سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

امکان معرفتی فلسفه سیاسی اسلام


امکان معرفتی فلسفه سیاسی اسلام

این نوشتار در پی آن است تا به بررسی امکان معرفتی دانشی مستقل با عنوان فلسفه سیاسی اسلام بپردازد به این منظور, برخی نظریه هایی را که در این باب ذکر شده است, واکاوی می کند

این نوشتار در پی آن است تا به بررسی امکان معرفتی دانشی مستقل با عنوان فلسفه سیاسی اسلام بپردازد؛ به این منظور، برخی نظریه‌هایی را که در این باب ذکر شده است، واکاوی می‌کند.

اصولا زمانی می‌توان از امکان معرفتی فلسفه سیاسی اسلام سخن راند که پیش فرض‌هایی همچون وجود دانش‌های مستقل با عناوین فلسفه سیاسی و فلسفه سیاسی ـ اسلامی مسلم گرفته شود.

در آغاز، آشکار ساختن مراد از فلسفه و فلسفه سیاسی لازم به نظر می‌رسد.

فلسفه، معرفتی است که از چیستی عالم هستی و زندگی انسان و هدف و غایت آنها بحث و برای دستیابی به پاسخ آنها تلاش می‌کند؛ اما فلسفه سیاسی عبارت است از تفکری منتظم درباره هدف و غایت حکومت و جامعه سیاسی تا جامعه از وضع موجود به وضع مطلوب برسد.

برخی نویسندگان همچون احمد واعظی، فلسفه سیاسی را یک دانش سه ضلعی می‌دانند که بخشی از مباحث فلسفه سیاسی، ایضاح مفهومی و بحث‌های تحلیل مفهومی و مفاهیم کلیدی حوزه سیاست، مثل دولت، اقتدار، حاکمیت، نظام سیاسی و... است و به زعم ایشان، در یک برهه‌ای از فلسفه سیاسی، کار فیلسوفان سیاسی منحصر در همین‌ها شد.

اما ضلع دوم فلسفه سیاسی از دیدگاه ایشان، مباحث توصیفی است که قسم برجسته آن انسان‌شناسی است که مبنای نظریات سیاسی قرار می‌گیرد.این که چه دیدگاهی راجع به انسان وجود دارد اصطلاحاً می‌گویند Theory of self.

در ادامه، به ضلع سوم هم برای فلسفه سیاسی اشاره می‌شود که به زعم ایشان، اصلی‌ترین و مهم‌ترین جانب فلسفه سیاسی است، یعنی همان جانب هنجاری(normative) تجویزی یا دستوری فلسفه سیاسی. دغدغه‌ای که در این ضلع وجود دارد، وجوه مطلوبیت و ارزشی جانب سیاست است. نظام مطلوب سیاسی چیست و چه باید کرد تا جامعه سیاسی، بهینه شود؟

در واقع، جامعه سیاسی یا جامعه انسانی، چه باید باشد؟ در اینجا سخن از «هست» نیست که جانب توصیفی باشد؛ بلکه سخن از باید است که باید چگونه باشد. آن بایدها و مطلوبیت‌ها و وجوهی که کیفیت حیات سیاسی را ارتقا می‌دهد و این که چه باید انجام دهیم تا حیات سیاسی جامعه یا نظام سیاسی جامعه، ارتقای کیفی و مطلوبیت پیدا کند. بحث‌ها و نظریات فیلسوف سیاسی باید در اینجا خودنمایی کند؛ چون تلاش فیلسوف سیاسی این است که به مدل مطلوب‌تری از نظام سیاسی اجتماعی برسد. بحث‌هایی راجع به دموکراسی، آزادی، فضائل اجتماعی و... به این جانب هنجاری و تجویزی فلسفه سیاسی برمی‌گردد.

خلاصه این که ایشان در تبیین مراد خود از فلسفه سیاسی اسلام قائل به این است که وقتی می‌گوییم فلسفه سیاسی اسلام، مراد این است اسلام به عنوان یک دین که هم بعد معرفت بخشی و هم بعد ترسیم حیات مطلوب اجتماعی و فردی دارد، حداقل می‌تواند در دو عرصه از ساحت‌های فلسفه سیاسی حضور داشته باشد و اگر متفکری، مستنداً فلسفه سیاسی را به این آموزه‌های دینی، تنقیح کند، آن‌گاه می‌توانیم بگوییم فلسفه سیاسی اسلام؛ چرا که چون آبشخور این فلسفه سیاسی، تعالیم اسلامی بوده است و همین مقدار انتساب، کفایت می‌کند واژه اسلام بیاید.

مرتضی یوسفی‌راد نیز در کتاب امکان فلسفه سیاسی اسلام، به شش معنای موجود از فلسفه سیاسی اسلام می‌پردازد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

فلسفه سیاسی اسلام، توجیه فلسفی جامعه‌ای است که پس از تنزیل وحی، به دست پیامبر اسلام(ص) در مدینه تکوین یافت و با تاسیس خلافت و سایر نهادهای سیاسی به صورت یک جامعه بزرگ جهانی در آمد.همچنین می‌توان گفت که فلسفه سیاسی اسلام، مجموعه آموزه‌های دینی مستند به وحی است که در مورد حیات سیاسی ارائه شده و بیانگر نظم مطلوب است. یا این که فلسفه سیاسی، آن نوع معرفت سیاسی است که در حوزه جغرافیایی جهان اسلام با ماهیت فلسفی شکل گرفت و فلسفه سیاسی تمدن اسلام را تأسیس کرد.

وی به چهار مقام فلسفه سیاسی اسلام اشاره می‌کند که هر یک به طور منطقی بر همدیگر مترتب هستند.این مقامات چهارگانه عبارتند از:

۱) امکان و عدم امکان معرفتی فلسفه سیاسی اسلام

۲) امکان و عدم‌امکان وقوعی فلسفه سیاسی اسلام

۳) ضرورت و عدم‌ضرورت فلسفه سیاسی اسلام

۴) تمایزات و عدم تمایزات فلسفه سیاسی اسلام با فلسفه سیاسی تمدنی اسلام.

در اینجا به برخی مبانی و ادله امکان معرفتی فلسفه سیاسی اسلام اشاره می‌کنیم و سپس در ادامه نوشتار به ادله امتناع معرفتی آن نیز خواهیم پرداخت.اما ادله امکان معرفتی فلسفه سیاسی اسلام عبارتند از:

فلسفه سیاسی اسلام، توجیه فلسفی جامعه‌ای است که پس از تنزیل وحی، به دست پیامبر اسلام(ص) در مدینه تکوین یافت و با تاسیس خلافت و سایر نهادهای سیاسی به صورت یک جامعه بزرگ جهانی در آمد

۱) مکمل دیدن عقل و وحی در اسلام؛ به گونه‌ای که می‌توان ادعا کرد اگر فلسفه سیاسی، پی بردن به حقایق و ماهیت پدیده‌های سیاسی و سیاست است، عقل نیز متکفل پی بردن به فهم و ضرورت و علل و چرایی سیاست و پدیده‌های سیاسی و فهم جایگاه وجودی آنهاست و دین و وحی، معرّف مبانی و ذوات اشیاست.

۲) نگاه جامع و حداکثری به دین؛ از آنجا که دین اسلام، مکتبی است که هم ناظر به هستی‌ها و تفسیر و تبیین آن است و هم ناظر به بایستگی‌ها و شایستگی‌ها یا احکام و تکالیف برای انسان در حوزه فردی و جمعی است، توانایی تغذیه یک علم یا فلسفه را دارد و چون فلسفه سیاسی به منزله یک دانش ضرورت دارد، در تغذیه خود به یک چارچوب معرفتی متکی باشد و اسلام که دین جامع است، می‌تواند چارچوب معرفتی برای فلسفه سیاسی باشد.

۳) اعتقاد به انحصار منبع معرفت به وحی؛ طبق این مبنا فلسفه سیاسی، تحلیل مبانی و اندیشه عقلانی حاکم بر مدیریت سیاسی در حیات بشر است. در این دیدگاه، تنها منبع معرفت، وحی است و عقل و نقل و شهود مجاری معرفت هستند.

در این مبنا، هر گونه اندیشه ورزی می‌بایست تحت‌پذیرش ولایت خداوند باشد وگرنه باطل است و حقیقت دین، همان جریان ولایت الهی در همه عرصه‌های حیات بشری است و دینداری، جریان تولی به ولایت خدا در حیات بشری است. فلسفه اسلامی، یک نوع تلاش عقلانی برای تحلیل نظری موضوعات عالم هستی بر مبنای تعبد به ولایت خداوند است و فلسفه سیاسی اسلام، چنین تحلیلی از مبانی و تأملات حاکم بر مدیریت سیاسی در حیات بشری دارد.

۴) امکان اخذ حقایق از منبع وحی و برهانی کردن آن با عقل بشری؛ در این دیدگاه اگر چه سخنی از امکان معرفتی فلسفه سیاسی اسلام آورده نمی‌شود، ولی از آنجا که پدیده‌های سیاسی اجتماعی نیز از جمله پدیده‌های عالم هستی هستند و منشأ خارجی (از عالم هستی) دارند، می‌توان به تنقیح مناط و به اعتبار این که پدیده‌های عالم هستی؛ اعم از پدیده‌های سیاسی و غیر سیاسی هستند، معتقد شد که علم و معرفت به پدیده‌های سیاسی را می‌توان از منبع وحی نیز مدد جست و در مقام اثبات، آنها را تبیین عقلی و با برهان، آنها را ارائه کرد.

اما در ارتباط با مبانی و ادله امتناع معرفتی فلسفه سیاسی اسلام هم می‌توان به مواردی اشاره کرد که همراه نقدی که بر آنها وارد است در پی می‌آید؛ هر چند به دلیل کوتاهی نوشتار، امکان پرداختن به تفصیل اشکالات و پاسخ‌های وارده بر آنها نیست.

۱) عدم اعتقاد به منبع معرفت بودن دین؛ در این مبنا، اعتقاد بر این است که از راه فلسفه می‌توان به حقیقت اشیا و پدیده‌های سیاسی و غیر سیاسی پی برد؛ اما دین چنین ویژگی را ندارد و به همین جهت، امکان هیچ‌گونه وفاقی میان دین و فلسفه و فلسفه سیاسی (به عنوان شاخه‌ای از فلسفه) نمی‌ماند.

در نقد به این مبنا گفته شده قائل به امکان معرفتی فلسفه سیاسی اسلام، دین را نه تنها یکی از منابع معرفتی تلقی می‌کند، بلکه چنین منبعی را دارای جامعیت نیز می‌داند، یعنی دین هم ناظر به معارف حقیقی و معارف کلی است و هم ناظر به امور جزئی زندگی و احکام آن.

۲) باور نداشتن به ساحت سیاسی مستقل و بالذات برای اسلام؛ قائل به این مبنا معتقد است پیامبر اسلام(ص) و مسلمانان به تبع امر اجتماعی و به منظور تولید و توزیع ارزش‌ها در اجتماع، وارد سیاست شدند و مادامی که سیاست در اسلام از اصالت برخوردار نباشد نمی‌تواند دارای فلسفه مستقل باشد و به همین جهت، اسلام نتوانست یک نظام سیاسی مشخصی نیز تولید کند.

۳) آنچه قابل استخراج از قرآن و سنت است، نمی‌تواند در تطابق با تعریف فلسفه باشد و نیز نمی‌تواند پاسخگوی سوالات فلسفی در ۳ حوزه واقعیت‌ها و تکالیف و احکام و ارزش‌ها باشد. در جواب این ایراد می‌بایست گفت که نه تنها می‌توان به قرآن و روایات جهت اخذ مسائل و موضوعات برای تحقیق علمی و برهانی؛ اعم از مسائل سیاسی و غیرسیاسی رجوع کرد، بلکه مفروض این است که اسلام از جامعیت برخوردار بوده و پاسخگوی همه سوالات اساسی انسان از حیات خود است که فلسفه سیاسی با آنها مواجه‌است.

۴) عدم امکان اسلامی کردن علومی همچون فلسفه، ریاضیات و فیزیک؛ در پاسخ به قائلان این ادعا می‌بایست گفت که اولاً قیاس این دو مع‌الفارق است؛ ثانیاً از تاریخ فلسفه بر می‌آید که دین و فلسفه همواره یکدیگر را تغذیه کرده‌اند و شاهد آن را می‌توان در تمام آثار فلاسفه اسلامی جست.

۵) خروج فلسفه از فلسفه بودنش و افتادن به دام کلام؛ در پاسخ به مدعیان این ادعا نیز باید گفت فلسفه سیاسی با کلام سیاسی به وجوه مختلفی همچون هدف و کارویژه از همدیگر تفاوت دارند.

البته برخی اشکالات دیگری نیز مطرح شده است که علاقه‌مندان را برای پیگیری آنها به منابع ذیل ارجاع می‌دهیم.

منابع:

- مرتضی یوسفی راد، امکان فلسفه سیاسی اسلام، پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۶.

- فصلنامه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم(ع)، احمد واعظی، مقاله حکمت متعالیه و تدوین فلسفه سیاسی اسلامی.

سید جواد میرخلیلی