شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
شیعه و دفاع از حریم آن
«شیعه» نامی آشنا در فرهنگ توحید بوده و قرآن بزرگترین شاهد این گفتار است. در قرآن، حضرت ابراهیم علیهالسلام «شیعه» نامیده شده است؛ زیرا ادامهدهنده جریان توحیدی حضرت نوح علیهالسلام بود. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و حضرت علی علیهالسلام نیز شیعه بودند.
«تشیّع» راهی جدا یا منشعب از اسلام نیست، بلکه امتداد خط حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله و استمرار طریق توحید است. روشن است که در راه خدا و جریان توحیدی، انتخاب خلیفه و وصیّ پیغمبر همانند انتخاب پیامبر، فقط به دست خدا و به فرمان او انجام میگیرد. این همان اعتقادی است که شیعه را از دیگران ممتاز میگرداند.
حضرت زهرا علیهاالسلام در خطبه مبارک خود، به دفاع از این بینش میپردازد و در مقابل تمام جریاناتی که تا آن زمان پدید آمده بودند یا در آینده به تبع آنها میتوانستند پدید بیایند، ایستاده، مخالفت صریح خود را اعلام میکند؛ زیرا نتیجه آنها را بسیار شوم میداند که جز خونریزی و بدبختی ثمرهای نخواهد داشت، در حالی که اگر همان جریان برگزیده الهی که در رهبری حضرت علی علیهالسلام متجلّی بود، پس از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله ادامه مییافت، یقینا به خوشبختی و سعادت تمام جوامع بشری منتهی میشد و اسلام آیندهای روشن و درخشان میداشت که در سایه آن، مردم در نهایت آسایش و رفاه، از نعمتهای فراوان مادی و معنوی بهرهمند میشدند و درهای برکت از آسمان و زمین برایشان گشوده میگشت؛ ولی افسوس!
● تاریخ و چگونگی پیدایش شیعه
«شیعه» در لغت، به معنای پیرو، یار و یاور است و در عرف فقها و متکلّمان، به پیروان حضرت علی علیهالسلام اطلاق میگردد.(۲)
لفظ «شیعه» را در بیشتر کتابهای لغت و تاریخ مییابیم؛ چنانکه در قرآن و احادیث نیز به آن اشاره شده است. خداوند تبارک و تعالی در آیه ۸۳ـ۸۵ سوره صافّات پس از ذکر حوادث حضرت نوح علیهالسلام میفرماید: «وَ اِنّ مِن شیعته لَاِبراهیم إِذْ جَاء رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ»؛ از شیعیان او [حضرت نوح علیهالسلام ] ابراهیم است که با قلب سالم و دور از بیماری به پروردگارش روی آورد، آنگاه به پدر و قومش گفت: چه میپرستید؟ فاصله زمانی بین حضرت نوح علیهالسلام و حضرت ابراهیم علیهالسلام بیش از دو هزار سال است، ولی به دلیل آنکه حضرت ابراهیم علیهالسلام راه حضرت نوح علیهالسلام را در پرستش خدای یگانه و مبارزه با بتپرستی و غیرخداپرستی در پیش گرفت، «شیعه» نامیده شد.
در آیه ۱۵ سوره قصص، پرورردگار متعال پس از ذکر قصه حضرت موسی علیهالسلام میفرماید: «وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه ...»؛ در حال غفلت مردم وارد شهر شد و دو نفر را دید که با یکدیگر در نزاعند: یکی از شیعیان او و دیگری از دشمنان او. پس آن که از شیعیان او بود برای مبارزه با دشمن از او کمک طلبید ... .
حضرت موسی علیهالسلام به یاری شیعهاش شتافت، با یک مشت به زندگیاش خاتمه داد و او را از جنگ و منازعه برای بار دیگر نهی فرمود. در این آیه، «شیعه» به معنای یار و دوست و هواخواه است که در مقابل دشمن قرار دارد.
با توجه به آیات مزبور، روشن میشود که لفظ «شیعه» پیش از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، در زمان حضرت موسی علیهالسلام و پیش از ایشان در عصر حضرت ابراهیم علیهالسلام نیز وجود داشته است و تاریخی دیرینه دارد؛ چنان که بر معنای عام نیز دلالت میکند که همانا «پیرو» و «دوست» و «هواخواه» است.
اما چگونه و چسان و از چه زمانی این لفظ مبارک در خصوص یاران و پیروان حضرت علی علیهالسلام استعمال شده، موضع اختلاف مورّخان و نویسندگان مذاهب است:
ـ بعضی از نویسندگان پیدایش شیعه را از زمان وفات پیامبر خدا و پدیدآمدن مسئله انتخاب خلیفه در «سقیفه بنی ساعده» دانستهاند.
ـ جمعی دیگر ـ به اصطلاح خودشان ـ تکوّن حزب شیعه را پس از شهادت امام حسین علیهالسلام تاریخ زدهاند.
ـ بعضی نیز معتقدند: شیعه زمانی به وجود آمد که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله واپسین لحظات زندگی خویش را در این عالم سپری میکرد. او از مردم خواست دوات و ورقی حاضر سازند تا کلماتی را بر آنها املا کند. بعضی از اصحاب پیامبر با آوردن کاغذ و قلم مخالفت ورزیدند و با عمر بن خطّاب، که میگفت: پیامبر از شدت تب هذیان میگوید و دستورش لازمالاجرا نیست، همصدا شدند. از همینجا بود که اختلاف و دوگانگی بین مسلمانان پدید آمد و بعدها به پیدایش شیعه و غیرشیعه انجامید.
ـ گروهی دیگر برآنند که اصلاً تاریخ شیعه به پیش از تمام این اقوال برمیگردد؛ زیرا پیغمبر صلیاللهعلیهوآله خود سنگ زیربنای تشیّع را نهاد. با این حساب، در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله و حتی پیش از بیماری ایشان، شیعه به دست مبارک خود پیامبر خدا شکل گرفت و به وجود آمد.
بیتردید، تمام اخبار و اقوال و نظریههای مزبور تنها تاریخ به وجود آمدن اختلافات و شکلگرفتن گروههای اسلامی را بازگو میکنند و به وضع لغوی «شیعه» و چگونگی وضع این لفظ در خصوص پیروان علی علیهالسلام اشارهای ندارند. تنها نظریه اخیر تا حدی به موضوع مورد بحث اشاره دارد؛ زیرا پیامبر خدا را بنیانگذار تشیّع میداند. شاید همین امر سبب شد که از روزهای نخستین، به کسانی که در کنار حضرت علی علیهالسلام ایستادند و او را یاری کردند «شیعه» گفته شود. این نظریه منطقیتر نیز به نظر میرسد؛ زیرا بیان میکند که چگونه لفظی «عام» در معنایی «خاص» استعمال شده است، وگرنه چطور ممکن بود لفظی که همیشه بر معنایی عام دلالت داشته است، از مدلول لغوی عام خود خارج و در مدلول عرفی خاص استعمال شود، آن هم بدون هیچ دلیلی؟ مثلاً، در کتب مذهبی و تاریخی و ادبی، کلماتی مانند «شیعه ابوسفیان» و «شیعه بنیامیّه» یا «شیعه بنیعبّاس» مییابیم که هر یک با اضافهشدن به مضافٌ الیهی استعمال شده است؛ ولی در هر جای تاریخ، کلمه «شیعه» را بدون مضافٌالیه و بدون قرینه یافتیم، بیشک، شیعه حضرت علی علیهالسلام مقصود است. در بین مورّخان، تنها کسانی میتوانند پرسش ما را پاسخ گویند که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را واضع اصلی «شیعه» میدانند.
شاید بتوان گفت: کلمه «شیعه» مانند الفاظ اسلامی دیگری همچون «صلاة، صوم، زکات و حج» است که پیش از عصر پیغمبر و پیش از زمان تشریع، مدلولی عام داشت و پس از اینکه پیامبر آن را در معنایی خاص وضع نمود یا در موردی خاص استعمال کرد، معنای جدیدی به خود گرفت. برای مثال، «صلاة» در معنای مطلق، «دعا» بود، ولی اکنون در عرف اسلامی به دعایی گفته میشود که با کیفیت خاص و کمیّت معیّن انجام میشود. «صیام» به هر امساکی گفته میشود، ولی در عرف اسلام، عبارت است از: امساک از مجموعهای مفطرات که از اول فجر تا غروب آفتاب ادامه مییابند. بیتردید، وضعکننده این لغت در معنای عرفی خاص، خواه به صورت تعیینی یا تعیّنی پیامبر خداست که برای نخستین بار در دین مبین اسلام، آنها را با شکل و هیأت ویژه معرفی نمود. همینطور است کلمه «شیعه» که سابقا معنایی عام داشت، ولی اکنون با استعمال یا وضع پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله معنای خاص پیدا کرده است.
دلایل اثبات این مدّعا احادیث شریفی هستند که از طریق شیعه و سنّی روایت شدهاند و دقیقا نشان میدهند که پیامبر عظیمالشأن از این کلمه برای پیروان حضرت علی علیهالسلام گاه با قرینه و زمانی بدون قرینه استفاده کرده است. ابن حجر از پیامبر صلیاللهعلیهوآله چنین نقل میکند: «یا علی، اِنّکَ ستُقدمُ علی اللّهِ و شیعتُکَ راضینَ مرضیّینَ و یَقدُمُ علیه عَدوُّک غَضابا مُقمَحینَ»؛(۳) ای علی تو و شیعیانت در روز قیامت در محضر پروردگار عالم، با کمال رضایت و خشنودی وارد میشوید و دشمنانت خمشگین و در زنجیرند.
از جابر بن عبدالله انصاری نیز چنین روایت شده است: کُنّا عندَ رسولِ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله فأقبلَ علیٌّ علیهالسلام فقال صلیاللهعلیهوآله : «قد أتاکُم أخیِ» ثمّ قال: «والذی نفسی بیدهِ، اِنّ هذا و شیعتَه هُم الفائزونَ یَومَ القیامةِ»؛(۴) نزد رسول خدا بودیم که حضرت علی علیهالسلام وارد شد. پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: به راستی که برادرم آمد. سپس فرمود: به خدایی که جانم در دست اوست، سوگند یاد میکنم که این شخص و شیعیانش همان رستگاران روز قیامتند.
در کتاب شافی، فیض کاشانی از عمّار آورده است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: «اِنّ الشیعةَ الخاصةَ الخالصةَ مِنّا اهلُ البیتِ»؛(۵) شیعه خاص و خالص از ما اهل بیت است.
اگر در احادیثی که از جانب دو گروه شیعه و سنّی نقل شدهاند دقت کنیم، درمییابیم که پیامبر خدا لفظ «شیعه» را گاه با قرینه و اضافه کردن آن به حضرت علی علیهالسلام و گاه بدون قرینه آورده است؛ گویا آن حضرت واقعا و عمدا میخواسته این لفظ را در معنایی خاص وضع کند.
پس از این کلام مختصر درباره شیعه و پیدایش آن، چند پرسش دیگر رخ مینمایند: شیعه چه کسانی هستند؟ چه امتیازاتی دارند؟ پیروی حضرت علی علیهالسلام چرا؟
اگر همانند اهل سنّت بیندیشیم و مسائل را با عینک آنها ببینیم و بخواهیم تشیّع را از دید آنها بررسی کنیم، با مطالعه کتب اهل سنّت، نه تنها تصویر درست و کاملی از «شیعه» در ذهنمان نقش نمیبندد، بلکه به نقیض آن نیز برمیخوریم. به جرأت، میتوان گفت: نمیتوان از میان کتابهای اهل سنّت، تصویر روشن و واضحی از شیعه را به دست آورد؛ مثلاً، وقتی میخواهند از شیعه سخن به میان آورند و شیعه را معرفی کنند، اقوال مختلفی میگویند؛ مثل:
۱) شیعه فرقهای از فرقههای اسلامی است که علی علیهالسلام را بر بقیه افراد ترجیح میدهد.
۲) شیعه کافر و فاجر و یاغی و طغیانگر است.(۶)
در این دو نظریه چه مییابیم؟ به طور طبیعی، این سؤال در ذهن نقش میبندد که مگر چه اشکال دارد شخصی معتقد باشد حضرت علی علیهالسلام از دیگر اصحاب پیامبر برتر است؟ مگر نه این است که حضرت علی علیهالسلام از دید اهل سنّت، تنها صحابی پیامبر است که هرگز به خدا شرک نورزید؟ حال چه اشکال دارد که گروهی حضرت علی علیهالسلام را برتر از دیگران بدانند؟ کجای این اعتقاد مستلزم کفر و بغی است؟ از این گذشته، اگر این امر جرم باشد و مستلزم کفر و شرک و طغیان، پس اهل سنّت چه حکمی خواهند داشت؟ مگر نه این است که جرم ما و آنها یکی است؟ آنها هم ابوبکر را بر دیگر اصحاب پیامبر ترجیح میدهند و برتر از بقیه میدانند. ابوبکر یک «صحابی» است و علی علیهالسلام هم یک «صحابی»!
در جایی دیگر میگویند:
۳) شیعه با انگیزه هواپرستی به جانبداری از علی علیهالسلام برخاست.
۴) شیعه با رافضی فرق میکند.
۵) شیعه کسی است که علی علیهالسلام را بر اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله برتری میدهد و اگر او را از ابوبکر و عمر هم برتر بداند «غالی» است که در عقیدهاش غلو میکند و به چنین شخصی «رافضی» اطلاق میگردد و آن شیعه یا رافضی، که از شیخین تبرّی کند، گمراه و مفتری است.(۷) جالب اینجاست که بعضی از علمای اهل سنّت میگویند: رافضیهای زمان پیامبر عبارت بودند از: زید بن ارقم، مقداد بن اسود، سلمان فارسی، ابوذر غفاری.(۸)
نویسنده همین سخنان در جای دیگر کتابش مینویسد: «اما رافضی و شیعه و امثال این دو گروه، برادران شیطانند. سفهاء العقولند، مخالف اصول و فروعند. آنان شیعیان ابلیس لعیناند ـ که لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر آنها باد!»(۹)
سبحانالله! شیعه فقط با برتر دانستن حضرت علی علیهالسلام یا تکفیر یک «صحابی» و یا تبرّی جستن از یک صحابی، از دید برخی نویسندگان اهل سنّت، غالی و مفتری و ضالّ به حساب میآید، ولی اهل سنّت، که به ابوذر و سلمان و مقداد و عمّار نسبت رفض میدهند و رافضیها را اخوان الشیاطین و سفهاء العقول و شیعیان ابلیس لعین معرفی میکنند، گمراه نیستند! مگر ابوذر و سلمان و مقداد، اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله خدا نبودند؟ پس چگونه تکفیر آنها موجب کفر و گمراهی این نویسندگان نمیشود؟
وقتی از فحشها و بدزبانیها بگذریم، احادیث دیگری در لابهلای کتب اهل سنّت مییابیم که دلالت بر پیروزی و کامیابی شیعیان حضرت علی علیهالسلام و دوستداران حضرت فاطمه علیهاالسلام میکنند. عجبا! نویسندهای که آن همه فحاشیها را به شیعه روا داشته است، با احادیثی که همه به نفع شیعه حکم میکنند چه خواهد کرد؟ در این مواقع، میبینیم نویسنده کاسه داغتر از آش شده و رافضیتر از ابوذر گشته و با کمال جرئت، در تفسیر این احادیث چنین میگوید: «و شیعتُه هم اهل السنّة»؛ شیعیان او در واقع همان اهل سنّتاند.(۱۰) و پس از قدری شرح و توضیح، گویا فراموش کرده باشد که شیعیان حضرت علی علیهالسلام همان سنّیان هستند، باز بر شیعه میتازد و چنین مینگارد: «ولاتتوّهم الرافضةُ والشیعةُ ـ قَبَّحَهُم اللّهُ ـ مِن هذه الاحادیث أنّهم یُحبّونَ أهلَ البیتِ»؛(۱۱) شیعیان و رافضیها ـ که خدا آنها را زشت گرداند ـ با مشاهده این احادیث، گمان نکنند که محبّان اهل بیت هستند.
آری، تناقضات را چنان متراکم مییابیم که دیگر جای بحثی باقی نمیماند. مطلب روشنتر از آن است که به تحقیق یا بحث و مناقشه نیاز باشد. راستی مگر پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله بلد نبود بگوید: فائزان و رستگاران روز قیامت سنّیان هستند، و چه اجباری بود که بفرماید شیعیان هستند، تا به ابن حجری نیاز باشد که آن را چنین تفسیر کند؟! بلکه شیعه از نظر اعتقادی، حضرت علی علیهالسلام را دارای جایگاهی بسیار رفیع نزد خدا میداند که وظیفهاش درباره آن مقام والا جز اطاعت و تسلیم و پیروی او چیزی نیست.
● آیات و احادیث منقول در شأن حضرت علی علیهالسلام
حال به بخشی از آیات و احادیثی مراجعه میکنیم که مقام ویژه حضرت علی علیهالسلام را بازگو و وظیفه امّت حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله را در رابطه با او بیان مینماید:
۱) خداوند متعال در قرآن مجید، حضرت علی علیهالسلام را نفس حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله معرفی میکند و میفرماید: «قُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ» (آل عمران: ۶۱): بگو، بیایید بخوانیم فرزندانمان و فرزندانتان را و زنهایمان و زنهایتان را و خودمان و خودتان را، سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
در تفسیر این آیه، امام حسن مجتبی علیهالسلام فرمود: «فأخرجَ رسولُ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله مِنَ الانفسِ مَعَهُ أبی و مِنَ البنینَ أنا و أخی و مِنَ النساءِ فاطمةَ امّی مِن الناسِ أجمعینَ، فنَحنُ اهلهُ و لَحمُه و دُمه و نفسُه و نحن مِنه و هو مِنّا»؛(۱۲) پس رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با خودش از میان «أنفس»، پدرم علی علیهالسلام را و از میان فرزندان، من و برادرم را و از میان زنان، فاطمه مادرم را برای مباهله با قومش بیرون آورد. پس ما خاندان او و گوشت و خون او و خود او هستیم؛ ما از اوییم و او از ماست.
۲) پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله برای ابلاغ برائت از مشرکان، ابوبکر را به سوی آنان فرستاد، ولی طولی نکشید که دستور بازگشت او را صادر کرد و ابلاغ را به دست حضرت علی علیهالسلام سپرد. ابوبکر ناراحت شد و دلیل این کار را پرسید. پیامبر پاسخ فرمود: «اِنّ اللّهَ أمرنی ألاّیَبلُغَه الاّ أنا أو رجلٌ مِنّی؛ و فی حدیث: هو مِنّی و أنا مِنه»؛(۱۳) خداوند به من فرمود تا آیه برائت را ابلاغ نکند، مگر خودم یا مردی که از من است؛ و در حدیثی دیگر، چنین وارد شده است: مردی که او از من است و من از اویم.
اگر شیعه از حضرت علی علیهالسلام پیروی میکند به این دلیل است که او از حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله است و حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله از او؛ او «نفس» پیامبر و «خود» رسول اللّه است. آن دو، حقیقت واحدند؛ همان امتیازی را که پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر مردم دارد، حضرت علی علیهالسلام نیز دارد. همانگونه که پیامبر صلیاللهعلیهوآله با هیچیک از مردم عصر خویش و دیگر عصرها قابل مقایسه نیست، حضرت علی علیهالسلام نیز چنین است. تنها وظیفه و مسئولیت آنها با هم تفاوت دارد. پیامبر صلیاللهعلیهوآله وحی میآورد و علی علیهالسلام آن را حفظ میکند: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.»(حجر: ۹)
۳) پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «یا علی، اِنّما انتَ مِنّی بِمنزلةَ هارونَ مِن موسی اِلاّ أنّه لا نبیَّ بعدی»؛(۱۴) ای علی، نسبت تو با من نسبت هارون با موسی است، جز اینکه پس از من دیگر پیامبری نیست. درست بدانسان که حضرت موسی و هارون علیهماالسلام در پی یک مسئولیت به راه افتادند، با یکدیگر تبلیغ رسالت را آغاز کردند و هارون علیهالسلام پس از موسی علیهالسلام پیامبر شد، حضرت علی علیهالسلام نیز همراه پیامبر رسالت را آغاز کرد ـ البته پس از حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله نبوّت پایان یافت و حضرت علی علیهالسلام نبوّتی نداشت.
با این بینش، شیعه هرگز حضرت علی علیهالسلام را بر هیچیک از اصحاب پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله ترجیح نمیدهد و این کار را در شأن او نمیبیند، بلکه او را شخصیتی کاملاً ممتاز از دیگران به شمار میآورد و از همان «نفسی» میداند که محمّد بن عبداللّه صلیاللهعلیهوآله را بر تمام کائنات برتری بخشید؛ همان نفسی که حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله را حتی از پیامبران نیز ممتاز گردانید. حضرت علی علیهالسلام شخصیتی مستقل از پیامبر خدا نیست صلیاللهعلیهوآله و دستورهایش نیز جز قوانین نبوی نمیباشد.
به همین دلیل است که مرحوم والد میفرمود: «ما شیعه را نفس اسلام میدانیم، نه فرقهای از فرقههای اسلامی.» اسلام چیزی نیست که قابل تجزیه و تفرقه باشد. آن فرد و گروهی که متفرّق میشود، در واقع از اسلام اصیل و ناب جدا میگردد و تنها به اعتبار اینکه حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله را پیامبر میداند یا به بعضی از احکام و دستورات نبوی پایبند است، مسلمان خوانده میشود، وگرنه اسلام یکی بیش نیست. وقتی حضرت علی علیهالسلام «نفس» حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله بود، پیروی از او نیز پیروی از رسول خداست.
این واقعیت بر زبان حضرت علی علیهالسلام نیز جاری گشته است؛ در عصر حضرت علی علیهالسلام ، شیعیان در نامهای از ایشان درباره نام «شیعه» پرسیدند، حضرت در پاسخ چنین نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم. اِنّ اللّه ـ تبارک و تعالی ـ یقولُ: «و اِنّ مِن شیعتِه لاَِبراهیم اِذ جاءَ ربَّه بِقلبٍ سلیمٍ» و هو اسمٌ شرَّفهُ اللّهُ فِی الکتابِ و أنتم شیعةُ النبیِ محمّدٍ صلیاللهعلیهوآله ، کما أنّ محمّدا مِن شیعةِ ابراهیم علیهالسلام . اسمٌ غیر مختصر و امرٌ غیر مبتَدع»؛(۱۵) به نام الله بخشنده نعمتهای ظاهری و باطنی. خدای تبارک و تعالی در قرآن میفرماید: از شیعیان او حضرت ابراهیم علیهالسلام است، آنگاه که قلبی سلیم نزد پروردگارش آورد. و آن نامی است که خداوند در کتابش از آن تجلیل کرده و آن را محترم شمرده است. و شما شیعه پیامبر خدا هستید؛ همانگونه که محمّد صلیاللهعلیهوآله نیز شیعه ابراهیم است. نامی است غیرمختصر و امری است [دیرینه] که ما آن را بدعت ننهادهایم.
تشیّع از دیدگاه مولی المتقین علی علیهالسلام راهی جدا یا منشعب از اسلام نیست، امتداد خط محمّدی صلیاللهعلیهوآله و استمرار طریق سلیم توحیدی است؛ چنانکه اسلام هم امتداد خط ابراهیمی است. در واقع، لفظ «شیعه» بیانکننده یک «خط» و «جریان» است که از آن در قرآن به «صراط مستقیم» تعبیر شده است.
شیعه مسلمانی است که به این جریان اعتقاد راسخ دارد و ارتباط با این جریان و بودن در این راه را مهمترین وظیفه الهی خویش میداند؛ راهی که اولیای الهی و رسولان خدایی یکی پس از دیگری آن را پاس داشتند و پیروان آنان با تمسّک به آنها و پیروی از دستورهایشان، در آن راه قرار گرفتند و با آن پیوند خوردند و حضرت علی علیهالسلام به امر خدا، ادامهدهنده این جریان پس از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله است.
● نقش حضرت زهرا علیهاالسلام در تبیین راه تشیّع و دفاع از آن
حرکت انقلابی حضرت زهرا علیهاالسلام و دفاع مقدّس او از صراط مستقیم الهی و ولایت رهبران بر حق اسلامی از همان روزهای اولیه وفات پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله شروع شد. آنگاه که پیامبر صلیاللهعلیهوآله دار فانی را وداع نمود و مسلمانان تاری به نام «خلافت» گرد خویش تنیدند و از پذیرش رهبری حضرت علی علیهالسلام سرباز زدند، رهاورد شورای سقیفه اختلاف شدید مهاجران و انصار بود که به پیروزی مهاجران و خلافت ابوبکر انجامید.
تمام این حوادث زمانی تحقق یافتند که حضرت علی علیهالسلام همراه چند تن از یاران به غسل و کفن پیامبر مشغول بود. در این موقعیت، تنها مشکل خلیفه جدید، حضرت علی علیهالسلام و یاران او بود؛ زیرا میدانست که حضرت علی علیهالسلام هرگز به چنین عملی تن نخواهد داد و این مهم جز با تهدید و تخویف به دست نخواهد آمد.
ظاهرا هنوز این تهدیدها عملی نشده بودند که صدای گریه حضرت فاطمه علیهاالسلام در مدینه پیچید. این صدا دقیقا با قلب مؤمنان رابطه برقرار کرد. گویا حضرت فاطمه علیهاالسلام میخواست با زبان قلبها مردم را متوجه حق مسلوب سازد.
پرداختن فاطمه زهرا علیهاالسلام به گریه در حوصله این نوشتار نمیگنجد؛ آن نیز خطبهای غرّا و جهادی است بزرگ؛ خطبهای که بر نفوس مردم اثری عمیق نهاد و ذهنها را از پرسشهای گوناگون آکنده ساخت؛ پرسشهایی که سرانجام به یک پاسخ روشن میرسیدند: ناخشنودی فاطمه علیهاالسلام که خشنودیاش خشنودی خداوند است و غضبش غضب خدا.
مسلمانان در جهت پایان بخشیدن به گریه حضرت فاطمه علیهاالسلام بسیار کوشیدند، ولی تلاششان ناکام ماند و اشکهای اعتراض دخت رسول خدا علیهماالسلام همچنان بر دامن پاکش فرو میریختند. این وضعیت تا غصب «فدک» و بیرون راندن کارگزاران فاطمه علیهاالسلام از آن منطقه ادامه یافت.
در این موقعیت، حضرت فاطمه علیهاالسلام احساس کرد تمام درهایی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله به فرمان خدا بر روی همگان بسته و تنها بر علی و فاطمه علیهماالسلام گشوده بود، بر آن دو بسته و بر دیگران گشوده شدهاند؛ حقوق معنوی او و رهبری بر حق الهی، که خداوند تنها به همسر و فرزندانش عطا فرموده بود، در جامعه اسلامی جدید ضایع و تباه گشتهاند و حقوق مادی که میتوانستند تا حدی او و خاندانش را در دعوت و تبلیغ مردم یاری دهند و بار دیگر امّت را به جریان صحیح اسلامی بکشند، از دست رفتهاند.
دیگر زمان گریه سرآمده بود؛ زیرا اسلام را خطری دیگر تهدید میکرد. آنها پس از غصب خلافت، احکام اسلامی را نیز زیرپا نهادند و اندیشه تحریف آیات قرآن در سر میپروراندند. اسلام به بیانی صریحتر و فصیحتر نیاز داشت تا مسلمانان حقایق را با بیانی گویاتر و رساتر از گریه بشنوند و دریابند. از اینرو، خِمار بر سر نهاد، جلباب پوشید و در میان گروهی از بستگان و زنان قومش به راه افتاد. راه رفتن او درست بسان راه رفتن پدرش بود و گامهایش قدمهای پیامبر را در اذهان زنده میکردند.(۱۶)
دخت گرانقدر رسول خدا در میان گروهی از مهاجران و انصار بر ابوبکر وارد شد. پردهای بین او و مردان آویختند و مجلس مهیّا گشت و حضرت جلوس نمود. ابتدا آهی از دل سوخته برکشید و به دنبال آن، صدای گریه مردم فضای مسجد را پر کرد. او پس از اینکه گریست و گریاند و قلبها را به تپش درآورده و برای پذیرش حق نرم ساخت، خطبه تاریخی و غرّای خود را آغاز کرد.
حضرت زهرا علیهاالسلام در سخنرانی خویش، بنابر عادت خطبای اسلامی، پس از حمد و ثنای پروردگار و درود بر محمّد و آل محمّد علیهمالسلام به طرح موضوعات اساسی پرداخت، سخن خویش را ابتدا از اهمیت امامت و ولایت آغاز کرد و مقدّمهای بسیار جالب، که حاوی وعظ و حکمت است، بر آن افزود.
فاطمه زهرا علیهاالسلام مانند یک رهبر مقتدر اجتماعی و سیاسی، وظایف و مسئولیتها را بر حسب توانایی افراد و به تناسب استعدادها و موهبتهای الهی، که در درجات متفاوت به اشخاص عطا شدهاند، تقسیم میکند. بدینسان، فرق آشکار انسانی را که در صف «امّت» قرار گرفته، با انسانی که خداوند او را برای «امامت» انتخاب کرده است، یادآور میشود و بیان میدارد که هر یک از آنها، مسئولیتی مربوط به خود دارند. این نظام الهی است که کوچکترین تغییر در آن ـ جابهجا کردن جایگاه امّت با امامت یا تغییر و تبدیل مسئولیتها ـ خروج از دین است و نظام را مختل خواهد کرد: «اَنتم عبادَ اللّهِ! نصب اَمرِه و نهیهِ و حملةُ دینهِ و وحیهِ و اُمناءُ اللّهِ علی اَنفسِکم و بلغاؤهُ الیَ الاُممَ، زعیمُ حقٍ له فیکم و عهدٌ قَدَّمَهُ اِلیکم و بقیةٌ استخلفَها عَلیکم»؛(۱۷) شما ای بندگان خدا! پرچمهای امر و نهی او، حاملان دین و وحی او و امین خدا بر خودتان و تبلیغکننده او به امّتها هستید. زعیم و رهبر حق الهی در میان شماست و آن عهدی است که خدا بر شما عرضه کرده و بقیهای است که آن را برای شما جانشین قرار داده است.
جامعه زنده و پیشرفته جامعهای است که در آن، همه افراد در جای خود قرار داشته، مسئولیت ویژه خویش را انجام دهند. به عبارت دیگر، جامعه سالم باید از نظمی همچون پیکر سالم برخوردار باشد؛ هر عضوی در جایگاه مخصوص خود باشد و هر سلولی وظیفه خود را انجام دهد. تشریع اسلامی دقیقا بر پایه قانون تکوین بنا نهاده شده و در واقع، چهره ظاهر و بارز تکوین است؛ همان چیزی که خداوند آن را در قرآن «فطرة» مینامد و میفرماید: «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم»(روم: ۳۰)؛ خلقت الهی که خداوند مردم را بر آن خلقت آفریده است. خلقت خدا تغییر و تبدیلی ندارد. آن همان دین استوار است.
پیامبران الهی جملگی برای پیاده کردن این قانون در میان بشر مبعوث گشتهاند و برای یادآوری همان فطرت، رسالت خود را آغاز کردهاند. همانگونه که در خلقت الهی تغییر و تبدیلی نیست و هر عضو و دستگاه و سلولی در این بدن «جای» خود و «کار» خود را دارد، در تشریع اسلامی و نظام پروردگار نیز هر انسانی را جایی است و صاحب هر صفت و روحیه و استعدادی را مقامی و مسئولیتی مقرّر، که خروج از آن مکان خروج از نظام تشریع شمرده میشود و خیانت به همان امانتی محسوب میگردد که آسمانها و زمین و کوهها آن را حفظ کردند، ولی انسان ظلوم جهول به آن خیانت ورزید.
خروج از این قانون تکوین و نظام خدایی سبب معلولیت جامعه اسلامی گشته، آن را در معرض هلاکت و مرگ قرار میدهد. اگر زمانی دستگاه تنفّس انسان بخواهد کار دستگاه گوارش را انجام دهد و از ادای وظیفه خود سرباز زند، در این پیکر کوچک چه پیش خواهد آمد؟ حال دقت کنید اگر امّتی بخواهد کار امام را انجام دهد، چه اتفاقی میافتد؟ این بدان معناست که گروهی از سلولهای پیکر انسان جای سلولهای مغزی را بگیرند. بیتردید، در این موقعیت، بدن از نظم طبیعی خارج شده، کارهایش مختل میگردند.
در نظام الهی، وظایف انسانها در جامعه به دستور خداوند ـ تبارک و تعالی ـ تقسیم میگردند، و اگر وظایف و مسئولیتها از جانب غیر خدا معیّن گردند یا اشخاص را غیرخدا برگزیند، چنین نظامی نظام شرک خواهد بود که دقیقا در مقابل نظام توحید و اسلام قرار دارد. خداوند خود گویای این امر است: «وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُون» (قصص: ۶۸)؛ پروردگار توست که آنچه بخواهد میآفریند و برمیگزیند. آنها حق انتخاب ندارند. خداوند منزّه است از آنچه آنها شرک میورزند.
۱. مریم حکمتنیا عضو هیأت علمی دانشگاه قم.
۲. عبدالرحمن بن محمّد بن خلدون مغربی، تاریخ ابن خلدون، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، ۱۹۵۶، فصل ۲۷، ص ۳۵۲.
۳. ابن حجر عسقلانی، الصواعق المحرقه، ص ۱۵۶.
۴. محمّد وعی الامین الانطاکی، لماذا اخترتُ مذهب اهل البیت، ط. الثلاثه، قم، مکتبة الثقلین، ۱۹۶۲، ص ۱۵۴ به نقل از: حموینی شافعی، فرائد السمطین.
۵. همان، ص ۱۳۸.
۶. محمّد امین، العقود الدریّه فی تنقیح الحامدیة، ط. الثانیة، بیروت، دارالمعرفة، ص ۱۰۲.
۷. ابن حجر الهیثمی، الصواعق المحرقة، ط. الثانیة، مصر، شرکة الطبائع الفنیة المتحده، ۱۹۶۵، مقدّمه، ص «ز».
۸. همان.
۹. همان ص ۱۵۵.
۱۰. همان، ص ۱۵۴.
۱۱. همان، ص ۱۵۳
۱۲. سیدهاشم حسینی بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۸۶.
۱۳. محمّد وعی الامین الانطاکی، پیشین، ص ۲۴۰.
۱۴. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۱۴۲، روایت ۵، باب ۲۷.
۱۵. مولی محسن فیض کاشانی، النوادر فی جمع الاحادیث، تهران، چ شمس، ص ۱۲۷.
۱۶. ابن طیفور، بلاغات النساء، نجف اشرف، ط. حیدریة، ص ۱۲ و ۱۵.
۱۷. احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، مشهد، مرتضی، ۱۴۰۳ ق، ص ۹۹.
۱۸. احمد بن علی طبرسی، پیشین، ص ۱۰۸.
۱۹. مولی محسن فیض کاشانی، پیشین، ص ۱۲۰. در تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۰۰ نیز شبیه همین گفتار آمده است.
۲۰. احمد بن علی طبرسی، پیشین، ص ۱۰۳.
۲۱. همان، ص ۹۹.
۲۲. همان، ص ۹۹.
۲۳. همان.
۲۴. همان، ص ۱۰۰.
۲۵. همان، ص ۱۰۰.
۲۶. همان.
۲۷. همان، ص ۱۰۱.
۲۸. همان، ص ۱۰۸.
۲۹. ابن قتیبة الدینوری، الامامة والسیاسة، مصر، ط. مصطفی البابی الحلبی، ۱۹۶۹، ص ۲۸.
۳۰. احمد بن علی طبرسی، پیشین، ص ۱۰۸.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست