پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
بمب های انسان دوستانه و خدشه بر لیبرالیسم
جنگی در مسافتی دور از اروپا و آمریکا رخ میدهد اما هیچ اروپایی و آمریکایی نیست که خود را جدا و بیارتباط با پیامدهای آن بداند. آیا اروپا میتوانست در آن واحد هم جنگ عراق را محکوم کند و هم از پایان دیکتاتوری در این کشور مسرور باشد؟ آیا دخالت آمریکا و متحدانش در امور عراق و سرکوب کردن صدام با هدف ایجاد دموکراسی و حمایت از حقوق بشر قابل توجیه است؟ این پرسشها متعلق به یورگنهابرماس نیست. اینها پرسشهایی است که تزوتان تودوروف- تحلیلگر فرهنگی و ادبی و صاحب کتابهای <نظریه ادبیات> و <بوطیقای ساختارگرا- > در کتاب <بینظمی نوین جهانی> مطرح کرده است.
تودوروف به سان روشنفکری جامعالاطراف و حساس به شرایط جهانی، این بار متاثر از وقایع بعد از یازدهم سپتامبر و جبههبندیهای سیاسی و منطقهای ناشی از آن، طی ۸ فصل موجز به نقد عملکرد ایالات متحده آمریکا در دوران جدید پرداخته و در برابر قدرقدرتی، یکجانبهگرایی، منجیگری و تز استقرار دموکراسی تحمیلی به ارائه راهبردهایی عملی به جوامع اروپایی پرداخته و تقویت نهادهای بینالمللی را برای کاهش توهم قدرقدرتان ضروری شمرده است.
هدف تودوروف از نقد و نظرهای سیاسیاش تضعیف اندیشه لیبرال دموکراسی نیست. او بر آن بوده است تا آنچه را موجب خدشهدار شدن سیمای تفکر لیبرالی در جهان میشود روی دایره بریزد و مشخصا ایده هدف، وسیله را توجیه میکند را از طریق به چالش کشیدن مشروعیت جنگ عراق و جنگهای پیشگیرانه مورد بررسی قرار دهد.
او ابتدا به دلایل ضرورت جنگ عراق در سخنرانی جورج بوش در ۱۷ مارس ۲۰۰۳ اشاره میکند که طی آن رئیسجمهور آمریکا رژیم عراق را به دلیل پنهان کردن سلاحهای کشتار جمعی و پناه دادن و کمک رسانی به القاعده، تهدیدی بالفعل دانسته بود. تودوروف که هر دو ادعای فوق را بر اساس شواهد موجود بیاساس و بیمنطق میخواند، استفاده از اطلاق ضدتروریستی را نیز برای آن جنگ نوعی مانور تبلیغاتی برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی داخلی آمریکا برمیشمارد. او همچنین انگیزه تسلط بر ذخایر نفتی و یا سودآوری اسلحهسازان را انگیزهای ناکافی و استدلالی مارکسیستی قلمداد میکند.
اما آیا یک عراق آزاد و دموکراتیک (از طریق جنگ) میتواند منافع و امنیت ملی آمریکا را تضمین کند؟ آیا ابزاری که برای این دو منظور (آزادی برای یک کشور و امنیت برای دیگری) مورد استفاده قرار میگیرد باهم سازگارند؟ باید دانست تنها آن نوع آزادی که به مردم توانایی ابراز اراده را بدهد میتواند به لیبرال دموکراسی بینجامد و استفاده از زور و قدرت ارتش به هیچوجه با روحیه لیبرالی همخوانی ندارد. لیبرالیسم سیاسی اساسا به دلیل تقاضا برای بردباری، مدارا و تحمل مذهبی پدید آمد. اندیشه لیبرالی بر مبنای تکثر، تنوع و قائل بودن به تنوعها شکل میگیرد و بنابراین هنگاهی که به هر شکل، اراده خود را بر شخص یا سرزمینی تحمیل کنیم بهطور قطع از نگرش لیبرالی دور شده و منطق امپریالیسم را اختیار کردهایم.
پرسش دیگری که نویسنده مطرح میکند این است که آیا کشوری که اعلام میکند در جهت برانداختن خودکامگان، برقراری دموکراسی و دفاع از حقوق بشر فعالیت میکند، نباید تحسین و حمایت کرد؟ آیا این اندیشه که ما قادریم انسان و جامعه را اصلاح کنیم توسل به هر وسیلهای را ممکن میسازد؟ اینجا است که میتوان گفت، پنداشتن خود به عنوان حق مطلق و ضروری دانستن تحمیل آن حق بر دیگری، به هیچ رو با اصول نسبیگرای لیبرالیسم سنخیت ندارد و بیشتر به نوعی بنیادگرایی شبیه است. تحمیل آنچه را نام خیرمطلق بر آن مینهیم در سده اخیر و در جریان صدور انقلاب کمونیستی و یا پیشتر در جنگهای استعماری قدرتهای اروپایی که سلطهگری خود را زیر نقاب خیرخواهی پنهان میکردند شاهد بودیم. حتی پیش از آن سپاهیان ناپلئون نیز بر آن شدند تا با چنین ایدهآلگرایی، اندیشههای انقلابی فرانسه (آزادی، برادری و برابری) را از طریق سرنیزه منتشر کنند.
دموکراسی یعنی هر فرد مختار است و حق تعیین خدای خود را دارد. پس تحمیل آن از بیرون دموکراسی نیست. در نتیجه وقتی قدرتهای غربی جنگهای استعماری خود را به نام دموکراسی پیش میبردند و خود را نماینده دموکراسی میدانستند، عملا وسایلی را به کار میبردند که هدف آنها را نفی میکرد. اگر آزادی را بر دیگران تحمیل کنیم آنان را مطیع ساختهایم و اگر برابری را بر آنها تحمیل کنیم آنان را با داوری خود در جایگاهی پست قرار دادهایم.
شاید لیبرال دموکراسی تنها اندیشه سیاسی موجود باشد که برای ارتقا و پیشبرد آن از هر وسیله ممکن نمیتوان بهره جست، چرا که ماهیت و بنیاد آن را تحتالشعاع قرار میدهد. به عبارت دیگر با بمبهای انسان دوستانه نمیتوان مرگ افراد را توجیه کرد. البته آرمان دموکراسی به نوبه خود با مستبدان و حکومتهای خودکامه مخالفت میکند اما در پی آن است که با ابزار دیگری غیر از ابزار نوبنیادگرایان با آنها مبارزه کند؛ ابزاری چون انکار مستبدان در عرصه عمومی، نفی مشروعیت حکومتهای خودکامه و بیاعتبار ساختن آنها در چشم سایر ملتها، اتخاذ فشارهای سیاسی و اقتصادی و دیپلماتیک و... که بهزعم تودوروف نتیجهای مستدامتر از اشغالگری و مداخله دارد و جایی را هم برای سوءاستفاده مخالفان دموکراسی باقی نمیگذارد؛ درست به همان ترتیب که آمریکا به سقوط حکومت کمونیستی شوروی کمک کرد، بدون آنکه حتی گلولهای شلیک کند.
به نظر تودوروف، دموکراسیها از نیروی مسلح خود تنها برای دفاع مشروع بهره میبرند ولی نظامهای توتالیتر از آن برای تغییر بقیه جهان استفاده میکنند. بنابراین مداخله برای نظام دموکراتیک مشروعیت ندارد مگر آنکه هدفی مشروع و انساندوستانه - نظیر مداخله برای جلوگیری از نسلکشی و کشتار اقوام و انسانهای بیگناه - داشته باشد.
با این حساب آیا پیگیری سلطهجهانی با کمک جنگهای پیشگیرانه بهترین وسیله برای تضمین و تامین امنیت و دفاع از منافع مادی غرب است؟ آیا صلح از طریق امپراتوری به استقرار یک نظم پایدار بینالمللی که بیشترین مطلوبیت را برای ایالات متحده دربرداشته باشد، کمک میکند؟ او برای پاسخ به این سوال به افغانستان ۲۰۰۱ و عراق ۲۰۰۳ رجوع میکند؛ جایی که رژیم طالبان سزاوار محکوم شدن بود اما سرنگونی آن به یک دموکراسی به سبک آمریکایی منجر نشد (چون اجزای جامعه لیبرال در آن غایب بودند) و در عراق هم سرنگونی دیکتاتوری موجب ایجاد خلا قدرت و هرج و مرج شد.
گذشته از این، حتی با تصور اینکه سرانجام روزی حکومت دموکراتیک برقرار شود باز هم تضمینی برای استقرار نظامی لیبرال که از آزادی تمام گروهها و افراد حمایت کند وجود ندارد. جنگ پیشگیرانه به علت احساس عدم امنیت و برپایه یک ارزیابی ذهنی و غیرقطعی آغاز میشود، پس اگر بپذیریم که هر کشوری بر پایه مفروضات خود به دیگران حمله کند، راه برای جنگ دائمی همه علیه همه باز میشود و ماجراجوییهای آمریکا به نمونهای همهگیر بدل میشود.
این روشنفکر بلغاری - فرانسوی با اشاره به جمله ریمون آرون که میگوید تنها راه بزرگ به شمار آمدن قدرت عظیم نظامی نیست به کار بستن راهبردهای نظامی را به معنی بنبست سیاست و گفتوگو میداند که میتواند به از دست دادن دامنه نفوذ و کاسته شدن از شدت تاثیرگذاری و مشروعیت سیاسی کشور مهاجم بینجامد.
به باور تودوروف، غلبه بر قلبها و ذهنها برای امنیت آمریکا از پیروزی در جنگ نظامی کمتر نیست و این همان خطری است که اندیشه لیبرال دموکراسی را هم - که آمریکا مدعی آن است با خطر مشروعیتزدایی مواجه میکند. مطابق گفته مونتسکیو اقتدار نامحدود هرگز مشروعیت نمیآورد بلکه این شیوه اعمال قدرت و دور شدن از مطلقگرایی است که با خود مشروعیت میآورد. همانگونه که در عرصه داخلی تفکیک قوا و قائل بودن به تکثر احزاب سیاسی بر یکدستی و تک حزبیگرایی ارجحیت دارد، در زندگی بینالمللی نیز احترام به حاکمیت سایر دولتها، عمل به قراردادها و کنوانسیونهای میان کشورها ولو اینکه یک دولت آنها را نقض کند موجب ایجاد مشروعیت میشود. اینگونه پذیرش کثرتگرایی بهترین وسیله برای پاسداشت استقلال و کسب موافقت دولتهای دیگر است.
اما میدانیم که ایالات متحده با بیاعتنایی به کنوانسیونهای بینالمللی وارد جنگ با عراق شد و این مساله نشان داد که سازمان ملل هرگز برای جلوگیری از تجاوز، تضمین صلح و عدالت به تنهایی کافی نیست و برخی کشورها با اعتماد و اتکا به قدرت خود که خود را بزرگترین قدرت میدانند در مسیر دلخواهشان حرکت کرده و دیگران را هم به اطاعت و تبعیت از خویش مجاب میکنند. در اینجا تودوروف پیشنهاد شکلگیری قدرت آرام را در اروپا پیش میکشد و میگوید اگر اروپا مایل به داشتن یک سیاست مستقل، برون آمدن از زیرچتر حمایتی ایالات متحده و نیز تضمین امنیت تمام دولتهای تشکیلدهندهاش در اروپای غربی و شرقی دارد، باید یک نیروی مسلح قابل قبول برای خودش فراهم کند.
در صورتی که یک نیروی اروپایی به این شکل تشکیل شود، هرکدام از دولتهای عضو اتحادیه بخشی از حاکمیت ملی خود را از دست خواهند داد اما در مقابل از سطح بالاتری از امنیت برخوردار خواهند شد. تنها این راهحل که پاسخی معتبر به مسائل جنگ و صلح در جهان است میتواند ایالات متحده را از وسوسه امپراتوری که در حال حاضر به آن دچار شده است، رها سازد.
جواد ماهزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست