پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا

آدم ها آینه یکدیگرند


آدم ها آینه یکدیگرند

نگاهی به نمایش مرغ دریایی نوشته آنتوان چخوف و کارگردانی دکتر محمد رضا خاکی

چهره چخوف‌ چه چهره‌ای است؟ یا به سخن درست تر ،چخوف کیست؟

آیا او"روحی آرام و رنجیده است"؛ یا"ناظری دانا با لبخندی مشتاق برلب و قلبی دردمند در سینه"؛ یا"‌آدمی بدبین و بی اعتنا که به پوچی زندگی"؛ یا"هنرمندی است ‌آکنده از نوعی یاس فلسفی که در هاله‌ای از کیفیتی جذاب پوشیده شده"؟

یکی از‌ ویژگی‌های نزدیک آثار چخوف با دنیای ایرانی این است‌ که‌ ما در سایه انقلاب مشروطه چخوف را تنها همسایه ندیدیم بلکه با او به یک همسانی و همسازی عجیب رسیدیم که دغدغه‌هایش نزدیک به ما بود. از طرفی آدم‌های بی‌استعداد و نالایقی که در جاهای مختلف آثار او به صورت عجیب و غریب به کار گرفته می‌شدند به ماخیلی نزدیک بودند.

چخوف تلاش می‌کند تا در آثارش‌،‌ آد‌م‌هایی را به ما و اطرافیانش معرفی کند که از خودمان است و ما به آن‌ها توجهی نداریم در واقع او زندگی عادی را که همه ما نسبت به آن بی‌توجه هستیم تاکید می‌کند تا در خودمان فرم آگاهی را صورت دهیم.

او در داستان‌هایش از روشنفکرانی حرف می‌زند که مایوس و سرخورده‌اند و چیزی برای خلق کردن ندارند. در واقع جهان چخوف‌، جهانی بدون کودک و بدون تصویر است‌. در آثار او هیچ کودکی نیست که نوید دهنده‌ امید باشد. آن چه نزد چخوف اهمیت دارد‌،‌ ایده‌هایش نیست بلکه افرادی است که او با نوعی طنز وتفکر نگاهشان می‌کند. چخوف در لابلای داستان‌هایش به مخاطب می‌گوید که بلد نیستند زندگی کنند و از این روست که‌ کامیاب نیستند و این شاید راز بزرگ موفقیت چخوف در طول سال‌ها و به ویژه در ایران باشد‌. چنان چه با نگاهی گذرا به تاریخ تئاتر معاصر در ایران‌، توجه ویژه به اجرای آثار او را می‌بینیم که همیشه بر صحنه های تئاتر کشور جریان داشته‌‌ و هم اکنون نیز دکتر محمد‌رضا خاکی، "مرغ دریایی" را با خوانشی نو به صخنه تالار مولوی آورده است‌. خوانشی نو، نه از آن رو که اجرایی آوانگارد وپست مدرن و پسا پست مدرن وبسیاری دیگر واژه‌های متداولی که امروزه کارگردانان بسیاری را برای کسب تجربه به سوی خود سوق می دهد. اما"مرغ دریایی" خاکی اجرایی است اگرچه ساده وبی اطوارهای رایج و اضافه این روزها ، اما تماشاگر را سه ساعت تمام بی‌کوچکترین حرکتی بر صندلی خود میخکوب می‌کند‌. او نمایش خود را از مهم‌ترین کلید آثارش‌، سیاه پوشیدن ماشا و راز سیاه پوشیدن وی آغاز می‌کند‌. در آغاز صحنه نمایش از ماشا سوال می‌شود چرا سیاه پوشیده و او می‌گوید‌:‌"عزای زندگیم را گرفتم و این کلیدی است برای ورود به نمایش‌.‌"

معلم جوان و بی دست و پایی به ماشا اظهار عشق می‌کند اما ماشا ‌عشقی بزرگ اما بدون امید درسر دارد‌. او دیوانه‌وار عشق نمایشنامه نویس و کارگردان جوان"کنستانتین گاوایلویچ ترپلف" را در سر دارد‌. اگرچه که ترپلف‌، کوچکترین نگاه حتی دلسوزانه را نیز از او (‌ماشا) دریغ می دارد. چرا که خود وی (‌ترپلف‌) نیز همان طور دیوانه وار به عشق نینا مبتلا ست . حال آن که نینا به او تو جهی نمی‌کند زیرا دل ‌در گرو نویسنده بزرگ"الکسیویچ تریگورن" دارد و در حالی که ترپلف‌، مرغ دریایی را به نشانه عشق به پایش انداخته و قربانی می‌کند‌؛ او در رویای عشق تریگورین غرق است‌. اگرچه که تریگورین‌، به او تنها به عنوان تفریحی‌ نشاط آور و یادآور جوانی نگریسته و هم چون مرغ دریایی ترپلف‌، او را قربانی می‌کند. او بین آرکادینا‌، مادر ترپلف جوان و نینا‌، آرکادینا را به همسری برمی‌گزیند‌. هنرپیشه‌ای قدیمی که همه چیز برای او پول و شهرت است و بس‌. کسی که در طول سال‌ها‌، پول و محبت خود را از تنها فرزندش دریغ کرده و پسر را در فقر و بی کسی تنها گذاشته و برادر پیرو ناتوانش را بی‌کوچترین ترحمی‌، رها کرده تا او و ترپلف ، روزگار را به سختی بگذرانند‌. حال آن که آرکادینا‌، حتی از پرداخت یک اسکناس کوچک هم به آنان دریغ می‌کند. آرکادینا با تریگورین ازدواج می‌کند و به مسکو می‌رود‌، در حالی که عاشق او نیست و ازدواجش با او تنها برای کسب شهرت بیشتر است . این افراد جملگی به دنبال دست نیافتنی‌های خود هستند . هیچ یک از آنان ، چیزی را که در پیش چشمشان است و شاید به عنوان‌ هدیه‌ای الهی دردست آنان قرارداده شده است را نمی بینند‌. از ترپلف گرفته که عشق ماشا را نادیده می‌انگارد‌، تا ماشا که جوان معلم را ابزاری برای فرار از عشق ترپلف می‌داند و تا نینا که به دنبال عشقی محال و غیر واقعی به دنبال تریگوربن و همسرش آرکادینا ‌به مسکو رفته و رابطه‌ای مخفی با ترریگورین ایجاد می‌کند تا پس از مدتی‌، نویسنده شهیر او را هم چون مزاحمی بی‌سرو پا از خود دور کرده و تحقیرش کند. اینان همگی از بحرا ن‌های روانی‌ای رنج می برند که خود در به وجود آوردن آن مقصرند‌. به گونه‌ای که برخی‌، آدم‌‌های"مرغ دریایی"، همگی دیوانه‌اند . از ماشای همیشه سیاه‌پوش گرفته تا ترپلفِ گرفتار در تفکرات جنون‌آمیز، آن‌سان که سرانجام جان خود را بر سر این جنون می‌گذارد.از سوی دیگر تریگورین در گفت‌وگو با نینا در پرده‌‌ دوم، خود را یک دیوانه‌ تمام‌عیار می‌داند و ترپلف نزد سورین اعتراف می‌کند که مادرش از نظر روانی مشکل دارد. و در نهایت، در گذر از شخصیت پرتب‌وتابِ نینا به این حقیقت عریان دست می‌یابیم که شور و شیداییِ نینا نیز کم از جنون ندارد. شور و شیدایی که سرانجام مرگ را برای او نیز به ارمغان می‌آورد‌. مرگی خود خواسته برای رهایی از دیوانگی ای که آن را عشق می‌نامد.

او همانند"مرغ دریایی" به دریا می‌رود و خود را در آن غرق می‌کند تا قربانی‌ای باشد در پای تریگورین که حاضر به دیدار او نیست و این همان دریایی است که در آغاز نمایش‌، نینا را می‌بینیم که درکنار آن به اجرای نمایشی از ‌ترپلف مشغول است‌. دریایی که محمد‌رضا خاکی در مقام کارگردان‌، آن را به تصویری مجازی و خاموش از واقعیت و نه خود واقعیت تبدیل کرده است‌، تا نشانه‌ای ازغیرواقعی بودن جملگی اتفاقاتی باشد که در ذهن شخصیت‌ها می‌گذرد‌. غیرواقعی و خیالی بودن چیزی که جملگی شخصیت‌ها‌، نام عشق را بر آن نهاده‌اند اگرچه که در واقعیت‌، عشق نیست‌. تصویری خیالی است از کنش‌های روانی‌ای که با آن دست به گریبانند و پایانی تراژیک را برای آنان به ارمغان می‌آورد‌. ماشای شکست خورده‌، افسرده تر از همیشه ، همسر و فرزند خود را رها کرده و در افسوس یک نگاه گرم ترپلف می‌ماند‌. نینا‌، پریشان حال و جنون زده به شهر قبلی خود باز می‌گردد و در حالی که ترپلف‌، عشق خود را به او التماس می‌کند‌، لباس‌های تریگورین را بوییده و با شنید‌ن صدای او از اتاق دیگر فرار می‌کند و پس از آن به دریا‌چه رفته‌ و خود را غرق می‌کند و ترپلف که اندک زمانی است به شهرت رسیده و داستان‌ها و نمایشنامه‌هایش‌ در همه جا برسر زبان‌هاست‌، دست به خودکشی زده و مغز خود را با تپانچه پریشان می کند تا تراژدی گروهی‌ای به وقوع بپیوندد. آدم ها هر کدام به نوعی به نابودی می گرایند و هر کدام هم عامل و یاد آوری کننده نابودی همدیگر هستند. و شاید به همین دلیل است که کارگردان دو آینه بزرگ را در دو طرف صحنه قرار داده تا بازیگر را به تصویری سه بعدی تبدیل کند و بازیگر در حالی که بازی خود را در صحنه دارد، در آینه سمت چپ صحنه با زاویه و در آینه سمت راست در زاویه‌ای دیگر منعکس می‌شود تا هم آدم ها آینه تمام نمای یکدیگر بوده و در حالیکه حرکت می‌کنند و می‌خندند، ‌سرنوشتی مشترک و تراژیک را برای خود رقم زنند و هم نگاه تازه‌ای برای تماشای صحنه نمایش در اختیار مخاطب قرار دهد. به ویژه این که بازیگران در برخی از صحنه‌ها‌، بی‌توجه به نقطه قرار گرفتن در صحنه، یکدیگر را ماسکه و دید مخاطب را از بازیگر پشت سر با مشکل روبرو می کنند.در طراحی لباس نیز بی دقتی طراح ، لباس‌ها را مغایر با دوره زمانی و کشوری که محل وقوع داستان قرار داده طراحی کرده است . به ویژه لباس و کفش نینا (به عنوان بازیگر تئاتر) شکل استفاده از روسری با نوع نگاه نمایش متفاوت است‌؛ اگرچه که شاید نشانی از تاکید کارگردان بر روحیه ساده‌انگارانه نینا ‌و روستای محل زندگیش در ابتدای نمایش باشد، اما با گذر ایام و به مسکو رفتن و تبدیل شدن نینا از دخترکی ساده و روستایی ‌و تنها عاشق تئاتر‌، به زنی با تجربه و‌ بازیگری سرشناس در مسکو ، انتظار لباسی مناسب‌تر را برای این شخصیت به وجود می‌آورد.

اما در عین حال استفاده ازریتم و تمپوی قدرتمند نمایش‌(‌که مشکل همیشگی تئاتر کشور مان است ) و نوع نگاه کارگردان به اثر‌، نمایشی خلاقانه به صحنه آورده که راهی متفاوت با جریان رایج تئاتر کشور در پیش گرفته است. کارگردان این نمایش نخواسته‌ که استفاده از تکنیک های مختلف نامربوط نمایشی‌، در پشت نام‌هایی چون پست مدرنیسم‌، آوانگاردیسم‌، تئاتر تجربی و... ‌پنهان شده و ماسکی در برابر ناتوانی‌های خود ایجاد کند‌، بلکه با تمام توان اثری امروزی با مشخصه‌های کلاسیک خلق کرده است که به خوبی با مخاطب رابطه برقرار می‌کند‌.

"مرغ دریایی" با کارگردانی محمد رضا خاکی اثری است برای آنان که نه تنها تئاتر را دوست دارند، بلکه آن را می‌شناسند و به آن احترام می‌گذارند. "مرغ دریایی" اثری خلاقانه و به یاد ماندنی برای کسانی است که هم چون نینا ، عاشق و شیدا و شیفته تئاترند و معتقدند که آدم‌ها‌، ‌آینه تمام‌نمای یکدیگرند و ترپلف و نینا و ماشای سیاه‌پوش و حتی تریگورین را در وجود خویش می‌بینند.

صبا رادمان