چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

واکاوی ماجرای نفوذ و تخریب


واکاوی ماجرای نفوذ و تخریب

کسانی که از اوایل انقلاب یادشان هست, می دانند بعضی بودند ا زیاران امام, از نزدیکان امام در دهه اول انقلاب و در حال حیات امام, که کارشان به مقابله با امام کشید کارشان به معارضه با امام کشید انقلاب اینها را مطرود کرد اینها باید عبرت باشد برای همه ی ما, باید عبرت باشد, باید بفهمیم

«کسانی که از اوایل انقلاب یادشان هست، می دانند؛ بعضی بودند ا زیاران امام، از نزدیکان امام در دهه اول انقلاب و در حال حیات امام، که کارشان به مقابله با امام کشید؛ کارشان به معارضه با امام کشید... انقلاب اینها را مطرود کرد... اینها باید عبرت باشد برای همه ی ما، باید عبرت باشد، باید بفهمیم.

واکاوی جریان های نفوذی و اثرگذاری آنان بر رجال مذهبی، سیاسی و فرهنگی؛ با هدف تخریب چهره های جریان ها و انقلاب اسلامی، و شناخت واقعیت ها و سیمای مجرمان در این جریان ها؛ با هدف بصیرت افزایی و درس آموزی، می تواند من و ما را در عرصه امتحان های پیش رو، با سربلندی و پیروزی به مقصود برساند.

همین مقدمه کوتاه، نگارنده را واداشت تا نتیجه یک جست وجو را قلمی سازد و خوانندگان عزیز را با برخی نکات تاریخی و عبرت آموز آشناتر نماید.

به یقین تعمق در کنه ماجراها، و نگریستن با عینک حقیقت بین بر همه این رخدادها، و یاری جستن از ایزد حق طلب و مهربان، می تواند راهگشای خواص و عوام؛ حتی رجال غافل و فریب خورده باشد.

بگذار زودتر وارد اصل واکاوی جریان های نفوذی شویم؛ تا شما خواننده حقیقت خواه، خود قضاوت کنی و بر کرسی عبرت بنشینی

۱) مصدق؛

قرار گرفتن افرادی مانند دکتر رضا فلاح در کنار دکتر محمد مصدق، عامل انحراف نهضت ملی نفت و سبب تشدید اختلاف بین او و آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی گردید.

فلاح از عاملان نشاندار انگلیس بود که کارخانه روغن موتورسازی آبادان را نیز منفجر کرده بود.(۱)

در سال ۱۳۳۱ با حمایت مصدق السلطنه، فلاح به عضویت هیئت مدیره شرکت نفت درآمد. این انتصاب، اعتراض برخی اعضای فراکسیون نهضت ملی و نمایندگان مجلس را به دنبال داشت. اعضای فراکسیون در این خصوص به مصدق تذکر دادند؛ ولی اثر نکرد. کاظمی؛ وزیر دارایی مصدق نیز به انتخاب فلاح اعتراض کرد، ولی با واکنش منفی دکتر مصدق مواجه شد.(۲)

حسین مکی می گوید: «من به مصدق گفتم ما اکنون با انگلستان در حال جنگ هستیم؛ ولی با فرمانده سپاه آنها که نمی شود به جنگ خودشان رفت. فلاح از عوامل مؤثر آنهاست و غیر ممکن است چنین کسی به نفع نهضت ملی قدمی بردارد. وانگهی مگر اسناد جنایت این قبیل اشخاص را خودتان در شورای امنیت مطرح نکردید؟!

دکتر مصدق عقیده داشت حر هم سرراه حسین بن علی(ع) را گرفت ولی بعد پشیمان شد و توبه کرد، دکتر فلاح هم توبه کرده است!(۳)»

انعکاس خبر انتصاب دکتر فلاح که مورد انزجار و تنفر مردم خوزستان بود؛ نارضایتی اهالی و ناآرامی فراوانی به دنبال داشت.

کارمندان مناطق نفت خیز طی تلگرافی به مصدق، اظهار داشتند: «استدعا می شود اشخاصی که از امپراطوری انگلستان مدال خدمت دارند؛ در هیئت مدیره شرکت راه ندهند که موجب یأس کلیه اهالی خوزستان خواهد شد.(۴)»

دکتر مصدق که همچنان بر موضع نادرست خود لجاجت می ورزید، تلگرافی را به هیئت مدیره شرکت ملی نفت صادر نمود.

و ضمن آن خطاب به اهالی خوزستان اظهار داشت: «هر قدمی که از طرف دولت برداشته شود با مطالعه کامل و رعایت مصالح مملکت خواهد بود.»(۵)

آیت الله کاشانی هم در رابطه با فلاح اعتراض داشت؛ ولی دکتر مصدق همچنان بر صلاحیت عامل نشاندار انگلیس اصرار می ورزید.

این فرد نفوذی و در حقیقت ماجرای نفوذ انگلیسی ها بر افکار مصدق السلطنه، راه مصدق را از آیت الله سیدابوالقاسم کاشانی جدا کردند و زمینه سلطه مجدد محمدرضا پهلوی بر کشور ایران را فراهم ساختند.

مصدق نیز بر این واقعیت اذعان دارد و در خصوص برخی از یاران خود در جبهه ملی می گوید: «آنان آزادی و استقلال را وسیله پیشرفت و اغراض و مقام قرار دادند.»(۶)

دنیا خواهی آنان سبب نفوذ افراد و عناصر دشمن در بین آن ها شد و همانان مصدق را به بی راهه بردند.

۲) بازرگان؛

وجود افرادی مانند هاشم صباغیان، ناصر میناچی و امیر انتظام در کنار مهندس مهدی بازرگان، از نهضت آزادی، جبهه ای برای مبارزه با دین و ارزش ها ساخت.

هاشم صباغیان از اعضای نهضت آزادی و وزیر کشور دولت موقت بود که با لانه جاسوسی آمریکا در ایران ارتباط داشت وی در مهرماه ۱۳۵۸، با کاردار سفارت آمریکا دیدار کرد و نگرانی های خود را از آن چه در ایران می گذرد به او منتقل نمود.

ناصر میناچی نیز در دیدار با کاردار آمریکا، ضمن گلایه از عملکرد دادگاه های انقلاب در اعدام مسئولان رژیم شاهنشاهی پهلوی، اعلام نمود که دولت موقت بازرگان درصدد است، انتقادات آیت الله خمینی درباره روابط خارجی و روابط با آمریکا را کم کند و او را از عرصه بین المللی کنار بگذارد.(۷)

دکتر ابراهیم یزدی و امیرانتظام نیز همین حرف ها را برای آمریکایی ها تکرار کردند.

این اظهارات، آمریکایی ها را به وجد آورد؛ به گونه ای که وزارت خارجه آمریکا به سفارت خود در تهران دستور داد؛ «هنگامی که شما یزدی یا امیرانتظام را ببینید، خواهشمند است قدردانی ما را از اظهارات اخیر مفیدشان در تلویزیون راجع به روابط ایالات متحده و ایران ابراز دارید.»(۸)

امیرانتظام پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و دستگیریش به جرم جاسوسی، در اعترافات خود آورد که ملاقاتهایش با مسئولان سفارت آمریکا در ایران، روزانه یا چند بار در هفته بوده است.

این افراد نفوذی بر افکار بازرگان اثر گذاشتند و او را به بی راهه بردند.

امام خمینی(ره) در فرازی از نامه ۶/۱/۶۸ به منتظری می آورند: «والله قسم، من با نخست وزیر بازرگان مخالف بودم، ولی او را هم آدم خوبی می دانستم.»

این فردی که امام او را آدم خوبی می دانستند، آرام آرام، بر اثر نفوذ جاسوسان و منحرفان، قصد انحلال مجلس خبرگان را داشت.

بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در این خصوص می فرماید: «طرح آنکه مجلس خبرگان منحل بشود، که در زمان دولت موقت این طرح شد و بعد هم معلوم شد که اساسش از امیر انتظام بود و آن مسائل، آن وقت آمدند آقایان پیش ما، همین آقایانی که، آقای بازرگان و رفقایش و گفتند ما خیال داریم که این مجلس را منحلش کنیم، من گفتم شما چکاره هستید اصلش که می خواهید این کار را بکنید؟ شما چه سمتی دارید که بتوانید مجلس منحل کنید؟ پا شوید بروید سراغ کارتان. وقتی دیدند محکم است مساله، کنار رفتند»(۹)

برقراری رابطه با امریکا نیز از جمله تلاش های بازرگان و عناصر مرتبط در دولت موقت بود. ابعاد این تلاش که بعدها در اسناد لانه جاسوسی و اظهارنظرهای برخی از سران نهضت آزادی بیشتر افشا شد، حرکتی در جهت تعارض با منافع دینی، آرمان های انقلابی و ملی و مخالفت با خط امام بود.

مهندس مهدی بازرگان یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در مصاحبه با خبرنگار نیویورک تایمز و نیوزویک در خصوص این ارتباط با صراحت اعلام می کند: «دولت انقلابی ایران، مشتاق است روابط خوب خود را با امریکا از سر بگیرد... ما روابط دوستانه ای با ایالات متحده داشته ایم و میل داریم روابط دوستانه را با ایالات متحده و تمامی کشورهای جهان حفظ کنیم.»

حضرت امام(ره) درتاریخ ۳۰/۱۱/۱۳۶۶ در نامه ای به وزیر وقت کشور، حقیقت انحراف بازرگان و دولت موقت را تبیین نمودند و آوردند: «به حسب این پرونده های قطور و نیز ملاقات های مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت امریکا و به حسب آن چه من مشاهده کردم از انحرافات آن ها، اگر خدای متعال عنایت نفرموده بودند و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند، ملت های مظلوم، به ویژه ملت عزیز ما، اکنون در زیر چنگال امریکا و مستشاران او دست و پا می زدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران می خورد که قرن ها سربلند نمی کرد.» (۱۰)

۳) بنی صدر؛

یکی از شیوه های مرسوم در سرویس های اطلاعاتی بیگانه، تاثیرگذاری غیرمستقیم و نامحسوس بر شخصیت است. هیچ عامل بیگانه ای مستقیما به سیاستمداران و شخصیت های نظام مراجعه نکرده و از ایشان نمی خواهد که به مخالفت با روند انقلاب بپردازند؛ بلکه با واسطه یابی واسطه براطرافیان و حلقه اول دولتمردان سرمایه گذاری نموده تا آنان، فرایند القا و تأثیرگذاری بر شخص مورد نظر را رقم زنند.

بنی صدر از جمله محاصره شدگان در حلقه اطرافیانی است که مسعود رجوی و منافقین بر آنان احاطه کامل دارند.

امام خمینی(ره) با درایت و هوشیاری، پرده از روی این واقعیت کنار زدند و فرمودند: نصیحت می کنم که شما بیایید و حسابتان را از این منافقین که قیام برضداسلام کردند، حسابتان را حل کنید. (۱۱)

بنی صدر که تفکرش ریشه در اندیشه مصدق و بازرگان و ملی گراها داشت، ازاین نصیحت ها پندی نگرفت و اوج انحراف خود و درس گیری از نفوذی ها را در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ و در سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق به نمایش گذاشت و با صدور دستور برای حمله و هجوم به مردم حزب الهی، یک فتنه بزرگ را رقم زد.

حضرت امام(ره) دادستان کل کشور را مأمور رسیدگی به این فتنه بزرگ نمودند.

دادستان کل کشور، پس از بررسی پرونده، با اشاره به اسناد به دست آمده و اعترافات عناصر نزدیک به ابوالحسن بنی صدر، درخصوص موضوع یاد شده گفت: «ما این کار را پی گیری کردیم، بیشتر به مدارک زیاد و هولناک رسیدیم؛ یعنی زود فهمیدیم که این یک حادثه نیست... این یک توطئه است، مقدماتی دارد و پیامدهایی،... همان جا این کار، ارتباطش با جبهه ملی، با گروه رنجبران، با لیبرال های دیگر، با رجوی و روابطش با خارج کشف شد. ما هرچه پیش می رفتیم، مسئله از صورت یک جنایت هم بیرون می آمد. مسئله، یک توطئه سیاسی بود.» (۱۲)

توطئه ای که ریشه در جریان نفوذ داشت و در روز هفتم مرداد ۱۳۶۰ نمایان تر شد. روزی که بنی صدر با مسعود رجوی - سرکرده گروهک نفاق- با یک فروند هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ به خلبانی سرهنگ معزی، خلبان ویژه محمدرضا پهلوی - شاه مخلوع ایران- به پاریس گریخت!

۴) شریعتمداری؛

ارتباط ناصر میناچی یار نزدیک بازرگان با سیدکاظم شریعتمداری و بیت او درحدی بود که ویلیام سولیوان؛ آخرین سفیر آمریکا در ایران در نامه ای به وزارت امورخارجه این کشور در ۳۰ مهرماه ۱۳۵۷ از میناچی به عنوان دوست نزدیک شریعتمداری یاد می کند.(۱۳)

اسناد لانه جاسوسی نشان می دهد که میناچی درباره تلاش خود برای اجرای برنامه های سازشکارانه مشترک بین شریعتمداری و بازرگان و حتی متقاعد کردن امام(ره) به پذیرش این برنامه ها در ماه های پایانی رژیم شاهنشاهی به صورت مستمر به مأموران لانه جاسوسی گزارش می داده است.

شریعتمداری و اطرافیانش به طور جداگانه نیز ارتباطاتی را با سفارت آمریکا برقرار کرده بودند و این ارتباطات پس از انقلاب از گستردگی بیشتری برخوردار شد.

همین ارتباط و نفوذ، شریعتمداری را در مقابل امام و انقلاب اسلامی قرار داد و با حمایت وی حزب خلق مسلمان در اسفندماه ۱۳۵۷ اعلام موجودیت کرد و با الهام از شریعتمداری و موضع گیری درخصوص شیوه برگزاری رفراندوم در فروردین ۱۳۵۸ و مخالفت با تشکیل مجلس خبرگان و برخی اصول قانون اساسی، فاز مخالف با روند انقلاب و اقدام علیه نظام و دستاوردهای انقلاب اسلامی را کلید زد.»(۱۴)

حضرت امام خمینی(ره) در مقابل این جریان و نیرنگ های منحرفین فرمودند: «قلم های شما از تفنگ های آن دموکرات ها به اسلام بیشتر ضرر دارد. نطق های شما به اسلام ضررش بیشتر از آن توپ هایی است که آن ها به جوانان ما می بندند... برای این که آن جا دشمن معلوم است و شما به صورت های مخفی به میدان می آیید. قلم های شما از سرنیزه های رضاخان بدتر است برای اسلام، و شما مضرتر هستید از رضاشاه و محمدرضا برای اسلام، برای این که آن ها معلوم بود مخالف هستند و مردم می شناختند آن ها را، مخالفت می کردند با آن ها، مقاومت می کردند. شما در پوشش اسلام، در پوشش طرفداری از خلق مسلمان، بر خلاف اسلام دارید عمل می کنید.» (۱۵)

سپس امام(ره) مرحوم آقای فلسفی را برای جدا شدن شریعتمداری از حزب خلق مسلمان نزد وی فرستادند.

آقای فلسفی می گوید؛ امام به من فرمودند: این حزب خلق مسلمان علی التحقیق ریشه خارجی دارد. این کلمه «خلق» را داخل عنوان حزب گذارده اند؛ مثل این که کلمه دموکراسی را می خواستند داخل نام جمهوری اسلامی ایران کرده و بگویند: جمهوری دموکراتیک اسلامی ایران؛ خلق مسلمان هم یعنی همین،... مشکل این است که آقای شریعتمداری به نام یک آیت الله؛ وابستگی خودش را به این حزب اعلام کرده و آن را وابسته به خود معرفی کرده است... این کار خیلی خطرناک است... پیش آقای شریعتمداری بروید و به طور خصوصی از قول من به ایشان بگویید این کار را اجانب کرده اند، شما که این مطلب را پذیرا شده اید، یا آگاهید یا ناآگاه. مصلحت شما این است که فوراً در جراید و رادیو و تلویزیون اعلام کنید که از این حزب برکنار هستید و مسائل آن به هیچ وجه به شما ارتباط ندارد، تا حیثیت شما محفوظ باشد.»(۱۶)

پاسخ شریعتمداری به دعوت امام خمینی(ره) منفی بود. وی با انحراف از مسیر مستقیم براثر نفوذ برخی افراد وابسته بر تفکرش تا بدانجا سقوط کرد که همکاری با صادق قطب زاده در کودتاونقشه قتل امام(ره) را پذیرفت.

افشای کودتای نوژه و اعترافات عناصر دخیل در آن، جزئیات بیشتری از عناد و فتنه شریعتمداری را آشکار ساخت و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، با انتشار بیانیه ای وی را از مرجعیت خلع نمود.(۱۷)

۵) منتظری؛

رخنه جریان انحرافی مهدی هاشمی در بیت آقای منتظری که نزدیک به سه سال پرونده امنیتی آن به طول انجامید،(۱۸) یادآور خطرات بزرگ اعتماد نابخردانه به اطرافیان و همراهان است.

با این که در ابتدای سال ۱۳۶۵ با کشف یک خانه تیمی مربوط به مهدی هاشمی و دستگیری وی، او به تمامی جنایاتی که در دادگاه رژیم شاه به آن متهم بود اذعان کرد و آمریت قتل فجیع مرحوم آیت الله شمس آبادی و شیخ قنبر علی صفرزاده را پذیرفته و خود را مسبب بسیاری از تنش ها و مشکلات در سطح سیاست داخلی و خارجی کشور معرفی کرد؛ لیکن منتظری هرگز دست از وی نکشید و هم چنان به حمایت های بی حساب و کتاب خود از مهدی هاشمی ادامه داد.

امام خمینی(ره) طی نامه ای به منتظری، ضمن تلاش برای جدا کردن وی از باند مهدی هاشمی و جریان فتنه، با صراحت نگاشتند: «این خطر بسیار مهم از ناحیه انتساب آقای سیدمهدی هاشمی است به شما. من نمی خواهم بگویم که ایشان حقیقتا مرتکب چیزهایی شدند؛ بلکه می خواهم عرض کنم ایشان متهم به جنایات بسیار، از قبیل قتل، مباشرت یا تسبیبا، و امثال آن می باشند؛ و چنین شخصی، ولو مبرا باشد، ارتباطش موجب شکستن قداست مقام جناب عالی است که بر همه حفظش واجب مؤکد است.»(۱۹)

اصرار منتظری بر همکاری با عناصر منحرف و ضدانقلاب، گروه های التقاطی و منافقین و ملی گرایان، و حمایت های وی از آن ها باعث شد امام خمینی(ره) در یک اقدام قاطعانه بفرمایند: «... در همین دفاعیه شما از منافقین، تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و می بینید که چه خدمت ارزنده ای به استکبار کرده اید. در مسئله مهدی هاشمی قاتل، شما او را از همه متدینین متدین تر می دانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است، مرتب پیغام می دادید که او را نکشید... شما از این پس وکیل من نمی باشید.»(۲۰)

امام(ره) دو روز بعد نیز در نامه ای به منتظری نوشتند: «به شما نصیحت می کنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید و از رفت و آمد مخالفین نظام که به اسم علاقه به اسم و جمهوری اسلامی، خود را جا می زنند، جدا جلوگیری کنید. من این تذکر را در قضیه مهدی ها شمی هم به شما دادم.»(۲۱)

معظم له در همان نامه آوردند: «سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرال ها نریزد.»(۲۲)

۶) موسوی و کروبی؛

وجود افرادی وابسته و معلوم الحال؛ همچون اکبر گنجی، محسن سازگارا، عطاءاله مهاجرانی، محسن کدیور، عبدالکریم سروش، محمد عطریانفر، غلامحسین کرباسچی، علی افشاری، سعید رضوی فقیه، محسن مخملباف، محمدرضا شجریان، فاطمه حقیقت جو، شیرین عبادی، حسین بشیریه، حسین یوسفی اشکوری، عبدالعلی بازرگان، ابراهیم یزدی، مهرانگیز کار، عیسی سحرخیز، رامین جهانبگلو، هاله اسفندیاری و کیان تاجبخش در کنار موسوی و کروبی، آن دو را از مسیر اصلی به بی راهه برد و هر دوی آنان با حمایت خاتمی و هاشمی و حزب کارگزاران و نهضت آزادی و جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب، فتنه ۸۸ را رقم زدند.

کیان تاجبخش در چهارمین دادگاه در اعترافاتی به تحلیل جریان نفوذ و تخریب می پردازد و می گوید: «می خواهم فرایند براندازی نرم را در هفت لایه تشریح کنم: اولین آن ها شناسایی و جذب نخبگان است که شامل شناسایی افراد و نخبگانی که علاقه مند به همکاری نهادهای آمریکایی و اروپایی هستند، می باشد.»(۲۳)

وی سپس در خصوص مصادیق این نوع شیوه های براندازی اظهار داشت: «زمانی که کرباسچی در شهرداری بود، از طریق شهرداری شیوه جدید استحاله فرهنگی در کل شهر تهران و بعد هم به بقیه شهرها اشاعه می شد. آن چه که شواهد نشان می دهد این است که آن برنامه ها که در زمان دولت سازندگی اتفاق افتاده، مستقیماً توسط قدرت های آمریکایی پشتیبانی می شده است و این فرایند نهادینه شده یک فرایند درازمدت بوده است.»(۲۴)

وی در ادامه می افزاید: «یکی دیگر از این مصادیق سفر عطریانفر به دعوت بنیاد سوروس به نیویورک و ملاقاتش با شخص سوروس می باشد که نقطه عطف همکاری نیروهای داخلی و خارجی تلقی می شود.»(۲۵)

قرارگرفتن اینان در کنار کروبی و موسوی، پیوند دشمن بیرونی با اصلاح طلبان را رقم زد و میرحسین موسوی و مهدی کروبی، طرح دشمن را برای براندازی نرم در ایران اجرایی کردند.

کیان تاجبخش در اعترافاتش به این واقعیت اذعان می کند و از ارتباط سیستماتیک نهادهای اطلاعاتی آمریکا و عناصر اصلاح طلب تحت پروژه سری «ردیف۲» با هدف براندازی نرم پرده برمی دارد.(۲۶)

موسوی با اثرپذیری از اطرافیان نفوذی، در خرداد ۸۸، با صدور بیانیه ای خواستار ابطال انتخابات می شود. مهدی کروبی نیز همراه با میرحسین موسوی، می گوید: «انتخابات باید باطل شود!»

مریم رجوی؛ همسر سرکرده گروهک منافقین، شیرین عبادی، گروهک های فدائیان خلق، حزب توده، جبهه ملی و نهضت آزادی نیز خواستار ابطال انتخابات و نتیجه آن می شوند. (۲۷)

باراک اوباما، رضا پهلوی، منافقین، گروهک تروریستی ریگی و گروهی از سلطنت طلبان نیز با موسوی و کروبی همصدا می گردند.

ابراهیم یزدی- دبیرکل نهضت آزادی- نیز در گفت وگو با ویژه نامه روزنامه اعتماد به صراحت می گوید که این گروهک و مرتبطان آن از قبل از انتخابات، برای ماجراهای پس از آن برنامه داشته و کارکرده اند. (۲۸)

موسوی نیز با ارسال نامه ای به منتظری، پرده از ارتباط پنهانی دیگری برمی دارد و ادعا می کند: «به خاطر احساس خطر برای کشور و نگرانی از خشم مردم درمقابل تقلب سازمان یافته در صحنه مانده است» (۲۹)

مقام معظم رهبری در برابر این جریان نفوذی و حرکت نامیمون سران فتنه، در تاریخ ۲۹/۳/۱۳۸۸ می فرمایند: «من به همه این آقایان، این دوستان قدیمی، این برادران توصیه می کنم که برخودتان مسلط باشید، سعه ی صدر داشته باشید، دست های دشمن را ببینید، گرگ های گرسنه کمین کرده را که امروز دیگر نقاب دیپلماسی را یواش یواش دارند از چهره هایشان برمی دارند و چهره ی حقیقی خودشان را نشان می دهند، ببینید؛ از اینها غفلت نکنید.»

معظم له در همان سخنرانی فرمودند: «البته اگر کسانی بخواهند راه دیگری را انتخاب بکنند، آن وقت بنده دوباره خواهم آمد و با مردم صریح تر از این صحبت خواهم کرد.»

موسوی و کروبی و دیگر سران فتنه به این اندرزها و هشدارها توجهی نکردند. مقام معظم رهبری در تاریخ ۲۹/۴/۱۳۸۸ در برابر این جریان و کسانی که به اسم ابطال انتخابات جامعه را به اغتشاش کشیده بودند، فرمودند: «هرکسی امروز جامعه را به سمت اغتشاش و ناامنی سوق بدهد، از نظر عامه ملت ایران انسان منفوری است، هرکه می خواهد باشد.»

معظم له در تاریخ ۴/۹/۱۳۸۸ هم فرمودند: «کسانی هم که با اشاره دشمن، با تشویق دشمن، با لبخند دشمن، کف زدن دشمن برایشان می خواهند با این نظام،با این قانون اساسی، با این حرکت عظیم مردمی مواجه کنند، سرشان را دارند به سنگ می زنند، سر به دیوار می کوبند، کار بیهوده می کنند.»

ایشان درتاریخ ۲۲/۹/۱۳۸۸ صریح تر فرمودند: «کسانی که از اوایل انقلاب یادشان هست، می دانند؛ بعضی بودند ازیاران امام، از نزدیکان امام در دهه اول انقلاب و در حال حیات امام، که کارشان به مقابله با امام کشید؛ کارشان به معارضه با امام کشید... انقلاب اینها را مطرود کرد... اینها باید عبرت باشد برای همه ی ما، باید عبرت باشد، باید بفهمیم.

۷) احمدی نژاد

ماجرای نفوذ و تخریب همچنان ادامه دارد. امروز نیز پدیده ای موسوم به جریان انحرافی با زعامت اسفندیار رحیم مشایی، سکانداری فتنه ای را برعهده دارد که هدفش ریختن جواهرات احمدی نژاد به اقیانوس است و قصد دارد با نفوذ بر افکار رئیس جمهور، ماجرای نفوذ و تخریب را تکرار کند.

همان جریانی که مصدق را از کاشانی جدا کرد. بازرگان و بنی صدر را از جمهوری اسلامی جدا نمود. شریعتمداری را به بی راهه برد و وی را در مقابل نظام و امام قرار داد، از منتظری مدافع انقلاب و ولایت فقیه، فردی ضدانقلاب ساخت موسوی و کروبی و خاتمی را به عرصه معارضه با امام و انقلاب اسلامی و ولایت فقیه کشاند؛ امروز نیز مترصد فرصتی برای قراردادن احمدی نژاد در مقابل ملت ایران و ارزش ها و ولایت است.

رادیو بی بی سی اعتراف می کند که ردپای اطرافیان و نزدیکان مشایی به دکتر مصدق برمی گردد. مکتب ایرانی در دوره رضاخان برای مقابله با اسلام ناب محمدی(ص) مطرح شد. امروز نیز مشائیون به دنبال اجرای ایده ای هستند که مصدق با استفاده از آن آیت الله کاشانی را کنار گذاشت.

شاید به همین علت حامیان اسفندیار رحیم مشایی از اصلاح طلبان خواستند تا مشایی را در این شرایط تنها نگذارند.

مقام معظم رهبری در تاریخ ۲۷/۴/۱۳۸۸ و پس از انتصاب مشایی به معاونت اولی رئیس جمهور، به آقای دکتر احمدی نژاد نوشتند: «انتصاب جناب آقای اسفندیار رحیم مشایی به معاونت رئیس جمهور برخلاف مصلحت جناب عالی و دولت و موجب اختلاف و سرخوردگی میان علاقه مندان به شما است. لازم است انتصاب مزبور ملغی و کان لم یکن اعلام گردد.»

گرچه در آن روزها با اما و اگرهایی از سوی احمدی نژاد، بالاخره مشایی برکنار شد. لیکن انتصاب وی به ریاست دفتر رئیس جمهور و ورود او به بسیاری از صحنه های قوه مجریه؛ نشان از نفوذ وی بر افکار رئیس جمهور دارد.

شاید مصدق هم باور نمی کرد که به بی راهه می رود! حتما بازرگان هم خود را برحق می دانست! آیا شریعتمداری باور می کرد که سراز کودتای نوژه در می آورد؟ بنی صدر باور نداشت که در دام نفوذی هاست! منتظری هم در هیاهوی فتنه مهدی هاشمی، هرگز نپذیرفت که در سیطره نفوذ باند او و لیبرال ها و ملی گراها و منافقین است. موسوی و کروبی و خاتمی؛ هنوز هم براین باورند که راه را درست رفته اند!!

آیا آقای احمدی نژاد باور دارد که فتنه نفوذ یک واقعیتی است که در پیرامون شخصیت های این نوشتار شکل پذیرفته است؟

آیا او باور دارد که دشمن همواره در صدد نفوذ و تأثیرگذاری غیرمستقیم و نامحسوس بر شخصیت است؟

در عصر مشروطیت، میرزا محمدخان نامی آمد و از طرف امام جمعه و امیر بهادر پیغامی برای شهید شیخ فضل الله نوری آورد که ما در سفارت روس هستیم؛ و در اینجا اتاقی مناسب طبع شما آماده کرده ایم. خواهش می کنیم برای جان شریفتان، قدم رنجه کنید و بیایید اینجا. شیخ ناراحت شد و گفت: از قول من به امام جمعه بگو: تو حفظ جان خودت را کردی، کافی است. لازم نیست حفظ جان مرا بکنید!(۳۰)

شخص دیگری به نام میرزا جواد سعدالدوله به شیخ شهید پیشنهاد کرد که بیرق هلند را بر بالای خانه تان بزنید؛ دیگر حتی لازم نیست به سفارت هلند تشریف بیاورید. شیخ در پاسخ به این پیشنهاد، خندید و به استهزاء گفت: آقای سعدالدوله باید بیرق ما را برروی سفارت اجنبی بزنند... من حاضرم صدمرتبه زنده شوم و ایرانیان و مسلمین مرا مثله کنند و بسوزانند؛ ولی به اجنبی پناهنده نشوم.(۳۱)

دشمن حتی راه نفوذ بر افکار شیخ شهید را هم پیموده؛ ولی به نتیجه نرسیده است.

سیدحسین نصر می گوید: «احساس می کردم که تنها کسی بودم که می توانستم همچون میانجی به ایجاد موقعیتی کمک کنم که در آن مثلاً آیت الله خمینی با شاه مصالحه کنند و نوعی حکومت سلطنتی اسلامی برپا گردد که در آن علما نیز درباره امور مملکتی اظهارنظر کنند؛ اما ساختار کشور دچار تحول نشود.»(۳۲)

دشمن امام خمینی(ره) را هم رها نکرده است. رئیس دفتر فرح پهلوی (سیدحسین نصر) را می گمارد تا شاید بر افکار خمینی بزرگ هم تأثیر بگذارد.

شاید برای همین تفکر و طرح های نصر است که مشایی در سال ۱۳۸۸ سفارش می کند تا جایزه «حکمتانه بوعلی سینا» را به سیدحسین نصر بدهند!!(۳۳)

مینو صمیمی که از اعضای دفتر فرح پهلوی بود، درخصوص انتصاب نصر به ریاست دفتر فرح پهلوی می نویسد: «انتصاب دکتر نصر در آن مقطع فقط نوعی ظاهربازی تلقی می شد.»(۳۴)

بازی ای که شاید بتواند به همت نفوذ نصر، امام را از مسیر مبارزه با شاه بازدارد. این بازی در فرانسه هم پی گیری شد. به محض ورود امام به فرانسه، نیروهای هوادار نهضت آزادی با محوریت یزدی و قطب زاده و هواداران جبهه ملی به رهبری بنی صدر به سمت باغ نوفل لوشاتو رو آوردند. یزدی چنان وانمود کرده بود که برخی رسانه ها از وی به عنوان سخنگوی امام خمینی(ره) یاد کردند. ماجرای نصب تابلوی «امام سخنگو ندارد»؛ به دستور حضرت امام و برای جلوگیری از چنین سوءاستفاده هایی صورت گرفت.(۳۵)

بازرگان می گوید: «دکتر یزدی یک ناراحتی [در نوفل لوشاتو] داشت و می گفت ما هرچه به گردنش می گذاریم که آقا بالاخره شما در مقام یک رهبر کل، نمی دانم یک رئیس جمهور، از رئیس جمهور بالاتر هستید دفتری داشته باش، سخنگویی داشته باش... ایشان قبول نمی کرد.»(۳۶)

یزدی تلاش می کرد ایده های نهضت آزادی را به امام بقبولاند، ولی فایده ای نداشت و امام تحت تأثیر افکار وی قرار نگرفت.

این سناریو درخصوص رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بارها تکرار شد و همه تلاشگران عرصه نفوذ؛ سرشان به سنگ خورده است.

آیا آقای احمدی نژاد نمی تواند با طرد تفکر نفوذ و تخریب، خود را به عنوان محبوب ملت و رهبری در تاریخ ماندگار سازد؟ آیا زیبنده اوست که به بنی صدر و منتظری و بازرگان ملحق شود؟

تمامی خواص باید از این سیر درس بگیرند و همچون امام خمینی(ره) و امام خامنه ای و مانند شهید شیخ فضل الله نوری به تمامی مهره های نفوذی پاسخ منفی بدهند.

به یقین درس گرفتن از خمینی کبیر و خامنه ای عزیز، زیباتر از پیمودن راه مصدق و بازرگان و بنی صدر و شریعتمداری و منتظری و موسوی و کروبی و خاتمی است.

علی شیرازی

پانوشت ها:

۱-سال های نهضت ملی، ج ۲، ص .۴۵۲

۲- نیمه پنهان، ج ۲۲، ص .۱۹۵

۳- سال های نهضت ملی، ج ۲، ص .۲۳۹

۴- فراز و فرود زندگی دکتر محمد مصدق، ج ۲، ص .۱۹۶

۵- سال های نهضت ملی، ج ۲، ص .۲۴۴

۶- مصدق کیست؟ ص .۱۰

۷- صبح صادق، ش ۵۱۷، ص .۱۲

۸- همان.

۹- صحیفه نور، ج ۱۴، ص .۲۸۵

۱۰- همان، ج ۲۲، ص .۳۸۴

۱۱- همان، ج ۱۵، ص .۶۸

۱۲- روزنامه اطلاعات، ۵/۱۱/.۱۳۶۰

۱۳- نیمه پنهان، ج ۳۷، ص .۲۳۳

۱۴- فصلنامه مطالعات سیاسی روز، ش ۳۵، ص .۲۶

۱۵- صحیفه نور، ج ۱۰، ص .۲۷

۱۶- خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، صص ۳۶۶ تا .۳۷۰

۱۷- خاطرات محمدی ری شهری، ج ۱، ص .۳۰۶

۱۸- کیهان، ۳۰/۶/۱۳۹۰، ص .۱۲

۱۹- صحیفه امام، ج ۲۰، ص .۱۳۷

۲۰- ۶/۱/.۱۳۶۸

۲۱- ۸/۱/.۱۳۶۸

۲۲- همان.

۲۳- گذر از فتنه ۸۸، ج ۱، ص .۵۴۵

۲۴- همان، ص .۵۴۶

۲۵- همان، ص .۵۴۷

۲۶- فصلنامه مطالعات سیاسی روز، ش ۳۵، ص .۱۸۸

۲۷- همان، ص .۱۶۸

۲۸- همان، ص .۱۸۷

۲۹- همان، ص .۱۹۵

۳۰- تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص .۳۴۵

۳۱- همان، ص .۳۴۶

۳۲- در جست وجوی امر قدسی، ص .۱۸۷

۳۳- هفته نامه ۹ دی، ص ۶.

۳۴- پشت پرده تخت طاووس، ص .۲۳۱

۳۵- نقش آفرینان عصر تاریکی، ج ۱، صص ۷ و .۳۱۶

۳۶- بازرگان مردی که از نو باید شناخت، ص .۶۳