چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

دیدگاه های علامه طباطبایی


دیدگاه های علامه طباطبایی

علامه طباطبایی در آثار متنوع و فراوان خود درباره بسیاری مسائل اظهار نظر كرده است طبعاً معرفی این دیدگاه ها در این مختصر نمی گنجد در اینجا صرفاً برای آشنایی یا یادآوری به برخی نظریات كلیدی ایشان اشاره می شود

• رابطه ایمان و تعقل

«قرآن كریم با این بیانات اعتبار حجت عقلی و استدلال برهانی آزاد را مسلم می شمارد. یعنی نمی گوید كه اول حقانیت معارف اسلامی را بپذیرید سپس به احتجاج عقلی پرداخته معارف نامبرده را از آنها استنتاج كنید بلكه با اعتماد كامل به واقعیت خود می گوید: به احتجاج عقلی پرداخته حقانیت معارف نامبرده را از آن دریابید و بپذیرید... تصدیق و ایمان را از نتیجه دلیل به دست آورید نه اینكه اول ایمان بیاورید و بعد به قید مطابقت آن دلیل اقامه كنید. پس تفكر فلسفی نیز راهی است كه رسایی آن را قرآن كریم تصدیق می نماید.»۱

• رابطه فلسفه و دین

«شما خواننده گرامی آنچه را كه برخی از نویسندگان و علمای خود ما در باره دین و فلسفه گفته یا نوشته اند دور بیندازید. آنها می گویند: دین بر روی فلسفه خط بطلان می كشد و اصولاً موقعیت دین غیر از موقعیت فلسفه است و این دو هدف های مجزا و جدا از هم دارند.

اینان تفسیر صحیحی از فلسفه نكردند و گمان بردند فلسفه جز یك سلسله آرا و نظریات مردانی از یونان و غیریونان كه در میانشان خداشناس و منكر خدا، ملحد و متقی، مومن و كافر و خطاكار و صواب كار وجود دارد، نیست. به زعم اینان منظور از طرح مباحث فلسفی جز این نیست كه به آن فلاسفه و دانشمندان تشبه كنیم و از مشاهیر و شخصیت های نامدار آنها پیروی و تقلید نماییم!

اگر فلسفه همین باشد كه این عده گمان دارند و حقیقت همان باشد كه اینان ادعا می كنند، جداً سزاوار است كه فلسفه را از حریم دین طرد كنیم. لیكن خوشبختانه موضوع از این قرار كه این عده خیال كرده اند نیست... فلسفه كه عبارت است از بحث استدلالی در زمینه حقیقت پدیده ها، هیچ وقت تنها به رجال و آرایشان و یا اتفاق، اجماع و شهرت ها اعتنا نمی كند و نباید هم اعتنا داشته باشد.»۲

• جایگاه تفكر و تعقل در دین

«بدیهی است زندگی انسانی یك زندگی فكری بوده و جز با درك كه فكر می نامیم به پا نمی ایستد و از لوازم بنای زندگی بر فكر این است كه فكر هرچه صحیح تر و تمام تر باشد زندگی بهتر و محكم تر خواهد بود. بنابراین زندگی با ارزش - به هر سنت و آیینی پابند باشیم و در هر راه رفته شده و یا ابتدایی كه قدم برداریم _ مربوط به فكر با ارزش بود مبتنی برآن است و به هر اندازه كه فكر مستقیم باشد زندگی هم ارزش و استقامت خواهد داشت. خداوند در كتاب خود با راه های مختلف و روش های گوناگون همین مطلب را تذكر داده است. «یرفع الله الذین آمنوا منكم و الذین اوتوا العلم درجات» (زمر-۹)

در قرآن شریف این فكر صحیح و صوابی را كه به آن شدیداً اصرار دارد معین نفرموده است و تنها به آنچه كه مردم به حسب عقل های فطری و ادراكات مرتكز در جان خود می فهمند حواله داده است...»

خداوند در قرآن خود و حتی در یك آیه نیز بندگان خود را امر نفرموده است كه نفهمیده به قرآن و یا به هرچیزی كه از جانب اوست ایمان آورند و یا راهی را كوركورانه بپیمایند. حتی قوانین و احكامی كه برای بندگان خود وضع كرده است و عقل بشری به تفصیل ملاك های آنها را درك نمی كند نیز به چیزهایی كه در مجرای احتیاجات قرار دارد علت آورده است: «ان الصلوه تنهی عن الفحشا و المنكر» (عنكبوت ۴۵) یا «كتب علیكم الصیام كما كتب علی الذین من قبلكم لعلكم تتقون (بقره ۸۳)»۳

• ویژگی انسان

انسان در عین اینكه با انواع دیگر نباتی و حیوانی در بسیاری از خصایص شریك است، خصیصه اختصاصی دارد كه از دیگران تمیزش می دهد و آن (خرد) است. خرد است كه انسان به واسطه آن به تفكر پرداخته از هر وسیله ای ممكن به نفع خود استفاده می نماید. در فضای بیكران آسمان ها اوج می گیرد و در اعماق دریاها شناوری می كند و در سطح زمین از انواع جماد و نبات و حیوان استثمار و استخدام می نماید. حتی از همنوعان خود تا جایی كه می تواند سود می گیرد. انسان به حسب طبع اولی سعادت و كمال خود را در آزادی مطلق خود می بیند، ولی نظر به اینكه سازمان وجودیش سازمان اجتماعی است و نیازمندی های بیشمار دارد كه هرگز به تنهایی توانایی رفع آنها را ندارد و در صورت اجتماع و تعاون با همنوعان خود كه آنان نیز همان غریزه خودخواهی و آزادی دوستی را دارند ناگزیر است مقداری از آزادی خود را در این راه از دست بدهد. در برابر سودی كه از دیگران می برد سودی بدهد و معادل آنكه از رنج دیگران بهره می گیرد از رنج خود بهره بدهد یعنی اجتماع تعاونی را از روی ناچاری می پذیرد.۴در جای دیگری نیز به این موضوع پرداخته است: «انسان با هدایت طبیعت و تكوین پیوسته از همه، سود خود را می خواهد (اعتبار استخدام) و برای سود خود، سود همه را می خواهد (اعتبار اجتماع) و برای سود همه، عدل اجتماعی را می خواهد»۵ (اعتبار حسن عدالت وقبح ظلم)

• خدا

جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم اختصاص به بحث خداشناسی از منظر فلسفی دارد. گرچه علامه در سایر كتاب های فلسفه اش نیز اغلب در مباحث وجودشناسی به این موضوع پرداخته است. كتاب كوچك اما پرمحتوای علی و فلسفه الهی كه در شرح فرازهایی از حضرت علی(ع) در این باره است نیز بسیار ارزشمند است. «واقعیت هستی كه در ثبوت وی هیچ شك نداریم هرگز نفی نمی پذیرد و نابودی برنمی دارد. به عبارت دیگر: واقعیت هستی بی هیچ قید و شرط واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرط لاواقعیت نمی شود و چون جهان گذران و هر جزء از اجزای جهان نفی را می پذیرد پس عین همان واقعیت نفی ناپذیر نیست بلكه با آن واقعیت واقعیت دار و بی آن از هستی بهره ای نداشته و منفی است. البته نه به این معنی كه واقعیت با اشیا یكی شود و یا در آنها نفوذ یا حلول كند و یا پاره هایی از واقعیت جدا شده و به اشیا بپیوندد، بلكه مانند نور كه اجسام تاریك با وی روشن و بی وی تاریك می باشند و در عین حال همین مثال نور در بیان مقصود خالی از قصور نیست.»

پاورقی كتاب: گویند از جنید بغدادی پرسیدند: ما الدلیل علی وجود الصانع؟ چه دلیلی بر وجود خدا هست؟ گفت: اغنی الصباح عن المصباح یعنی روشنی صبح ما را از چراغ بی نیاز كرده است. حكمای اسلامی كوشیده اند به استدلالی عقلی راه یابند كه در آن استدلال مخلوقات واسطه اثبات نباشند... حقیقت هستی در ذات خود یعنی در موجودیت و در واقعیت داشتن خود مشروط به هیچ شرطی و مقید به هیچ قیدی نیست. هستی چون كه هستی است موجود است نه به ملاك دیگر و مناط دیگر و هم نه به فرض وجود شی ء دیگر، یعنی هستی در ذات خود مشروط به شرطی نیست...

نتیجه می گیریم كه حقیقت هستی در ذات خود، قطع نظر از هر تعیینی كه از خارج به آن ملحق گردد، مساوی است با ذات لایزال حق. پس اصالت وجود، عقل ما را مستقیماً به ذات حق رهبری می كند نه چیز دیگر. ۶ در شرح جمله ای از حضرت علی( ع) با این مضمون: «او پروردگار و آفریدگار مطلق است و خود آفریده و پرورده شده نیست. هرچه در ذهن تصور شود، او برخلاف آن است. چون آنچه به تمام ذات و حقیقت شناخته گردد، خدا نیست. اوست كه دلیل وجود خویش است، وسایل شناسایی را هم خود او فراهم آورده است.» این نتایج را می گیرند: «یك: وجود و هستی حق تعالی محال است كه توسط غیر خود او شناخته شود. پس او دلیل و راهنمای وجود خویش و ماسوا است. چون همه چیز از هر جهت مستند به خدا هستند و از جمله دلالت دلیل ها و مؤدی بودن آنها به شناخت او نیز بایستی به خدا مستند باشند و الا دلیل ها درخصوص دلالتشان و ابزار شناسایی در خاصیت مؤدی بودن به معرفت الله، مستقل می شوند. درحالی كه جز خدا هیچ موجودی استقلال وجود ندارد...

دو: حقیقت وجود و ذات پروردگار ممكن نیست چنانكه باید و شاید شناخته شود. فقط از طریق برخی از صفات و آثار وجودی او می توانیم او را بشناسیم.

سه: وجود خدا ممكن نیست از طریق برهان های منطقی اثبات شود چون همانطور كه خاطرنشان ساختیم وجود خدا وجودی مطلق و بی قید و حد است و دارای جنس و فصل نیست و هر موجودی كه جنس و فصل منطقی نداشته باشد، در ذهن نخواهد گنجید و عقل به او احاطه ماهوی پیدا نخواهد كرد. نتیجه اینكه خداوند دارای وجود ذهنی نیست، فقط هستی خارجی دارد و بس...

چون خداوند از هیچ موجودی غایب نیست و هیچ پدپده ای بی او نیست پس قطعاً او وجود ناشناخته ای نیست و همه وجداناً هستی او را دریافته اند...»۷

درباره نحوه شناخت خدا علامه در ذیل جمله ای از خطبه اول نهج البلاغه، توضیحاتی در باره مراحل پنج گانه شناخت خدا مطرح ساخته است:

• فقیه چه كسی است؟

علامه در تفسیرالمیزان در ذیل آیه ۱۲۲ سوره توبه معنای فقه را چنین توضیح داده است:«مقصود از تفقه در دین فهمیدن همه معارف دینی از اصول و فروع آن است، نه خصوص احكام عملی كه فعلاً در لسان علمای دین كلمه فقه اصطلاح در آن شده است. به دلیل اینكه می فرماید: لینذروا قومهم- قوم خود را انذار كنند- و معلوم است كه انذار با بیان فقه اصطلاحی، یعنی با گفتن مسائل عملی صورت نمی گیرد بلكه احتیاج به بیان اصول عقاید دارد.»

پی نوشت ها:

۱- شیعه در اسلام، ص۴۲ و ۴۳

۲- علی و فلسفه الهی، انتشارات اسلامی، مترحم سید ابراهیم سیدعلوی، ،۷۴ ص ۱۳ و۱۴

۳- المیزان ، ج ۵

۴- طباطبایی، محمدحسین، شیعه در اسلام، دارالكتب اسلامیه، ص ۸۲

۵- اصول فلسفه و روش رئالیسم، جلد۱ و۲ و۳ ، مقاله ششم، ص۳۲۳

۶- طباطبایی محمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقی مرتضی مطهری، جلد پنجم، چاپ پنجم، ،۱۳۷۵ صدرا، ص ۱۱۶ تا ۱۲۴

۷- كتاب علی و فلسفه الهی، فصل چهارم، ص ۴۴ و۴۵

احسان مجتهدی



همچنین مشاهده کنید