پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
مجله ویستا

چرا «فلسفه علوم اجتماعی»


چرا «فلسفه علوم اجتماعی»

فلسفه علوم اجتماعی, موضوعی با اهمیت اما نه چندان شناخته شده است این گرایش, بنیادی ترین پرسش ها را درباره امکان نگرش علمی به جهان اجتماعی مطرح می کند گستره و مرزهای نگرش علمی به جامه کدام است

فلسفه علوم اجتماعی، موضوعی با اهمیت اما نه چندان شناخته شده است. این گرایش، بنیادی‌ترین پرسش‌ها را درباره امکان نگرش علمی به جهان اجتماعی مطرح می‌کند: گستره و مرزهای نگرش علمی به جامه کدام است؟

دستیابی به شناخت علمی از جامعه چه مولفه‌هایی را شامل می‌شود؟ برای داوری میان تبیین‌های گوناگون اجتماعی، چه معیارهایی مناسب‌تر است؟ فلسفه، هم می‌تواند ما را در برساختن شاخه‌ای از دانش رهنمون شود و هم می‌تواند به مثابه یک معیار در مسیر پیشبرد و گسترش آن شاخه، به خدمتمان درآید. فلسفه طی یکی دو قرن گذشته، در حوزه روشنفکری در هر دو کار وی‍ژه بالا خدمت کرده است.اهمیت فلسفه علوم اجتماعی از دوچیز ریشه می‌گیرد: نخست، اضطرار و پیچیدگی چالش‌هایی که فرایندهای اجتماعی به درستی درک نشده پیش رویمان نهاده‌اند و در جامعه قرن و بیست و یکمی ما را احاطه کرده‌اند؛ و دوم، وضعیت بی‌سامان درک ما از منطق حاکم بر دانش علوم اجتماعی. انگار، مسافری باشیم سوار بر سفینه‌ای با فناوری پیچیده که نیرو محرکه و ابزارهای امداد و نجاتش را به درستی نمی‌فهمیم. فراتر از آن، از پایه‌های علمی و مهندسی که مبنای طراحی و عملکرد این فناوری بوده‌اند سر در نمی‌آوریم.در چنین شرایطی، به یادگیری دانشی که طرز کار این فناوری و همچنین محدودیت‌ها و عدم قطعیت‌های آن را برایمان توضیح دهد علاقه خودجوشی نشان خواهیم داد. به همین سان است که‌ درک بهتر و استوارتر پدیده‌های رفتاری، سیاسی و اجتماعی که جهان مدرن اجتماعی را برمی‌سازند برایمان مهم است. منطق بنیادی دانش علوم اجتماعی، هنوز مسائل فلسفی بزرگ و حل نشده‌ای درخود دارد که تنها بر اساس آنها می‌توان به آن درک استوار دست یافت. فلسفیدن درباره طبیعت علوم اجتماعی تاثیر عمده‌ای بر تلاش‌های ابتدایی محققان اولیه نظیر وبر، دورکیم یا اسپنسر، در فرموله کردن رده بالاترین فرضیاتشان درباره فرایندهای اجتماعی و چیستی رویکرد علمی به جامعه گذاشته است و از همین رو همواره یک رفت و آمد مهم بین فلسفه و علوم اجتماعی حضور داشته است. تلاش برای بازسازی فرضیات بنیانگذاران چارچوب‌های علوم اجتماعی و نسل‌های متعددی از فیلسوفان که بخش بزرگی از درک کنونی ما از علوم اجتماعی را شکل داده‌اند، در مطالعه علمی جامعه کنونی بسیار مفید خواهد بود و برخی از مسائل عمده تعاریف و جستارهای علوم اجتماعی امروز را نمایان خواهد کرد. این تلاش‌ها همچنین نشانمان می‌دهد که چگونه برخی راه‌های تازه برای اندیشیدن درباره پژوهش‌ها و نظریه پردازی‌های علوم اجتماعی در خط سیر پیشرفت اندیشه بر ما آشکار می‌شود. آن چه مورد نظر است، رویکرد به فلسفه علوم اجتماعی به مثابه یک زیرمجموعه ساده فلسفه نیست، بلکه هدف، فلسفه علوم اجتماعی به مثابه یک حوزه فعال و راهبردی اندیشه و یک جزء تفکیک ناپذیر در توسعه علوم اجتماعی است.

فلسفه قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم، نقش فعالی در تلاش برای پیکربندی یک «علم اجتماعی»‌ توسط بنیانگذاران جامعه‌شناسی مانند دورکیم، وبر، مارکس، مکتب جامعه‌شناسی شیکاگو و نخستین نسل قوم‌نگاری بازی کرد. به باور نگارنده، با معین کردن فرضیات اصلی بنیانگذاران علوم اجتماعی، می‌توانیم به شکلی کم‌نظیر چگونگی درک جهان معاصر را بیاموزیم.مثلا چه فرضیاتی درباره دانش علوم اجتماعی، در ذهن فیلسوفانی چون کنته، میل، اسپنسر و دیگران که این گرایش را راه‌انداختند بود؟ توسعه نظریات علوم انسانی در سنت هرمنوتیک اروپای قاره، چگونه از طریق پوپر، همپل و ناگل، با نظریات پوزیتیویستی علوم اجتماعی در حلقه وین مرتبط شد؟ «فلسفه کنش» مکتب فرانکفورت چگونه نحوه‌اندیشیدن ما درباره علوم اجتماعی را دگرگون کرد؟اندیشه‌های فلسفی اصلی که توسط علوم اجتماعی برای درک عقلانی از جهان اجتماعی به کاربسته شد در تلاش‌های نخستین مانند اثبات گرایی،‌ فلسفه طبیعی، واقع گرایی، دانش تاویل، فردگرایی، کل نگری، تقلیل گرایی، ابطال‌پذیری، اصالت ماده، روش‌شناسی ادراک، معرفت‌شناسی فمینیستی ‌و علی گرایی پدید آمد. بررسی اندیشه‌های ابتدایی درباره چیستی و چگونگی دانش علوم اجتماعی،‌ایده‌هایی نیز برای بازنگری در جریان اندیشیدنمان به علوم اجتماعی جهان مدرن به ما می‌دهد. درک بهتر طبیعت و منطق علوم اجتماعی، اهمیت کاربردی سترگی دارد. فقط به پیچیدگی و اندازه فرایندهای جاری در ۵۰ سال گذشته بیاندیشید:‌ تغییرات تند و تیز فرهنگ جوانان، تنفر و درگیری‌های قوم گرایانه، ادغام بیشتر کشورها در اقتصاد جهانی، ‌تروریسم، شکوفایی آسیای شرقی به عنوان یک ابرقدرت صنعتی، جابه‌جایی‌های جمعیتی، نابرابری‌های عیان اجتماعی در هر کشور و در مقایسه میان کشورها، ‌شبکه‌های اجتماعی که اینترنت آفریده است، و امثال آن؛ همان طور که مشخص است، این فرایند‌ها به درستی درک نشده‌اند. نظریه‌های مفهومی که فرایندهای یاد شده، پرونده ویژه شان باشند نداریم. چه نظریه مدرنیزاسیون، نظریه سیستم‌های جهانی، نظریه انتخاب عقلانی و چه نظریه استثمار.در واقع اگر تصور کنیم چنین نظریه‌ای می‌تواند وجود داشته باشد، دچار کژ فهمی بزرگی از طبیعت جامعه شده ایم؛ چرا که دگرگونی‌های اجتماعی، انباشتی از رفتارهای کاتوره‌ای و نهادها و رخدادهای در هم و برهم است و از هیچ گروه نظریه‌های مفهومی نمی‌توان انتظار داشت این پدیده‌ها را توضیح دهند. این دگرگونی‌ها همان قدر عمیق، ‌تندوتیز و پیچیده هستند که دگرگونی‌های مرتبط با فرایند صنعتی شدن در انگلستان قرن نوزدهم. پیچیدگی و ایهام جهان اجتماعی کنونی،‌ درک بهتری از منطق و روش‌های علوم اجتماعی می‌طلبد.

مترجم: مسعود بُربُر