یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

عقلانیت و معنویت, دو بال علم دینی


عقلانیت و معنویت, دو بال علم دینی

رسیدن به نقطه تعادل میان عقلانیت و معنویت, نیازمند فرهنگ نقدپذیری است

به همت پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از سلسله نشست‌های تخصصی بررسی جنبش‌های نوپدید دینی و عرفانی، نشست تخصصی «بایسته‌های عقلانیت و معنویت در تعلیم و تربیت از منظر علم دینی» با سخنرانی دکتر خسرو باقری، استاد دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران، ۱۰ بهمن‌ماه در این پژوهشگاه برگزار شد که اکنون بخش‌هایی از این سخنرانی از نظر شما می‌گذرد.

ابتدا باید دید چگونه می‌توان ۲ عنصر عقلانیت و معنویت را کنار هم گذاشت تا معناداری هر دو باقی بماند. علم دینی جلوه‌ای از ترکیب عقلانیت و معنویت است. چنین ترکیبی باید گرایش به سمتی داشته باشد که عقلانیت و معنویت در کنار هم بنشینند. این نسبت پیچیده است نه به این دلیل که عقلانیت و معنویت با یکدیگر در تعارض هستند، بلکه تلقی‌هایی از معنویت و عقلانیت که کم هم نبوده‌اند، اغلب با یکدیگر در تعارض بوده‌اند. برداشت‌هایی که از علم و دین در تاریخ انجام شده است؛ به گونه‌ای بوده که علم و دین در تضاد بوده‌اند. پیدا کردن حالت بهینه که این دو در کنار هم واقع شوند بدون این‌که به یکدیگر صدمه‌ای بزنند، کار دشوار و مطلوبی است. امروز هم در جامعه ما علم دینی مطرح است و چنین تعارض‌هایی وجود دارد. تلقی‌هایی از علم و دین در نظر گرفته شده است که عقلانیت و معنویت را مورد تهدید قرار می‌دهد که به چند دیدگاه عمده اشاره می‌کنم و به آنچه همزیستی سالم بین ۲ عنصر عقلانیت و معنویت می‌توان گفت نیز خواهم پرداخت.

● نگرش برخاسته از دین

یک نگرش که طرفدارانی هم دارد، علمی است برخاسته از دین، یعنی این‌که علم را از دین أخذ می‌کنیم. منظور از علم، آگاهی محض نیست؛ آنچه منظور ماست علم خوراک‌دهنده به جوامع دانشگاهی و اهل علم است. منظور از علم دینی، علوم امروزین است؛ حال علوم طبیعی باشد یا انسانی. بنابراین افرادی که می‌گویند می‌توانیم علم را از دین أخذ کنیم، سخنشان به این معنا خواهد بود که جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، فیزیک، شیمی و... را از دین أخذ می‌کنیم. این دیدگاه را دائره‌‌المعارفی نامیده‌ام که بر این اعتقاد است که همه چیز در دین وجود دارد و ما باید متون دینی را به درستی تفسیر کنیم و به وسیله روش هرمنوتیکی به علم دینی دست یابیم. این دیدگاه دوگونه مطرح می‌شود، یا گفته می‌شود اصول علم را می‌توان از دین أخذ کرد و یا گفته می‌شود همه جزئیات را هم می‌توان از دین أخذ کرد. ظاهرا جایگاه معنویت در این دیدگاه، جایگاه مناسبی است، ولی واقعیت این است که این‌طور نیست؛ چرا که اگر از دین چیزی را طلب ‌کنید که در توانش نیست، به آن جفا کرده‌اید، اگر از دین بیش از آنچه خود مدعی شده طلب کنیم، به آن ظلم کرده و این به نفع عنصر معنویت نیز نیست.

● دیدگاه ایدئولوژیک به علم

دیدگاه دیگری که افراطی‌ترین دیدگاه هم هست، دیدگاه ایدئولوژیک به علم است. این نگرش بر این باور است که علوم اصولا ایدئولوژیک هستند، علوم از ایدئولوژی زاده می‌شوند و تفاوت ما با بقیه در این است که ما دین را ایدئولوژی خود قرار می‌دهیم. امروز برخی به دلیل انتقاد شدید از غرب در جامعه ما گاهی به این سمت منحرف می‌شوند. نگرشی که بر این باور است که جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و همه علوم ایدئولوژیک هستند و براساس ایدئولوژی غربی به وجود آمده است و ما باید با ایدئولوژی خودمان علم را استخراج کنیم. این نگرش به عقلانیت وفادار نیست. ویژگی علم برای انسان این بوده که با واقعیت ارتباط دارد ولی ایدئولوژی به این معنا که اکنون استفاده می‌کنیم، به معنای یک سری اصولی است که جزمی هستند و باور جزمی بر یک سری اصول و حاکم کردن آنها بر همه چیز. وقتی می‌گوییم در غرب علم ایدئولوژی است یعنی آنها باورهایی دارند که علم از آنجا نشأت می‌گیرد، اگر آن ایدئولوژی و جزمیت اعتبار نداشته باشد، علوم آنها نیز نباید اعتبار داشته باشد. این نگرش علم را که قرار بود واقعیت را نشان دهد، به ایدئولوژی کاهش می‌دهد. در صورتی که انتقاد به علم غربی نباید این‌گونه باشد، انتقاد ضروری است، چرا که دریچه تنفس علم نقد است، اگر علم غربی را به‌عنوان این‌که ایدئولوژیک است، محکوم کنیم به شمشیر دو دمی متوسل شده‌ایم که به ما هم ضربه خواهد زد. ایدئولوژی‌گرایان ضربه‌ای به علم می‌زنند که دامن همه عالمان را خواهد گرفت چون هرکس علمی به وجود بیاورد، ایدئولوژیک است و محکوم است. منظورم از ایدئولوژی، خود دین نیست بلکه یک‌سری باور جزمی به هر چیز است. بنابراین تفسیر علم دینی هم علم ایدئولوژیک خواهد بود. این نگرش به معنویت هم وفادار نیست؛ چرا که ایدئولوژی‌ای که از دین می‌سازد، مجسمه بی‌روحی است از دین و برای دین از نمد ایدئولوژی کلاهی ساخته نخواهد شد.

● دیدگاه سوم

دیدگاه دیگر این است که بگوییم علم، علم است و فرقی نمی‌کند. همه علم‌ها تجربی هستند. در این مورد عنصر عقلانیت نسبت به موارد پیشین افزایش یافته است. این نگرش بر آن است که هر علمی علم است و دینی بودن آنها فقط به این است که نقطه‌های آویز آن را مشخص کنیم. علوم از این جهت که واقعیت‌ها را مشاهده می‌کنند، یکسان هستند، یعنی در هر علمی شما فعل خدا را مطالعه می‌کنید و در قرآن قول خدا مطالعه می‌شود. دانشمند افعال خدا را مطالعه می‌کند و اگر این نکته را در ذهن داشته باشد، علم دینی است و معنوی بودن آن فقط به این است که نقطه اتصالش را بیابد. از افراد مهم این دیدگاه می‌توان آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی را نام برد.

باقری: قرآن در آیاتی به روشنی می‌گوید که نباید فقط تبعیت از فرهنگ داشته باشیم چه در سطح خانواده چه در سطح جامعه، علم دینی جلوه‌ای از ترکیب عقلانیت و معنویت است. چنین ترکیبی باید گرایش به سمتی داشته باشد که عقلانیت و معنویت در کنار هم بنشینند

دیدگاهی که ایشان مطرح کرده، مبارک است چرا که نگاه تاریک به علوم غربی را از بین می‌برد و این تمایز را زیر سؤال می‌برد که علوم ما نورانی هستند یا خواهند بود و همه علوم غربی‌ها تاریک است، این نکته مثبت این دیدگاه است چرا که واقعیت نزد دانشمندان جایگاهی دارد، اما این دیدگاه را نمی‌توانیم کامل قبول کنیم چرا که در آن به پیچیدگی‌های علم توجه نشده است. هنگامی که به پیش‌فرض‌های دانشمندان و تأثیر آنها در علم آنها توجه می‌کنیم، یافتن این‌که این پیش‌فرض‌ها چقدر با واقعیت‌ها در ارتباط باشند، کاملا مشخص نیست. از همین جاست که نوعی نسبیت در علوم بشر به‌وجود می‌آید. با پیش‌فرض الف، بخشی از واقعیت را به‌دست می‌آوریم و بخشی را از دست می‌دهیم. اینجاست که می‌توانیم پسوندهایی به علم بزنیم، چرا که این پیش‌فرض‌ها هستند که عرصه شکار این علم از واقعیت را تعیین می‌کنند.

● دیدگاه تهذیبی

دیدگاه آخر دیدگاه تهذیبی است. این نگرش عنوان می‌کند بیاییم به نقاط مثبت علوم غربی نگاه کنیم، اما این نگرش بر آن است که عناصر غیردینی را حذف کند و نکات مثبت آن را نگاه دارد و به اصطلاح علوم را تهذیب کند. این پروژه‌ توسط آیت‌الله مصباح‌یزدی انجام شد. جزواتی نیز از حاصل این تهذیب تهیه شد که قرار بود در دانشگاه تدریس شوند که به نتیجه نرسید، البته اگر به نتیجه می‌رسید، مطلوب نبود زیرا علم را از بین می‌برد. شکل کامل‌تر این دیدگاه آن است که نکات مثبت علوم را جدا کنیم و برای تأیید آنها از آیات و روایات استفاده کنیم. این سیستم ناهمخوان است. این سطحی‌نگری است که مشابهت‌های صوری را در نظر بگیریم و بگوییم این علم اسلامی است. در این نگرش نه به عنصر عقلانیت وفادار می‌مانیم نه به عنصر معنویت.

● جمع عقلانیت و معنویت در علم دینی

یکی از اصول عقلانیت، به چیستی علم مرتبط می‌شود. به عبارت دیگر، اگر علم دینی بخواهد علم باشد باید به فرآیند علم‌ورزی ناظر باشد و این خود بعدی از عقلانیت را برای آن تأمین می‌کند. علم از پیش‌فرض‌هایی شروع می‌شود. این‌گونه نیست که انسان مستقیم به بوستان واقعیت‌ها نگاه کند، ما باید از دری و به نحوی وارد این بوستان بشویم.

● عقلانیت و معنویت در تربیت اسلامی

حال اگر از منظر علم دینی به یک مورد آن، یعنی تربیت اسلامی بنگریم، چگونه می‌توانیم دو بعد عقلانیت و معنویت را در آن نشان دهیم. تعلیم و تربیت ابعاد هنجاری و تجربی دارد. بعد هنجاری در تعلیم و تربیت خیلی غلیظ است. یکی از ابعاد تعلیم و تربیت، اهداف تعلیم و تربیت است. در این بعد، عنصر معنویت در تربیت اسلامی پر‌رنگ‌تر است، زیرا خدا کانون معنویت است. هر معنویت‌گرایی باید به ساحت الهی وصل شود مثلا یک ماتریالیست نمی‌تواند معنویت‌گرا شود. خدا که کانون معنویت است، در اهداف تربیت اسلامی سنگ‌بناست، البته این بعد معنوی در عین حال عقلانی نیز باید باشد، زیرا تصویرهای مختلفی از خدا می‌تواند در فرهنگ جامعه اسلامی وجود داشته باشد. در اینجا چالش میان تربیت و فرهنگ مطرح است. تعلیم و تربیت بشدت در معرض این است که توسط فرهنگ اشغال شود. اگر تصویر همین باشد، از نظر عقلانیت مشکل پیدا می‌کنیم چراکه در فرهنگ‌های بشری عناصر غیرعقلانی داریم، مثلا خرافات. اینها هیچ بنیاد عقلانی ندارد و تنها یک باور است. کسی چیزی می‌گوید و او به دیگری منتقل می‌کند و بعد به صورت یک باور عمومی در می‌‌آید. تعلیم و تربیت اسلامی نمی‌تواند مرادف انتقال فرهنگ باشد بلکه باید طوری ساخت‌مند شود که با فرهنگ دیالوگ داشته باشد ولی مقهور آن نباشد؛ یک پایش را باید بیرون از فرهنگ بگذارد به این معنا که به فرهنگ نظاره کند و در نتیجه نقادی کند. نقادی فرهنگ لازمه تعلیم و تربیت است، البته فرهنگ نسبت به تعلیم و تربیت نگاه هجومی دارد، ولی از نظر عقلانی، تربیت نباید مقهور آن شود‌. قرآن در آیاتی به روشنی می‌گوید که نباید فقط تبعیت از فرهنگ رایج داشته باشیم؛ چه در سطح خانواده، چه در سطح جامعه. با همه اهمیتی که پدرو مادر در اسلام دارد اما هنگامی که صحبت از عقلانیت می‌شود، نمی‌توانیم تبعیت محض کنیم.

از هدف که بگذریم، در تعلیم و تربیت، اصول هم داریم، روش هم داریم. اصول و روش که بخش مهمی هستند می‌توانند عقلانیت و معنویت داشته باشند. معنویت اینها در آن است که از سویی از پیش‌فرض‌های جهان شناختی و انسان شناختی و نظیر آن در اندیشه اسلامی سرچشمه می‌گیرند و عقلانیت آنها در این است که باید با وجه تجربی جهان در ارتباط و تناظر باشند.

روش‌های تعلیم و تربیت نیز بشدت به مبناهای تجربی وابسته هستند. همان طور که نمی‌توان هر چوبی را با هر اره‌ای برید، باید روش‌ها و اصول انعکاسی از تجربه و واقعیت‌های تجربی در خود داشته باشند؛ چه در هدف که بشدت هنجاری است و چه در روش و اصول که وجه تجربی دارد، عقلانیت و معنویت می‌توانند در شرایط خاصی در کنار یکدیگر قرار گیرند. یافتن نقطه بهینه بین عقلانیت و معنویت بسیار دشوار است. باید همه روایت‌های علم دینی؛ حتی مدل مطلوب من که این سخن را می‌گویم ـ مورد نقد قرار بگیرند و نظرات یکدیگر را نقد و بررسی کنیم تا بتوانیم به این نقطه بهینه برسیم.

سید‌حسین امامی



همچنین مشاهده کنید