شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
نظریه های بهره و ربا
مجله وزین «نقدونظر» در شماره ۱۲ خود، با چاپ مقالهای تحت عنوان «تفاوت ربا و بهره بانکی» از جناب آقای دکتر موسی غنینژاد، زمینه را برای گفتگویی علمی پیرامون یکی از موضوعات مهم اقتصادی فراهم نمود. نویسنده مقاله با ارائه نظریهای مبنی بر تفاوت ماهوی ربا و بهره نظام سرمایهداری معتقد است که تلاش برای تغییر نظام بانکی کشورهای اسلامی در جهتحذف بهره و کوشش برای ارائه الگوهای بانکداری بدون بهره، همگی ناشی از یکسان انگاشتن بهره و رباست و چون این پندار صحیح نیست پس همه این تلاشها و کوششها بیمورد و غیر لازم خواهد بود.
جایگاه علمی نظریهپرداز و برخورداری مقاله از روش بحث علمی و منطقی، انگیزهای شد تا این جانب ملاحظات و نظرات خود را درباره آن، در قالب مقالهای تحت عنوان «بهره بانکی همان رباست» در اختیار مجله قرار دهم که در شماره بعدی به چاپ رسید. برخورد محققانه و عالمانه نویسنده با نظرات مذکور و اعلام آمادگی ایشان برای استمرار گفتگو، در مقالهای تحت عنوان «بحثی در مبانی معرفتی تفاوت ربا و بهره بانکی» که در شماره اخیر نقدونظر (۱۶-۱۵) چاپ شده، سبب شد تا این جانب فرصت را مغتنم شمرده، نوشتاری تهیه کنم و از این پیشنهاد گفتگو عملا استقبال کنم.
پیش از شروع بحث، بیان چند نکته را مناسب میدانم: نخست، از تواضع و ادب جناب آقای غنینژاد تشکر میکنم که با وجود گرفتاریهای علمی، فرصتی را برای مطالعه دقیق مقاله «بهره بانکی همان رباست» گذاشتند و با طبع کریمانهشان صراحت قلم من را به دل نگرفته، بلکه آن را حمل بر اجتناب نویسنده از حاشیه رفتن کردهاند. همچنین از این که با طرح عمیقتر موضوع، فضای مناسبتری برای بحث و گفتگو فراهم نمودهاند، خوشحالم و امیدوارم با پیگیریهای حقیقتجویانه به نتایج مطلوبی برسیم. دوم این که، در مباحثات طلبگی رسم بر این است که جهت اجتناب از تکرار مطالب و طولانی شدن بحث، مسائل مورد قبول دو طرف، به طور صریح اعلام میگردد; و از این جهت از استاد ارجمند، جناب آقای غنینژاد، گله دارم که در نوشتار دوم خویش، در عین حال که مینویسند: «از تذکرات فاضلانه ایشان درباره تاریخ اقتصادی صدر اسلام نکات جالبی آموختم که جای سپاس فراوان دارد» (۱) هیچ اشارهای ندارند که از مطالب مذکور چیزی را هم قبول کردهاند یا نه. این ابهام، موجب تکرار برخی از مباحثخواهد شد که پیشاپیش عذر میطلبم. نکته سوم این که، بحث درباره حرمتیا حلیتبهره بانکی به شکلهای مختلفی میتواند مطرح شود، که از جهت روش استدلال و نتایج فقهی مترتب بر آن متفاوت هستند و خلط آنها بحث را همانند کلاف سردرگمی میکند که شروع و پایان آن معلوم نمیشود. بر این اساس، گفتگو را با بیان نظریههای قابل طرح پیرامون ربا و بهره آغاز میکنم و از جناب دکتر غنینژاد نیز استدعا دارم که مدعا و روش بحثشان را مشخص کرده، متناسب با آن استدلال کنند.
● نظریههای قابل طرح پیرامون ربا و بهره
از زمانهای کهن پیشامد حوادث گوناگون، برنامه زندگی مردمان را مختل کرده، آنان را از دسترسی به نیازمندیهای زندگی باز میداشت. فکر ذخیرهسازی و پسانداز برای دورههای سخت اقتصادی، گرچه تاحدی میتوانستبخشی از نگرانیها و اضطرابها را کاهش دهد، ولی کافی نبود; تا این که رفتار قرض به عرصه روابط اقتصادی جوامع راه یافت. بدین ترتیب، قرضکننده میتوانستبا استفاده از مازاد تولید و درآمد دیگران، مشکلات موقتخود را حل کند; همچنان که قرضدهنده با دادن قرض، علاوه بر حفظ اموال خود از خطر سرقت و فساد، هزینه نگهداری آنها را نیز به گیرنده منتقل میکرد. بتدریج قرض، که توانسته بود مشکل هر دو گروه را حل کند، در سایه آزمندی انسان رنگ خیرخواهانه خود را از دست داد و صاحبان پسانداز دریافتند که میتوانند در برابر اعطای قرض، زیادهای به نام ربا دریافت کنند. پیدایش پول بویژه پولهای فسادناپذیر فلزی، که اندوختن آن هزینهای بسیار اندک داشت، قدرت چانهزنی قرضدهندگان را بالا برد، به گونهای که جز با درصدهای بالا حاضر به قرض دادن نبودند.
با گذشت زمان و تکامل شیوههای تولید و پیدا شدن جایگاهی برای سرمایه در کنار نیروی کار، عرصه جدیدی برای رفتار قرض پدید آمد. کشاورزان، پیشهوران و بازرگانانی که برای فعالیت اقتصادی سرمایه کافی نداشتند، به صاحبان پسانداز روی آوردند و بدین ترتیب در کنار قرضهای مصرفی، قرضهای تولیدی و تجاری شکل گرفت. (۲)
در برههای از زمان، دین اسلام گرفتن هر نوع فایده در مقابل قرض را ربا دانسته، آن را تحریم نمود و مرتکبان آن را جزء محاربان با خدا و رسول خدا قلمداد کرد. (۳)
با فرا رسیدن عصر حاضر، با گسترش نیازهای مصرفی و سرمایهگذاری از یک سو و رشد پساندازهای صاحبان سرمایههای مالی از سوی دیگر، و پیدا شدن صنعتبانکداری مدرن و ابداع انواع پولهای اعتباری از جهت دیگر، رفتار «قرض با فایده» از جهت ابزارها و روشها پیچیدهتر و کاملتر گردید.
اکثر فقهای اسلام، اعم از شیعه و اهل سنت، با قطع نظر از محل تامین منابع بانک و انگیزه متقاضی وام و اعتبارات بانکی و نیز با قطع نظر از این که نرخ بهره بانکی چگونه شکل میگیرد، به قرارداد منعقد شده بین بانک و مشتری نگاه کرده، دیدند بانک مبلغی را به عنوان وام و اعتبار به تملیک مشتری در میآورد و بعد از مدتی همان مبلغ را همراه با زیادهای باز پس میگیرد; و از آنجا که فقها ماهیت این قرارداد را همان قرض ربوی دانستند، حکم به ربوی بودن آن کرده، بهره بانکی را همان ربا تلقی کردند. در مقابل، از حدود صد سال پیش برخی سعی کردهاند به گونههای مختلف مساله بهره بانکی را از ربا جدا کرده، حکم حرمت را از آن بردارند. و برای این منظور، نظریاتی ارائه کردهاند که مهمترین آنها عبارتند از:
۱) تفاوت ماهوی ربا و بهره
اولین تلاش در این زمینه، مربوط به برخی از علمای الازهر میشود که حدود صد سال پیش به تبع برخی از روحانیون کلیسا ادعا کردند که زیادهای که در قرارداد قرض به عنوان «ربا» در اسلام و مسیحیت تحریم شده، زیاده فاحش و «اضعافا مضاعفه» است و این با بهره بانکی که زیاده معقول و عادلانهای است تفاوت دارد.
دومین تلاش در این زمینه مربوط به جناب دکتر غنینژاد است. ایشان معتقدند:
«آنچه در اسلام به عنوان ربا ممنوع شده بازده ثابتیا از پیش تعیین شده در معاملات مالی است که در یک نظام اقتصادی مبتنی بر بازار رقابتی غیرممکن است و نرخ بهره درآمد کاملا متغیری است که به هیچ وجه از قبل به طور دقیق قابل پیشبینی نیست و تحت تاثیر عوامل مؤثر بر بازار که غیر قابل پیشبینیاند تغییر مییابد». (۴)
چنانکه پیداست، محققی که مدعی وجود تفاوت ماهوی بین ربا و بهره است، باید خواص اصلی و ذاتی زیادهای را که به عنوان ربا مطرح است و زیادهای را که به عنوان بهره مطرح است، به دقت مورد مطالعه و مقایسه قرار دهد تا بتواند تفاوت آن دو را اثبات کند; و روشن است که اگر به چنین نتیجهای برسد تمام انواع قرض با بهره، اعم از مصرفی و تجاری و تولیدی، از حکم ربا خارج خواهند بود.
۲) توسعه کاربردهای قرض با فایده
گاهی با پیشرفت علم و دانش بشری و اختراع ابزار جدید، پدیده خاصی کاربردهای متعددی پیدا میکند و در اثر آن، حکم شرعی استعمال آن پدیده نیز متحول میشود. برای مثال، «خون» با این که در زمانهای سابق و اکنون، دارای یک ماهیت است، اما چون در صدر اسلام و قرون بعدی هیچ کاربردی جز خوردن نداشت و اسلام خوردن خون را حرام میدانست، فقها حکم به بطلان خرید و فروش آن کرده، ثمن آن را سحت و اکل مال بباطل میدانستند. لکن با پیشرفت علم و دانش و فراهم شدن کاربردهای عقلایی و مفید برای خون، فقها در حکم خون توسعه دادند و استفادههای عقلایی آن را مجاز، و خرید و فروش آن به جهت رسیدن به مقاصد عقلایی را صحیح و نافذ دانستند. در اینجا، با این که هیچ تحول ماهوی روی خون انجام نگرفته و خون در جوامع مدرن و پیشرفته همان ماهیتخون در جوامع سنتی را دارد، پیشرفت علم و تکنولوژی کاربردهای سودمند و مجازی برای آن فراهم کرده است.
در مورد «قرض با فایده» نیز چنین مسالهای ادعا میشود; میگویند در جوامع سنتی معیشتی، مانند اقتصادهای روستایی و عشایری خودکفا، که تولیدکنندگان علاوه بر تولید کالاهای مصرفی، ابزار ابتدایی تولیدشان را نیز خود تولید میکنند، تقاضا برای سرمایه صورت نمیگیرد و در نتیجه، تمام استقراضها برای امور مصرفی و معیشتی خواهد بود. بنابراین، فایده و زیادهای که قرضکننده میپردازد نه از ناحیه ارزش افزوده فعالیت اقتصادی، بلکه از ناحیه درآمد یا ثروت خویش خواهد بود. اما با گذشت زمان و گسترش روابط اقتصادی و تقسیم کار و تخصصی شدن هرچه بیشتر تولید و پیدایش نظام اعتباری و بانکداری جدید، «قرض با فایده» کاربردهای مهمتر و مفیدتری پیدا میکند. در حال حاضر در سایه نظام بانکداری مدرن، وجوه مازاد بر نیاز مصرفی مردم از طریق انواع سپردههای بانکی تجهیز شده، به سهولت در اختیار تولیدکنندگان قرار میگیرد و تولیدکننده با استفاده از منابع بانک به توسعه تولید پرداخته، ایجاد ارزش افزوده میکند و در هر مقطع زمانی بخشی از آن ارزش افزوده را به عنوان بهره به بانک میپردازد. بنابراین، اگرچه کار بانک اعطای وجوه و پس گرفتن آن همراه با زیاده است، که از جهت ماهوی همان قرض ربوی است، لکن پیشرفت علوم و تخصصی شدن تولید، کاربردهای جدید و سودمندی برای قرض فراهم کرده و قرضکننده مبلغ اضافی (ربا و بهره) را نه از ثروت و درآمد خود، بلکه از ناحیه ارزش افزوده میپردازد. در نتیجه، آن آثار سوء قرضهای ربوی سابق را نخواهد داشت.
اگر محققی بتواند چنین نظریهای را به اثبات برساند کاربردهای جدید قرض ربوی، از حکم قرضهای ربوی سابق خارج خواهند بود، اما کاربردهای مشترک به حکم سابق باقی خواهند ماند.
۳) خالی شدن قرض با فایده از علت تحریم
گاهی پدیدهای به جهت دارا بودن ویژگیای حرام میگردد; سپس به مرور زمان، خود به خود یا با دخالت عوامل خارجی، آن ویژگی را از دست میدهد. در این صورت، حکم حرمت نیز مرتفع میشود. برای مثال، شراب به خاطر ویژگی مستکنندگی حرام است. حال اگرخود به خود یا با افزودن موادی به آن، این ویژگی را از دستبدهد حکم رمتبرداشته میشود. در مورد قرض با فایده نیز ادعا میشود که علت تحریم چنین قرضهایی ظلم و ستمی است که قرضدهنده نسبتبه قرض گیرنده روا میدارد و با تحولات اقتصادی و به وجود آمدن نظام نوین بانکداری، وامها و اعتبارات بانکی خالی از چنین ظلمی شدهاند; بنابراین مشمول حکم حرمت نخواهند بود.
در این نظریه، محقق باید اولا با مطالعه آیات و روایات، علت تام و منحصر حرمت ربا را کشف کند; ثانیا با مطالعه ویژگیهای معاملات بانکی (وامها و اعتبارات) نشان دهد که آنها واجد آن علت نیستند. در این صورت، طبق قاعده مسلم فقهی که میگوید «العلة تعمم و تخصص»، میتوان نتیجه گرفت که معاملات بانکی مشمول حکم حرمت ربا نیستند.
۴) ضرورت قرض با فایده
برخی از محققان با قطع نظر از مباحث ماهوی و تحولاتی که پدید آمده، مدعیاند که بر فرض هم بهره بانکی همان ربا باشد، امروزه نظام بانکی با سیستم خاص خود برای هر کشوری ضرورت دارد. چرا که بدون آن، تخصیص بهینه منابع با اشکال مواجه شده، بخش مهمی از سرمایهها هدر رفته، در نتیجه سطح رفاه جامعه کاهش مییابد.
برای اثبات این نظریه محقق باید اثبات کنند که اولا، نظام بانکی برای تجهیز و تخصیص منابع ضرورت دارد. ثانیا بانک غیر از طریق «قرض با فایده» نمیتواند از طریق دیگری عمل کند; یعنی غیر از سیستم بهره سیستم کارایی برای اداره بانک وجود ندارد. اگر این دو مقدمه ثابتشود میتوان مطابق قاعده مسلم فقهی «الضرورات تبیح المحذورات» نتیجه گرفت که معاملات بانکی با حفظ حدود و ضوابط اضطرار مجاز است.
مباحث جناب دکتر غنینژاد در عین حال که از جهت محتوایی مفید و با ارزشند، از جهت مدعا و روش بحث و اقامه دلایل مناسب، آشفته به نظر میرسند. ایشان گاهی در مقام اثبات تفاوت ماهوی ربا و بهره بانکی برآمده، میگوید:
«ربا درآمدی قطعی و از پیش تعیین شده است، در حالی که بهره قیمت پول است که به تغییر میزان عرضه و تقاضای پول تغییر میکند.» (۵)
زمانی با تایید تلویحی یکی بودن قرض ربوی و قرض با بهره، مدعی پدید آمدن عرصههای جدید برای استقراض شده، میگوید:
«اقتصاد صدر اسلام به رغم آن که تجارت در آن نقش مهمی داشت، یک نظام اقتصاد بازار نبود. روابط بازار در آن محدود به عرصه توزیع (تجارت) بود و عرصه تولید اساسا خارج از این روابط قرار داشت. از این رو سرمایه در آن زمان تنها به صورت سرمایه تجاری قابل تصور بود و سرمایه تولیدی در نظام فکری انسانهای آن روزگار نمیتوانست جایی داشته باشد.» (۶)
و زمانی دیگر در صدد اثبات این مطلب برمیآید که قرض ربوی به جهتخصلت ظالمانه بودنش حرام گشته و این خصلتبا تحولات روابط اقتصادی، بویژه با پدید آمدن نظام بانکی، از بین رفته است. ایشان در این باره میگوید:
«دو تز یا نظریه مورد اشاره... در مقاله پیشین من، در واقع مقدمههای استدلالی بودند برای رسیدن به این نتیجه که اگر قرض ربوی عقد ظالمانهای استبانکداری مدرن مبتنی بر بهره نه تنها نظام ظالمانهای نیست، بلکه تدبیر اقتصادی بسیار مهم و مفیدی است در جهت رفاه هر چه بیشتر مردم و جلوگیری از اتلاف منابع.» (۷)
و بالاخره گاهی ایشان گویا از مباحث معرفتشناختی دستبرداشته، به دنبال اثبات ضرورت وجود بانکداری مبتنی بر بهره رفته، میگوید:
«نظام بانکداری مبتنی بر بهره دارای کارکرد اقتصادی بسیار مهمی است که حذف آن منتهی به ناممکن شدن محاسبه هزینه تولید، تخصیص نامطلوب منابع، پایین آمدن بهرهوری اقتصادی و خلاصه ،هدر رفتن بخش مهمی از منابع سرمایهای و در نتیجه، کاهش سطح رفاه در جامعه میگردد.» (۸)
یا میگوید:
«کارکرد مهم و اساسی نظام بانکداری مبتنی بر سپردهگذاری [با بهره]، عبارت است از هدایت پساندازهای کوچک و متوسط که در کل جامعه اغلب رقم چشمگیری را تشکیل میدهند، به سوی تولید و سرمایهگذاری مولد، با از میان برداشتن نظام سپردهگذاری نه تنها پساندازکنندگان از حق انتخاب مطلوب بینصیب میشوند، بلکه مهمتر از آن بخش بزرگی از منابع پولی و سرمایهای جامعه به هدر میرود.» (۹)
البته ممکن است ایشان به این تقسیمبندی راضی نباشند و همه استدلالهای خود را در جهت اثبات تفاوت ماهوی ربا و بهره بدانند، لکن چنانچه گذشت، هر استدلالی روش و نتایجخاص فقهی خود را میطلبد که با همدیگر متفاوتند. بنابراین اگر ایشان قصد دارند نظریهشان مبنای استنباط فقهی قرار گیرد، بایستی مدعای خویش را مشخص کرده، دلایل مناسب آن را اقامه کنند و از طرح دلایل اعم و اخص بپرهیزند.
البته هیچ ضرورتی ندارد که ایشان خود را منحصر به نظریه خاصی کنند، بلکه میتوانند حتی هر چهار نظریه را در طول هم ادعا کنند. برای مثال بگویند: اولا به فلان دلیل، ربا و بهره دو ماهیت متفاوتند; ثانیا بر فرض که از جهت ماهیتیکی باشند، امروزه کاربردهای جدیدی برای قرض همراه با فایده پدید آمده که خالی از مفاسد قرضهای سابق است; ثالثا بر فرض که ربا و بهره از جهت ماهیت و موارد کاربرد یکی باشند، نظام بازار و بانکداری مدرن قرضهای با فایده را از ویژگی ظلم، که علت تحریم رباست، خالی کرده است; و رابعا اگر از همه ادعاهای سابق نیز دستبرداریم قرضهای با بهره و نظام بانکداری با بهره امروز، تنها راه تخصیص بهینه منابع است و از این جهت ضرورت دارد.
حال به منظور حفظ امانت و روشمند شدن گفتگو، نوشتار حاضر را به بررسی اولین نظریه جناب دکتر غنینژاد اختصاص میدهم و مباحث دیگر را به مقالات دیگر واگذار میکنم.
● موضوع بحث
جناب دکتر غنینژاد در مقاله نخستخویش تحت عنوان «تفاوت ربا و بهره بانکی» نظریهای ارائه کردند که خلاصه آن بدین قرار است:
«آنچه در اسلام به عنوان ربا تحریم شده عبارت از درآمد واقعی، قطعی، ثابت و از پیش تعیین شده برای قرضدهنده است که تنها در صورتی تحقق پیدا میکند که اولا تورم برای مدت زمان طولانی صفر باشد، ثانیا قیمتهای نسبی حتی در درازمدت دچار نوسانهای مهمی نگردد. و این تنها در جوامع با اقتصاد معیشتیسنتی قابل تصور است. زیرا در این جوامع به علت این که روابط مبادلهای پولی در حاشیه فعالیتهای اصلی تولیدی قرار دارند و نیز به علتبطئی بودن تحرک اجتماعی و اقتصادی و کندی بسیار زیاد تحولات فنی و تکنولوژیک تغییرات در قیمتهای نسبی و نیز سطح قیمتها حتی در درازمدت بسیار ناچیز است. تنها در چنین شرایطی است که بازدهی اسمی و واقعی پول یکی میشود و تعریف ربا معنی خود را پیدا میکند. اما در نظام اقتصادی مبتنی بر بازار که قیمتهای نسبی، میل نهایی به پسانداز و بازدهی سرمایه به علت دگرگونی ذائقههای مصرفکنندگان، تحرک شدید عوامل تولید و تحولات سریع فنی و تکنولوژیک دائما در حال تغییرند، هیچ معامله مالی با بازده ثابتیا از پیش تعیین شده ممکن نیست; و تنها چیزی که در اقتصاد بازار برای بانک و سپردهگذار بانک مطرح استبهره اسمی است. اما درآمد واقعی نه تنها ثابت و از پیش تعیین شده نیست، بلکه چه بسا در اثر تغییرات قیمتهای نسبی و تورم، منفی یا صفر شود. پس ربا به عنوان درآمد واقعی قطعی و ثابت تنها در جوامع سنتی متصور است و چیزی که در اقتصاد بازار مطرح استبهره اسمی است که درآمد واقعی غیر قطعی و متغیر و غیر قابل پیشبینی از قبل است.» (۱۰)
چنانکه در مقاله قبل بیان شد، ارکان اصلی این نظریه سه چیز است:
۱) تعریف ربا به «بازده ثابت از قبل تعیین شده» و تفسیر آن به «درآمد واقعی قطعی از قبل تعیین شده»;
۲) چنین تعریفی در شرایطی تحقق پیدا میکند که اولا تورم صفر باشد و ثانیا قیمتهای نسبی، حتی در درازمدت، دچار نوسانهای مهم نگردد;
۳) این دو شرط، تنها در جوامع سنتی معیشتی که به جهت عدم پیشرفت فنآوری و عدم تغییر سلیقهها، قیمتهای نسبی ثابت میماند و تورمی وجود ندارد تحقق پیدا میکند.
بنابراین در اقتصادهای جدید، به علت تورم و تغییرات دائمی قیمتهای نسبی، امکان تحقق ربا وجود ندارد و در مقابل ،با پدیده کاملا متغیری به نام «بهره» مواجه هستیم که حتی ممکن است منفی یا صفر باشد.
● قلمرو و عمر نظریه
قبل از بررسی نظریه، تذکر این نکته را لازم میدانم که اگر نظریه جناب دکتر غنینژاد اثبات شود اختصاصی به بهره بانکی نخواهد داشت; بلکه شامل قرضهای با بهره شخصی نیز میشود. وقتی که فردی مبلغ یک میلیون تومان با بهره اسمی بیست درصد به مدت یک سال به دیگری قرض میدهد به جهت وجود نرخ تورم مثبت و تغییرات دائمی قیمتهای نسبی هیچ معلوم نیست که قرضدهنده در پایان سال چقدر درآمد واقعی خواهد داشت. در نتیجه، طبق نظریه ایشان چنین زیادهای ربا نخواهد بود. بنابراین هیچ نیازی نیست که ایشان نظریه خود را منحصر به «بهره بانکی» کنند، بلکه میتوانند ادعای «تفاوت بین ربا و بهره» نمایند. و از اینجا روشن میشود که برخی از تلاشهای ایشان، گرچه فی نفسه مفید است و در قالب نظریات دیگر میتواند مطرح شود، اما هیچ کمکی برای این نظریه نمیتواند باشد. برای مثال، وقتی که ایشان سیر تاریخی بانک را بحث میکنند و به نظر خود اثبات میکنند که بانکداری، پدیدهای نه در استمرار رباخواری بلکه در مقابل آن بود و امروزه نیز بانک با تجهیز پساندازهای کوچک و متوسط کمک شایانی به تولید و پیشرفت جوامع میکند، غافل از این هستند که اگر نظام بانکداری مدرن بتواند به اهداف خود از جمله تثبیتسطح عمومی قیمتها ستیابد، نظریه جناب غنینژاد با مشکل عمدهای مواجه خواهد شد. چون وامها و اعتبارات بانکی و همین طور سپردهگذاران از درآمد واقعی قطعی از قبل تعیینشدهای برخوردار خواهند بود که به تعریف ایشان همان رباست. بنابراین، ایشان باید برای بقای نظریهشان، دعا کنند که اولا اقتصاد جوامع همیشه تورمی باشد، ثانیا نرخ تورم همیشه در نوسان باشد و ثالثا نوسانات چنان گردد که برای بانکها و دیگر مؤسسات اعتباری قابل پیشبینی نباشد. چرا که ایشان دقیقا میدانند که امروزه مساله اصلی برای سپردهگذاران، بانکها و مؤسسات اعتباری دیگر که قصد دارند برای مدت زمان طولانی داراییهایشان را به صورت پول نقد، سپرده بانکی، اوراق قرضه و وام و اعتبارات نگهداری کنند، تورم و کاهش ارزش پول است نه تغییرات قیمتهای نسبی. پس اگر شرایطی فراهم گردد که نرخ تورم قابل پیش بینی شود بانکها و مؤسسات اعتباری خواهند توانست متناسب با آن، نرخ بهره اسمی را تغییر داده، بهره واقعی قطعی نسبتا از قبل تعیین شدهای را به دست آورند. در نتیجه، «ربا»یی که جناب دکتر غنینژاد آن را منحصر به جوامع سنتی میدانست در جوامع مدرن نیز قابل تحقق میشود و متاسفانه باید به اطلاع ایشان برسانم که چنین شرایطی فراهم شده است. برای مثال (مطابق نمودارهای زیر) و براساس آمارهای رسمی بانک مرکزی آلمان، بانکها و مؤسسات اعتباری آن کشور توانستهاند با پیشبینی نسبتا دقیقی از تغییرات نرخ تورم، بهرههای اسمی را چنان سامان دهند که به درآمد واقعی قطعی تقریبا ثابتی دستیابند.
نمودار دوم نشان میدهد که بانکهای آلمان توانستهاند با اتخاذ تدابیری، چنان رفتار کنند که بتوانند در دهه هفتاد، دستکم ۳درصد و به طور متوسط ۸/۴درصد، بهره واقعی دریافت کنند و در دهه هشتاد این ارقام را به ۶ و ۸/۷درصد برسانند. یعنی توانستهاند با به کارگیری سیاستهایی، پایه و میانگین بهره واقعی را به میزان ۳درصد افزایش دهند.
● معرفتشناسی ناقص
یکی از مباحثی که از روزهای نخستین پیدایش علم «اصول فقه» مورد توجه فقها و اصولیین بوده، تفسیر و تاویل واژههای به کار رفته در متون دینی خصوصا قرآن و سنت است. شکی نیست که هر متکلم آگاهی با استفاده از الفاظ و مفاهیم قابل درک برای مخاطبان خود سخن میگوید و از عبارات خود معانیای را قصد میکند که برای مخاطبان مانوس و مفهوم است و شکی نیست که با گذشت زمان، بویژه با پیدایش علوم، مفاهیم جدیدی پدید میآید و الفاظ سابق ابتدا همراه با قرائن و سپس بدون قرینه در آن مفاهیم استعمال میشوند و گاهی این استعمال به حدی میرسد که معنای سابق فراموش میگردد که اصطلاحا به آن «نقل» میگویند. البته نقل، اختصاص به معانی جدید ندارد. گاهی در برههای از زمان، لفظی در معنایی به کار میرود و بعد بتدریج در معنای دیگری که از سابق بود استعمال میشود. در اینجا هم ممکن است استعمال جدید به حدی برسد که نقل رخ دهد.
با توجه به این مقدمات، این بحثبین فقها و اصولیین مطرح است که مقصود خداوند متعال در آیات قرآن، و مقصود پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) در احادیث منقول، مفاهیمی بود که مخاطبان آن عصر از آن آیات و احادیث میفهمیدند; ایشان بر این اساس، سعی میکنند که ظهورات آیات و روایات در آن اعصار را به دست آورند و حتی از این هم دقیقتر، سعی میکنند ظهورات الفاظ هر امام معصومی را در عصر خود به دست آورند. از این رو، هیچ فقیهی لفظ «یکره» را تا عصر صادقین(ع) حمل بر «مکروه» در مقابل «حرام» نمیکند، بلکه معنایی اعم، از آن اراده میکند. چرا که مفهوم فقهی «مکروه» در مقابل «حرام» از اصطلاحات قرون بعدی است و جالب این که فقها در تبیین روایات، بین مواردی که مخاطبان ائمه، مردم عادی بودند یا علما و دانشمندان، فرق میگذارند; همچنان که برخی، جملات صادر شده از ائمه اطهار(ع) را در حالات جنگ از روایات مربوط به شرایط عادی جدا میکنند و معتقدند که شرایط حاکم بر جامعه ظهورات الفاظ را تغییر میدهد.
هدف از این توضیح این است که به اطلاع جناب دکتر غنینژاد برسانم که اصل پدید آمدن مفاهیم جدید و این که در تفسیر متون دینی باید مفاهیم مانوس و مفهوم در آن اعصار را پیدا کرد و از حمل آن الفاظ بر مفاهیم جدید اجتناب کرد، مطلبی واضح و روشن و مورد قبول برای بنده و هر طلبهای است که مختصر آشناییای با روش فقه و فقاهت دارد. لکن بحث در مصادیق این موضوع است و این که ایشان، شتابزده، هر مفهومی را نو میانگارند و با حربه مدرن و نو بودن مفاهیم، سعی در کنار گذاردن متون دینی در تبیین روابط اجتماعی را دارند. بنابراین، پیشنهاد میشود به جای پرداختن به کبرای قضیه که مورد توافق همه است، سعی در اثبات جدید بودن مفاهیمی چون «بهره»، «سطح عمومی قیمتها»، «تورم»، «قیمتهای نسبی»، «حجم پول» و...، که نظریه تفاوت ربا و بهره بر آن استوار است، شود و از طرح مثالهایی چون مفهوم بردهداری، ثروت در زمان ارسطو و... که هیچ ربطی به جدید بودن مفاهیم مورد نیاز در نظریه مزبور ندارد اجتناب شود. و بر همین اساس با صراحت اعلام میدارم که اصل بحث معرفتشناسی جناب آقای غنینژاد را کاملا قبول دارم، لکن تطبیق آن بر بحث ربا و بهره را ناقص و غلط میدانم و فکر میکنم خیلی از مفاهیمی که ایشان نو میپندارند نو نیستند و آیات و روایات ربا کاملا بر آنها منطبق است.
● اشکالات نظریه
اشکال اول: ارائه تعریف ناقص از ربا
چنانکه گذشت، سنگ بنای اصلی نظریه تفاوت ربا و بهره، تعریفی است که نظریهپرداز از ربا دارد و آن را به «درآمد قطعی از پیش تعیین شده» تعریف میکند و جالب این است که ایشان در مقاله دوم، این تعریف را «تعریف مورد قبول و رایج ربا» میدانند و از این که من در مقاله سابق این تعریف را قبول نکردهام تعجب کردهاند. کاش ایشان توضیح میدادند که این تعریف رایج ربا را از کدام کتاب فقهی، تفسیری یا حدیثی معتبر برداشت کردهاند.
شکی نیست که گفتگو در تعریف ربایی است که اسلام در هزار و چهارصد سال پیش اقدام به تحریم آن کرده و با صدور آیات و روایاتی مقصود خود را بیان کرده است. پس برای شناخت آنچه اسلام به عنوان ربا حرام کرده، باید به سراغ آیات و روایات و کلام مفسران و محدثان و فقیهان رفت و اگر چنین کنیم خواهیم دید که به اتفاق همه، «ربا عبارت است از این که شخصی مالی را به دیگری قرض دهد و با او شرط کند که زیادتر از آنچه قرض کرده برگرداند; اعم از این که مقدار آن زیاده قطعی و ثابتباشد یا نه». و برای اثبات این تعریف به نمونههایی از آیات و روایات و کلام فقها بسنده میکنم:
الف) قرآن; خداوند متعال در سوره بقره میفرماید: «وان تبتم فلکم رؤوس اموالکم»; (۱۲) یعنی اگر از رباخواری توبه کردید حق دارید اصل مالتان را (که قرض دادهاید) بگیرید. به اعتقاد مفسران، این آیه بیان میدارد که شرط توبه از ربا، اکتفا کردن به اصل مال قرض داده شده است و گرفتن هر نوع زیادی رباست. (۱۳)
ب) حدیث; امامان معصوم(ع) در روایات متعددی به تبیین و توضیح ربای محرم پرداختهاند. برای مثال، امام صادق(ع) در این باره میفرماید: «...و اما الربا الحرام فهو الرجل یقرض قرضا ویشترط ان یرد اکثر مما اخذه فهذا هو الحرام»; (۱۴) یعنی ربای حرام عبارت است از این که فردی به دیگری قرض دهد و شرط کند که بیشتر از آنچه گرفته برگرداند. این همان ربای حرام است.
ج) فقه; در کتابهای متداول فقهای بزرگوار اسلام نیز هر نوع زیادهای ربا به حساب آمده است. برای مثال، حضرت امام خمینی در تحریرالوسیله میفرماید: «لایجوز شرط الزیادة بان یقرض مالا علی ان یؤدی المقترض ازید مما اقترضه سواء اشترطاه صریحا او اضمراه بحیث وقع القرض مبنیا علیه وهذا هو الربا القرضی المحرم الذی ورد التشدید علیه، ولا فرق فی الزیادة بین ان تکون عینیة کعشرة دراهم باثنی عشر او عملا کخیاطة ثوب له، او منفعة او انتفاعا کالانتفاع بالعین المرهونة عنده...» (۱۵) ; در عقد قرض شرط زیاده جایز نیست; به این که مالی را قرض دهد به شرط این که قرضکننده بیشتر از آنچه قرض کرده بپردازد. و در این مساله فرق نمیکند که صریحا شرط کرده باشند یا آن را در نیت و باطن داشته باشند، به طوری که قرض بر آن پایه واقع شود و این همان ربای قرضی حرامی است که شرع نسبتبه آن سختگیری کرده است. و همچنین فرق نمیکند که زیاده عینی باشد مانند این که ده درهم را به دوازده درهم قرض دهد، یا کاری باشد مانند دوختن لباس برای قرضدهنده، یا منفعت و انتفاع بردن باشد مثل استفاده کردن از عین رهنی که نزد اوست....
و جالب این که در برخی متون فقهی و روایی بر اموری که دارای ماهیت متغیری هستند، ربا اطلاق شده است. برای مثال، در روایتی اسحاق بن عمار از امام موسی بن جعفر نقل میکند: «از امام(ع) در مورد مردی سؤال کردم که مبلغی از یکی قرض گرفته، هراز چند گاهی مقداری از سود حاصل از به کارگیری آن پول را به قرضدهنده میدهد; از ترس این که مبادا قرضش را طلب کند، بدون این که بین آنان چنین شرطی بوده باشد. امام فرمودند: مادامی که شرطی و تعهدی در کار نباشد اشکال ندارد.» (۱۶) مطابق این روایت، قرضکننده بخشی از سود را هراز گاهی به قرضدهنده میپردازد; یعنی نه اصل پرداخت قطعی است و نه مقدار آن ثابت و از پیش تعیین شده است. چون ممکن است تا مدتی اصلا نپردازد و از طرفی سود عادتا پدیده کاملا متغیری است. ولی در عین حال امام(ع) میفرماید مادامی که شرط نکردهاند اشکالی ندارد و مفهوم آن این است که اگر شرط کنند ربا خواهد بود.
در کلام امام خمینی نیز حتی شرط استفاده از رهن، که نوعا غیر قطعی و غیر قابل پیشبینی است، ربا به حساب آمده است. برای مثال، وقتی که کسی در مقابل قرض، اسب یا اتومبیل خود را پیش قرضدهنده گرو میگذارد اگر قرضدهنده بگوید به این شرط به تو قرض میدهم که هر وقت احتیاج پیدا کردم از اسب یا اتومبیل تو استفاده کنم، طبق تعریف فقها اشتراط چنین استفادهای رباست; با این که ممکن است تا زمان پرداخت قرض اصلا نیازی برای استفاده پیش نیاید و بر فرض هم پیش آید مقدار آن از قبل قابل پیشبینی نیست.
خلاصه این که اگر جناب آقای غنینژاد قصد دارند تفاوت میان بهره و ربایی را که اسلام تحریم کرده بیان کنند ربای اسلام این است که توضیح دادیم. اما اگر قصد دارند تفاوت میان بهره و ربایی را که ارسطو تعریف کرده یا فلان اقتصاددان در مورد آن اظهار نظر کرده یا خود ایشان میپسندند که تعریف ربا چنان باشد، بحث کنند، حرفی نیست; هر طور مایلند نظریهپردازی کنند.
● معمای کاهش ارزش پول
یکی از مسائل مهم و پیچیده ربا مساله جبران کاهش ارزش پول در دیون نقدی است. روشن نبودن زوایای فقهی این بحثبرای آقای غنینژاد باعثشده که ایشان تعریف صحیح ربا را قبول نکنند. بر این اساس، ابتدا توضیح مختصری در این باره میدهم: مطابق تعریفی که ارائه شد کسی که به دیگری قرض میدهد حق دارد تنها مثل آنچه را که قرض داده مطالبه کند و مطالبه زیاده رباست. این تعریف در مورد اموال حقیقی روشن است; اما در مورد پول خصوصا پولهای اعتباری که به مرور زمان ارزش آنها کاسته میشود این سؤال پیش میآید که برگرداندن یا مطالبه «مثل» در مورد آنها چگونه است. به عبارت دقیقتر، در مورد پولهای اعتباری دو مثل مطرح است: یکی «مثل» اسمی که عبارت از عدد و رقمی است که روی اسکناس چاپ شده و دیگری قدرت خریدی که پول حاکی از آن است. وقتی کسی به دیگری قرض میدهد با این عمل خود اسکناسهایی را به دیگری تملیک میکند و حق دارد در سررسید مثل آنها را مطالبه کند; سؤال این است که کدام مثل را حق دارد مطالبه کند. مثل از جهت عدد و رقم یا مثل از جهت قدرت خرید؟
در حل این مساله فقها دو مبنا دارند که نتایج مختلفی دارد:
الف. مبنای عرفی و حقوقی. اکثر فقها در حل مساله فوق، مبنای عرفی و حقوقی را در پیش گرفتهاند، عامه مردم گرچه کاملا متوجه هستند که پولهای امروز ارزش حقیقی و استعمالی ندارد و تنها وسیله مبادله است و تنها ارزش آنها ارزش مبادله است، لکن در انجام معاملات، همان اعداد و ارقام چاپ شده بر روی اسکناس را قصد میکنند; یعنی وقتی کالایی را به هزار تومان میخرند قصدشان پرداخت همان هزار تومان است و وقتی به کسی صدهزار تومان قرض میدهند قصد انتقال صدهزار تومان را دارند; همچنان که وقتی کالایی را به ده هزار تومان نسیه میفروشند قصد دارند بعد از شش ماه ده هزار تومان بگیرند و در هیچ یک از این موارد توجهی به مساله قدرت خرید و ارزش حقیقی اسکناس ندارند. مبنای حقوقی مساله نیز همین است; در تمام دنیا اگر کسی به دیگری قرض با بهره یا بدون بهره بپردازد یا به کسی کالایی را نسیه بفروشد و بدهکار بخواهد در سررسید مقرر، بدهی خود را بپردازد طلبکار حق دارد تنها همان مبلغ اسمی را که توافق کردهاند بگیرد و حق ندارد به ادعای این که بعد از قرارداد شرایط تورمی پیش آمده و ارزش پول وی کاهش پیدا کرده، تقاضای مازاد کند. و بر همین اساس است که در حسابهای جاری بانکها، اگر سپردهگذاری به هر دلیل تا مدت زیادی از موجودی حسابش استفاده نکند نمیتواند به بهانه تورم تقاضای مبلغ زیادی کند. حتی در حسابهای پسانداز کوتاه مدت که در بانکهای متعارف دنیا برای صاحبان آنها بهره پرداخت میشود صاحبان وجوه تنها حق دارند مبالغ اسمی و بهرهای که بانک در ابتدای دوره تعیین کرده بگیرند; هرچند که در طول دوره مالی، نرخ تورم بهره مذکور را خنثی کند یا از آن بالاتر رود. به همین دلیل در خیلی از مواقع اتفاق میافتد که وجوه دریافتی سپردهگذاران پسانداز کوتاه مدت از جهت قدرت خرید پایینتر از وجوه سپردهگذاری شده است و در حقیقت آنان از این جهت متضرر میشوند. برای مثال، نمودار زیر بهره دریافتی صاحبان پسانداز کوتاه مدت بانکهای آلمان را در مقایسه با نرخ تورم نشان میدهد.
از مقایسه این نمودار با نمودارهای سابق کاملا روشن میشود که بانکهای آلمان در مدت ۲۲ سال، در مورد بهره دریافتی خود از ناحیه وامها و اعتبارات بانکی چنان عمل کردهاند که در دهه هفتاد، دستکم ۳درصد و به طور متوسط ۸/۴درصد و در دهه هشتاد، دستکم ۶درصد و به طور متوسط ۸/۷درصد، بهره واقعی دریافت کردهاند و همین ارقام را با کسر ۱ الی ۵/۱ درصد در اختیار سپردهگذاران مدتدار که به قصد کسب درآمد در بانکها سپردهگذاری میکنند قرار دادهاند. اما در مورد سپردهگذاران پسانداز کوتاه مدت چنان عمل شده که جز در سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۸ در بقیه سالها صاحبان پسانداز، قدرت خرید پولشان را از دست داده و متضرر شدهاند.
پس یکی از مبانی مساله کاهش ارزش پول، مبنای عرفی و حقوقی است که امروزه مورد قبول و عمل همه مردم دنیا و محاکم قضایی و حقوقی است و اکثر فقهای اسلام نیز مطابق آن فتوا میدهند و نتیجهاش این است که اگر کسی به دیگری قرض دهد یا به او جنس نسیهای بفروشد، در سررسید مقرر حق دارد تنها همان مبلغ اسمیای را که قرض داده یا در مقابل آن، کالایش را فروخته، مطالبه کند و هیچ گونه حق مطالبه زیاده به عنوان تورم و امثال آن ندارد.
شایان ذکر است که قائلان به این مبنا از میان فقها، همانند مردم و حقوقدانان، هیچ غفلتی از آثار سوء تورم و کاهش قدرت خرید طلبکار و متضرر شدن او ندارند ولکن همه اینها را حمل بر تحولات بازار و تغییر شرایط اقتصادی میکنند و تضرر او را همانند تضرر تاجری میبینند که اقدام به خرید کالایی میکند و بعد از مدتی در اثر تغییر شرایط اقتصادی، قیمت آن کاهش مییابد و یا با پیشبینی قیمتهای آینده اقدام به پیشخرید کالایی میکند و در سرسید، قیمت نقد کالا کمتر از قیمت پیشخرید آن میشود.
خلاصه آن که، قائلان به این مبنا، اعم از فقهای اسلام و حقوقدانان دنیا، همه موارد فوق را براساس اصل ارتکازی «ثبات دیون» حل کرده، هر نوع تضرری را حمل بر تضرر ناشی از تحولات بازار میکنند.
ب. مبنای حقیقی و اقتصادی. شرایط تورمی دهههای اخیر در کشورهای اسلامی، خصوصا تورمهای سه رقمی کشورهای ترکیه و لبنان و تورمهای نسبتا بالای ایران از سالهای ۱۳۵۰ به بعد، این گرایش را در میان برخی از فقها پدید آورد که به مساله پول، نه به صورت نگرش عرفی تسامحی، بلکه به صورت موضوعی تخصصی نگاه کنند و تحولات آن را نه تنها ناشی از تغییرات طبیعی بازار، بلکه عمدتا ناشی از سیاستهای پولی انبساطی دولتمردان و مسئولان بانکهای مرکزی بدانند. در نتیجه، پول را از دایره مثلیات عرفی خارج کرده، از مثلیات حقیقی و اقتصادی قلمداد نمودند. این فقها برای ارزش اسمی پولها که بر روی اسکناس چاپ میشود بهایی قائل نیستند و آنها را تنها نمادهای ترتیبی میدانند و عمده توجهشان را به قدرت خرید پول و ارزش حقیقی مبادلهای آن معطوف میدارند. در نتیجه، معتقدند کسی که به دیگری مبلغ یک هزار تومان قرض میدهد، در حقیقتبا این رقم نمادی، قدرت خریدی را منتقل میکند و قرضکننده در سررسید مقرر بایستی مثل آن قدرت خرید را برگرداند. و در مقام عمل معتقدند که قرضدهنده و قرضکننده حق ندارند قبل از سررسید روی رقم خاصی توافق کنند، بلکه باید صبر کنند و در پایان مدت، متناسب با تورم تحقق یافته، به قدری به مبلغ اسمی اضافه کنند که کاهش قدرت خرید آن جبران گردد; گرفتن هر زیاده دیگری ربا و حرام خواهد بود.
البته نظریههای فقهای بزرگوار اسلام منحصر در این دو نظریه نیست و مطابق تحقیقی که نویسنده دارد، دستکم پانزده نظریه دیگر در این مساله وجود دارد که طرح و بررسی آنها احتیاج به تحقیق مفصلی دارد; لکن از جهت نتایج، یا به یکی از آن دو نظریهای که ذکر گردید منتهی میشوند و یا حد وسطی از آن دو میباشند. برای مثال، برخی از فقها در تورمهای متعارف چند درصدی، قائل به نظریه نخست و در تورمهای فاحش دوسه رقمی، قائل به نظریه دومند. برخی دیگر، بین تورمهای ناشی از تحولات حقیقی اقتصاد و تحولات ناشی از سیاست انبساطی پولی تفکیک کرده، تنها جبران کاهش ارزش پول ناشی از سیاست پولی را مجاز میدانند. گروه دیگری از فقها، بین سررسیدهای مورد توافق و سررسیدهای معوقه تفصیل داده، معتقدند که اگر بدهکار در سررسید مقرر بدهی خود را بپردازد نیازی به جبران کاهش ارزش پول نیست، اما اگر بازپرداختبه تعویق افتد لازم است جبران گردد. و گروه دیگری بین سررسیدهای کوتاه مدت چند ماهه یا یک ساله که تورم انتظاری قابل پیشبینی است، و سررسیدهای بلند مدت یا دیون بدون سررسید مانند مهریه فرق گذاشته، معتقدند که در دسته اول نیازی به جبران کاهش ارزش پول نیست ولی در دسته دوم و سوم باید جبران شود.
چنانچه در اول بحثبیان شد، ابهام فقهی مساله برای جناب غنینژاد نگرانیها و لغزشهای زیادی پیش آورده; به طوری که این امر در جایجای مقاله اول و دوم ایشان به چشم میخورد. برای مثال، در مقاله دوم میگوید:
«در دنیای امروز اکثر قریب به اتفاق وامها پولی است و پول کالایی مدتهاست که منسوخ شده و همه پولها امروزه پولهای اعتباری است. واضح است که ارزش پول اعتباری را صرفا براساس قدرت خرید آن یا ارزش نسبی آن در برابر کالاها و خدمات میتوان اندازه گرفت. زمانی که تورم وجود دارد یا قیمتهای نسبی تغییر مییابد، قدرت خرید پول یا ارزش آن تغییر مییابد. اگر قرض به صورت کالا یا پول کالایی داده شود همچنان که در ایام قدیم رایجبود اندازهگیری «چیزی زیادی بر اصل قرض» آسان است، اما اگر قرض به صورت پول اعتباری باشد مساله متفاوت خواهد بود. چون ممکن است وامدهنده بهرغم آن که ظاهرا «چیزی زیادی بر اصل قرض» میگیرد در عمل چیز کمتری عایدش شود. زیرا ارزش پول در اثر تورم و نیز تغییر قیمتهای نسبی ممکن است کاهش یافته باشد.» (۱۸)
در جای دیگری میگویند:
«سؤال اینجاست که آقای موسویان با آن که در انتهای مقاله خود به ظالمانه بودن روابط ربوی اشاره کردهاند و ظاهرا قبول دارند که فلسفه احکام مربوط به ربا چیزی جز نفی روابط ظالمانه میان انسانها نیست، چگونه درباره ظلمی که ممکن است از صفر کردن نرخ بهره اسمی ناشی شود، سخنی نمیگویند؟ وقتی که قرضالحسنهای را به شکل پول اعتباری از کسی دریافت میکنیم و پس از مدت زمانی که طی آن سطح قیمتها افزایش یافته، همان مبلغ اسمی را به او باز میگردانیم آیا در حق او ظلمی روا نداشتهایم؟» (۱۹)
در زمینه مطالب فوق چند پاسخ ارائه میدهیم:
پاسخ نخست: ایشان همانند تعریف ربا، در شناخت قرضالحسنه و جایگاه آن در نظام اقتصادی اسلام نیز اشتباه کردهاند. زیرا خیال میکنند که قرض بدون بهره یا قرضالحسنه جایگزین تمام معاملاتی است که در نظام سرمایهداری از طریق قرض با بهره صورت میگیرد; در نتیجه، نگران پدید آمدن روابط ظالمانهای میگردند که در عبارتشان گذشت. در حالی که مطابق روایات مربوط به قرضالحسنه، موضوع آن در خصوص نیازهای جزئی و مقطعی است; مثل کسی که به خاطر گرفتاری قادر به تامین مایحتاج زندگی نیستیا برای معالجه و درمان، نیازمند مبلغی است، یا کشاورزی که محصولش آفت دیده یا به موقع نرسیده و یا کسی که قصد ازدواج دارد و امثال این موارد. اما امور کلیای چون سرمایهگذاری در زمینههای تولیدی و تجاری و یا احادث مسکن و امثال آن، خارج از مضمون این روایات است. (۲۰) برای مثال، در روایتی میخوانیم:
امام موسی بن جعفر(ع) فرمودهاند: «من طلب الرزق من حله فغلب فلیستقرض علی الله عزوجل و علی رسوله»; (۲۱) کسی که از راه حلال دنبال روزی رود و در تنگنا قرار بگیرد، بر خدا و رسول خدا کرده، توکل قرض کند.
نکات آموزنده زیادی در این حدیث وجود دارد که دقیقا جایگاه قرضالحسنه را در نظام اقتصادی اسلام نشان میدهد و آن این که، فرد مسلمان باید ابتدا به سراغ کسب روزی از راههای حلال شرعی برود و اگر نتوانست، به امید این که در آینده خداوند گشایشی در زندگی وی فراهم خواهد ساخت استقراض کند. و اگر به این امید استقراض کرد و قادر به پرداخت آن نبود یا از دنیا رفت، مطابق این روایت و روایات دیگر، بر عهده رسول خدا و حاکم اسلامی است که بدهی وی را از محل مصارف زکات بپردازد. (۲۲)
و به جهت همین نکات است که میبینیم در روایات اسلامی ثواب قرض گاهی بالاتر از ثواب انفاق بیان شده است. در حدیثی از رسول الله(ص) میخوانیم: «رایت مکتوبا علی باب الجنة الصدقة بعشرة والقرض بثمانیةعشر»; (۲۳) دیدم که بر در بهشت نوشته شده بود صدقه دادن ثواب ده برابر و قرض دادن ثواب هیجده برابر دارد.
بنابراین، قرضی که در اسلام به عنوان قرضالحسنه توصیه شده و این قدر ثواب برای آن در نظر گرفته شده، مربوط به نیازهای معیشتی مقطعی است که در آن، قرضدهنده به قصد خیرخواهی مبلغی را در اختیار برادر مؤمن خویش میگذارد و از جهت زمان نیز مقید به وقتخاصی نیست و هر وقتبخواهد میتواند قرض خود را مطالبه کند; هرچند سفارش شده که تا زمان پیدا شدن گشایش برای قرضگیرنده صبر کند; همچنان که به قرضگیرنده توصیه شده که در اولین فرصت ممکن دین خود را بپردازد. پس هیچ یک از آن نگرانیهایی که جناب دکتر غنینژاد در مورد قرضالحسنه تصور کردهاند پیش نمیآید. چون اولا، قرضها از جهت مقدار، کم و از جهت زمان، کوتاه مدت خواهند بود و ثانیا، قرضدهنده هر وقت احساس کرد که در شرایط تورمی متضرر میشود میتواند قرض خود را پس بگیرد.
و اما برای تامین سرمایه جهت فعالیتهای اقتصادی، اگر چه اسلام قرض بدون بهره را ممنوع نکرده، لکن آن را توصیه نیز نکرده است و راه حل این موارد را متناسب با موضوع سرمایهگذاری عقودی چون مشارکت، مضاربه، مزارعه، مساقات، اجاره، جعاله و صلح قرار داده است; که مشکله تورم و کاهش ارزش پول در مورد آنها از اساس منتفی است. چرا که در این قراردادها دارایی صاحبان سرمایه از همان آغاز تبدیل به کالاهای حقیقی سرمایهای میگردد که ارزش حقیقی خودشان را در شرایط تورمی حفظ میکنند. در نتیجه، نه صاحبان سرمایه و نه صاحبکاران اقتصادی و کارفرمایان، هیچ یک مشکلی نخواهند داشت. و از این جهت اقتصاد اسلامی برتری قابل ملاحظهای بر نظام سرمایهداری دارد که درجای خود بحثشده است. (۲۴)
پاسخ دوم: برخلاف تصور ایشان، معضل تورم و کاهش ارزش پول و مشکلات پدید آمده از ناحیه آن، اختصاصی به اسلام و قرضالحسنه اسلام ندارد. امروزه در تمام دنیا، حتی در کشورهایی که نظام بهره را مجاز میدانند، قراردادهای مختلف پولی و مالی بین افراد و مؤسسات منعقد میگردد و بعد، به جهت تورم و کاهش ارزش پول، یکی از طرفین معامله متضرر میگردند. و هنوز نیز راه حل مشخصی برای این معضل پیدا نکردهاند. برای مثال، در سپردههای دیداری بانکها (هر ماهیتی که برای آنها در نظر بگیرید) صاحبان حسابهای دیداری، وجوه خود را سپردهگذاری میکنند; این وجوه، هر مدت زمانی که در بانک بماند، آنها تنها حق دارند مبلغ اسمی آن را مطالبه نمایند. در مورد سپردههای پسانداز کوتاه مدت، صاحبان حساب تنها حق دارند اصل وجوه به اضافه بهره مقرر را مطالبه نمایند و حال آن که در اکثر موارد بهره مذکور کمتر از نرخ تورم است. همین طور در فروشهای نسیه و اقساطی، فروشنده حق دارد در سررسید مقرر، تنها همان مبلغ اسمی را که توافق کردهاند دریافت کند; هرچند بعد از معامله، تورم غیر منتظرهای رخ داده باشد یا قیمت نسبی کالای فروخته شده افزایش چشمگیری پیدا کرده باشد. و یا در سپردههای مدتدار و وامهای بانکی، اگرچه نرخ بهره را چنان تنظیم میکنند که تورم انتظاری را پوشش داده، چند درصدی نیز بهره واقعی به دست آید، لکن در عمل ممکن است نرخ تورم چنان بالا رود که نرخ بهره واقعی منفی گردد. در همه این موارد، تورم موجب ضرر و خسارت میگردد، لکن چنانکه گذشت، مطابق اصل ارتکازی «ثبات دیون» و هماهنگی و وحدت رویه در محاکم حقوقی و حسابرسی مالی هیچ توجهی به ضرر و خسارت مذکور نمیشود و همه آنها به حساب ضررهای ناشی از تحولات بازار گذاشته میشود. و این نکته برای دکتر غنینژاد و دیگر کسانی که هرگونه تحولات اقتصادی را خارج از اراده اشخاص، و حتی دولتها، میدانند و هرگونه ناملایمات ناشی از تحولات بازار و حتی ورشکستگیها را عین عدالت مینامند، باید بیشتر قابل هضم باشد. چرا که ایشان معتقدند:
«واقعیت این است که نظام اقتصادی مدرن اساسا نظام مبتنی بر رقابت است. رقابت، خواه ناخواه برنده و بازنده دارد و ورشکستگی برخی از بنگاهها جزئی از منطق نظام بازار یا به عبارتی، بخشی از نتایج از پیش پذیرفته شده قواعد بازی (رقابت) است.» (۲۵)
پاسخ سوم: اگر ایشان این قدر نسبتبه اسلام حساس و علاقهمند هستند که میخواهند کوچکترین ضرری از ناحیه تورم و کاهش ارزش پول، نسبتبه کسانی که مبالغی اندک برای رفع گرفتاری برادران مؤمن خویش قرضالحسنه دادهاند پیش نیاید (هرچند ضررهای چندین برابر آن، چون ورشکستگی برخی از بنگاهها در نظام سرمایهداری، به نظر ایشان منطقی و قابل دفاع است) میتوانند در بحث فقهی کاهش ارزش پول، به تبع برخی از فقها، مبنای حقیقی و اقتصادی را انتخاب کرده، بگویند مقصود از «مثل» در استقراض پولهای اعتباری، «مثل» از جهت قدرت خرید است. لکن این امر، هیچ تغییری در تعریف ربا ایجاد نمیکند. چرا که ربا از نظر این گروه از فقها نیز عبارت است از اشتراط هر نوع زیاده بر مثل آنچه قرض داده است; با این تفاوت که این گروه، مثل را در پول اعتباری به قدرت خرید میدانند.
روشن است که در بحث کاهش ارزش پول، هر مبنای فقهی را که اتخاذ کنیم مجوزی برای گرفتن «بهره»، خصوصا «بهره بانکی»، نخواهد شد. چرا که حتی در حدیترین مبنای فقهی، که معتقدند هرگونه کاهش ارزش پول قابل جبران است، میگویند قرضدهنده حق ندارد حین قرارداد زیادهای را شرط کند; بلکه باید صبر کنند و قرضگیرنده در سررسید مقرر (زمان برگرداندن قرض)، متناسب با تورم تحقق یافته در آن فاصله زمانی (مدت قرض)، مثل قدرت خرید را بپردازد. بنابراین، بهره از پیش تعیین شده خصوصا بهره وامها و اعتبارات بانکی، که نوعا چنان تعیین میشود که چند درصد بیشتر از تورم تحقق یافته باشد، مجاز نیست و ربا خواهد بود.
● نتایجبحث تعریف ربا
از مطالبی که گذشت میتوان نتایج زیر را به دست آورد:
۱) تعریف ربا به «درآمد قطعی از پیش تعیین شده»، که نظریهپرداز آن را تعریفی رایج میداند، هیچ مستند قرآنی، روایی، فقهی و تفسیری ندارد، بلکه آن یکی از انواع رباست و براساس آیات و روایات و مطابق تعریف فقها، اشتراط هر نوع زیادهای در عقد قرض رباست. قرضدهنده حق دارد تنها مثل آنچه را که قرض داده مطالبه کند.
۲) مساله کاهش ارزش پول در اثر تورم هیچ اشکالی در تعریف صحیح ربا به وجود نمیآورد. در نهایت، طبق برخی مبانی در استقراض پولهای اعتباری، مقصود از مثل، مثل از جهت قدرت خرید است نه ارزش اسمی پول. در نتیجه، در این موارد نیز قرضدهنده تنها حق مطالبه مثل آنچه را که قرض داده دارد، نه چیزی دیگر. بنابراین، بر فرض هم که این مبنا را در مساله کاهش ارزش پول بپذیریم، مجوزی برای گرفتن بهره، که پدیدهای غیر از تورم و کاهش ارزش پول است، نمیشود.
۳) بر فرض که ربا را به «درآمد قطعی از پیش تعیین شده» تعریف کنیم، این امر اختصاصی به اقتصادهای سنتی ندارد، بلکه در اقتصادهای کاملا مدرن و پیشرفتهای چون آلمان نیز تحقق مییابد. مطابق آمارهای بانک مرکزی آلمان (که قبلا گذشت) دیدیم که بانکهای آلمان میتوانند با پیشبینی نرخهای تورم، بهره اسمی وامها و اعتبارات را چنان تنظیم کنند که به درآمد قطعی از پیش تعیین شده دستیابند و با کم کردن ۱ تا ۵/۱ درصد از بهره مذکور، بقیه را در اختیار سپردهگذاران مدتدار قرار دهند و برای آنان نیز درآمد قطعی از پیش تعیین شده به ارمغان آورند.
۴) چنانچه در تمام کتابهای اقتصاد پول و بانکداری آمده، یکی از اهداف نظام بانکی و سیاست پولی، تثبیتسطح عمومی قیمتهاست. (۲۶) و اگر روزی نظام بانکی به این هدف برسد یا به آن نزدیک شود تغییرات سطح عمومی قیمتها یا صفر میشود و یا از رشد منظم و منطقی که برای بانکها قابل پیشبینی استبرخوردار خواهد شد و به تبع آن، «درآمد قطعی از پیش تعیین شده» براحتی قابل حصول خواهد بود. در نتیجه، نظریه «تفاوت ربا و بهره بانکی» به پایان عمر خود خواهد رسید; چرا که برای بانکها و سپردهگذاران بلند مدت که قصد خرید و فروش کالاهای خاصی را ندارند و تنها با هدف کسب درآمد پولی، وام و اعتبار داده یا سپردهگذاری مدتدار میکنند، تنها تغییرات سطح عمومی قیمتها و کاهش ارزش پول مطرح است و تغییرات قیمتهای نسبی ملاک نیست.
▪ اشکال دوم: ارائه تصویری ناقص از اقتصاد صدر اسلام
دومین اشتباه عمده جناب دکتر غنینژاد، در مقایسه اقتصاد مدرن جوامع کنونی با اقتصاد صدر اسلام است. ایشان تفاوت اصلی این دو اقتصاد را در ثبات کامل سطح عمومی قیمتها و قیمتهای نسبی در صدر اسلام و تغییرات مستمر و معنیدار آن دو، در اقتصادهای مدرن میدانند و نظریه خود را بر این تفاوت استوار میکنند:
«ربا تنها در جوامع با اقتصاد معیشتیسنتی قابل تصور است. زیرا در این جوامع به علت این که روابط مبادلهای پولی در حاشیه فعالیتهای اصلی تولیدی قرار دارند، و نیز به علتبطئی بودن تحرک اجتماعی و اقتصادی، و کندی بسیار زیاد تحولات فنی و تکنولوژیک، تغییرات در قیمتهای نسبی و نیز سطح قیمتها حتی در درازمدت بسیار ناچیز است. تنها در چنین شرایطی است که بازدهی اسمی و واقعی پول یکی میشود و تعریف ربا معنی خود را پیدا میکند. اما در نظام اقتصادی مبتنی بر بازار که قیمتهای نسبی، میل نهایی به پسانداز، و بازدهی نهایی سرمایه به علت دگرگونی ذائقههای مصرفکنندگان، تحرک شدید عوامل تولید و تحولات سریع فنی و تکنولوژیکی، دائما در حال تغییرند، هیچ معامله مالی با بازده ثابتیا از پیش تعیین شده ممکن نیست... به این ترتیب میتوان گفت آنهایی که ربا و بهره را یکسان میانگارند، دچار خطای معرفتشناختی (اپیستمولوژیک) فاحشی شدهاند; یعنی مفهومی را که در شرایط کاملا معین و خاصی قابل تصور استبه وضعیت کاملا متفاوتی که در آن تصور چنین مفهومی ممتنع است تعمیم دادهاند.» (۲۷)
حال، اگر بتوانیم نشان دهیم که اقتصاد صدر اسلام با وجود داشتن دهها اختلاف قابل بحثبا اقتصاد مدرن، از جهت تغییر قیمتهای نسبی و سطح عمومی قیمتها با آن اشتراک دارد، نظریهپرداز محترم باید یکی از دو نتیجه زیر را بپذیرد: یا باید قبول کند که در اقتصاد صدر اسلام نیز همانند اقتصادهای مدرن، امکان تحقق ربا وجود نداشت و قرآن کریم یک پدیده ذهنی و غیرممکن را حرام کرده بود، و یا باید قبول کند که تعریفی که از ربا انتخاب کرده اشتباه و ناقص است; و در هر حال، نظریه باطل میشود.
لکن قبل از بیان جواب، تذکر نکاتی را برای فهم صحیح مساله لازم میدانم و فکر میکنم که عامل اصلی لغزش جناب دکتر غنینژاد بیتوجهی به همین مسائل بوده است.
۱) علومی جدید با مسائلی کهن
مطالعه تاریخ علم نشان میدهد که با گسترش قضایا و نظریههای علمی، اندیشمندان مسائل هم سنخ را کنار هم قرار داده، علم جدیدی بنیان مینهادند و بعد از مدت زمانی چه بسا علم واحدی به علوم متعدد تقسیم میگردید. در نتیجه، هر علم جدیدالتاسیسی در واقع شاخهای از علم سابق بود. این رویه هم اکنون نیز ادامه دارد و هر ساله شاهد جدا و مستقل شدن علوم از همدیگر هستیم. جناب دکتر غنینژاد، گرچه منکر اصل این نکته نیستند و تلویحا آن را قبول دارند، لکن شیفتگی ایشان نسبتبه نونگری موجب شده که اصالت را بر نو بودن گذاشته، خود را بینیاز از هر گونه تحقیقی بدانند. از این رو، میگویند:
«اقتصاد، علمی جدیدالتاسیس و دارای تاریخی کمتر از چند صد سال است; مفاهیم اصلی آن در چارچوب اندیشه مدرن شکل گرفتهاند و از این رو دارای منزلت معرفتی معینی هستند که بهرغم اشتراک لفظی در برخی موارد، اساسا با مفاهیم قدیمی تفاوت دارند.» (۲۸)
شاید اگر ایشان فرصت میکردند و نگاهی دوباره به کتابهای تاریخ عقاید اقتصادی میانداختند، میدیدند که چقدر از مسائل علم جدیدالتاسیس اقتصاد، قرنها قبل از آن که آدام اسمیت (پدر علم اقتصاد) متولد شود بین اندیشمندان مطرح بوده است. به عنوان نمونه، عبارت کوتاهی را از کتاب تاریخ عقاید اقتصادی، نوشته دکتر تفضلی نقل میکنم: «... هرکس کتاب العبر ابن خلدون را که در هفت مجلد به چاپ رسیده و مقدمه آن را که به مقدمه ابن خلدون معروف است مطالعه کند نظریات و آرای اجتماعیاقتصادی ارزشمندی در آن خواهد یافت و به این نتیجه خواهد رسید که ابن خلدون چهارصد سال قبل از آدام اسمیت از مسائل مهم اقتصادی آگاهی داشته و آنها را مورد بحث قرار داده است.» (۲۹)
البته مقصود این نیست که همه مسائل و مفاهیم اقتصادی سابقه تاریخی دارند، چرا که خیلی از مفاهیم و مسائل جدید در علم اقتصاد پدید آمده اند; بلکه هدف این است که از نونگری شتابزده دوری کرده، به جای اظهار نظر کلی، به بحث درباره مفاهیم و مسائل به کار رفته در نظریه بپردازیم.
۲) کمی شدن مفاهیم
یکی از ویژگیهای قرن حاضر کمی کردن خیلی از مفاهیم و شاخصهای به کار گرفته شده در علوم است. گاهی ابزارها و رتبهبندیهای حسابی چنان کثرت استعمال پیدا میکند که گویا با خود مفهوم عجین شده است. برای مثال، مفهوم «تب» و صورت معقول آن شاید جزء نخستین ناراحتیهای جسمی باشد که برای حکیمان یونان باستان شناخته شد; لکن پیدایش ابزاری برای نشان دادن کمی درجه حرارت بدن انسان و بیان مداوم آن برحسب نماد خاصی (سانتیگراد)، چه بسا این توهم را برای محقق به وجود آورد که مفهوم تب داشتن و صورت معقول آن، مفهوم جدیدی است. چون طبیبان سابق وسیلهای برای اندازهگیری درجه حرارت بدن انسان نداشتند. متاسفانه چنین توهمی در برخی از مفاهیم اقتصادی برای جناب آقای غنینژاد پیش آمده است. ایشان میگویند:
«مفهوم سطح عمومی قیمتها ناظر بر شاخصگیری (قرار دادن یک سال مبنا برای مقایسه) و تعیین میانگین وزنی تغییرات قیمتهای کالاها و خدمات گوناگون موجود در جامعه است. آیا میتوان مدعی شد که این صورت معقول (سطح عمومی قیمتها) در اندیشههای انسانهای صدر اسلام نیز وجود داشته است؟... یکی از اشتباهات معرفتشناختی اساسی آقای موسویان این است که مفاهیم امروزی علم اقتصاد را به دنیای قدیم یا صدر اسلام تعمیم میدهند و این گونه القا میکنند که گویا این مفاهیم اقتصادی در آن زمان نیز وجود داشته و ابزار تحلیل و قضاوت انسانها بوده است.» (۳۰)
جناب آقای غنی نژاد حتما توجه دارند که برخی از مفاهیم، یک بیان بسیط عرفی دارد و یک بیان تفصیلی تخصصی. برای مثال، وقتی که یک فرد عادی دست روی پیشانی مریضی گذاشته و درجه حرارت بدن او را در مقایسه با حرارت بدن خویش بالا مییابد، اعلام میکند که این فرد تب دارد; وقتی هم که پزشکی با دماسنج دقیق خود درجه حرارت بدن مریض را به دست میآورد و در مقایسه با میانگین حرارت بدن فرد سالم، میبیند که چند درجه بیشتر است، او نیز اعلام میکند که وی تب دارد; با این تفاوت که او میتواند مقدار تب، خطراتی که مریض را تهدید میکند و راههای درمان را نیز بیان کند. در بحث «افزایش سطح عمومی قیمتها» نیز مساله دقیقا از همین قرار است. مردم و اندیشمندان اجتماعی از زمانی که مفهوم مبادله را شناختند، مخصوصا از زمانی که کالای خاصی به عنوان پول مطرح شد و بویژه از موقعی که پولهای فلزی به جریان افتاد، تغییر ارزش مبادلهای برخی از کالاها در مقابل هم یا در مقابل پول را کاملا میفهمیدند و در مقابل آن عکسالعمل نشان میدادند; چنانکه گران شدن همه یا اکثر کالاهای مورد نیاز را در اثر جنگهای طولانی یا حوادث طبیعی، همچون خشکسالی، سیل، بروز آفتهای کشاورزی و دامی، دقیقا متوجه بودند و با پوست و وشتخود احساس میکردند. به همین جهت است که یکی از دعاهای رایج مردم از زمانهای بسیار کهن، دعا برای فراوانی و ارزانی است. البته روشن است که شناخت آنان در مقایسه با اقتصاددانانی که امروزه با استفاده از ابزارهای خاص اقتصادی و با بهرهگیری از علم آمار و اقتصادسنجی، تصویر کمی و روشنی از تغییرات قیمتهای نسبی و سطح عمومی قیمتها ارائه میدهند بسیط بود، لکن از جهت مفهوم و صورت معقول آن، این دو با هم فرقی ندارند; همچنان که ممکن است در آینده روشهای دقیقتری برای سنجش تغییرات سطح عمومی قیمتها ابداع شود. خلاصه این که، فرق استبین پدید آمدن مفاهیم جدید با کشف روشها و ابزارهای دقیق برای سنجش تغییرات و کمی کردن مفاهیمی که در علوم به کار میروند.
۳) واژههایی نو با مفاهیمی کهن
گاهی به مرور زمان، الفاظی که برای انتقال مفاهیم به کار میروند عوض میشوند و گاهی برای انواع خاصی از یک مفهوم، واژههای جدیدی استعمال میشود و گاهی الفاظی از فرهنگ دیگری وارد شده، مترجمان ناآشنا به مفاهیم شناخته شده، آنها را در قالب واژههای مختلف ترجمه میکنند و این مسائل سبب لغزش برخی از محققان میگردد. جناب دکتر غنینژاد نیز در موارد متعدد، فعالیتهای بانکی اعم از سپردهگذاری و اعطای وام و اعتبار را مفاهیمی جدید و کاملا مغایر با روابط مالی دورانهای قدیم پنداشته، میگویند:
«نظام بانکداری براساس سپردهپذیری شکل میگیرد و ناظر بر مدیریت کارآمد نقدینگی است که بخشی از آن به صورت پول اعتباری توسط خود نظام بانکی ایجاد میشود. عمل سپردهگذاری را از لحاظ اقتصادی و حقوقی، نمیتوان با وامدهی یکسان تلقی کرد. سپردهگذار به بانک وام نمیدهد. بلکه اندوخته خود را به امانت نزد بانک میگذارد و هر زمان میتواند امانتخود را باز پس گیرد. عملیات بانکی صرفا وام دادن سپردههای موجود نیست، بلکه بانکدار با مسئولیتخود دستبه ایجاد پول اعتباری میزند و میکوشد مجموعه نقدینگی خود را با در نظر گرفتن عوامل متعدد به نحو کارآمدی اداره کند.» (۳۱)
در عبارات ایشان دو نکته قابل توجه است:
الف) ماهیتسپردههای بانکی
ایشان در تبیین ماهیت عمل سپردهگذاری میگویند:
«عمل سپردهگذاری را از لحاظ اقتصادی و حقوقی، نمیتوان با وامدهی یکسان تلقی کرد، سپردهگذار به بانک وام نمیدهد بلکه اندوخته خود را به امانت نزد بانک میگذارد و هر زمان میتواند امانتخود را باز پس گیرد.» (۳۲)
در ماهیتسپرده بانکی اقوال متعددی مطرح است; لکن دو نظریه از میان آنها معروف است: نظریه اول، سپرده بانکی را ودیعه یا امانت میداند و نظریه دوم، قرض. مطابق نظریه ودیعه، شخص به عنوان امانت پول خود را به بانک میسپارد تا هر وقت که بخواهد کل یا بخشی از آن را مسترد دارد، و مطابق نظریه دوم، شخص پول خود را به عنوان قرض به بانک میدهد و بانک متعهد میشود که عند المطالبه، کل یا بخشی از بدهی خود را به او برگرداند.
بهترین راه برای تشخیص ماهیتحقوقی سپرده بانکی، مقایسه ویژگیهای آن با هریک از ویژگیهای ودیعه و قرض است. بر این اساس، ابتدا ویژگیهای سپرده بانکی را بیان میداریم و سپس با بیان ویژگیهای هریک از ودیعه و قرض به قضاوت مینشینیم.
● ویژگیهای سپرده بانکی
با قطع نظر از قوانین خاص بانکهای مختلف، ویژگیهای سهگانه زیر در غالب بانکهای جهان (۳۳) در مورد سپردههای بانکی اعمال میشود:
۱) مبلغ سپردهگذاری شده به ملکیتبانک درمیآید و بانکدار حق هرگونه تصرفی در آن را دارد;
۲) بانک متعهد میشود که به محض مطالبه، کل یا بخشی از مبلغ سپردهگذاری شده را به صاحب سپرده و یا به هر کسی که او حواله میکند (در حسابهای جاری) مسترد دارد;
۳) بعد از عملیات سپردهگذاری، بانک ضامن کل آن است. بنابراین اگر وجوه مذکور تلف شود بانک باید مثل آن را به صاحب سپرده بپردازد; هرچند که در حفظ و نگهداری آن هیچ کوتاهی نکرده باشد.
● ویژگیهای ودیعه
با بررسی کتابهای فقهی و حقوقی، (۳۴) ویژگیهای زیر برای ودیعه به دست میآید:
یک. مال به ودیعه داده شده در مالکیت صاحب آن باقی است و ودیعهپذیر هیچ گونه حق مالکیتی نسبتبه آن ندارد;
دو. قبولکننده ودیعه حق هیچ گونه تصرفی، جز برای حفظ و نگهداری، در آن ندارد;
سه. اگر ودیعهپذیر در وظایف مربوط به خود کوتاهی نکند و خساراتی متوجه مال مورد ودیعه گردد وی ضمانت و مسئولیتی نخواهد داشت;
چهار. ودیعهپذیر باید عین آنچه را که گرفته به صاحب مال برگرداند.
روشن است که هیچ یک از این ویژگیهای چهارگانه، در سپردههای بانکی نیست; چرا که در سپردههای بانکی وجوهی که به بانک تحویل داده میشود به ملکیتبانک درمیآید و بانک هیچ تعهدی در مورد برگرداندن عین آنها ندارد، بلکه تنها متعهد به بازپرداخت مثل آنهاست; هرچند که همه آنها بدون افراط و تفریط تلف شده باشند. بنابراین سپرده بانکی نمیتواند ماهیتحقوقی ودیعه و امانت را داشته باشد.
● ویژگیهای قرض
از مطالعه کتابهای فقهی و حقوقی، ویژگیهای زیر برای عقد قرض به دست میآید:
یک. با تحویل، مال قرض داده شده به ملکیت قرضگیرنده درمیآید و او میتواند هرگونه تصرفی در آن بکند;
دو. قرض گیرنده تعهدی در مورد برگرداندن عین مال ندارد;
سه. قرض گیرنده ملزم به برگرداندن مثل مال است; هرچند که بدون افراط و تفریط، مال قرض گرفته شده تلف گردد.
از مقایسه ویژگیهای سپردههای بانکی و عقد قرض به این نتیجه میرسیم که اهیتحقوقی آنها همان قرض است و به نظر میرسد که واژه سپرده که مترادف نسبی واژه ودیعه است، به اعتبار دوران شکلگیری صرافیها باشد; زمانی که افراد برای حفظ پولهای طلا و نقره خود از دستبرد سارقان و غارتگران، آنها را نزد صرافان امانتگذاری میکردند. اما با گسترش مبادلات و ابداع شیوههای به کارگیری سپردهها، این روش سیر تکاملی پیدا کرد و از حالت امانتداری اولیه بیرون آمد; هر چند که اسم اولیه خود را حفظ کرد. (۳۵)
شایان ذکر است که در حقوق مدنی کشورهای دیگر نیز سپرده بانکی به عنوان قرض تلقی شده است. برای نمونه، قسمتهایی از حقوق مدنی کشورهای امریکا، انگلیس و فرانسه را در خصوص ماهیتسپرده بانکی نقل میکنیم.
در حقوق مدنی آمریکا آمده است: «همان لحظهای که پول سپرده میشود به مالکیتبانک درمیآید و بانک و سپردهگذار رابطه حقوقی بدهکار و بستانکار را به عهده میگیرند. اثر حقوقی این قرارداد آن است که وامی به بانک داده میشود و بانک در برابر آن صریحا یا به گونه ضمنی تعهد پرداختیا بازپرداخت مبلغ سپرده را به محض درخواست میکند.» (۳۶)
در حقوق مدنی انگلیس نیز آمده است: «به نظر حقوقدانان این کشور هنگامی که یک بانکدار حسابی برای مشتری باز میکند، رابطهای که میان آنان برپا میشود رابطه بدهکار و بستانکار است و تا هنگامی که در این حساب سپردهای وجود دارد مشتری بستانکار و بانکدار بدهکار میباشد. بنابراین وجوه سپرده از سوی سپردهگذار در مالکیتبانکدار میباشد... رابطه میان بانکدار و مشتری جنبه امانی ندارد; به این معنی که بانک تکلیفی ندارد که نتایج اقدامات خود را برای سپردهگذاران افشا کند. » (۳۷)
و بالاخره در حقوق فرانسه میخوانیم: «وجه مشترک نظرات حقوقی در مورد سپرده بانکی این است که بانک مالک سپرده میشود و تکلیف استرداد مثل آن را به سپردهگذار دارد. و به همین دلیل است که به نظر دیوان تمیز فرانسه دارنده حساب بانکی یک بستانکار از بانکدار است.» (۳۸)
فقهای شیعه و اهل سنت نیز وقتی که از ماهیتسپردههای بانکی سؤال کردهاند آنها را بر عقد قرض منطبق کردهاند. (۳۹)
بنابر نظریه غالب و صحیح، ماهیتسپردههای بانکی چه در ایران و چه در کشورهای دیگر همان عقد قرض است. دلیل این که برخی چون دکتر غنینژاد از قرض بودن آن استبعاد میکنند چند چیز است: یکی این که قرض را با قرضالحسنه اشتباه میکنند و آن را مختص به نیازمندان میپندارند; دوم این که خیال میکنند هر قرارداد قرضی قرارداد مدتداری است که قرضدهنده حق مراجعه برای گرفتن اموال خود را ندارد; و سوم این که فکر میکنند در عقد قرض لازم است قرضدهنده و قرضکننده به کلمه قرض و امثال آن تصریح کنند و از آنجا که میبینند این سه نکته در سپردههای بانکی وجود ندارد، قرض بودن آن را بعید میدانند. در حالی که این مفروضات، هرسه اشتباه است و براساس کتابهای فقهی و حقوقی، (۴۰) «قرض عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین مقدار معینی از مال خود را به طرف دیگر تملیک میکند و طرف مزبور متعهد میشود که مثل آن را از حیث مقدار و جنس و وصف رد نماید».
به تصریح فقها، عقد قرض فی نفسه مدت ندارد و قرضدهنده هر وقتبخواهد میتواند برای گرفتن مالش مراجعه کند و به اعتقاد برخی از فقها، اگر شرط مدت نیز کنند مطلب همین طور است; مگر این که در قرارداد لازم دیگری ملتزم به مدت قرض شوند. از جهت لفظ نیز معتقدند هر لفظ و عملی که مفاد قرض (تملیک عین و ضمان مثل) را برساند، در تحقق قرارداد قرض کافی است. حتی گفتهاند اگر قرضدهنده بگوید: «از این مال هر طور خواستی استفاده کن و بر تو باشد برگرداندن مثل آن» (۴۱) ، این عقد قرض خواهد بود.
مناسب است اساتیدی چون دکتر غنینژاد که عمدتا در مباحث اقتصادی کار میکنند، در مقام اظهارنظر پیرامون موضوعات فقهی و حقوقی، به متون مربوط که الحمدلله به وفور یافت میشود مراجعه نمایند.
ب) ماهیت عملیات اعتباری بانکی
یکی از فعالیتهای مهم بانکها دادن وام و اعتبارات مختلف برای متقاضیان منابع بانکی است. جناب دکتر غنینژاد، با آن دید نونگر و فکر نوپسندشان، میگویند:
«عملیات بانکی صرفا وام دادن سپردههای موجود نیست، بلکه بانکدار با سئولیتخود دستبه ایجاد پول اعتباری میزند و میکوشد مجموعه نقدینگی خود را با در نظر گرفتن عوامل متعدد به نحو کاررآمدی اداره کند.» (۴۲)
آشنایان به مسائل پول و بانکداری میدانند که بانکها تنها به وام دادن سپردههای بانکی اکتفا نمیکنند، بلکه با استفاده از قدرت خلق پول، محدوده وام دهی خود را گسترش میدهند. لکن همه میدانند که این مساله از ابداعات بانکداری نوین نیست، بلکه اختراعی است که از صرافان به یادگار مانده است. شاید بیش از هزار سال پیش، مردم برای حفظ و نگهداری و گاهی جهت انتقال پولهای خود از شهری به شهر دیگر آنها را به صرافان معتمد داده، رسید دریافت میکردند تا هر وقت احتیاج به پول داشتند با مراجعه به صراف مذکور یا صراف دیگری در شهر دیگر که با وی پیمان مالی دارد معادل پول خود را بگیرند. با گذشت زمان و با توجه به اعتماد مردم به صرافان، رسیدهای مذکور بین افراد دستبه دست میگشت و در معاملات به جای پول مورد استفاده قرار میگرفت و این موجب میشد که پولهای زیادی برای مدت زمان طولانی در دست صرافان بماند. صرافان پی بردند که میتوانند بدون نگرانی، بخشی از آن پولها را به دیگران قرض دهند; و این اولین قدم در خلق پول بود. چرا که در واقع پول واحدی دوبار به جریان افتاده بود; یک بار به صورت رسید و یک بار به صورت سکه مسکوک. تحول اساسی زمانی رخ داد که صرافان فهمیدند که میتوانند به جای پول نقد، برای متقاضیان قرض نیز رسید بپردازند. در اینجا بود که مهمترین ویژگی بانکها، یعنی خلق پول اعتباری، تولد یافت. صرافان توانستند با پشتوانه پولهای فلزی اندکی، رسیدهای زیادی بین مردم به قرض دهند. با ابداع بانکهای مدرن، آنها نیز از همین شیوه پیروی کردند و در طول تاریخ شاید عامل اصلی ورشکستگی غالب صرافان و بانکها همین مطلب بوده است. چرا که صراف یا بانکداری، برای رسیدن به سودهای بادآورده، اقدام به خلق پولهای اعتباری بیش از حد میکرد و بعد از مدتی با هجوم افرادی مواجه میگردید که به منظور تبدیل رسیدها یا اسکناسهای بانک مربوط، به صراف یا بانک مراجعه میکردند و آنان به جهت نداشتن پشتوانه کافی، به ناچار تن به ورشکستگی میدادند. البته با ایجاد بانک مرکزی و ابداع روشهایی برای کنترل خلق پول اعتباری توسط بانکهای تجاری، این مساله تحت کنترل درآمد و امروزه بانکهای مرکزی با تغییر نرخ ذخیره قانونی و دیگر ابزارهای سیاست پولی، قدرت وامدهی بانکها را مدیریت میکنند.
نتیجه این که، بانکهای امروز اگرچه از جهتسرعت، دقت، حجم عملیات و میزان اثرگذاری در اقتصاد جوامع، خیلی مهم و مؤثر هستند و از این جهت قابل مطالعهاند، اما از جهت ماهیتحقوقی عملیات سپردهگذاری و اعطای وام و اعتبارات بانکی هیچ پدیده جدیدی در آنها رخ نداده است. بانکها از یک طرف وجوه مازاد بر نیاز مردم را به عنوان قرض دریافت میکنند و سپس همان وجوه را همراه با وجوه ناشی از خلق پول بانکی (که از صرافان یاد گرفتهاند) به عنوان قرض در اختیار متقاضیان وام و اعتبار قرار میدهند.
● قیمتها در صدر اسلام
چنانکه گذشت، دومین رکن اساسی نظریه «تفاوت ربا و بهره بانکی» ثبات سطح عمومی قیمتها و ثبات قیمتهای نسبی است. چرا که تنها با این دو فرض، درآمد قطعی از پیش تعیین شده (ربا) قابل تحقق است و اگر یکی از آن دو تغییر کند تنها با درآمد اسمی مواجه خواهیم بود و از درآمد واقعی قطعی از پیش تعیین شده خبری نخواهد بود; چنانکه در اقتصادهای مدرن چنین است.
برداشت جناب دکتر غنینژاد نسبتبه مساله تغییر قیمتها در صدر اسلام یکسان نیست. در یک جا ایشان از اساس منکر تغییر قیمتها در چنین جوامعی میشوند و برای آن دلایلی ذکر کرده، میگویند:
«در این جوامع به علت این که روابط مبادلهای پولی در حاشیه فعالیتهای اصلی تولیدی قرار دارند، و نیز به علتبطئی بودن تحرک اجتماعی و اقتصادی، و کندی بسیار زیاد تحولات فنی و تکنولوژیک، تغییرات در قیمتهای نسبی و نیز سطح قیمتها، حتی در درازمدت بسیار ناچیز است.» (۴۳)
براساس همین ذهنیت در مقاله دوم، بنده را مخاطب قرار داده، میگویند:
«ایشان که مطالعات تاریخی مبسوطی درباره صدر اسلام دارند آیا میتوانند نمونهای را نشان دهند که وامدهنده به علت کاهش ارزش مبلغ وام داده شده در طول زمان (تورم یا تغییر قیمتهای نسبی) مظلوم واقع شده باشد؟» (۴۴)
در جای دیگر اصل تغییر قیمتها را به عنوان واقعیتی غیر قابل انکار میپذیرند، لکن توجه انسانها به آن واقعیت و نقش بستن مفهوم «تغییر سطح عمومی قیمتها» و یا «تغییر قیمتهای نسبی» در اذهان افراد را منکر میشوند و میگویند:
«این که در صدر اسلام قیمتها تغییر میکردند واقعیتی است غیر قابل انکار اما از این واقعیت نمیتوان نتیجه گرفت که مفهوم قیمتهای نسبی، سطح عمومی قیمتها و تورم نیز در آن زمان وجود داشته و موضوع اندیشه و داوری انسانها قرار میگرفته است.» (۴۵)
حال با آوردن شواهد متنوع تاریخی از صدر اسلام نشان میدهیم که علاوه بر این که سطح عمومی قیمتها و قیمتهای نسبی، در آن زمان تغییر میکرد، میزان تغییرات نیز چنان بود که مردم آن زمان نه تنها مفهوم آن را میفهمیدند، بلکه آثار و نتایج آن را نیز با تمام وجود احساس کرده، درصدد چارهجویی بودند. برای وضوح بحث و اجتناب از تطویل، ما روایات و شواهد تاریخی را به چند گروه تقسیم کرده، از هر گروه تنها به ذکر چند نمونه بسنده میکنیم.
▪ گروه اول: روایاتی که به وضوح، تغییر قیمتهای نسبی را نشان میدهد
۱) عن ابی عبدالله(ع) قال:
ساله محمد بن القاسم الحناط فقال: اصلحک الله ابیع الطعام من الرجل الی اجل فاجئ وقد تغیر الطعام من سعره، فیقول: لیس عندی دراهم، قال: خذ منه بسعر یوم، قال: افهم اصلحک الله، انه طعامی الذی اشتراه منی، قال: لاتاخذ منه حتی یبیعه ویعطیک قال: ارغم الله انفی رخص لی فرردت علیه فشدد علی»; (۴۶)
محمد بن قاسم الحناط از امام صادق(ع) میپرسد: خداوند تو را سلامتبدارد; به کسی گندم نسیه (۴۷) میفروشم. وقتی که مدت فرا میرسد پیش خریدار میروم، در حالی که قیمت گندم تغییر پیدا کرده است. خریدار میگوید پولی ندارم [که بدهیام را بپردازم]. امام فرمود: از او به قیمت روز، گندم بگیر. راوی میگوید: خدا تو را سلامتبدارد; آن گندم، گندم خود من است همان گندمی که از من خریده است. امام فرمود: پس صبر کن تا آن را بفروشد و بدهی تو را بپردازد. راوی با خودش میگوید: خدا مرا بکشد; امام رخصت داد که گندم را بگیرم، اعتراض کردم، امام سختگیری کرد.
این روایت، به روشنی، دلالت میکند که قیمت گندم در مدت زمان کوتاهی چنان تغییر کرده بوده که اولا فروشنده، کاملا متوجه آن بوده و ثانیا احساس میکرده اگر به قیمت جدید، آن را از بدهکار بگیرد متضرر خواهد شد و امام(ع) فرمودهاند که چون معامله، سابقا تمام شده، یا بابتبدهی گندم را به قیمت جدید بردارد و یا صبر کند که بدهکار، آن را فروخته، بدهیاش را بپردازد.
این روایتیکی از چندین نمونهای است که جناب دکتر غنینژاد تقاضای دیدن آنها را دارند; نمونهای که به وضوح، گویای آن است که فروشنده گندم در اثر تغییر قیمت نسبی، احساس مظلومیت میکند.
۲) ابوداود نقل میکند:
«دیه قتل در زمان پیامبر(ص) ۸۰۰ دینار یا ۸۰۰۰ درهم بود. وقتی که زمان خلافت عمر شد وی خطبهای خواند و گفت: قیمتشتر (مبنای محاسبه دیه قتل) بالا رفته است; سپس دیه را برای صاحبان دینار ۱۰۰۰ دینار و برای صاحبان درهم ۱۲۰۰۰ درهم قرار داد.» (۴۸)
از این نقل تاریخی به دست میآید که در مدت زمان کوتاهی (حداکثر دو سال و چند ماه) قیمتشتر نسبتبه پول طلا ۲۵درصد و نسبتبه پول نقره ۵۰درصد افزایش یافته بوده و این افزایش چنان محسوس بوده که آن را در محاکم قضایی و در تعیین دیه قتل دخالت دادهاند.
▪ گروه دوم: روایاتی که بیانگر تغییر سطح عمومی قیمتها و توجه مرد
م به آن است
۳) انس بن مالک نقل میکند:
«غلا السعر علی عهد رسول الله(ص) فقالوا یا رسولالله(ص) سعر لنا فقال: ان الله هو المسعر...»; (۴۹)
قیمت کالاها در زمان رسول خدا(ص) افزایش یافت. مردم گفتند یا رسول الله(ص) کالاها را قیمتگذاری کن.
حضرت فرمود: قیمتگذار خداوند است.
الف و لام در کلمه «السعر» در روایت فوق، الف و لام جنس است و به معنی افزایش قیمت تمام کالاهاست.
۴) «قیل للنبی(ص) لو اسعرت لنا سعرا فان الاسعار تزید و تنقص فقال(ص): ماکنت لالقی الله ببدعة لم یحدث فیها شیئا فدعوا عبادالله یاکل بعضهم من بعض...»; (۵۰)
به رسول خدا گفته شد: ای کاش برای کالاها قیمت تعیین کنی. چرا که قیمتها افزایش و کاهش پیدا میکنند. رسول خدا(ص) فرمود: نمیخواهم خداوند را به بدعتی ملاقات کنم که کسی در آن بر من پیشی نگرفته; بندگان خداوند را آزاد بگذارید تا بعضی از بعضی استفاده برند.
۵) «عن رسول الله(ص) انه مر بالمحتکرین فامر بحکرتهم ان تخرج الی بطون الاسواق وحیث تنظر الابصار الیها، فقیل لرسول الله(ص) لو قومت علیهم. فغضب «رسول الله(ص)» حتی عرف الغضب فی وجهه، فقال: انا اقوم علیهم انما السعر الی الله یرفعه اذا شاء ویخفضه اذا شاء.»; (۵۱)
روزی رسول الله(ص) بر محتکران گذشت. دستور داد آنچه را که احتکار کردهاند به وسط بازارها و در جایی که همه ببینند بیاورند. به آن حضرت عرض شد: چه میشد اگر بر آنها قیمت میگذاشتی آن جناب خشمگین شد، به نحوی که آثار غضب در چهرهاش نمایان گردید، و فرمود: من بر آنها قیمتبگذارم؟ قیمتبه دستخداست; هر وقتبخواهد بالا میبرد و هرگاه اراده کند پایین میآورد.
از مطالعه روایات رسول الله(ص) به دست میآید که آن حضرت، اگرچه با عوامل گرانی چون احتکار، انحصار و تلقی رکبان به شدت مبارزه میکردند، از قیمتگذاری کالاها اجتناب کرده، آن را به خداوند واگذار میکردند.
▪ گروه سوم: روایاتی که بیانگر توجه مردم به عوامل مؤثر بر تغییر
قیمتهای نسبی و سطح عمومی قیمتهاست
۶) عمر بن شعیب نقل میکند:
«قضی ابوبکر علی اهل القری حین کثر المال و غلت الابل اقام مائة من الابل بست مائة دینار الی ثمان مائة دینار.»; (۵۲)
در زمان ابوبکر وقتی حجم پول (درهم و دینار) افزایش یافت و قیمتشتر بالا رفت، او برای اهل قریه صد شتر را به ششصد تا هشتصد دینار قیمتگذاری کرد.
۷) ابن سعدی نقل میکند:
«کثر المال فی زمن عثمان حتی بیعت جاریة بوزنها وفرس بماة الف درهم ونخلة بالف درهم»; (۵۳)
در زمان عثمان حجم پول چنان زیاد شد که گاهی کنیزی به اندازه وزن خود پول نقره، اسبی به صد هزار درهم و درختخرمایی به هزار درهم فروش میرفت.
▪ نکتهای پیرامون کلمه «مال»
جناب دکتر غنینژاد از این که من در مقاله سابق، کلمه «مال» را به «حجم پول» معنی کرده بودم ناراحتشده، میگویند:
«ایشان در ترجمه روایات صدر اسلام، در موارد متعددی در برابر واژه «مال» عربی، اصطلاح «حجم پول» را به کار بردهاند و در این مورد همانند موارد مشابه دیگر، خلط معرفتشناختی فاحشی را مرتکب شدهاند. درست است که در جوامع قدیمی به علل مختلف مانند کشف معادن طلا و نقره، جنگ و غارت و غیره مقدار پول یا پولهای کالایی رایج، کم و زیاد میشد و بنابراین قیمتهای کالاها را تحت تاثیر قرار میداد، اما از این واقعیت تاریخی نمیتوان چنین نتیجه گرفت که مفهوم «حجم پول» به عنوان ابزار تحلیل اقتصادی در اذهان اندیشمندان آن زمان وجود داشته است. واژه« مال» مفهوم کلی و مبهمی است ناظر بر معانی متعددی از قبیل موضوع مالکیت، کالا، سرمایه و پول که خود آقای موسویان به تفاریق، این معادلها را برای آن واژه به کار بردهاند. اینکه واژه« مال»، مشترک لفظی است دال بر این است که مفهوم مستقل، معین و مشخصی از این معانی در زبان عربی آن زمان وجود نداشته است.» (۵۴)
ایشان با آوردن چنین عباراتی، لابد به من حق میدهند که معرفتشناسی آن استاد محترم را ناقص و ذهنی بنامم. اگر ایشان به خود زحمت داده، مختصر مراجعهای به کتب لغت عرب میداشتند متوجه میشدند که واژه مال در استعمال عرب، ابتدا به معنی پول رایجیعنی درهم و دینار به کار میرفت، سپس معنای آن توسعه پیدا کرد و به معنای هر شئ با ارزش به کار رفت. بنابراین، واژه مال در متون صدر اسلام گاهی به معنای خاص یعنی درهم و دینار و گاهی به معنای عام یعنی هر شئ با ارزش استعمال شده است و اولی اصل میباشد. (۵۵) حال اگر به این مطلب، موضوع تاریخی دیگری را اضافه کنیم که بعد از پیروزی اسلام و با گسترش فتوحات مسلمانان در سرزمینهایی چون ایران، عراق، شام، مصر و یمن، ثروتهای زیادی تحت عناوین غنایم جنگی، جزیه، خراج، زکات و... به طرف مرکز حکومت اسلامی سرازیر شد. این ثروتها یا از ابتدا پول نقد بودند و یا به جهت دوری مسافت و مشکلات حمل و نقل، معمولا تبدیل به پول شده به مدینه منتقل میگشتند. از اینجا به این نتیجه طبیعی میرسیم که روز به روز حجم پول رایج (درهم و دینار) در مقایسه با کالاهای دیگر افزایش پیدا کرده، سطح عمومی قیمتها بالا میرفت و اگر جناب دکتر غنینژاد عینک نونگر خویش را کنار میگذاشتند، متوجه میشدند که روایاتی که ذکر شد هیچ معنایی جز آنچه ما معنا کردیم نمیدهد. از همه این مقدمات نیز که صرفنظر کنیم، ایشان اگر تنها به مفاد تعلیلی روایات مذکور توجه میکردند، با دانش اقتصادی خود متوجه میشدند که ازدیاد غیر پول رایج از اموال، دلیل گران شدن کالاهایی چون شتر، کنیز، اسب و درختخرما نمیگردد. پس مقصود گوینده از «کثرالمال»، به ناچار، همان افزایش پول رایجیعنی درهم و دینار خواهد بود.
۸) قال رسول الله(ص):
«ایما رجل اشتری طعاما فکبسه اربعین صباحا یرید به غلاء المسلمین ثم باعه فتصدق بثمنه لمیکن کفارة لما صنع»; (۵۶)
رسول خدا(ص) فرمود: هرکس طعامی را خریداری کند و چهل شبانه روز آن را ذخیره کند تا به قیمت گرانتری به مسلمانان بفروشد، اگرچه آن را فروخته، کل پولش را صدقه دهد کفاره گناهی که کرده نمیشود.
۹) عن الصادق(ع) :
«کل حکرة تضر بالناس وتغلی السعر علیهم، فلاخیر فیها»; (۵۷)
امام صادق(ع) فرمود: هر مال احتکار شدهای که به مردم زیان برساند و قیمتها را بالا ببرد خیری ندارد.
۱۰) حضرت علی(ع) وقتی مالک اشتر را به فرمانداری مصر منصوب کرد، مساله کنترل و نظارت بر قیمتها را به عنوان یکی از وظایف حاکم اسلامی بیان داشت. ایشان بعد از توضیح خدمات تجار و پیشهوران، خطاب به مالک میفرماید:
«واعلم مع ذلک ان فی کثیر منهم ضیقا فاحشا، وشحا قبیحا، واحتکارا للمنافع، وتحکما فی البیاعات، وذلک باب مضرة علی العامة وعیب علی الولاة فامنع من الاحتکار، فان رسول الله(ص) منع منه ولیکن البیع بیعا سمحا، بموازین عدل واسعار لاتجحف بالفریقین من البائع والمبتاع، فمن قارف حکرة بعد نهیک ایاه فنکل به وعاقبه من غیر اسراف»; (۵۸)
و با این حال، بدان که بسیاری از آنها (تجار و پیشهوران) به شدت چشم تنگ هستند و طمع و بخلی زشت دارند، منافع را احتکار میکنند و در معامله انحصارطلبند; و این بر مردم زیان، و بر والیان عیب و عار است. از احتکار جلوگیری کن که رسول الله(ص) از آن منع فرمود. باید خرید و فروش آسان صورت بگیرد; با ترازوهای عادلانه و قیمتهایی که به دو طرف (فروشنده و خریدار) اجحاف نشود. پس اگر بعد از نهی تو کسی اقدام به احتکار کرد بر او سختگیر و او را بیتندروی مجازات کن.
از مطالعه روایات فوق به دست میآید که اندیشمندان آن زمان نه تنها متوجه اصل تغییر قیمتهای نسبی و سطح عمومی قیمتها بودند، بلکه به برخی از عوامل آن چون افزایش حجم پول، احتکار، انحصارطلبی و حرص و طمع فاحش در سودجویی، نیز پی برده بودند.
شاید برای جناب دکتر غنینژاد جالب باشد که بدانند شیخ صدوق، از فقهای هزار و چندی سال پیش، در تحلیل حدیث پیامبر(ص) که فرمود «قیمتها دستخداست هر وقتبخواهد بالا میبرد و...»، (۵۹) عوامل تغییر دهنده قیمتها را مورد بررسی قرار داده، میگوید: «ارزانی و گرانی اگر به فراوانی یا کمبود کالاها مربوط باشد، این به دستخداست و رضا و تسلیم در مقابل آن واجب است. اما اگر ارزانی یا گرانی ناشی از عمل خود مردم باشد مانند اینکه یک نفر تمام قوت یک شهر را بخرد و با این کار قیمتبالا برود... این گرانی ناشی از عمل این شخص است و مستند به خدای سبحان نیست.» (۶۰)
▪ گروه چهارم: روایاتی که به بیان نتایج گرانی و افزایش مداوم س
طح عمومی قیمتها میپردازد
علاوه بر روایت نهم و دهم، که احتکار و گرانی را مضر به حال مردم میداند، این گونه امور عیب بر حاکمان است و موقعیت اجتماعی آنها را از بین میبرد. امام صادق(ع) در روایتی به تحلیل آثار اجتماعی تورم و افزایش مستمر قیمتها پرداختهاند:
۱۱) عن الصادق(ع):
«غلاء السعر یسئ الخلق ویذهب الامانة ویضجر المرء المسلم»; (۶۱)
گرانی قیمتها موجب میشود اخلاق و رفتار مردم بد شده، صفت امانتداری از بین برود و مردم مسلمان در فشار قرار گیرند.
آشنایان به ادبیات عرب میدانند که «ال» به کار رفته در واژههای این حدیث، «ال» جنس است و دلالتبر عموم میکند; چنانکه مقتضای تعلیل به کار رفته در حدیث، تنها با عموم سازگار است. چون گران شدن یک یا چند کالای بخصوص و یا گران شدن موقتی همه کالاها در یک مقطع کوتاه زمانی این آثار را به دنبال ندارد. پس مقصود امام صادق(ع) از «غلاء السعر» گرانی مستمر تمام یا اکثر کالاهای مورد استفاده در آن زمان میباشد و این چیزی جز افزایش مستمر سطح عمومی قیمتها یا تورم نیست.
▪ گروه پنجم: روایاتی که بیانگر تغییر ارزش بدهی در اثر تغییر قیمت
هاست
جناب دکتر غنینژاد علاقه داشتند با خبر شوند که آیا در صدر اسلام، موردی بوده که یکی از طرفین معامله مدتدار، به جهت تغییر سطح عمومی قیمتها یا قیمتهای نسبی احساس خسارت و ضرر کند؟ باید به عرض ایشان برسانم که نه تنها یک مورد، بلکه دهها مورد در روایات و متون تاریخی وجود دارد; که از باب نمونه، تعدادی را نقل میکنم:
۱۲) عن ابراهیم بن عبدالحمید عن عبدصالح(ع) قال:
«سالته عن الرجل یکون له عند الرجل الدنانیرا و خلیط له یاخذ مکانها ورقا فی حوائجه وهی یوم قبضها سبعة وسبعة ونصف بدینار وقد یطلبها الصیرفی ولیس الورق حاضرا فیبتاعها له الصیرفی بهذا السعر سبعة وسبعة ونصف، ثم یجیی یحاسبه وقد ارتفع سعر الدنانیر، فصار باثنی عشر کل دینار، هل یصلح ذلک له و انما هی له بالسعر الاول یوم قبض منه الدراهم فلایضره کیف کان السعر؟ قال: یحسبها بالسعر الاول فلا باس به»; (۶۲)
ابراهیم بن عبدالحمید میگوید از امام کاظم(ع) در مورد مردی سؤال کردم که نزد صرافی دینارهایی دارد; به او مراجعه میکند و به جای دینار درهم میگیرد و قیمت هر دینار در آن روز هفتیا هفت و نیم درهم است. پس صراف درهمها را طلب میکند و آن شخص درهم ندارد. صراف برای گرفتن طلب خود به همان قیمت هفتیا هفت ونیم درهم، درهمهایی را خریداری میکند. سپس شخص صاحب دینار برای محاسبه نزد صراف میآید، در حالی که قیمت دینار بالا رفته است; به طوری که هر دینار دوازده درهم ارزش دارد. حال، آیا این قیمتبرای او صحیح استیا این که دینارها باید به قیمت اول، یعنی روزی که درهمها را از صراف گرفت، محاسبه شود و فرقی ندارد که قیمت امروز در چه سطحی است؟ امام(ع) میفرماید: دینارها را با همان قیمت اول حساب میکند و اشکالی ندارد.
اگر حدیث را با مثال عددی بیان کنیم، بیشتر واضح میشود: فرض کنیم که فرد مذکور صد دینار از صراف طلب دارد. روزی به خاطر نیازی، به وی مراجعه میکند و چون صراف دینار نداشته، به او علی الحساب، مثلا ۳۵۰ درهم میپردازد و آن روز قیمت هر دینار هفت درهم بوده است. بعد از مدتی برای تصفیه حساب پیش صراف میرود و متوجه میشود که قیمت هر دینار دوازده درهم شده است. حال اگر به قیمتسابق (هر دینار هفت درهم) محابه شود صراف تنها موظف به پرداخت پنجاه دینار است; چون پیشتر ۳۵۰ درهم معادل ۵۰ دینار علی الحساب پرداخته است. اما اگر به قیمت روز تصفیه حساب (هر دینار دوازده درهم) محاسبه شود صراف پیشتر معادل ۲۹ دینار را علی الحساب پرداخته و الآن باید (۶۳) دینار دیگر بپردازد. میبینیم که امام(ع) جواب میدهند معیار محاسبه قیمت روزی است که درهمها را علی الحساب تحویل گرفته است.
این روایتبه روشنی بیان میکند که قیمت پول طلا در مقابل پول نقره از یک به هفت در مدت زمان کوتاهی به یک به دوازده رسیده بوده و این موجب بروز سؤال و اختلاف برای طرفین معامله گردیده بود.
۱۳) عن اسحاق بن عمار قال:
«سالت ابا ابراهیم(ع) عن الرجل یکون لی علیه المال فیقبضنی بعضا دنانیر وبعضا دراهم، فاذا جاء یحاسبنی لیوفینی یکون قد تغیر سعر الدنانیر، ای السعرین احسب له، الذی کان یوم اعطانی الدنانیر او سعر یومی «یوم احاسبه» الذی احاسبه؟ فقال: سعر یوم اعطاک الدنانیر، لانک حبست منفعتها عنه»; (۶۴)
اسحاق بن عمار نقل میکند از امام کاظم(ع) در مورد مردی سؤال کردم که از او مالی (پولی) طلب داشتم; وی (به صورت علی الحساب) مقداری دینار و مقداری درهم به من میپردازد. وقتی که میآید تا تصفیه حساب کنیم قیمت دینار تغییر کرده است. حال به کدام یک از دو قیمتبا وی تصفیه حساب کنم؟ به قیمت روزی که مقداری دینار به من داد یا به قیمت امروز که داریم تصفیه حساب میکنیم؟ امام فرمود: به قیمت روزی که دینارها را به تو پرداخت. چون تو در این مدت منفعت آنها را از او حبس کردهای (در این مدت مانع استفاده او از دینارها شدهای).
شیخ حر عاملی به همین مضمون سه روایت دیگر نقل کرده که به جهت تکراری بودن از نقل آنها صرف نظر میکنیم. (۶۵)
۱۴) «عن علی(ع) فی رجل یشتری السلعة بدینار غیر درهم الی اجل قال: فاسد، فلعل الدینار یصیر بدرهم»; (۶۶)
از امیرالمؤمنین علی(ع) سؤال شد از معامله مردی که کالایی را به یک دینار منهای یک درهم، به صورت نسیه خریده است. امام(ع) فرمودند: معامله باطل است. چون ممکن است تا رسیدن موعد پرداخت، یک دینار برابر یک درهم گردد (در نتیجه کالا به صورت مجانی درآید).
از این روایت پیداست که امام(ع) میخواهند بفرمایند که وقتی فردی کالایش را به یک دینار منهای یک درهم به صورت نسیه میفروشد، اگرچه حین فروش به خاطر معلوم بودن رابطه ارزشی دینار با درهم، قیمت کالا معلوم است و طرفین معامله میدانند چه ارزش واقعی و چه مبلغ حقیقی را بدهکار و طلبکارند، لکن تا موقع پرداخت ممکن است قیمت دینار به درهم تغییر کند و چه بسا هر دینار مساوی یک درهم شود. در نتیجه یک دینار منهای یک درهم برابر صفر گردد و کالا به صورت مجانی درآید. این وضعیت، گرچه وضعیتی استثنایی است، ولی امام با بیان آن میخواستهاند مساله کاملا ملموس گردد و از چنین معاملاتی که بیجهت طرفین را مواجه با اختلاف میکند ممانعت نمایند و لذا در روایات دیگری که به همین مضمون وارد شده، سفارش شده که جنس را به جای یک دینار منهای یک درهم، به نهدهم دینار یا یک دینار الا عشر یا خمس معامله کنند. (۶۷)
خلاصه، این روایات نه تنها مساله تغییر قیمتها را به وضوح نشان میدهد، واضحتر از آن، تغییر ارزش واقعی بدهی در اثر تغییر قیمتها را بیان میکند.
▪ گروه ششم: روایاتی که بیانگر نظام پولی صدر اسلام است
روایات فراوانی وجود دارد که بیانگر این مطلب است که در صدر اسلام دو نوع پول، یکی طلایی به اسم دینار و دیگری نقرهای به اسم درهم، در جریان بوده و رابطه ارزشی آن دو نیز کاملا آزاد و متغیر و تابع عوامل مختلف عرضه و تقاضای آن دو بوده است و به همین جهت، تغییرات چنان حساس و کوتاه مدت بوده که مفاهیمی چون «سعرالیوم» و «صرف الیوم» به معنی «قیمت روز» در محاورات مردم و اهل معامله رایجبوده و درروایات منعکس شده است. برای نمونه، چند مورد از آنها را نقل میکنیم.
۱۵) «عن النبی(ص) انه سئل عمن باع بالدنانیر فاخذ عوضها دراهم او بالدراهم فیاخذ عوضها دنانیر، یاخذ هذه عن هذه؟ فقال: لاباس یاخذها بسعر یومها ما لمیفترقا وبینهما شئ»; (۶۸)
از پیامبر اکرم(ص) سؤال شد درباره کسی که کالایش را به دینار میفروشد، لکن عوض دینار درهم میگیرد یا برعکس; آیا این صحیح است؟ پیامبر فرمودند: اشکالی ندارد، در صورتی که سکهها را به قیمت روزشان حساب کنند و قبل از جدا شدن از هم، چیزی (بدهی) بینشان باقی نماند.
۱۶) «عن ابی عبدالله(ع) فی الرجل یکون له الدین دراهم معلومه الی اجل فجاء الاجل ولیس عند الذی حل علیه، دراهم فقال له: خذ منی دنانیر بصرف الیوم. قال(ع): لاباس به»; (۶۹)
از امام صادق(ع) سؤال شد در مورد مردی که دراهمی معلوم به کسی بدهکار است. وقتی که موعد فرا میرسد بدهکار میگوید: من درهم ندارم عوض آنها از من به قیمت روز دینار بگیر. امام فرمودند: اشکالی ندارد.
۱۷) عن اسحاق بن عمار قال قلت لابی عبدالله(ع):
«تکون للرجل عندی من الدراهم الوضح فیلقانی فیقول کیف سعر الوضح الیوم؟ فاقول له: کذا، فیقول: الیس لی عندک کذا و کذا الف درهم وضحا؟ فاقول: بلی، فیقول لی: حولها دنانیر بهذا السعر واثبتها لی عندک فما تری فی هذا؟ فقال لی: اذا کنت قد استقصیت له السعر یومئذ فلا باس»; (۷۰)
اسحاق بن عمار میگوید به امام صادق(ع) گفتم: مردی نزد من تعدادی درهم وضح (درهم سالم) دارد. مراجعه میکند و میگوید: قیمت امروز درهم وضح چقدر است؟ به او میگویم: فلان قدر. میگوید: آیا من نزد تو چندین هزار درهم وضح ندارم؟ میگویم: بلی، داری. میگوید: آن درهمها را با همین قیمت روز، به دینار تبدیل کن و نزد خودت برای من نگه دار. حال آیا این کار صحیح است؟ امام(ع) میفرمایند: اگر قیمت روز را برای او کامل محاسبه کنی اشکالی ندارد.
به این مضمون روایات فراوانی نقل شده است (۷۱) که نیازی به ذکر همه آنها نیست. از این روایات آشکار میگردد که نظام پولی صدر اسلام یک «سیستم دو فلزی با رابطه کاملا متغیر» بوده است و نتایج تحقیقات محققان نیز همین را اثبات میکند. دکتر فهمی محمد، از محققان مصر، در تحقیقی که پیرامون «پول در صدر اسلام» دارد، به این نتیجه میرسد که در صدر اسلام یک سیستم دوفلزی با رابطه قیمتی کاملا متغیر حاکم بوده است. ایشان با ترسیم جدولی، تغییرات قیمتی این دو پول در مقابل هم را نشان میدهد. مطابق آن جدول، ارزش دینار بین ده تا سی و پنج درهم در تغییر بوده است و تغییرات گرچه حالت نوسانی داشته، در بلند مدت ارزش درهم (پول نقرهای) سیر نزولی داشته و از رابطه یک به ده به رابطه یک به سی و پنج رسیده است.۷۱
● نتایجبحث اقتصاد صدر اسلام
چنانکه گذشت، دومین رکن نظریه تفاوت ربا و بهره، ثبات قیمتهای نسبی و سطح عمومی قیمتهاست و جناب آقای غنینژاد معتقد بودند که این رکن در جوامع سنتی از جمله اقتصاد صدر اسلام تحقق دارد و بر فرض هم قیمتها متغیر باشند چنان نیست که برای اندیشمندان و عامه مردم محسوس باشد. لکن برخلاف تصور ایشان روایات و شواهد تاریخی نتایج زیر را کاملا به اثبات میرساند:
۱) قیمتهای نسبی، تحت تاثیر عوامل مختلف، پیوسته در حال تغییر بودند;
۲) سطح عمومی قیمتها نیز تغییرات قابل توجهی داشت;
۳) میزان تغییرات چنان بود که مردم و حاکمان جامعه به فکر چاره بودند;
۴) علاوه بر تغییر قیمتها، عوامل مؤثر بر آن، چون افزایش حجم پول، احتکار و انحصارطلبی، نیز برای اندیشمندان شناخته شده بود;
۵) برخی از آثار اجتماعی افزایش مستمر قیمتها، چون متضرر شدن مردم عادی، پایین آمدن محبوبیت دولت و بداخلاق شدن افراد جامعه، برای اندیشمندان شناخته شده بود;
۶) مساله تغییر ارزش واقعی مطالبات و بدهیها در اثر تغییر قیمتها برای مردم محسوب بود;
۷) به جهتحاکمیتسیستم پولی دو فلزی، با رابطه قیمتی متغیر و تغییرات مستمر و معنیدار ارزش دو پول فلزی در مقابل هم، مردم حتی با تغییرات روزمره قیمتها آشنا بودند و اصطلاحاتی چون «صرف الیوم» و «سعر الیوم» حاکی از این حقیقت است.
● خلاصه و نتیجه بحث
چکیده نظریه «تفاوت ربا و بهره بانکی» این بود که ربایی که در اسلام تحریم شده عبارت است از درآمد قطعی از پیش تعیین شده و این تنها در جوامع سنتی که تغییر قیمتهای نسبی و تغییر سطح عمومی قیمتها برای مدت زمان طولانی صفر است قابل تحقق است و در جوامع مدرن و اقتصادهای جدید که قیمتهای نسبی و سطح عمومی قیمتها همیشه در حال تغییر است امکان تحقق ندارد.
چکیده جواب نظریه، این است که تعریف فوق تعریفی ناقص و مبتنی بر معرفتشناسی ذهنی است. مطابق متون دینی، ربایی که اسلام تحریم کرده گرفتن هر نوع زیاده در قرارداد قرض است و این تعریف همان طور که در جوامع سنتی امکان تحقق دارد، در جوامع مدرن نیز ممکن است و ثانیا برخلاف تصور نظریهپرداز، در اقتصاد صدر اسلام نیز همانند اقتصادهای مدرن (گرچه به خاطر عواملی متفاوت) قیمتهای نسبی و سطح عمومی قیمتها در حال تغییر بوده و این تغییرات برای مردم و اندیشمندان کاملا شناخته شده بوده است. بنابراین، با این نظریه و با این عناصر سست و لرزان، نمیتوان تفاوت ماهوی و معرفتشناختی بین ربا و بهره بانکی قائل شد و در صدد حلال کردن ربایی برآمد که اسلام و قرآن با شدت تمام آن را ممنوع کرده و مرتکبان آن را در ردیف پیکارکنندگان با خدا و رسول قلمداد کرده است و برای معتقدان به حلیت آن عذابی جاویدان وعده داده است. (۷۲)
در پایان، ضمن تقدیر و تشکر از جناب دکتر غنینژاد که امکان چنین گفتگویی علمی را فراهم نمودند و اعتذار از این که شاید در بیان حقیقت اسائه ادبی رخ داده باشد، اعتراف میکنم که گرچه نظریه اصلی ایشان به هیچ وجه قابل دفاع نیست، لکن در مقاله اول و دوم ایشان نکات جالبی وجود دارد که قابلیت طرح در قالب نظریههایی که در ابتدای مقاله بیان گردید، دارد و میتواند به روشن شدن ابعاد مختلف بحث «ربا و بهره» کمک کند.
نویسنده: سید عباس موسویان
پینوشتها:
۱. موسی غنینژاد، «بحثی در مبانی معرفتی تفاوت ربا و بهره بانکی»، نقدونظر، شماره ۱۶-۱۵، تابستان و پاییز ۱۳۷۷، ص۳۲۷.
۲. خلاصهای از مقدمه کتاب پول، بهره، بحرانهای اقتصادیاجتماعی. هلموت کرویتس، ترجمه حمیدرضا شهیرزادی، کانون اندیشه جوان، ۱۳۷۸،
۳. سوره بقره، آیه ۲۷۸ و۲۷۹.
۴. موسی غنینژاد، «تفاوت ربا و بهره بانکی»، نقدونظر، شماره ۱۲، پاییز ۱۳۷۶، ص۳۲۱-۳۲۰ (با تلخیص).
۵. همان، ص۳۲۱-۳۲۰ (با تلخیص).
۶. موسی غنینژاد، «بحثی در مبانی معرفتی تفاوت ربا و بهره بانکی»، نقدونظر، شماره ۱۶-۱۵، ص۳۳۴.
۷. همان، ص۳۴۲.
۸. همان.
۹. همان، ص۳۴۱.
۱۰. موسی غنینژاد، «تفاوت ربا و بهره بانکی»، نقدونظر، شماره ۱۲، ص۳۲۳-۳۲۰ (با تلخیص).
۱۱. هلموت کروتیس، معضل پول، ص۲۷۴.
۱۲. سوره بقره، آیه ۲۷۹.
۱۳. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۲، ص۴۲۳.
۱۴. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۴۵۴، حدیث۱.
۱۵. امام خمینی، تحریرالوسیله، ج۲، ص۶۳۸، القول فی القرض، مساله۹.
۱۶. شیخ حر عاملی، پیشین، ج۱۳، ص۱۰۳، حدیث۳.
۱۷. هلموت کروتیس، پیشین.
۱۸. موسی غنینژاد، «بحثی در مبانی معرفتی تفاوت ربا و بهره بانکی»، نقدونظر، شماره ۱۶-۱۵، ص۳۳۰.
۱۹. همان، ص۳۳۱.
۲۰. محمد حسین ابراهیمی، ربا و قرض در اسلام، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۲، ص۲۸۰.
۲۱. شیخ حر عاملی، پیشین، ج۱۳، ص۸۱، حدیث۷.
۲۲. محمد حسین ابراهیمی، قرضالحسنه، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۱، ص۴۳.
۲۳. شیخ حر عاملی، پیشین، ج۶، ص۲۸۶.
۲۴. سید عباس موسویان، پسانداز و سرمایهگذاری در اقتصاد اسلامی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۷۶، ص۱۰۶ به بعد.
۲۵. موسی غنینژاد، «بحثی در مبانی معرفتی تفاوت ربا و بهره بانکی»، نقدونظر، شماره ۱۶-۱۵، ص۳۳۸.
۲۶. ساموئلسن، اقتصاد، ج۱، ص۴۶۵; برنسون، اقتصاد کلان، ج۲، ص۴۵۹; توتونچیان، اقتصاد پول و بانکداری، ص۳۴۲.
۲۷. موسی غنینژاد، «تفاوت ربا و بهره بانکی»، نقدونظر، شماره ۱۲، ص۳۲۲-۳۲۱.
۲۸. موسی غنینژاد، «بحثی در مبانی معرفتی تفاوت ربا و بهره بانکی»، نقدونظر، شماره ۱۶-۱۵، ص۳۲۸.
۲۹. فریدون تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی، نشر نی، ص۳۸.
۳۰. موسی غنینژاد، همان، ص۳۳۲-۳۳۱.
۳۱. همان، ص۳۳۴-۳۳۳.
۳۲. همان.
۳۳. در ادامه، قوانین حقوق بانکی آمریکا، انگلیس و فرانسه را نقل خواهیم کرد.
۳۴. مراجعه شود به: محقق حلی، شرایع الاحکام، ج۲، ص۱۶۳-۱۶۸; محمود عبداللهی، مبانی فقهی اقتصاد اسلامی، انتشارات جامعه مدرسین، ص۲۹۴ و ۲۹۵; حسن امامی، حقوق مدنی، ج۲، ص۱۶۶.
۳۵. محمود عبداللهی، پیشین، ص۲۹۵.
۳۶. مجموعه سخنرانیها و مقالات هشتمین سمینار بانکداری اسلامی، ص۱۰۷.
۳۷. همان، ص۱۰۶.
۳۸. همان.
۳۹. مراجعه شود به رسالههای عملیه مراجع تقلید، بخش معاملات بانکی.
۴۰. امام خمینی، پیشین، ج۱، ص۵۹۹، القول فی القرض; دکتر امامی، پیشین، ج۲، ص۱۹۳.
۴۱. محقق حلی، پیشین، ج۲، ص۶۷.
۴۲. موسی غنینژاد، «بحثی در مبانی معرفتی تفاوت ربا و بهره بانکی»، نقدونظر، شماره ۱۶-۱۵، ص۳۳۴.
۴۳. موسی غنینژاد، «تفاوت ربا و بهره بانکی»، نقدونظر، شماره ۱۲، ص۳۲۱.
۴۴. موسی غنینژاد، «بحثی در مبانی معرفتی تفاوت ربا و بهره بانکی»، نقدونظر، شماره ۱۶-۱۵، ص۳۳۷.
۴۵. همان، ص۳۳۲.
۴۶. شیخ حر عاملی، پیشین، ج۱۳، ص۷۴، حدیث۵.
۴۷. کلمه «طعام» در زبان عربی به دو معنای عام و خاص به کار میرود: گاهی به معنای مطلق خوراکی و گاهی به معنای خصوص گندم استعمال میشود. در این روایت معنای خاص مراد است.
۴۸. یوسف قرضاوی، فقه الزکاة، ج۱، ص۲۶۴.
۴۹. ابی داود، سنن ابی داود، ج۳، ص۲۷۲.
۵۰. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، باب الحکرة والاسعار، حدیث۱۶.
۵۱. شیخ حر عاملی، پیشین، ج۱۲، ص۳۱۷، حدیث۱.
۵۲. الهندی، کنز العمال، ج۶، ص۵۵۳.
۵۳. ابن شیبه، تاریخ المدینه المنورة، دارالفکر بیروت، ج۳، ص۱۰۲۱.
۵۴. موسی غنینژاد، «بحثی در مبانی معرفتی تفاوت ربا و بهره بانکی»، نقدونظر، شماره ۱۶-۱۵، ص۳۳۲.
۵۵. مجمع البحرین، واژه مال.
۵۶. شیخ حر عاملی، پیشین، ج۱۲، ص۳۱۴، حدیث۶.
۵۷. دعائم الاسلام، ج۲، ص۳۵.
۵۸. سید رضی، نهجالبلاغه، نامه حضرت امیرالمؤمنین به مالک اشتر.
۵۹. مراجعه شود به حدیث ۳و۵ که در صفحات قبل گذشت.
۶۰. شیخ صدوق، توحید صدوق، ص۳۸۹ و۳۹۰.
۶۱. کلینی، کافی، ج۵، ص۱۶۶، حدیث۶.
۶۲. شیخ حر عاملی، پیشین، ج۱۲، ص۴۷۱، حدیث۴.
۶۳. همان، ص۴۷۱، حدیث۲.
۶۴. همان، ص۴۷۰ و ۴۷۱، احادیث۱، ۳ و۵.
۶۵. همان، ص۳۹۹، حدیث۲.
۶۶. همان، ص۳۹۹، احادیث دیگر این باب.
۶۷. نوری، مستدرک الوسایل، ج۱۳، ص۲۴۹، حدیث۳.
۶۸. شیخ حر عاملی، همان، ص۴۶۲، حدیث۲.
۶۹. همان، ص۴۶۳، حدیث۱.
۷۰. همان، ص۴۶۱ تا۴۶۴.
۷۱. دکتر عبدالرحمن فهمی محمد، صنج السکه فی فجر الاسلام، قاهره مصر، ص۳۵.
۷۲. سوره بقره، آیات ۲۸۰-۲۷۵
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست