چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

لقاءالله از دیدگاه روح الله


لقاءالله از دیدگاه روح الله

این مقاله در صدد است با طرح موضوع «لقاءالله» از دیدگاه حضرت امام ره ; در شناسایی ابعاد ناشناخته آن بار سفركرده گامی بردارد تا مقدمه ای باشد بر تمسّك به راه معنویت آن عزیز

لقاءالله یكی از موضوعات و مطالب مهمی است كه قرهٔ عین العارفین بوده، با این حال، كم‌تر به آن پرداخته شده است. لقاءاللّه را متأسفانه بیش‌تر مردم منكرند; «اِنّ كَثیرِ آمِنَ النّاسِ بِلِقاء رَبِّهم لَكافِرون» (روم: ۸); همان لقایی كه منكر آن به حكم قرآن، جز زیان‌كاران است; «قَد حَنیرَ الَّذین كَذَّبوا بِلقاءِاللّه» (انعام: ۳۱) و در عذاب خواهد بود; «وَ اَمَّا الَّذینَ كَفَروُا وَ كَذَّبوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الآخِرَهِٔ فَاُولئكَ فِی العَذابِ مُحّضَرُونَ.» (روم: ۱۶) اما غایت خلقت و اوج مقام انسانیت و مقصد او معرفی شده است: «یا ایها الانسانُ اِنّكَ كادِحٌ الی رَبّكَ كُدحاً فَمُلاقیه.» (انشقاق: ۶)

حضرت امام خمینی(رحمه الله) در ضمن شرح حدیث ۲۸ از كتاب ارزشمند چهل حدیث، با بیانی زیبا و شیوا، اما به اجمال و اختصار به شرح این مهم پرداخته‌اند. اما از آن‌جا كه این شرح در نهایت اختصار و همراه با برخی اصطلاحات می‌باشد، در این نوشتار سعی شده است با توضیح این اصطلاحات تا حدّی پرده از چهره دلگشای «لقاءاللّه» برداشته و سال امام خمینی(رحمه الله)ارج نهاده شود.

● لقاءاللّه و كیفیت آن

آیات و اخبار در زمینه لقاءاللّه بسیار است كه به صراحت۲ یا به كنایهٔ و اشارهٔ۳ بدان پرداخته و این مختصر گنجایش تفصیل و ذكر آن‌هارا ندارد.۴

بعضی از علما و مفسران بكلّی سد طریق لقاءالله نموده و مشاهدات عینیّه۵ و تجلیات ذاتیّه۶ و اسمائیه۷ انكار كرده‌اند به گمان آن‌كه ذات مقدس را۸ تنزیه كنند. اینان تمام آیات و اخبار لقاءاللّه را بر لقای یوم آخرت و لقای جزا و ثواب و عقاب حمل نموده‌اند. این حمل اگرچه نسبت به مطلق لقا بر حسب بعض آیات و اخبار بعید نیست، ولی با توجه به بعض ادعیه معتبر۹ و روایات در كتب معتمد و بعض روایات مشهور، كه علمای بزرگ به آن‌ها استشهاد كرده‌اند،۱۰ حمل با رد بعیدی است.

باید دانست مقصود آنان كه راهی برای لقاءالله و مشاهده جمال و جلال حق باز گذاشته‌اند این نیست كه اكتناه۱۱ ذات مقدس جایز است یا در علم حضوری و مشاهده عینی روحانی احاطه بر آن ذات محیط علی الاطلاق ممكن است، بلكه امتناع اكتناه در علم كلّی و به قدم تفكر۱۲ و احاطه در عرفان شهودی و قدم بصیرت۱۳ از امور برهانی و مورد اتفاق جمیع عقلا و ارباب معارف و قلوب است.

آن‌ها كه مدّعی این مقام هستند، می‌گویند: پس از تقوای تامِّ تمام۱۴ و اعراض كلّی قلب از جمیع عوالم۱۵ و رفض نشأتین۱۶ و قدم نهادن بر فرق اِنّیّت و اِنانیّت۱۷ و توجه كامل و اقبال كلّی به حق و اسما و صفات آن ذات مقدس و مستغرق عشق و حبّ ذات مقدس شدن۱۸ ریاضت‌های قلبی كشیدن، برای سالك صفای قلبی پیدا می‌شود كه مورد تجلیات اسما و صفات واقع گردد و حجاب‌های۱۹ غلیظی كه بین عبد و اسما و صفات است، خرق می‌شود و در اسما و صفات فانی می‌گردد و متعلّق به عزّ قدس و جلال شده، تدلّی تام ذاتی۲۰ پیدا می‌كند. در این حال، بین روح مقدس سالك و حق، حجابی جز اسما و صفات نیست.

از برای بعضی از ارباب سلوك ممكن است حجاب نوری اسمایی و صفاتی نیز خرق گردد و به تجلیات ذاتی غیبی نایل شوند و خود را متعلق و متدلّی به ذات مقدی ببیند و در این مشاهده، احاطه قیّومی حق و فنای ذاتی خود را شهود كنند۲۱ و بالعیان، وجود خود و جمیع موجودات را ضلّ حق ببینند. و چنانچه برهاناً بین حق و مخلوق اوّل، كه مجرّد از جمیع مواد و علایق است، حجابی نیست ـ بلكه برای مجردات مطلقاً حجاب نیست برهاناً ـ این قلبی كه در سعه و احاطه هم افق با موجودات مجرد شده، بلكه قدم بر فرق آن‌ها گذاشته،۲۲ حجابی نخواهد داشت.۲۳

در حدیث شریف كافی و توحید آمده است: اِنّ رُوحَ المُؤمِن لَاَشَّدُ اِتّصالاً بِرُوحِ اللّهِ مِنّ اِتصّالِ شُعاعِ الشَّمشِ بِها.»۲۴ در مناجات شعبانیهٔ‌هم، كه مقبول علماست۲۵ و خود نیز شهادت می‌دهد كه از كلمات آن بزرگواران است،۲۶ عرض می‌كند:

«اِلهی هب فی كَمالَ الْانْقِطاعِ الَیْكَ وَ اَنِزْ اَبْصارَ قُلُبِنا بِضیاءِ نَظَرِها اِلَیكَ حَتَّی تَحْزِقَ اَبْصارُ الْقُلوبِ حُجْبَ الَّنُورِ فَتَصِلَ اِلی مَعْدِنِ الْعَظَمهِٔ وَ تَصیرَ ارْواحُنا مُعَلَّقهَٔ بِجزّ قُدسِكَ، الهی وَاجْعَلنی مِمَّنْ ناَدَنیهُٔ فاجابَكَ و لاحَظْلَتُه فَصَعِقَ لِجَلالِكَ فَنا جَثیَهُٔ سِراً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً.»۲۷

در كتاب شریف الهی، در حكایات معراج رسول اكرم(رحمه الله)می‌فرماید: «ثُمَّ دَنی فَتَدّلی فكانَ قابَ قَوسینِ اَوْ اذنی» (نجم: ۷ ـ ۸)۲۸ و این مشاهده حضوریّه فناییهٔ منافات با برهان بر عدم اكتناه و احاطه۲۹ و اخبار و آیات منزّه ندارد، بلكه مؤید و مؤكّد آن‌هاست.۳۰

با وجود این، حمل‌های بعید با رد چه لزومی دارد؟ آیا فرمایش حضرت امیر(علیه السلام) را كه می‌فرماید: «فَهَبنی یا اِلهی وَ سَیِّدی وَ مَولایَ وَ ربّی صَبَرْتُ عَلی عَذابِكَ فَكَیْف اَصْبِرُ عَلی فِراقِكَ»۳۱ و آن سوز و گدازهای اولیا را می‌توان به حور و قصود حمل كرد؟ آیا سخن آنان را كه می‌فرمودند: ما حق را برای خوف از جهنّم یا شوق بهشت عبادت نمی‌كنیم، بلكه چون احرار، او را به اخلاق می‌پرستیم.۳۲ می‌توان به فراق از بهشت و مأكولات و مشتهیات آن حمل كرد به هیهات كه این سخنی است بس ناهنجار و حملی است ناپسند!

آیا آن تجلیات جمال حق را در شب معراج و آن محفلی كه احدی از موجودات را در آن راه نبود و جبرئیل، امین وحی، نیز معرم آن اسرار نبود،۳۳ می‌توان گفت ارائه بهشت و قصرهای مشیّد آن بوده است؟ آیا تجلیاتی را كه در ادعیه معتبر برای انبیا(علیهم السلام) ذكر شده از قبیل نعم و مأكولات و مشروبات یا باغات و قصرهاست؟

افسوس كه ما بیچاره‌های گرفتار حجاب ظلمانی طبیعت و بسته‌های زنجیرهای آمال و امانی جز مطعومات و مشروبات و منكوحات و امثال این‌ها چیزی نمی‌فهمیم و اگر صاحب نظری یا صاحب‌دلی بخواهد پرده از این حجب بردارد جز حمل بر غلط و خطا نمی‌كنیم! تا در چاه ظلمانی عالم مُلك مسجونیم، از معارف مشاهدات اصحاب آن چیزی ادراك نمی‌نماییم.

ولی اولیا را به خود قیاس نباید كرد و قلوب انبیا و اهل معارف را مثل قلوب شود نباید پنداشت. دل‌های ما غبار توجه به دنیا ومشتهیات آن را دارد و آلودگی و انغمار در شهوات نمی‌گذارد مرآت تجلیات۳۴ حق شود و مورد جلوه معبوب قرار گیرد، ولی طبیعی است كه با این خودبینی‌ها و خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها، از تجلیّات حق تعالی و جمال و جلال او چیزی نفهمیم، بلكه حتی كلمات اولیا و اهل معرفت نیز را تكذیب كنیم. و اگر در ظاهر نیز تكذیب نكنیم، در قلب آن‌ها را انكار نماییم و اگر راهی برای تكذیب نداشته باشیم ـ مثل آن‌كه به پیغمبر یا ائمّه اطهار(علیهم السلام) قایل باشیم ـ باب تأویل و توجیه را مفتوح كنیم و بالجمله، سدّ باب معرفت اللّه نماییم۳۵ و «ما رَأیْتُ شَیْئاً اِلاّ وَ رأَیْتُ اللَّه مَعَهُ وَ قَبْلَهُ وَ فیه»۳۶ را حمل بر رؤیت آثار كنیم; «لَمْ اَعْبُدْ رَبّاً لَمْ اَرَه»۳۷ را به علم به مفاهیم كلی مثل علوم خود حمل نماییم; آیات لقاءالله را به لقای روز جزا محمول داریم; «لی مَعَ حالهٌٔ»۳۸ را به حالت رقّت قلب تفسیر كنیم; «وَ ارْزُقْنی النَّظرِ الی وَجهْكَ الْكَریم»۳۹ و آن همه سوز و گدازهای اولیا را از درد فراق، دوری از حورالعین و سیور بهشتی بدانیم و این نیست جز این‌كه چون ما مرد این میدان نیستیم و جز حظّ حیوانی و جسمانی چیز دیگری نمی‌فهمیم، همه معارف را منكر می‌شویم.۴۰

از همه بدبختی‌ها بدتر این انكار است كه باب جمیع معارف را بر ما مفسر می‌نماید و ما را از طلب باز می‌دارد و به حدّ حیوانیت و بهیمیت قانع می‌كند و از عوالم غیب و انوار الهیّهٔ ما را محروم می‌سازد ما بیچاره‌ها، كه از مشاهدات و تجلیّات بكلی محروم‌ایم، از ایمان به این معانی هم، كه خود یك درجه از كمال نفسانی می‌باشد و ممكن است ما را به جایی برساند، دوریم; از مرتبه علم، كه شاید بذر مشاهدات شود، نیز فرار می‌كنیم و چشم و گوش خود را می‌بندیم و پنبه غفلت در گوش‌ها می‌گذاریم كه مبادا حرف حقّ در آن وارد شود.

اگر یكی از حقایق را از لسان عارف شوریده با سالكِ دل سوخته یا حكیم متألّه بشنویم، چون سامعه‌مان تاب شنیدن آن ندارد و حبّ نفس مانع می‌شود از این كه به قصور خود حمل كنیم، فوراً او را مورد همه طور لعن و طعن و تكفیر و تفسیقی قرار می‌دهیم و از هیچ غیبت و تهمتی نسبت به او فروگذار نمی‌كنیم;۴۱ كتاب وقف می‌كنیم و شرط استفاده از آن را روزی صد مرتبه لعن مرحوم ملا محسن فیض قرارمی‌دهیم; جناب صدرالمتألهین را، كه سرآمد علمای توحید است، زندیق می‌خوانیم و از هیچ‌گونه توهینی درباره او دریغ نمی‌كنیم، در حالی كه از تمام كتاب‌های آن بزرگوار مختصر میلی به مسلك تصرف ظاهر نمی‌شود، بلكه كتاب كسر اصنام الجاهلیّهٔ فی الردّ علی الصوفیهٔ۴۲ می‌نویسیم و او را صوفی بَجتْ۴۳ می‌خوانیم; كسانی را كه معلوم الحال‌اند و به لسان خدا و رسول او(صلی الله علیه وآله)ملحون‌اند می‌گذاریم، كسی را كه با صدای رسا دادِ ایمان به خدا و رسول و ائمّه هدی(علیهم السلام) در می‌دهد لعن می‌كنیم.۴۴

شیخ عارف ما ـ روحی فداه ـ می‌فرمود: هیچ وقت لعن شخصی نكنید، گرچه به كافری ندانید از این عالم چگونه منتقل شده، مگر آن‌كه ولی معصومی از حال پس از مرگ او اطلاع دهد; زیرا ممكن است در وقت مردم، مؤمن شده باشد.۴۵

یكی دارای چنین نفس قدسیه‌ای است كه راضی نمی‌شود به كسی كه در ظاهر، كافر مرده است توهین شود به احتمال آن‌كه شاید در دم مردن مؤمن شده باشد، یكی هم مثل ماست وَ اِلَی اللّه المُشتكی۴۶ كه واعظ شهر با آن‌كه اهل علم و فضل است، در بالای منبر، در محضر علما و فضلا می‌گفت: «فلان با آن‌كه حكیم بود، قرآن هم می‌خواند!»۴۷ این به آن ماند كه گوییم: فلانی با آن‌كه پیغمبر بود، اعتقاد به مبدأ و معاد هم داشت.

علمی كه ایمان نیاورد حجاب اكبر است، ولی با وجود این، تا ورود در حجاب نباشد فرق آن نشود. علوم بذر مشاهدات است، گرچه ممكن است گاهی بی‌حجابِ اصطلاحات و علوم به مقاماتی رسید. ولی این از غیر طریق عادی و سنّت طبیعی است و نادر اتفاق می‌افتد.

پس طریقه خداخواهی و خداجویی آن است كه انسان ابتدا وقتش را صرف مذاكره حق كند و علم بالله۴۸ و اسما و صفات آن ذات مقدس را از راه معمولی آن در خدمت مشایخ آن علم تحصیل نماید.۴۹ پس از آن به ریاضات علمی و عملی معارف را وارد قلب كند كه‌البته از آن نتیجه حاصل خواهد شد.

و اگر اهل اصطلاحات نیست، از تذكر محبوب و اشتغال قلب و حال به آن ذات مقدس نتیجه حاصل تواند كرد.

البته این اشتغال قلبی و توجه باطنی اسباب هدایت او می‌شود و حق تعالی از او دست‌گیری می‌فرماید و پرده‌ای از حجاب‌های او بالا می‌رود، و از این انكارهای عامیانه قدری تنزّل می‌كند و شاید با عنایات خاص حضرت حق تعالی راهی به معارف۵۰ پیدا نماید. انّه ولیّ النعم.

حُسن ختام این گفتار را غزلی از آن یار عاشقِ عارف و سالكِ و اصل بلقاءاللّه قرار می‌دهیم:

هوای وصال

در پیچ و تاب گیسوی دلبر ترانه است دل برده فدایی هر شاخ شانه است

جان در هوای دیدن رخسار ماه توست در مسجد و كنیسه نشستن بهانه است

در صید عارفان و ز هستی رمیدگان ‌زلفت چو دام و خال لبت همچو دانه است

اندر وصال روی تو ای شمس تابناك، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اشكم چو سیل جانب دریا روانه است

در كوی دوست فصل جوانی به سر رسید باید چه كرد، این همه جود زمانه است

امواج حسن دوست چو دریای بی‌كران این مستِ تشنه كام غمش در كرانه است

می‌خانه در هوای وصالش طرب كنان مطرب به رقص و شادی و چنگ و چغانه است۵۱

منبع:ماهنامه معرفت ، شماره ۳۱

نویسنده:علی محیطی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.