سه شنبه, ۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 28 May, 2024
مجله ویستا

لیبرالیسم و انسان ذره گون


لیبرالیسم و انسان ذره گون

اساساً فردگرایی ‏individualism‏ اصلی ترین شاخص فلسفی ایدئولوژی لیبرالیسم است. هسته متافیزیکی و هستی شناختی لیبرالیسم، فردگرایی است، فردگرایی لیبرال، هم هستی شناختی و هم اخلاقی است. …

اساساً فردگرایی ‏individualism‏ اصلی ترین شاخص فلسفی ایدئولوژی لیبرالیسم است. هسته متافیزیکی و هستی شناختی لیبرالیسم، فردگرایی است، فردگرایی لیبرال، هم هستی شناختی و هم اخلاقی است. این مفهوم فرد را واقعی تر یا بنیادی تر و مقدم بر جامعه بشری و نهادها و ساختارهای آن تلقی می کند. در این شیوه، تفکر فرد از هر لحاظ مقدم بر جامعه قرار می گیرد. فردگرایی هستی شناختی مبانی فلسفی لازم را برای فردگرایی اخلاقی و سیاسی به وجود می آورد.‏

از منظر این ایدئولوژی، انسان ها به صورت اتم هایی مستقل و خود بنیاد که از خدا و آسمان و از دیگر مردمان مستقل و بی نیازند، فرض می گردند و روابط آدمیان با یکدیگر، نوعی روابط کالایی و شیئی است.

فردگرایی اتمیستی، میراثی است که از رنه دکارت و فرانسیس بیکن و لایب نیتز باقیمانده است. این فردگرایی فلسفی، دقیقاً ملازم با روش شناسی آمپریستی (تجربی) است، زیرا در باور لیبرالی، عقل تجربی که محدود به حدود و ظرفیت های متدولوژی تجربی است تنها منبع فهم و شناخت فرض می شود. درک اتمیستی که پس از دکارت در نظریه موناد لایب نیتز ظاهر گردید تا امروز در بستر ایدئولوژی لیبرالیستی به عنوان یک اصل کلیدی تداوم پیدا کرده است.

درک اتمیستی از روابط انسان ها در جامعه، به خوبی در مدل "انسان اقتصادی" ‏Home economic‏ آدام اسمیت- اقتصاد دان لیبرالی- متجلی است. این مفهوم منطبق بر درک سوداگرانه و کالایی نظام سرمایه داری از حیات اجتماعی انسان ها است. همین فردگرایی اتمیستی جوهر نظریه حقوق طبیعی، قرار داد اجتماعی، اعلامیه حقوق بشر غربی را تشکیل می دهد.‏

از نتایج و لوازم فردگرایی فلسفی و متدولوژیک، نسبی انگاری ارزشی اخلاقی است. در طی تاریخ فلسفه جدید غرب نیز شاهد هستیم که پوزیتیویسم و نسبی گرایی همیشه با لیبرالیسم سیاسی تلازم و همراهی داشته است.

فردگرایی پدیده ای است که به لحاظ تاریخی اختصاصاً به فلسفه پس از رنسانس و عصر جدید تعلق دارد و در فلسفه باستان مشاهده نمی شود. از نظر ارسطو اجتماع بنابر ماهیت آن مقدم بر فرد است و این اصلی بدیهی شمرده می شود. برای لیبرالیسم جدید، عکس این قضیه مصداق دارد. این تفاوت بنیادین چشم اندازها، همه جنبه های لیبرالیسم را تحت تاثیر قرار می دهد.‏

بیان فلسفی جدایی انسان ها از یکدیگر، فلسفه ای است در آن تجربه فرد، سن محک حقیقت محسوب می شود. مونتانی یکی از نخستین کسانی است که نه تنها به تفحص در تجارب خود پرداخت بلکه به ارزش این تجارب اعتقاد داشت. وی تا به امروز یکی از بزرگان لیبرالیسم باقیمانده است. اما کسی که برای اولین بار به این جهت گیری بیان فلسفی منظمی بخشید دکارت بود. از نظر دکارت نیز مانند تجربه گرایان نقطه آغاز پرداختن نظریه ای در باب معرفت یا حقیقت، تجربه فرد واحد است. فلسفه، در طغیان فردگرایان لیبرال سهیم می شود.

این فردگرایی به معنای آزادی مطلق صورت نفس فردی در ارضای تمنیات و خواست ها و نیازهای مادی و روحی است. تا جایی که این تمنیات و خواست ها با امیال دیگران (دیگر صورت های فردی نفس اماره) در تضاد و تقابل قرار نگیرد. جوهر آزادی خواهی لیبرالی در همین عبارت خلاصه می شود و به دلیل تکیه و تاکید مبنایی که بر نفسانیت خودبنیادی دارد، در تضاد با اندیشه الهی و دینی قرار می گیرد.

آربلاستر در مورد نقش مفهوم فرد در لیبرالیسم می نویسد: "خود مفهوم فرد با پیچیدگی ها و ابهام های فراوانش، مفهومی به نسبت جدید است، اما کلید درک لیبرالیسم محسوب می شود. کلیه خصوصیات فرد مجرد، از جدایی او از هان طبیعی و همنوعانش تا خودپرستی بنیاد ضد اجتماعی امیالی که به او حیات می بخشند و خودمختاری عقل و اراده او، همگی به اندیشه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی لیبرالی راه یافته اند. فرد، نقطه عطف ثابت دنیای لیبرالی است."

امتداد فردگرایی لیبرالی، نوعی آنارشیسم ویرانگر است که ریشه در امیال انسانی و غضبی ساحت نفسانی بشر دارد. و این نوع فردگرایی، مصالح عمومی و منافع اجتماعی را زیر پا گذاشته و باعث ترویج ناهنجاری های اخلاقی و فرهنگی در جامعه می گردد.

نسترن علویان راد