سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
شهادت آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی
● کانونهای مخالفت با آقای قاضی
مسایل و مشکلاتی که پس از پیروزی انقلاب گریبانگیر رهبران محلی انقلاب شد،بمراتب بیشتر از قبل از انقلاب بود.خصوصاً تبریز که گذشته از مسایل عمومی سایرمناطق، دارای مواردی خاص خود بود. نظام برجای مانده از گذشته، عوامل وابسته بهآن، تشکیلات حزب خلق مسلمان که بظاهر زیر نظر آیتالله شریعتمداری بود، وجودافرادی در نهادهای تازه تأسیس که خواهان خشونت و برخورد سریع و ایجاد تغییراتیکشبه بودند، هم خود یک مشکل اساسی بود. مسایلی که برخی بظاهر دوستانبدتر از دشمن میآفریدند، کماهمیت نبود؛ مسایلی چون سرقت پروندههای ساواک ازپادگان تبریز از جمله است. گرچه بظاهر برای خرد کردن آقای قاضی، اطراف آیتاللهشهید اسدالله مدنی گرد آمده بودند، ولی ذرهای اعتقاد و علاقه به وی نداشتند.استاندار آذربایجان شرقی (نورالدین غروی) و برخی از معاونان وی از دشمنانسرسخت آیتالله قاضی بودند. از طرفی مسایلی که در دادگاه انقلاب جریان داشت،مورد قبول آیتالله قاضی نبود. در تشکیلات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم کهتازه تأسیس شده بود، مخالفتهایی با ایشان میشد. دستهایی در کار بود که جریانطرفدار امام خمینی(ره) را دوشقه کرده و رو در روی هم قرار بدهد.
با وجود آیتالله قاضی که از سال ۴۲ در تلاش و فعالیت مستمر بود، مطرح کردنآیتالله مدنی در مقابل وی، بدون سوء نیت نبود، چه آیتالله مدنی سابقه سکونت درتبریز نداشت و مردم تبریز وی را نمیشناختند و متقابلاً وی نیز مردم تبریز رانمیشناخت. گذشته از این پس از ورود آیتالله مدنی به تبریز، برخی از عناصر نفاقپیشه شایع کردند که آیتالله مدنی نماینده امام است و قاضی دیگر این سمت را ندارد.با وجود این با تفاهم و همدلی به وجود آمده بین دو شهید محراب تبریز دشمنانانقلاب مأیوس شدند. چند روزی بود که آیتالله شهید اسدالله مدنی رهسپار همدان،محل اصل مأموریت خود شده بود. از این رو تلاشهایی که جهت برهم زدن اساسانقلاب میشد، به حذف آیتالله قاضی رسید. حتی چند روزی به شهادت وی نماندهبود که آیتالله قدوسی (دادستان کل کشور) یک هفته میهمان وی بود. شهید قدوسیاز وی خواسته بود که در تبریز نماند و به قم برود.
● استعفای دادستان وقت تبریز
بنابر دلایلی، دادستان وقت تبریز استعفا داده و قرار بود که از تهران دادستانیدیگر به تبریز اعزام شود. آیتالله قاضی با فرستادن آقای یزدانی، معتمد دادگاهانقلاب به همراه نامهای برای آیتالله قدوسی، دادستان کل کشور نوشت:
«به حضور عالی، نسبت به دادستانی که بناست بفرستید به استحضاربرساند که از قرار معلوم بعضی از منحرفین شنیدهاند که در نظر داریددادستان به تبریز بفرستید، به تهران رهسپار شدهاند که با هر وسیلهباشد کسی را به هر طریق باشد، در حضور عالی معرفی نمایند که درمسیر آنها باشد و به مراد خودشان در دادگاه انقلاب تبریز برسند.تقاضا دارم دقت شود شخصی متدین و با ایمان و در مسیر انقلاب وامام (روحیفداه) باشد و مخصوصاً بسپارید که با مخلص و آقاییزدانی که دردادگاه است در تماس باشد که آشنا به وضع محل و محیطاست. هرطور باشد اَباًعَن جَدّ به اوضاع تبریز آشنایی داریم. مبادا اشخاصی دور ایشان را گرفته و از مسیر خارج نمایند!»
در این نامهای که قاضی به آیتالله شهید قدوسی نوشته اشاره به منحرفین دارد؛منحرفینی که به تهران رفتهاند تا بلکه دادستان طرفدار جریان خود را راهی تبریزکنند، همان کسانی بودند که آیتالله شهید مدنی را برای مقابله و رو در رو قرار دادنقاضی به تبریز آوردند. همین جریان بود که میخواست به وسیلهٔ آیتالله مدنی (اینمرید با اخلاص امام) قاضی را از صحنه خارج کند. به همان نتیجهای رسید که ساواکسال پیش به آن رسیده بود و آن حذف او برای همیشه بود.
بدون تردید میان جریان قدرتمند مخالف قاضی در تبریز و گروه فرقان ارتباطیوجود داشت، چون از معدود افرادی است که در شهرستانها و بهوسیله این گروه بهشهادت رسید. همان توطئهای که میخواست به هر وسیله کمر انقلاب را بهدست دویار امام بشکند، با شهادت آیتالله قاضی قصد ایجاد آشوبی عظیم در آذربایجانداشت. تجزیه ایران که با ایجاد بلواهایی در کردستان، بلوچستان، خوزستان، وآذربایجان نزدیک بود که به مرحله عمل درآید، نخست از آذربایجان شروع شده بود.تشکیلات حزب خلق مسلمان از پیش از انقلاب سازماندهی شده بود. تظاهراتی کهدر بیست و هشت و بیست و نهم دی ماه به طرفداری از آیتالله شریعتمداری صورتگرفت، از سوی همین تشکیلات راهاندازی و هدایت گردید.
● مخالف مسئولین کمیته مرکزی امامخمینی شمارهٔ ۲
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کمیته مرکزی شمارهٔ دوی امام خمینی(ره) کهزیرنظر آقای بنابی اداره میشد، شخصی به نام ایرانی که از قم آمده بود و از طرفدارانآیتالله شریعتمداری بود، با تکیه بر رابطهای که با آقای بنابی داشت، فعالیتهایشدیدی علیه آقای قاضی و امام خمینی شروع کرد. آقای محمدجلیل پورانیحلاجی، خادم آیتالله قاضی میگوید:
«جلسهای در اتاق بازرگانی بود. آقای برقلامع و چاروقچیها بودند.وقتی که میخواستیم خارج بشویم، آقای ایرانی که در راهرو بود حرفیزد. گفت: چه میشد این را ]قاضی[ میکشتند؟! ]تا[ من یک استکان ازخونش بخورم، من برگشتم نگاه کردم که آقای یزدانی گفت: بفرمایید،بفرمایید بعد آقا به من گفت: جلیلآقا این ایرانی چه بد به من نگاهمیکرد! من هم یادم رفت که بگویم چه گفت.»
وجود عناصری چون وی که عناد شدیدی با وی داشتند و پس از پیروزی انقلابسر و کلهشان در تبریز پیدا شده بود و خواهان از میان رفتن آقای قاضی بودند، و یابرخی از آقایان تبریز که در جریان نهضت و در روزهای سخت، درپی آسایش وراحتی خود بودند و حتی یک سیلی هم از ساواک نخورده بودند، اینک برایبهرهبرداری از شرایط به صحنه آمده بودند. او که آنها را پدر در پدر میشناخت و سد بزرگی در برابر راه آنان بود، از این رو فعالیتهای شدیدی را علیه وی شروع کردند.حتی در منابر علناً میگفتند: «ای مرد! ریشت به خون سرت آغشته شود» هم مخالفانقدیمی و هم دوستان بظاهر مبارز دیروزی، دست در دست هم از هیچ کاری در ضربهزدن به او فروگذار نکردند.
«از تبریز یک طومار بزرگ (یک توپ پارچه) امضا شده بود و نزد امامفرستاده بودند. امام دیده بود و پرسیده بود که آقای اشراقی اینچیست؟ میگوید: آقا طومار است که علیه آقای قاضی امضا شدهاست.امام فرموده بود جمعش کنید. آقای اشراقی این توطئه است. من قاضیرا میشناسم. این جریان را به آقای قاضی گفتند. نمیدانم روی منبرمطرح کردند یا نه؟ ولی به من گفت: جلیلآقا از اینجا طومار به امامفرستادهاند. من به اینها چه کردهام؟ افرادی چون جواد حسینخواه،استاندار غروی و... آن را امضا کرده بودند.»
فعالیت دادگاه انقلاب تبریز هم به گونهای بود که آیتالله قاضی در اواخر احکامصادره، آن را تأیید و امضا نمیکرد. حتی برای مدتی دادگاه انقلاب را تعطیل کرد.این هم موضوعی بود که نبایستی از آن بسادگی گذشت. مجموع این مسایل وتهدیدات تلفنی مکرر وی به قتل، توزیع اعلامیههایی علیه او و به راه افتادندستههایی که شعار «مرگ بر قاضی» سر میدادند، همه و همه نگرانیهایی ایجاد کردهبود. جریانهای قدرتمند مخالف دست در دست هم، به هر نحو ممکن درصدد حذفوی بودند. علیرغم این مسایل گوش ایشان بدهکار این حرفها نبود. نزدیکان آیتاللهقاضی که احساس خطر میکردند. در نماز عید قربان به جای آنکه نماز بخوانند، دراطراف محل اقامه نماز مراقب اوضاع و احوال بودند. آن روز به شب رسید. خطری کهاحساس میشد، ظاهراً مرتفع شده بود لیکن قضایای دیگری در جریان بود.
به گفته یکی از نزدیکان وی، چند روز قبل از شهادت، زنی ناشناس به رئیس کمیتهمسجد شعبان تلفنی گفته بود که تا سه روز دیگر قاضی کشته خواهد شد. رئیس کمیتهاین موضوع را به اطلاع ایشان رساند. آیتالله در پاسخ گفته بود: «خداوند حافظاست.»
یکی دیگر از نزدیکان، به آیتالله قاضی میگوید: از شایعات شهری چنین استنباطمیشود که خطری جدی شما را تهدید میکند. اجازه بدهید اتومبیلتان را به شیشهضد گلوله مجهز کنیم. وقتی ایشان از هزینهٔ زیاد آن مطلع میشود میگوید: پول آن رابه صندوق مستضعفین واریز کنید.
همزمان با برگزاری نماز عیدقربان، از سوی گروه فرقان اعلامیهای در محلبرگزاری نماز توزیع شده بود و قرار بود یک نسخه از آن به آیتالله داده شود. یک نفربه ایشان مراجعه کرده و میگوید: یک نسخه از اعلامیه گروه فرقان پیدا شده است،ولی آیتالله قاضی میگوید که اینجا محلّش نیست و آن را به خانه بیاور. شاهدانعینی از حضور دو نفر مشکوک که در نماز مغرب و عشا، در مسجد شعبان حاضرمیشدند خبر دادند. یکی از محافظان آیتالله گفت: آیتالله قاضی طباطبایی روز عیدقربان که عازم شرکت در نماز بود، روی پلهها به اطرافیان خود گفت: مرا به این زودیترور میکنند» با اینکه وی مسئولیت مهمی در ادارهٔ امور استان داشت، تنها کسی بودکه از اسلحه خوشش نمیآمد. وقتی هر فرد مسلحی میخواست نزد وی بیاید بایدبدون اسلحه وارد اتاق میشد.»
یکی از نزدیکان آیتالله قاضی میگوید:
«چند روز قبل از شهادت، نزد ایشان رفته بودم. هر روز بعد از اینکه ازدادگاه میآمدم... شبها میآمدم گزارشهایی ]میدادم[ دستورهائیمیگرفتم. وارد شدم و دیدم آیتالله قاضی (سه روز به شهادتش ماندهبود) ناراحت است. من را که میدید منبسط میشد. چون به خود محرممیدانست. برگشت با حالت تندی گفت: اگر من به قانون عمل نکنم،پس چه کسی عمل خواهد کرد؟ گفتم: حاجآقا چه شدهاست؟ گفت:کوچه مقصودیه را میخواهند یکطرفه کنند، تا از آن ماشین نگذرد.ماشین ما را این آقا سیدرضا راننده از آنجا میآورد؟ دو روز است سنگمیگذارند. من میگویم: سنگ را برندارید، بیایید از راه دیگری بروید،از خیابان شاهپور بروید.
معذب هستند، سنگ میگذارند. گفتم: حاجآقا چرا سنگ میگذارند،یک تابلو ورود ممنوع بگذارند. گفت: شاید هنوز حاضر نیست که سنگرا میگذارند، مانع شود عبور نکنند. گفتم: حاجآقا عیب ندارد به آقاسیدرضا میگوییم اجرا میکند. این را من از آقا شنیدم. آقا هم دستورمیدهد از جلوی مسجد شعبان میآید خیابان تربیت از خیابان شاهپورمیآید. خبر شهادتش را شنیدیم. روز عید قربان بود....»
بعد از شهادت و دستگیری قاتلین آیتالله قاضی، مشخص شد که این سنگ گذاریتوسط آنها صورت گرفته بود تا هنگامی که ماشین ایشان توقف کرد بلافاصله برنامهترور را عملی سازند.
● عوامل ترور و نحوه شهادت
عوامل ترور آیتالله قاضی سه نفر بودند؛ طراح فردی به نام محمد متحدی بود کهمهدی نیز نامیده میشد. مسعود تقیزاده ضارب و فردی به نام مشهدی مصطفی.مسعود تقیزاده در بازجوییهای خود گفته است:
«.. بعد از اینها جریان اعدام قاضی بود که به پیشنهاد و انتخاب مهدی وقبول من بعد از چند دفعه شناسایی صورت گرفت. از این جریان فقطمشهدی مصطفی و مهدی ]محمد متحدی[ و من اطلاع داشتیم و اگرکسی دیگری هم بداند یا یکی از این دو نفر گفتهاند و یا براساسجمعبندی و حدس بود. یک دفعه رفتیم. علاوه بر اینکه در آن محل بهمن مشکوک شدند قاضی هم نیامد، و فردایش من دیگر در خیابانایستادم و قرار بود که مهدی قبل از او بیاید و با زدن راهنمای سمتراست، به من اطلاع دهد که ماشینش میآید. من با این علامت مهدیبهطرف محل حرکت کردم. به دلیل نامعلومی توسط فولکس واگن سفیدرنگی راهبندان ایجاد شد که تقریباً ماشین اینها به حالت بدون حرکتدرآمد. من نزدیک شده و با شلیک سه گلوله به آن طرف خیایان کهمهدی با موتور منتظرم بود رفتم. (موتور همان سوزوکی ۱۲۵ بود) بعداز سوارشدن من، از سوی محافظ وی چند تیر شلیک شد که به دلیلتاریکی و دوری فاصله هیچکدام اصابت نکرد. مهدی مرا بعد از مسافتیپیاده کرد و من هم بعد از مدتی به خانهٔ همان مشهدی مصطفی درکوچه صدر رفتم. مشهدی مصطفی هم مسئولیت پخش چند تا اطلاعیهرا در این مورد داشت و او جریان را از نزدیک دیده بود...»
اکبر گودرزی هم در اعترافات خود گفته است:
«یک بار که محمد متحدی آمده بود، دربارهٔ این شخص (قاضی)صحبت کردیم و بنا شد که او مسئول انجام امر باشد و من هماعلامیهاش را بنویسم.»
با مراجعهای که به پرونده محمد متحدی شد، هیچ اشارهای به انگیزه ترور، نحوهآشنایی با آقای قاضی وجود ندارد. چگونه میتوان قبول کرد یک نفر سبزواریبدون راهنمایی افراد مطلع، از مقام و موقعیت و وضعیت آقای قاضی و تبریز چنیناطلاعاتی را کسب کرده باشد. مسلم است افرادی که آیتالله مفتح، آیتالله مطهری،آیتالله قاضی را به شهادت رساندند، از سوی کسانی که این شاگردان مخلص امام راخوب میشناختند راهنمایی شدهاند. پس از دستگیری اعضای گروه فرقان، محمدمتحدی و مسعود تقیزاده به دستور دادستانی مرکز به اعدام محکوم شدند که درتاریخ ۸/۱۱/۱۳۶۰ در محل برگزاری نماز جمعه تبریز به اجرا درآمد.
آقای عبد یزدانی در این مورد میگوید: «... حکم اعدام بهوسیله دار در محلمیدان نماز بود تلفنی تأکید کرد که بمحض رسیدن، هیچکس با اینها صحبت نکند.روز جمعه در موعد مقرر حکمشان اجرا شود،... وقتی که آمدند من با اینها صحبتکردم، نوارش را هم دارم. از تهران آقای شجاعی و آقای سطوتی دو نفری آمده بودندگفتند: حاجآقا از اینها بازجویی نکنید، حاجآقا گفتهاند صحبت نشود،... (حمیدسطوتی دانشجو بود و به توصیه آقای موسوی تبریزی، رئیس اتاق بازرگانی ارومیهشد) با اینها که من صحبت کردم سبزواری ]متحدی[ خیلی کمحرف میزد. مربی هماو بود. اسلحه را هم او به آن تبریزی داده بود. هرچه کردیم که به دستور چه کسی اینکار را انجام دادهاید؟ نگفتند. هرچه کردیم، نگفتند. من پرسیدم که شما با آقا چهدشمنی چه مخالفتی، چه اختلافی داشتید؟
گفتند: هیچ اختلافی نداشتیم. گفتم: آقا را دیده بودید؟ گفتند: خیر ندیده بودیم.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست