شود: نسل جدید ما با ادبیات کلاسیک بیگانه است و زبان فردوسی و سعدی را متوجه نمی‌شود، اما محققان و اهالی رسانه می‌توانند این زبان را بازآفرینی کنند و آن را به زبان مردم قرن ۲۱ نزدیک کنند. با توجه به این‌که نقش تلویزیون موثرتر از کتاب‌ها و جراید است بالطبع اثرگذاری بیشتری روی نسل کودک و نوجوان ما دارد و باید فهم ادبیات کلاسیک را برای این قشر آسان‌تر کرد. مهم‌ترین مسأله این است که تلویزیون بتواند با سرمایه‌گذاری‌های لازم این زبان را به روز کند و تغییر دهد.

نسرین بختیاری