چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

کارآفرینی


کارآفرینی

دایره المعارف اقتصاد

کارآفرین (entrepreneur) کسی است که یک کسب و کار یا تجارت را سازماندهی کرده، مدیریت نموده و ریسک آن را بر عهده می‌گیرد. کارآفرین در واقع عامل تغییر است.

کارآفرینی (entrepreneurship) نیز فرآیند کشف ترکیب‌های جدید برای منابع است. در صورتی که ارزش بازاری که با این ترکیب جدید از منابع ایجاد شده است، از ارزش بازاری‌ که این منابع می‌توانند به تنهایی یا در ترکیبات متفاوت در جایی دیگر به وجود آ‌ورند بیشتر باشد، کارآفرین به سود دست می‌یابد. کارآفرینی که منابع لازم برای تولید شلواری که با قیمت ۳۰دلار در بازار به فروش می‌رسد را مورد استفاده قرار داده و آن منابع را در تولید یک کوله‌پشتی که به قیمت ۵۰دلار به فروش خواهد رسید استفاده می‌کند، به خاطر افزایش ارزشی که از این منابع ایجاد شده سود کسب می‌کند. چنین مقایسه‌ای امکان‌پذیر است زیرا در بازارهای رقابتی هزینه‌های تولید برای کارآفرین، با توجه به قیمتی که باید پیشنهاد دهد تا این منابع را از استفاده‌های جایگزین خارج کند، تعیین می‌شود. این قیمت معادل ارزشی است که منابع مورد اشاره می‌توانند در بهترین استفاده غیر از کاربرد فعلی تولید کنند.

از آنجا که قیمت خرید منابع این هزینه فرصت (ارزش دیگر کاربردهایی که از آنها صرف‌نظر شده است) را مشخص می‌سازد، بنابراین سودی که کارفرماها به دست می‌آورند، بیان‌کننده این است که چه مقدار از ارزشی که آنها با استفاده از منابع تحت کنترل خود به وجود آورده‌اند از ارزش تولید شده در مصارف جایگزین بیشتر است.

کارآفرینانی که ضرر می‌کنند ارزش ایجاد شده توسط منابع تحت کنترل خود را کاهش می‌دهند، به این معنا که منابع مزبور می‌توانستند ارزش بیشتری را در استفاده‌ای دیگر به همراه داشته باشند. ضرر وقتی ایجاد می‌شود که کارآفرین مثلا یک کوله‌پشتی جین پنجاه‌دلاری را به یک شلوار جین سی‌دلاری تبدیل کند. این خطا در قضاوت، بخشی از فرآیند یادگیری در کارآفرینی است که برای کارآمدی عملکرد بازار بسیار حیاتی می‌باشد. این نظام سود و زیان موجود در کاپیتالیسم به بررسی ترکیبات جدید و فراوان منابع که کارفرماها کشف می‌کنند، کمک می‌کند. تحرک و رشد اقتصاد به کارآیی فرآیندهایی بستگی دارد که ایده‌های جدید به واسطه آنها به سرعت کشف شده، مورد استفاده قرار گرفته و عنوان موفقیت یا شکست را به خود می‌گیرند. تشخیص موفقیت دقیقا به اندازه حصول اطمینان از آن که ناکامی‌ها به سرعت تشخیص داده شده و منابع دارای کاربرد نامناسب برای استفاده در موارد دیگر آزاد شده‌اند، دارای اهمیت می‌باشد. این نکته، جنبه مثبت شکست‌هایی است که در کسب‌وکار روی می‌دهند.

کارآفرینان موفق اندازه کیک اقتصاد را برای همه گسترش می‌دهند. بیل گیتس زمانی که دانشجوی دانشگاه‌هاروارد بود، BASIC را برای اولین میکروکامپیوترها ایجاد کرد و بعدها در ۱۹۷۵ مایکروسافت را تاسیس نمود.

IBM طی دهه ۱۹۸۰ برای فراهم کردن یک سیستم عامل برای کامپیوترهایش با گیتس قرارداد بست (و نتیجه آن ایجاد سیستم عامل MS-DOS بود). گیتس این نرم‌افزار را از یک شرکت دیگر تهیه کرد و در واقع یک شلوار جین ۳۰دلاری را به یک محصول چند میلیارد دلاری بدل نمود. امروزه برنامه OFFICE و سیستم عامل ویندوز متعلق به مایکروسافت روی حدود ۹۰درصد از کامپیوترهای دنیا اجرا می‌شوند. گیتس با ایجاد نرم‌افزاری که بهره‌وری انسان را افزایش می‌دهد، توانایی ما برای تولید محصول (و کسب درآمد) را توسعه بخشید و به بالاتر رفتن استانداردهای زندگی همه انسان‌ها منجر شد.

سام والتون، پایه‌گذار وال‌مارت کارآفرین دیگری بود که به گونه‌ای مثبت روی زندگی میلیون‌ها نفر تاثیر گذاشت. نوآوری‌های او در کنترل انبارها و مراکز توزیع، به وال‌مارت این امکان را داد که طی کمتر از ۳۰ سال از یک مغازه در آرکانزاس به بزرگ‌ترین خرده‌فروشی زنجیره‌ای در آمریکا تبدیل شود. خریدارهای این فروشگاه‌ها از قیمت‌های پایین و موقعیت مناسب فروشگاه‌های وال‌مارت‌ والتون بهره‌مند می‌گردند. والتون به همراه کارآفرین‌های دیگری از قبیل تد ترنر (سی‌ان‌ان)، هنری فورد (اتومبیل‌های فورد)، ری کراک (اعطای امتیاز نمایندگی مک‌دونالد) و فرد اسمیت (FesEx) زندگی روزانه میلیاردها نفر را در سراسر دنیا بهبود بخشیدند.

ریشه واژه «کارآفرین» (entrepreneur) فعل entreprendre است که در قرن سیزده میلادی در فرانسه رایج بوده و به معنای «انجام یک کار» یا «قبول مسوولیت چیزی» می‌باشد. اسم این فعل یعنی entrepreneur در قرن ۱۶ برای اشاره به فردی که ریسک راه‌اندازی یک بنگاه را متحمل می‌شد مورد استفاده قرار می‌گرفت. اولین کاربرد آکادمیک این کلمه توسط یک اقتصاددان، احتمالا به سال ۱۷۳۰ و ریچارد کانتیلون باز می‌گردد. وی تمایل به تحمل ریسک مالی شخصی برای راه‌اندازی یک بنگاه را به عنوان مشخصه تعیین‌کننده یک کارفرما معرفی ‌کرد. در اوایل دهه ۱۸۰۰ دو اقتصاددان به نام‌های ژان باتیست سی و جان استوارت میل، کاربرد آکادمیک واژه «کارآفرین» را باز هم گسترش دادند.

سی بر نقش کارفرما در تولید ارزش از طریق خارج ساختن منابع از یک حوزه دارای تولید کمتر و انتقال آن به حوزه‌های مولدتر تاکید می‌کرد. میل نیز در کتاب معروف خود با عنوان «اصول اقتصاد سیاسی» که در ۱۸۴۸ به نگارش درآورد از واژه «کارآفرین» برای اشاره به کسی که هم ریسک یک کسب‌وکار و هم مدیریت آن را بر عهده می‌گیرد، استفاده کرد. میل از این طریق تمایز میان کارفرما و دیگر صاحبان کسب و کار (از قبیل سهامداران یک شرکت) که ریسک مالی آن را متحمل می‌شوند، اما به طرز فعالانه در عملیات‌های روزانه شرکت یا در مدیریت آن نقشی ایفا نمی‌کنند را نسبت به کانتیلون، به شکلی مشخص‌تر بیان نمود.

دو اقتصاددان برجسته قرن بیستم با نام‌های جوزف شومپیتر و اسرائیل کرزنر درک آکادمیک از مفهوم کارآفرینی را باز هم اصلاح کردند.

شومپیتر بر نقش کارآفرین به عنوان مبتکری که با ارائه کالاها یا روش‌های تولید جدید، تغییری را در اقتصاد به وجود می‌آورد، تاکید می‌نمود. کارآفرین از نقطه نظر شومپیتری نیروی ویرانگر اقتصاد است. وی بر فرآیند مفید «تخریب خلاق» تاکید می‌کرد که در آن معرفی کالاهای جدید، به از رواج افتادن یا شکست دیگر کالاها منجر می‌شود. معرفی سی‌دی و کنار رفتن ضبط وینیلی تنها یک نمونه‌از مثال‌های بسیار زیاد «تخریب خلاق» است. مثال‌های دیگر شامل اتومبیل، برق، هواپیما و کامپیوترهای شخصی و... می‌شود. کرزنر بر خلاف دیدگاه شومپیتری توجه خود را به کارآفرینی به عنوان یک فرآیند اکتشافی معطوف می‌ساخت. از نگاه کرزنر، کارآفرین کسی است که فرصت‌های سودآوری که سابقا به آنها توجه نشده است را کشف می‌کند.

این اکتشاف کارآفرین سبب شروع فرآیندی می‌گردد که در آن، فرصت‌های سودآوری تازه کشف شده در بازار مورد استفاده قرار می‌گیرند تا جایی که رقابت در آن فرصت کسب سود را از میان می‌برد. کارآفرین از نقطه نظر کرزنر، بر خلاف نیروی ویرانگر مورد نظر شومپیتر، یک نیروی متعادل‌کننده است. فردی که پی می‌برد افزایش در میزان ثبت‌نام در دانشگاه شهر سبب بروز فرصت سوددهی در بازسازی خانه‌ها و تبدیل آنها به آپارتمان‌های اجاره‌ای شده است مثالی از این نوع کارآفرین است. اقتصاد‌دان‌ها در مکتب جدید اقتصاد اتریشی ایده‌های شومپیتر و کرزنر را بیشتر توسعه داده‌اند.

در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، دولت‌های ایالتی و محلی آمریکا تمرکز سابق خود بر جذب شرکت‌های بزرگ تولیدی به عنوان محور سیاست‌های توسعه اقتصادی را به کناری نهادند و در مقابل، ‌توجه خود را به ارتقای کارآفرینی معطوف ساختند. در همین دوره شاهد افزایش چشمگیری در تحقیقات تجربی راجع به بحث کارآفرینی و سرمایه‌گذاری بودیم. در برخی از این مطالعات به بررسی اثر عوامل مردم شناختی و اقتصادی- اجتماعی بر احتمال تصمیم افراد برای کارآفرینی پرداخته می‌شود. سایر مطالعات فوق به بررسی اثر مالیات‌ها بر فعالیت‌های حوزه کارآفرینی می‌پردازند. آنچه کماکان این آثار را با مشکل روبه‌رو می‌سازد عدم وجود معیاری واضح برای فعالیت‌های مربوط به حوزه کارآفرینی در سطح ایالت‌های آمریکا است. دانشمندان عموما کارآفرینی را با استفاده از ارقام مربوط به افرادی که برای خود کار می‌کنند (افراد خویش‌فرما) مورد بررسی قرار می‌دهند. نقص چنین معیاری آن است که برخی افراد تا اندازه‌ای به این دلیل به خویش فرمایی روی می‌آورند که از پرداخت مالیات بر درآمد یا حقوق اجتناب ورزند یا حتی از آن فرار کنند. به عنوان مثال در بعضی از تحقیقات به عمل آمده مشخص شده است که افزایش نرخ مالیات بر درآمد به افزایش نرخ خویش‌فرمایی منجر می‌گردد. این نتیجه دور از انتظار احتمالا به دلیل نرخ‌های مالیاتی بالایی حاصل شده است که افراد را ترغیب می‌نمایند تا از طریق تشکیل پرونده به عنوان فرد خویش‌فرما از پرداخت مالیات فرار کنند.

اقتصاددان‌ها همچنین دریافته‌اند که افزایش نرخ مالیات بر ارث منجر به کاهش احتمال روی آوردن افراد به کارآفرینی می‌گردد. در برخی از مطالعات تجربی تلاش شده است که سهم فعالیت‌های حوزه کارآفرینی در رشد کلی اقتصاد تعیین گردد. اکثر مطالعاتی که به طور گسترده‌ای به آنها رجوع داده می‌شود، از داده‌های بین‌المللی استفاده می‌کنند و از شاخص‌ فعالیت‌های کارآفرینی برای تمامی کشورها، که به صورت سالانه در Global Enerepreneurship Monitor منتشر می‌شود، بهره می‌برند. این تحقیقات به این نتیجه می‌رسند که بین یک سوم تا نیمی از تفاوت‌های مشاهده شده در نرخ رشد اقتصادی میان کشورهای مختلف را می‌توان با اختلاف در نرخ فعالیت‌های کارآفرینی توضیح داد. نتایج متقن مشابهی نیز در سطوح ایالتی و محلی به دست آمده است.

اقتصاددان‌ها دریافته‌اند که تزریق وجوه سرمایه‌ پرمخاطره لزوما به رشد کارآفرینی نمی‌انجامد. سرمایه متحرک‌‌تر از نیروی کار است و وجوه طبیعتا به مناطقی جریان می‌یابند که ایده‌های خلاق و و ایده‌هایی که می‌توانند سودآور باشند، تولید می‌گردند. این امر بدان معنا است که در مراحل اولیه سیاست‌های توسعه اقتصادی، حمایت از کارآفرینان منفرد از اهمیت بیشتری نسبت به جذب سرمایه‌های پرمخاطره برخوردار است. اگر چه سرمایه‌گذاری می‌تواند احتمال بقای کسب و کارهای جدید را فراهم آورد، اما سبب خلق ایده‌های تازه نمی‌شود. سرمایه‌گذاری پس از خلق ایده‌های تازه انجام می‌شود، نه بالعکس.

آیا باید یک زن خانه‌دار در شهری کوچک که با نگهداری از بچه‌های دیگران کسب و کار خود را به راه‌ می‌اندازد را همانند کسی مثل بیل گیتس یا سام والتون به حساب آورد؟ در صورتی که پاسخ به این سوال منفی است، این فعالیت‌های مختلف را باید چگونه رده‌بندی کرد و عوامل متمایزکننده آنها چیست؟ این عدم قطعیت، به ایجاد اصطلاحات کارآفرین «سبک زندگی» (entrepreneur lifeseyle) و کارآفرین «غزال» (entrepreneur gazelle) (یا دارای رشد قابل ملاحظه) منجر گردیده است. کارآفرین سبک زندگی، کسب و کار خود را عمدتا به خاطر فواید غیرپولی ناشی از این که خودشان رییس خود بوده و برنامه‌های‌شان را تعیین می‌کنند به راه می‌اندازد. کارآفرین غزال غالبا همراه با یک برنامه رشد و استراتژی خروج مشخص، از یک کسب و کار تازه به فعالیتی دیگر می‌رود.

اگر چه این تمایز به لحاظ مفهومی آشکار به نظر می‌رسد، جداسازی تجربی این دو گروه سخت است، زیرا نمی‌توان انگیزه‌های فردی را مشاهده کرد. زمانی که محققین در پی پاسخ به سوالاتی از این قبیل می‌روند که آیا سیاست‌هایی که به حمایت از کارآفرینی در شهرها می‌پردازند می‌توانند در حوزه‌‌های روستایی نیز موثر باشند یا خیر، مشکلات فوق حتی بزرگ‌تر نیز می‌شوند. محققین حوزه کارآفرینی روستایی اخیرا نشان داده‌اند که اینترنت می‌تواند دستیابی به بازارهای بزرگ‌تر را برای کارفرماهای روستایی آسان‌تر کند. همان طور که آدام اسمیت بیان کرده است، تخصصی شدن توسط اندازه بازار محدود می‌گردد، بنابراین کارفرماهای روستایی می‌توانند به گونه موفقیت‌آمیزتری تخصصی شوند، زیرا می‌توانند محصول خود را به تعداد بیشتری از مشتری‌های آنلاین بفروشند.

نقش دولت در حمایت از کارآفرینی یا ممانعت از آن چیست؟ از آنجا که تحقیقات اولیه راجع به کارآفرینی عمدتا توسط غیراقتصاددان‌ها (غالبا کارآفرین‌های واقعی و دانشکده‌های مدیریت در دانشگاه‌های تجاری) صورت می‌گرفت، باور رایج این بود که بهترین راه برای حمایت از کارآفرینی، برنامه‌های دولتی نوین هستند. از جمله محبوب‌ترین و مشهورترین طرح‌های آن زمان می‌توان به صندوق‌های وام‌دهی تحت مدیریت دولت، یارانه‌های دولتی، مراکز توسعه کسب‌وکار که با بودجه دولتی اداره شوند و برنامه‌های درسی مرتبط با کارآفرینی در مدارس دولتی اشاره کرد. با این حال برنامه‌های مذکور عموما با شکست روبه‌رو شده‌اند. صندوق‌های وام‌دهی با بودجه و مدیریت دولتی مثل آن‌هایی که در ایالت‌های منیسوتا، آیوا و... وجود دارند، از همان انگیزه‌های ضعیف و فشارهای سیاسی‌ای رنج می‌برند که بسیاری از دیگر بنگاه‌های دولتی را نیز با مشکل رو‌به‌رو می‌سازند.

من در تحقیق اخیر خودم همانند مطالعات سایر اقتصاددان‌ها به این نتیجه رسیده‌ام که سیاست عمومی‌ای که بهتر از همه به حمایت از کارآفرینی می‌پردازد، آزادی اقتصادی است. ما در تحقیقات‌مان نشان داده‌ایم که چه طور مسائل مربوط به انتخاب عمومی باعث می‌شود که برنامه‌های دولتی شکست بخورند و بر این نکته تمرکز کرده‌ایم که بهبود «قوانین بازی» (مثل کاهش مالیات‌ها و مقررات و کاستن‌ از پیچیدگی آن‌ها، افزایش امنیت حقوق مالکیت، سیستم قضایی بی طرف و...) باعث افزایش کارآفرینی می‌شود.

استیون کرفت و راسل سابل (۲۰۰۳) نشان داده‌اند که فعالیت‌های حوزه کارآفرینی از همبستگی بالایی با «شاخص آزادی اقتصادی» (که معیاری از وجود این قبیل نهادهای حامی بازار است)، برخوردارند. به علاوه، ارتباط مثبت میان آزادی و کارآفرینی به معنی این است که استفاده از شاخص‌های پذیرفته شده‌تر مرتبط با فعالیت‌های کارآفرینی (برگرفته از Global Entrepreneurship Monitor) و آزادی اقتصادی (برگرفته از Economic Freedom of the World نوشته گوراتنی و لاوسون) قابل توجیه است. چه کشورهای مورد مطالعه، اقتصادهایی باشند که در حال خروج از نظام سوسیالیستی هستند و چه اقتصادهای عضو OECD باشند، رابطه فوق برقرار است. شکل ۱، شدت این رابطه را در میان کشورهای عضو OECD نشان می‌دهد.

خط نقطه‌چین درون شکل، رابطه مثبت میان آزادی اقتصادی و فعالیت‌های کارآفرینی را نشان می‌دهد. این رابطه در صورت کنترل دیگر فاکتورهای مردم‌شناختی و اقتصادی- اجتماعی، حتی از این نیز شدیدتر می‌گردد. این یافته با همبستگی مثبت و شدید میان آزادی اقتصادی و رشد درآمد سرانه که دیگر محققان بدان دست یافته‌اند، همخوانی دارد. یکی از دلایل آن که آزادی اقتصادی منجر به رشد اقتصادی می‌شود، آن است که آزادی اقتصادی، فعالیت‌های کارآفرینی را افزایش می‌دهد.

دو اقتصاددان به نام‌های ویلیام بامول و پیتر بوتکه این ایده را ترویج دادند که بهره‌وری کاپیتالیسم نسبت به دیگر شکل‌های جایگزین سازمان‌دهی اقتصادی به میزان قابل ملاحظه‌ای بیشتر است، زیرا در نظام‌های کاپیتالیستی، تلاش‌های کارآفرینی به جای آن که به سمت فعالیت‌هایی سوق داده شوند که ثروت افراد دیگر را به اجبار می‌گیرند، در جهت فعالیت‌هایی هدایت می‌گردند که به تولید ثروت می‌انجامند. بامول و بوتکه خاطرنشان می‌سازند که کارآفرین‌ها در تمامی جوامع وجود دارند. این قبیل افراد در جوامع تحت کنترل دولت، جزو آن شده یا با آن لابی می‌کنند. بسیاری از اقدامات دولتی در این گونه جوامع (مثلا تعرفه‌ها، یارانه‌ها و نظارت‌ها) ثروت را از میان می‌برند. کارآفرینان در اقتصادهایی که دولت محدود و حاکمیت قانون برقرار است، به تولید ثروت می‌پردازند.

ایده بامول و بوتکه با داده‌ها و تحقیقاتی که آزادی اقتصادی (معیاری از وجود نهادهای خوب) را با کارآفرینی و رشد اقتصادی پیوند می‌دهند، همخوانی دارد. تحقیقات آکادمیک اخیر حول موضوع کارآفرینی نشان می‌دهد که سیاست‌های دولتی برای آن که به حمایت از کارآفرینی بپردازند، باید بر اصلاح نهادهای پایه‌ای متمرکز شده و محیطی را به وجود آورند که افراد خلاق بتوانند در آن شکوفا گردند. این محیط، محیطی است که در آن حقوق مالکیت مشخص بوده و اعمال می‌گردند، مالیات‌ها و نظارت‌ها اندک هستند، سیستم‌های حقوقی و پولی مناسبی وجود دارند، قراردادها به خوبی اعمال می‌گردند و مداخله‌های دولت محدود است.

نویسنده: راسل سابل

مترجم: محمدصادق الحسینی، محسن رنجبر

درباره نویسنده

راسل سابل، استاد اقتصاد و صاحب کرسی ممتاز مطالعات کارآفرینی در دانشگاه وست ویرجینیا است. وی سابقا مدیر موسس مرکز کارآفرینی این دانشگاه بوده است.

منابعی برای مطالعه بیشتر:

Gwartney, James D., and Robert A. Lawson. Economic Freedom of the World: ۲۰۰۲ Annual Report. Vancouver: Fraser Institute, ۲۰۰۲. Information about this book can be found online at: http://www.freetheworld.com/.

Hughes, Jonathan R. T. The Vital Few: American Economic Progress and Its Protagonists. Exp. ed. New York: Oxford University Press, ۱۹۸۶.

Kirzner, Israel M. Competition and Entrepreneurship. Chicago: University of Chicago Press, ۱۹۷۳. Information about Kirzner and his works can be found online at: http://www.worldhistory.com/wiki/I/Israel-Kirzner.htm.

Kirzner, Israel M. “Entrepreneurial Discovery and the Competitive Market Process: An Austrian Approach.” Journal of Economic Literature ۳۵, no. ۱ (۱۹۹۷): ۶۰–۸۵.

Lee, Dwight R. “The Seeds of Entrepreneurship.” Journal of Private Enterprise ۷, no. ۱ (۱۹۹۱): ۲۰–۳۵.

Reynolds, Paul D., Michael Hay, and S. Michael Camp. Global Entrepreneurship Monitor. Kansas City, Mo.: Kauffman Center for Entrepreneurial Leadership, ۱۹۹۹. Information about this book can be found online at: http://www.gemconsortium.org/.

Rosenberg, Nathan, and L. E. Birdzell Jr. How the West Grew Rich. New York: Basic Books, ۱۹۸۶.

Schumpeter, Joseph A. Capitalism, Socialism, and Democracy. New York: Harper, ۱۹۴۲.

Schumpeter, Joseph A. The Theory of Economic Development. ۱۹۱۱. Cambridge: Harvard University Press, ۱۹۳۴. Information about Schumpeter and his works can be found online at: http://cepa.newschool.edu/het/profiles/schump.htm.