پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
شعر به مثابه خنده درمانی
گل باران هزارروزه در جایی ایستاده که شعر معروف به دهه ۷۰ ظاهرا به تاریخ ادبیات پیوسته، اما پسلرزههایش همچنان محسوس است. بسیاری از مولفههایی که در دهه ۷۰ ناآشنا و تازه مینمودند، در شعر اکنون دیگر جا افتاده، از همراهان همیشگی شعر متفاوت محسوب میشوند. خواننده پیگیر شعر باباچاهی با بسیاری از این مولفهها به خوبی آشناست؛ مولفههایی چون: پرش/برش روایی، چندصدایی، معناگریزی، مجنون/ سپیدنویسی
و... غالب این مولفهها در بازخوانی مجموعههای پیشین شاعر بارها کندوکاو شدهاند. خواننده مورد اشاره لابد خوانده و میداند که شعر متفاوت سالهاست که از پیراستهنویسی و رسمینویسی فاصله گرفته است. با این پیشفرض از طرح این مباحث پرهیز کرده، صرفا به یکی از شاخصههای گل باران هزارروزه میپردازم: مطایبهنویسی چندمنظوره. در سراسر این مجموعه نشانی از تراژدی، سرگذشت عاشقانه، قصارگویهها و... نیست. طنز خاص باباچاهی که به ویژه از شعرهای دهه ۷۰ همراه همیشگی شعرهایش بوده، در این مجموعه نیز موقعیتش را تثبیتشده میبیند. انگار مخاطب ضمن قرائت شعر ناخواسته در معرض خندهدرمانی قرار میگیرد؛ طنزی که از جابهجایی موقعیتها، کنشهای غیرمنتظره و البته بستر کودکانه- شاعرانه حاصل میشود. اگر قایل به حضور یک شخصیت شعری در شعر باشیم، این شخصیت در شعر باباچاهی مطلقا در پی حل معضلها و تناقضها برنمیآید. آنچه غیرطبیعی بودن واکنشها را پیش روی خواندن مینهد، آشفتگی روح (ر.ک: الکساندر بلوک) انسان عصر حاضر است که در برابر انبوهی از کنشهای چندپهلو و حیرتآور قرار میگیرد. با این توجیه که او نسبت به این آشفتگیها آگاه است. واکنش او نسبت به موقعیتهای متنی بیش/ پیش از آنکه عاشقانه/ عارفانه و به معنای کلاسیکش شاعرانه باشد، بدوا عاجزانه به نظر میآید. به گونهای که اطلاق صفت فرهیخته به او، بیش از حد خندهدار و مضحک است. با این توضیح که از رویکرد کارتپستالی فاصله گرفته، گاه به فضایی کارتونی پهلو میزند:
فکر کن فقط فکر کن/ به درختانی که گاهی چکهچکه خون چکه میکنند/ و به این چوب و چرم نساییده دست به دست نگشته/ که دختر جنگلبانی بوده در مازندران -پدر!/ و پدر شبی نصف شبی بانگ برآورده خروس بیمحل شده/ کندهاند سرش را/ بال و پرش را/ و گذاشتهاند لب جویی که آقا روباهه از آنجا میگذرد (ص۸۶)
مطایبه، خاصه در گل باران هزارروزه، از معنای رایج ادبیاش فراتر رفته، به نوعی شیوه زیست بدل میشود. یک مدل زندگی ارایه میکند که در قبال بیرحمی، آشفتگی، پارادوکسهای بیشمار و... خندهدرمانی را پیشنهاد میکند چرا که درکناپذیری و تغییرناپذیری پدیدهها را پذیرفته و برای غلبه بر تناقضهای بیشمار جهان ما، این شکست معرفتی را در خنده کلمات پنهان میکند. معنا، هدف، خوب و بد ارزشهای جهانشمول و لایتغیر، واقعیت قابل اثبات و... در لابهلای واکنشهای شخصیت شعری به نحو چشمگیری رنگ میبازد و جایش را به گزارههایی لغزان میدهد؛ گزارههایی که هم تقدیر تغییرناپذیر پدیدهها را تایید میکند و هم به موازات آن تلاشی برای تغییرِ تغییرناپذیرهاست. بیاعتنا به امور بنیادین است. این بیاعتنایی اما غالبا دیدگاهی وانمودی است: شاعر همچنان گوشش را به قلب جهان چسبانده و ضربانش را رصد میکند. به جای تغییر/ تفسیر جهان، به بازی در لابهلای کلمه رضایت میدهد و از تن دادن به آنچه به معنای کلاسیکش «مهم» محسوب میشود، پرهیز میکند.
آنچه از گل باران هزارروزه در ذهن مخاطب رسوب میکند، به واسطه گزینش مفاهیم نیست. حرف مهمی طرح نمیشود، هیچ مساله بنیادینی بازگو نمیشود و در عین حال از همه چیز سخن میرود:
... خواهرش هم عاقل است هم دو چشم اضافی دارد/ جای نیش زنبور را هم در تاریکی تشخیص میدهد/ قصاص؟ باشد! قبول/ اجازه بدهید/ بروم مشتمشت سرهای دیگرم را هم بیاورم/ یکییکی ببرید بگذارید لب جو/ مایه عبرت حشرات موذی هم بشود کافیست (ص۵۶)
خوانندهای که یکباره مثلا از دلِ ابراهیم در آتشِ شاملو به این سطرها پرتاب شده باشد، با شعری به غایت سادهلوحانه، خندهدار و گاه منفعل روبهرو میشود؛ شعری که سوءهاضمه گرفته از بس که از همه چیز و همه کس تغذیه کرده؛ از نگارش رودکی گرفته تا ترانههای عامیانه، شعربازیها، تمثیلهای قطعهقطعهشده و... به کلی از فخامت و استواری شعر غیرنیمایی دور میشود. در حقیقت شاعر پسزمینه تازهای میآفریند با سازوکاری تازه. این context از آن جهت برای مخاطب شاملو ناآشنا و احتمالا مضحک است که به context شعر راه نبرده است. او شعر باباچاهی را در context که از شعر شاملو در ذهن دارد، میخواند بنابراین این ناهمخوانی به مضحکه و تمسخر میانجامد:
... اما ای کلاغی که حوصلهات سر رفته اسمت بد در رفته/ پیش خودمان باشد این حرف/ دوست داشتن تن به تن و دوست داشته شدن/ میتواند قالب پنیری باشد وسط بشقاب/ در آشپزخانهای که پنجرههای نظرگیری دارد/ نه؟ (ص۶۶)
به نسبت مجموعههای پیشین، در گل باران هزارروزه، فضای گروتسکی و مشمئزکننده، از بسامد کمتری برخوردار است. گو اینکه روحیه تلطیفشدهای در شعرها تعبیه شده، تا با شخصیت شعری رمانتیکتری روبهرو شویم. شاید انبوهی از جمعیت اهالی طبیعت در این امر بیتاثیر نباشد.
از آنجایی که باباچاهی در هر دوره سعی کرده رفتار دیگرگونهای با مطایبه داشته باشد، از بسته شدن فضای شعری و حرکت دایرهای دور میماند. اما این انحراف همیشه وجود دارد که تکرار نگاه مطایبهای، به نوعی بحران بدل شود. انگار یک جهانبینی تبیین شده بر کنشهای شعری نظارت میکند و این خطر محتمل است که به نوعی ایدئولوژی کسلکننده منتهی شود.
محمد لوطیج
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست