یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مدیران نگاه جامع الاطراف به علم ندارند
دکتر صادق طباطبایی ریشه در خانوادهیی مذهبی دارد. فرزند آیتالله محمد باقر سلطانی بروجردی، نوه آیتالله صدر، خواهرزاده امام موسی صدر و برادر همسر سید احمد خمینی. در عین حال تحصیلکرده غرب. فارغالتحصیل رشته بیوشیمی در دانشگاه بوخوم آلمان و تدریس در این دانشگاه در سن ۳۲ سالگی. عضویت در جامعه پژوهشگران آلمان و فعالیت سیاسی در سازمان کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی و همچنین عضویت در اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و امریکا و کانادا. از یاران امام در پاریس و سپس معاون سیاسی نخست وزیر بازرگان و سخنگوی دولت موقت. از این رو است که صادق طباطبایی دارای سه وجه شخصیتی است؛ اول نسبت خونی و سببیاش با علمای بزرگ اسلام، دوم وجه علمیاش و سوم سابقه سیاسیاش. به همین دلیل چهره مناسبی است برای موضوعی در باب رابطه علم و توسعه در کشوری که نگاه دینی در علم و فرآیندهای علمی تاثیرگذار است. صادق طباطبایی در این گفتوگو با ارائه تحلیلی معتقد است که ایران و اسلام از ظرفیت بالایی برای توسعه علمی برخوردار هستند اما بنا به شرایط و دلایلی از جمله انقلاب و جنگ و رقابتهای سیاسی و جناحی مدیران از نگاه جامعالاطراف نسبت به توسعه و علم برخوردار نشدند.
ما با وجود کمبود محتواهای علمی به روز در فضاهای آموزشی کشور؛ با هجوم جوانان؛ دختران و پسران طالب علم و فن به دانشگاهها مواجه شدیم. از طرفی دیگر با مشکل ناجوانمردانه تحریم؛ کمبود ارز برای تهیه ابزارهای تحقیقاتی و پژوهشی؛ نمیتوانستیم امکانات تولید علم را متناسب با استعداد جوانانمان و نیازهای کشور فراهم کنیم توسعه از زمانی در کشورهای غربی شکل گرفت که علمگرایی و عقلگرایی در این کشورها رواج یافته بود. اما در ایران صوفیگری و عرفان جایگاه محبوبتری نسبت به علم و عقل داشت. دلیلش چه بود؟
برای پاسخ به این سوال باید کمی عمیقتر و جزییتر نگاه کنیم. مخصوصا باید به تفاوت نگاه شرق و غرب به علم توجه داشت. در مغرب زمین هدف از کوششهای علمی و کسب علم، کسب قدرت بود اما در مشرق زمین، کوششهای علمی برای کشف حقیقت. این تفاوت خود را در عمل هم نشان میدهد. از زمان راجرز بیکن و فرانسیس بیکن و دیگر معماران تفکر و فرهنگ و تمدن مدرن در قرن ۱۶ و ۱۷ میلادی به بعد این نکته اولویت پیدا کرد که باورهای اعتقادی و اخلاقی نباید هیچ نقش و جایگاهی در تحقیقات علمی داشته باشند. این یعنی همان علم بدون اخلاق. اما در مشرق زمین معتقد بودند که نمیتوان این دو مفهوم را از هم جدا کرد. در پژوهشهای علمی حتما باید به درون انسان و خرد و ارزشها و باورهای انسان هم توجه داشت. پژوهشهای علمی نباید فقط به مسائل مادی منحصر و معطوف باشد. برای کشف و جستوجو در مقولات علمی نباید از ابزارهایی استفاده شود که مغایر با معنویات است. نمیتوان با ابزار و اهداف و نیات حرام؛ تحقیقات علمی کرد. نتیجه این تفکر این است که اگر فرضا قدرت اتم را شناختیم و کاربردش را دانستیم و تحت کنترل خود درآوردیم و صاحب دانشش شدیم؛ باید از آن در راستای اهداف انساندوستانه استفاده کنیم و نه برای گسترش سلطه و قدرت و قوای نظامیمان. در مشرق زمین از همان آغاز این اعتقاد وجود داشت که در بهرهبرداری از مواهب و منابع طبیعی نه فقط برای بهبود زندگی امروز خود؛ بلکه برای زندگی آیندگانمان نیز باید استفاده کنیم نه اینکه زندگی آنان را پیشخور و صرف گسترش مصارف امروز خود کرده و آن را برای امروز خودمان خرج کنیم. توسعه به سبک غربی که از هرچیزی برای به قدرت رسیدن و پیشرفت استفاده میتوان استفاده کرد منجر به تخریب محیط زیستمان شد و تبعاتش را اکنون همهجا میبینید. درحالی که در مشرق زمین چه براساس مبانی اعتقادی عرفان در هندو در جنوب شرق آسیا و چه در اسلام و منطقه ما استفاده از اتم و انرژی هستهیی صرفا باید در زندگی عمومی مردم به کار گرفته شود. تفاوت دیگر مشرق و مغرب در مساله ماده و معنا است و مفهوم دنیا و آخرت. در مغرب زمین نگاه به آخرت جایگاهی در زندگانی این جهان ندارد اما در مشرق زمین پر از معنا است. آنجا دنیا و آخرت را مجزا از هم میدانند و دین از زندگی جمعی و کوششهای علمی باید کنار گذاشته شود. در مشرق زمین اینگونه نیست. ما آخرت را امتداد دنیا میدانیم. آنچه در این دنیا میکاریم در آن دنیا برداشت میکنیم. ما فاصلهیی بین جسم و روح قایل نیستیم. این تفاوت فکری در زندگی روزمره خودش را نشان میدهد. ستارگان علمی دنیای غرب اعتقاد داشتند که باید هر پدیدهیی را اتمیزه کرد تا به شناخت دقیق آن رسید اما براساس آموزهای دینی ما؛ نمیتوان هر پدیدهیی را جدا از پدیدههای دیگر مورد بررسی و شناخت قرار داد؛ چون حکمت و مشیت خداوند در تمامی اجزای عالم و در ارتباط با یکدیگر جریان دارد.
تفاوت دیگر در زمینه شناخت و درک حقیقت در مشرق زمین، عنصر دل در کنار عقل است که یکی از ابزارهای کشف و شهود حقیقت است. در حالی که در گذشته جهان غرب لااقل تا چندی پیش؛ چنین ابزاری برای شهود و درک حقیقت وجود نداشت. البته از اواسط قرن بیستم هم در مغرب زمین توجه به معنویات و درک اهمیت اشراق و امر قدسی و مساله شهود روزبهروز اهمیت بیشتری پیدا میکند. اهمیت روزافزون و گسترش نظریات مربوط به ذرات کوانتا در فیزیک و شیمی و نیز مباحث پاراسایکولوژیک نشان از همین حقیقت دارد.
اما علمگرایی درغرب ولو با مشخصاتی که شما میفرمایید نتیجهاش توسعه بوده اما علمگرایی در شرق با تمام برتریهایش که شما میفرمایید به توسعه منجر نشده است. دلیلش چیست؟
صحبت از کدام توسعه است؟ آنچه امروز از این مفهوم توسعه مدنظر قرار دارد؛ به چند دهه اخیر و حداکثر به سده گذشته باز میگردد. مفهوم توسعه در تمامی زمینههای سیاسی و عدالت اجتماعی و صنعت و تکنولوژی و رشد ابزار تولید و نقش سرمایه در توسعه اقتصادی و غیره؛ همگی مانند مفهوم دموکراسی و حکومت جمهوری به معنای حاکمیت مردم و نقشآفرینی آنان در سیاست و امر حکومت؛ همگی برخاسته از تحولات دو قرن اخیر به ویژه از جنگ دوم جهانی به بعد است. قبل از آن حتی در آلمان با حکومت از نوع سلطنتی و ویژگیهای جامعه فئودالی و ایالات صاحب اختیارات حکومتی مواجه هستیم. بهطوری که نمیتوانیم بهطور قطع از واژه توسعه به عنوان دستاورد علم و نگاه ویژه به علوم و فنون یاد کنیم. همانگونه که اشاره کردم به جوامع مشرق زمین خصوصا «به ایران و شام و عراق آن روز از قرون دوم و سوم شمسی به بعد نگاه کنید و اوج شکوفایی علوم را در تمامی زمینهها مشاهده کنید. بررسی تاریخ علم و آثار آن حتی در دربار خلفا ما را با حقایقی آشنا میکند که نقش اندیشمندان و دانشمندان مسلمان و علمای دینی را بسیار برجسته و متجلی میکند. جالب اینجاست که مشاهده میکنیم، در حالی که مباحث عمده مطروحه در مشرق زمین حول و حوش حکمت و فلسفه اشراق و مشاء و عرفان و تصوف دور میزند؛ آغاز و رشد و پیشرفت علوم تجربی؛ از همین مشرق زمین برمیخیزد وگسترش آن در عموم مدارس دینی و حجرهها و کارگاههای تجربی و مدارسی موصوف به نظامیه؛ نظیر نظامیههای بغداد و دمشق و... آموخته و به آن حوزهها تعلق میگیرد. هیچ دانشمند و پژوهشگر منصفی منکر اوج پیشرفت مشرق زمین در تمامی شاخههای علوم نیست. اکثریت اندیشمندان دنیا در آن زمان متعلق به مشرق زمین بودند و جمع کثیری از همین دانشمندان نیز ایرانی بودند. در طب و جراحی؛ در چشم پزشکی و ارتوپدی؛ در شیمی و علوم مربوط به کشاورزی؛ در ریاضیات و نجوم و موسیقی؛ در معماری و در بناهای فاخر؛ در ادب و ادبیات و... شاهد یک رشد و شکوفایی انفجاری در همه زمینهها هستیم که قرنها دوام داشت و حتی به گفته متفکران و مورخان غربی؛ به غرب صادر شد و تا همین سدههای پیشین در آکادمیهای مغرب زمین آموزش داده میشد و همه اینها در زمانهایی جریان داشت که مغرب زمین دوره سیاه و وحشتناک اسکولاستیک قرون وسطی را میگذراند. فاصله گرفتن مشرق زمین از آن شکوه و عظمت را نباید در مبانی اعتقادی و گرایش به علوم انتزاعی و تصوف و ارزشهای اخلاقی و بیتوجهی به کاوشهای علمی جستوجو کرد.
یکی از عوامل اصلی را باید در یورشها و حملات ویرانگر مغولها جستوجو کرد. بعد از رفتن مغولها هم تا فضایی برای نفس کشیدن فراهم شد جنگهای صلیبی شروع شد. مورخان نقل میکنند وقتی مغولها به نیشابور حمله کردند و آن قتل عام عظیم را صورت داده و شهر را به آتش کشیدند تا شش ماه کتابخانههای آن شهر طعمه حریق بود. اگرچه استاد مطهری این گزاره تاریخی را غلو آمیز میداند اما میگوید این امر آلوده به غلو نیز خود نشان از تعدد کم نظیر کتابخانهها و حجم انبوه کتابها و گستردگی دامنه علم در ایران آن روز دارد. به ویژه اگر توجه داشته باشیم که صنعت چاپ هنوز محلی از اعراب نداشته و اکثر قریب به اتفاق کتابها را نسخ خطی شامل میشدند و چهبسا هر کدام حاصل عمر یک دانشمند محسوب میشدند. روایت تاریخی دیگری هست که میگوید با قتل عام و آتشسوزی نیشابور؛ تا ماهها وقتی مغولها میخواستند حمامهایشان را گرم کنند کتابهای این کتابخانهها را میسوزاندند. اینگونه روایتها حکایت از تلاشی است عظیم برای تولید علم و فرهنگ. تاریخ در زمان خواجه نصیرالدین طوسی از چهارهزار ریاضیدان نام میبرد که در مدارس و حوزههای دینی و علمی به تدریس و تحقیق اشتغال داشتند. از آثار تخریبی حمله مغول و تیموریان و دیگر تهاجماتی که به این سرزمین صورت گرفت نباید غافل بود. جنگهای صلیبی و تبعات آن ورود دریانوردان پرتغالی به سواحل خلیج فارس و آغاز ویرانگریهای استعمار نو ورود نمایندگان و سفرای کشورهای سلطهگر به دربار شاهان ایران و تحریک ایران به ستیزهای ویرانگر نظامی با همسایگان همه دست در دست هم سبب شدند آن شکوه و عظمت؛ رفتهرفته از دست برود و به وضعی درآییم که اینک درآنیم.
خب در مغرب زمین هم دو جنگ جهانی بزرگ در فاصله کوتاه زمانی به وجود آمد اما موج اصلی توسعه پایدار در غرب بعد از این دو جنگ خانمانسوز بود؟
اما پیشزمینهها و عوامل و تبعات این توسعه چه بود؟ قرنها استثمار کشورهای تحت سلطه؛ غارت منابع طبیعی و بهرهکشی از مجموعه ثروتهای بیحد و کران سرزمینهای تحتالحمایه؛ همه اینها سرمایههایی بودند که رشد و توسعه را در آن جهان سبب شدند. مگرنه این بود که غرب اینبار جنگ و آتش گسترده آن را به خارج از دنیای خود منتقل کرد. مگرنه این است که کشتارهای وسیع را در بیرون از مرزهایش دامن زد. وضع بهگونهیی شده است که امروزه تعدادی از متفکران و اندیشمندان غربی بنا را بر نقد خودشان گذاشتهاند. ویکتور فرانکل، دانشمند یهودی تبار برجسته آلمانی در کتاب «انسان در جستوجوی معنا» ریشه بدبختیها و نابسامانیها را در تفکر منحصرا مادیگرایانه غربی جستوجو میکند و میگوید علم صرفا حلال مشکلات نیست. باید به اخلاق هم توجه کرد. نمیگویم آنچه در کشورهای شرقی انجام میگیرد ممزوج با اخلاق است اما حداقل در مبانی اعتقادی ما ریشه دارد. مگر همین غرب باعث به وجود آمدن تروریسم در دنیا نشد؟ وقتی که تروریستها برجهای دوقلو را منفجر کردند تازه یادشان آمد که باید با تروریسم مبارزه کنند.
اصلا چه کسی طالبان را به وجود آورد؟ مگر همین امریکا به طالبان آموزش نظامی و اسلحه نمیداد تا در مقابل اتحاد جماهیر شوروی بجنگند؟ همین قدرتهای بزرگ دنیا بودند که به طالبان تعلیمات نظامی میدادند و نیروی نظامی پاکستان هم از آنها حمایت میکرد و افغانستان تبدیل به بزرگترین پایگاه نظامی امریکا در خارج از امریکا شده بود. در اردوگاه مارکسیستها هم وضع به همین منوال بود. حاکمان شوروی افرادی را بر کشورهای اروپای شرقی حاکم میکردند که در راستای اجرای فرامین و منویات رفقای بزرگتر باشند. برای حاکمان شوروی فرق نمیکرد چه بر سر مردم کشورهایی مانند رومانی و مجارستان و چک و اسلواکی میرود. به آنها ربطی نداشت که حاکمان دست نشانده شان چه بر سر مردم میآورند. گورباچف برای اصلاحاتش آمد کلیساها را احیا کرد چون ثروتمندان مسیحی و وابستگان به واتیکان برای احیای کلیساها سرمایه و پول و دانش به شوروی میآوردند. گورباچف با برنامه گلاسنوست آمد تا سرمایه اروپاییها را به روسیه بکشاند تا برای ۳۰۰، ۴۰۰ میلیون انسانهای وابسته به اقمار خود علاوه بر ایجاد اشتغال؛ کالای صنعتی مصرفی نیز تولید کند. خب این یک سرمایهگذاری مطمئنتری بود برای اروپاییها به جای اینکه بروند مثلا به جنوب آفریقا. اما آقای گورباچف با تجربه از رویدادهای اقتصادی در اروپا؛ خصوصا در آلمان که مجموعه کانونهای ثروت به دست یهودیان افتاد؛ با مذاکراتی که با واتیکان انجام داد؛ به قول خودش این امتیاز را به یهودیان داد که به ارض موعود و به سرزمین مقدسشان مهاجرت کنند. گورباچف با این سیاستهایش در پی این بود که اتحادی با اروپا و جنوب شرقی آسیا ایجاد کند که نتیجهاش قدرت بازرگانی و تجاری و سیاسی قویتری بیشتر نسبت به امریکا باشد. خب امریکاییها هم فهمیدند و پاتک زدند. جنگ بالکان را راه انداختند و سالها فاجعه آفریدند. آیا این رفتارها میتوانست معلول رشد علمی و صنعتی بدون باورهای دینی و اخلاق باشد؟.
از بحث شرق و غرب که بگذریم تحقیق و پژوهش و علمگرایی، امروزه در ایران در چه جایگاهی قرار دارد؟
ابتدا باید بگویم که در یک جامعه مذهبی و قرآنی علم باید جایگاه فوقالعادهیی داشته باشد چون در قرآن در بیش از ۶۴۰ آیه به تفکر و توجه به علم و آموختن آن توصیه میکند و عالمان را بر زاهدان وگوشهنشین ترجیح میدهد و یک ساعت تفکر را بر ۷۰ سال عبادت ترجیح میدهد.
اما آنچه در ایران امروز وجود دارد؛ متاسفانه متناسب با این آموزهها نیست. من الان آمار و تصویر روشنی ندارم که ما در چه جایگاهی از علم و توسعه علمی قرار داریم اما باتوجه به ارتباطاتم با دانشجویان و دانشگاهیان احساسم این است که ما آنگونه که شایسته و بایسته باشد به دانشگاهها بها ندادهایم و ابزار و امکانات و بودجه تحقیقاتی در اختیار پژوهشگران نگذاشتهایم. اینکه هر مقالهیی را فارغ از چاپش در چه مجله و رتبه علمی آن، جزو آمار تولید علمی و پژوهشی بیاوریم درست نیست. البته باید انصاف داشت؛ بعد از انقلاب پیشرفت هایی صورت گرفته و منصفانه نیست که به آنها اشاره نکنیم اما ظرفیت علمی کشور خیلی بیشتر از شرایط کنونی است. دلیلش هم وضعیت تاریخی کشور است. بعد از انقلاب، کشور درگیر جنگ شد و در دوره جنگ بعضا برخوردهای افراطی با دانشگاهیان شد و در عین حال تمام امکانات کشور برای حفظ کشور در جبهههای جنگ و جبران خرابیها صرف میشد و دیگر برای توسعه علمی و پژوهش بودجهیی نمیماند. بعد از جنگ هم که مسائل معطوف به سیاست بازیهای جناحی شد. اگر در ۱۰، ۱۲ سال اخیر به محتوای سخنرانی اغلب بزرگان نگاه کنیم بهوضوح میبینیم که عمدتا سیاسی است و در یک سخنرانی طولانی، چند جمله کارشناسی نمیبینیم. در کشور ۸۰ میلیونی تیراژ ۳۰۰۰ جلد کتاب شرم آور است. ما اقلا ۳۰۰۰ کتابخانه عمومی در کشور داریم که هرکدامشان اگر در سال دو جلد از هر کتاب جدید بخرند تعداد کتابهای خریداری شده در سال باید به خیلی بیشتر از ۵۰۰۰ جلد برسد. این آمار نشان از کم کاری ما دارد و هماکنون نیز این کم کاری ادامه دارد. نکتهیی که باید توجه کنیم این است که امروزه علم همانند آبی که راهش را باز میکند جای خود را در دنیا باز کرده است. امروزه آنقدر ارتباطات در دنیا گسترده شده که هر اندیشمندی در هر گوشهیی از دنیا میتواند با تفکرات دانشمندان دیگر در نقاط دیگر دنیا آشنا شود. اکنون دانشگاههای مجازی به وجود آمدهاند که استاد دیگر نیازی به خارج شدن از خانهاش ندارد و از طریق اسکاپ و اینترنت با دانشجویانش در تماس است و تدریس میکند حال میخواهد هرکجای دنیا که باشد. بنابراین باتوجه به پیشرفتهای دنیا و امکان دسترسی سریع و راحت به دانش روز دنیا و باتوجه به آموزههای دینی ما که تاکید بر علم آموزی دارد ما میتوانستیم به مراتب جلوتر از وضعی قرار داشته باشیم که الان هستیم.
چرا در ایران باتوجه به تمام این پتانسیلهایی که میفرمایید توجهی به نهاد علم و مشارکت دانشمندان در فرآیند توسعه نمیشود؟
ریشهاش در مدیریت است و نگاه سیاسی محض به مدیران. کدام مدیر را بر اساس توانایی تخصصی و دانش ویژهاش انتخاب میکنیم؟ وابستگی به این جریان و دوری از جریان دیگر؛ ضابطه اصلی انتخاب مدیران مسوولیتهای کلان ما است.
مدیران ما نگاه جامعالاطراف ندارند. البته انقلاب هم که شد؛ همهچیز این مملکت زیر و رو شد. در ۲۳ بهمن ۵۷ من در دولت موقت بودم و شاهدم که واقعا هیچ چیز و ارگان و سازمانی نداشتیم و هیچ وزارتخانهیی براساس پایههای سابق خود نبود. نه سازمان امنیت داشتیم نه سرویس ضدجاسوسی و نه نیروی انتظامی. از طرفی هم مشکلاتی از قبیل کومله و گروههای محارب و معاند و مارکسیستها را داشتیم. مدیرانی هم که در یک دوران کوتاه پس از استقرار و تثبیت انقلاب؛ سر کار آمدند؛ هیچکدامشان درس مدیریت نخوانده بودند.
تا آمدیم سروسامان پیدا کنیم با بحرانهای آتش افروزانه انواع گروهگهای وابسته به جریانات خارج مواجه شدیم؛ هنوز کشور بر خواباندن این شورشهای خانمانسوز مسلط نشده بود؛ حمله گسترده نظامی عراق با ۱۴ لشگر به غرب ایران شروع شد و ۸۰، ۹۰ درصد توان مدیریت و اندیشه و نیروی ما را به خود گرفت تا یک سانتیمتر خاک کشور از دست نرود.
بعد از جنگ که فضای آرامی به وجود آمد چرا از نهادهای علمی برای توسعه استفاده نشد؟
عرض کردم که نگاه مدیران ما جامع، دنیا دیده و با تجربه نبود. ما با وجود کمبود محتواهای علمی به روز در فضاهای آموزشی کشور؛ با هجوم جوانان؛ دختران و پسران طالب علم و فن به دانشگاهها مواجه شدیم. از طرفی دیگر با مشکل ناجوانمردانه تحریم؛ کمبود ارز برای تهیه ابزارهای تحقیقاتی و پژوهشی؛ نمیتوانستیم امکانات تولید علم را متناسب با استعداد جوانانمان و نیازهای کشور فراهم کنیم. از این امر هم نباید غافل باشیم که تخصیص بودجه برای نهادهای علمی و پژوهشی و تحقیقاتی ما نیز عادلانه نبود. مدیران هم که از صحنه دفاع به صحنه سازندگی آمده بودند؛ نیاز به تجربه و علم بیشتر داشتند .
الان اگر بخواهید دولت جدید را براساس اعضای کابینه و شعارهایی که میدهد تحلیل کنید آیا خوشبین هستید که این دولت برای توسعه علمی و مشارکت دانشمندان در امر توسعه و تحقیق و پژوهش؛ اهمیت قایل میشود؟
در اظهارات دولتمردان که این نکتهها را بهوضوح میبینیم. حتی رییسجمهور هم مرتب روی این قضیه تاکید میکند اما باید بعد از چهار سال دید که این دولت تا چه اندازه موفق بوده است و اگر موفق نبوده علتش چیست. به هرحال تحریمها صدمات فراوانی به ما وارد ساخت. حتی هزاران دانشجو به خاطر گرانی انفجاری ارز و عدم تمکن مالی والدین برای تامین هزینههای تحصیل، مجبور به بازگشت به کشور شدند و درسشان را نیمهکاره رها کردند. عوارض این موضوع را شاید ۱۰ سال دیگر ببینیم که چگونه کشور ما با کمبود علم مواجه میشود. از طرفی دولت قبلی ارزش علمی چندانی برای دانشگاهها قایل نبود. نگاهش بیشتر امنیتی و سیاسی بود. نمونهاش را در مدیرانی دیدیم که انتخاب میکرد. رییسی که جایگاهش در ریاست دانشگاه نبود.
این عدم توجه به علم چه تبعاتی برای کشور داشته است؟
در تمام زمینهها تاثیر داشته. از فراهم کردن وسایل درمان گرفته تا آمادگی برای مقابله با حوادث طبیعی. ما با استفاده از علم باید قبلا خودمان را برای سیل و زلزله آماده نگه داریم نه اینکه تا زلزله یا سیلی آمد کاسه چه کنم چه کنم دستمان بگیریم. یادم هست که آقای بازرگان در زمان نخستوزیریشان در دولت موقت از تعدادی استادان بازنشسته و تعداد زیادی از مقاطعهکاران برجسته و بزرگ دعوت کردند که بیایند و برای توسعه کشور یک برنامهریزی علمی ۱۲ساله در سه برنامه چهارساله تدوین کنند تا کشور را از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب برسانیم. حتی وضعیت مطلوب را هم تفسیر کردیم که چه میخواستیم.
این دو گروه هم با تشکیل کمیسیونهایی شروع به کار کردند و گزارش نهایی خود را جمعبندی کردند و آماده چاپ بود که مصادف شد با روز استعفای آقای مهندس بازرگان. من به عنوان سرپرست نخستوزیری و نهادهای وابسته به آن؛ این گزارش را تحت کتابی با عنوان «سیاستهای جمهوری اسلامی» چاپ کردم و به نمایندگان مجلس اول دادم که مصادف شد با شروع جنگ و دیگر نتوانستیم آن برنامهها را اجرایی کنیم و رسیدیم به وضعیتی که اکنون در آن هستیم .
بابک مهدیزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست