جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

چرا عمرهنرمندان ما این قدر کوتاه است


چرا عمرهنرمندان ما این قدر کوتاه است

نمی دانم تا به حال برای تان پیش آمده که وقتی خبر درگذشت هنرمندی را می شنوید, به این فکر بیفتید که چرا آنها عمر بلندی ندارند و اکثرا در میانسالی لباس مرگ می پوشند شاید بگویید «نه, اصلا این طور نیست » یا شاید مثل لیلی گلستان, مترجم خوش نام کشورمان, از شنیدن این حرف خنده تان بگیرد یا مثل کیانوش عیاری, فیلمساز صاحب سبک کشورمان موضوع را جدی نگیرید «نه من با شما مخالف ام و دلیل موجهی هم دارم من ۵۷ سال ام است و هنوز زنده ام »

نمی‌دانم تا به حال برای‌تان پیش آمده که وقتی خبر درگذشت هنرمندی را می‌شنوید، به این فکر بیفتید که چرا آنها عمر بلندی ندارند و اکثرا در میانسالی لباس مرگ می‌پوشند؟! شاید بگویید: «نه، اصلا این‌طور نیست!» یا شاید مثل لیلی گلستان، مترجم خوش‌نام کشورمان، از شنیدن این حرف خنده‌‌تان بگیرد یا مثل کیانوش عیاری، فیلمساز صاحب‌سبک کشورمان موضوع را جدی نگیرید: «نه! من با شما مخالف‌ام و دلیل موجهی هم دارم: من ۵۷ سال‌ام است و هنوز زنده‌ام!»

کارشناسانه جواب دادن به این سوال البته سخت است و طبیعتا محتاج کارشناسی و گذشت زمان. اما در همین روزهای پاییزی که خیلی از هنرمندان کشورمان را با خودش برد، نشستیم پای حرف چند تن از اهالی فرهنگ و هنر و جدولی تهیه کردیم از هنرمندانی که طی همین سال‌های اخیر درگذشته‌اند و سن و سال‌شان و علت فوت‌شان را بررسی کرده‌ایم و گفتگویی داشتیم با دکتر فربد فدایی، روان‌پزشک، که در این زمینه حرف‌های جالبی دارد.

● بیژن بیرنک: پدرم میگفت بنی آدم بنی عادت است

پدر من جمله‌ای داشت که: «بنی آدم بنی عادت است.» سیستم بدنی‌ات را به هر چیزی که عادت بدهی به همان عادت می‌کند، بنابراین نمی‌توانم قبول کنم شیوه زندگی هنرمندان باعث شده آنها عمر کوتاه یا بلندتری داشته باشند. اما چیزی که در ذهن من درباره عمر هنرمندان وجود دارد به دو گزینه می‌رسد:

۱) شرایط اجتماعی

۲) شرایط شخصی و خانوادگی

وقتی شرایط اجتماعی برای یک هنرمند که به شدت با آن درگیر است، سخت می‌شود ناخودآگاه بر زندگی خانوادگی و شخصی‌اش اثرهای زیادی می‌گذارد و مزید بر علت می‌شود. او گاه هم زندگی اجتماعی‌اش را از دست می‌دهد، هم زندگی شخصی و خانوادگی‌اش را. اما طبق آنچه که با نگاهی به تاریخ به آن برخورده‌ام این استنباط را دارم که در میان قشر هنرمند بیشترین کسانی که از این شرایط زندگی اجتماعی و شخصی‌شان صدمه خورده‌اند اول از همه افرادی بوده‌اند که در رشته موسیقی فعالیت داشته‌اند، بعد شاعرها بوده‌اند که شرایط سختی را گذرانده‌اند، بعد نویسندگان ادبی و بعد هنرمندان تجسمی که در شرایط سخت‌کاری و معیشتی بوده‌اند و در مرحله آخر سینمایی‌ها و تلویزیونی‌ها که فکر می‌کنم نسبت به هنرمندان دیگر در شرایط کاری مرفه‌تری قرار دارند. اما با همه اینها در جامعه ما فشارهای عصبی غیرمتعارف هم روی هنرمندها بیشتر بوده است. حالا برای اینکه این فشارها و سلامت و عمر بازیگر را به هم پیوند بزنیم بیایید به تعریف بهداشت جهانی از سلامت نگاه کنیم: «سلامت حالتی است که انسان به لحاظ روحی، روانی، ‌اقتصادی و اجتماعی در رفاه باشد.» رفاه یعنی شرایط خوب.

وقتی فرد شرایط مالی خوبی ندارد، چه‌طور می‌تواند زندگی مفید و عمر میانگینی داشته باشد؟ و ایران تنها جامعه‌ای است که هنرمندان‌اش با محدودیت درآمد روبه‌رو بوده‌اند، در حالی که بقیه اصناف آزادند برای اینکه سطح درآمدشان را بر مبنای تلاش‌شان افزایش دهند. در این فضا که هنرمندان سطح زندگی خیلی بالایی ندارند با محدودیت بازار داخلی و خارجی روبه‌رو هستند و نمی‌توانند وارد مارکتینگ جهانی شوند، اگر عده‌ای هم درآمدزایی داشته باشند، باید پاسخگو باشند؛ در حالی که اگر میزان درآمد ۱۰ نفر اول هر شغلی را با ۱۰ نفر اول رشته‌های هنری مقایسه کنید متوجه می‌شوید که آنها وضع‌شان بسیار متفاوت‌تر از برترین‌های هنرمندان است و تفاوت فاحشی با هم دارند. این یکی از فشارهای عصبی بی‌موردی است که بر هنرمندان وارد می‌شود، در حالی که ذات هنر آزادی و فراغ‌بال است. این آزادی نه تنها در جنبه حرفه‌ای خود وجود ندارد و با هزار اما و اگر همراه است؛ که هنرمند برای تمام اعمال، افکار و رفتارش نیز زیر ذره‌بین است.

اینکه چرا این‌گونه کار می‌کند، لباس می‌پوشد، رفتار می‌کند، زندگی خانوادگی‌‌اش، روابط شخصی‌اش و هر چیزی که حساب‌اش کنید. زندگی زیر ذره‌بین سخت است و عذاب‌آور و به آدم فشارهایی را وارد می‌کند که گاه غیرقابل تحمل است. من نمی‌دانم راز افزایش طول عمر هنرمندها چیست؟ اصلا نمی‌دانم عمر آنها کمتر شده یا بیشتر؟ این را محققان باید با آمار و ارقام بگویند اما می‌دانم دوستان زیادی بوده‌اند که حالا در جمع ما نیستند. دوستانی که خیلی زود ما را ترک گفتند؛ مثل کامبیز صمیمی، رضا ژیان، پوپک گلدره، مسعود رسام، خسرو شکیبایی و.... نبودشان دردناک است. نبود هر انسانی که می‌تواند برای جامعه خود کاری بکند، دردناک است. اما چاره چیست؟ دعا می‌کنیم خدا عمر هنرمندان را زیاد کند. دعا می‌کنیم.

● بهروز غریب پور: عجب پاییز سختی بود

این نکته قابل قبول است که هنرمند نسبت به وقایع پیرامون خودش حساس‌تر باشد و همواره با حالتی عاطفی به این وقایع نگاه نکند اما همیشه این‌طور نیست و خود من بین میزان احساسات یک هنرمند و غیرهنرمند تفاوتی قایل نیستم. این موضوع اشتباه است که فکر کنیم فلان آدم چون هنرمند نیست حساسیت کمتری به محیط اطراف خودش دارد و آن دیگری چون هنرمند است و احساسات بیشتری نسبت به وقایع دارد؛ آسیب‌پذیرتر است. از همه اینها مهم‌تر اینکه هنرمندان نسبت به سایر اقشار جامعه این نکته مثبت را دارند که می‌توانند با خلق آثار هنری به نوعی احساسات خود را بروز بدهند و فرافکنی داشته باشند. حتی این بروز احساسات در زمان‌های سخت و بحرانی زندگی ـ چه شخصی و چه اجتماعی ـ می‌تواند به خلق آثار هنری ارزشمند منجر ‌شود؛ مثلا نگاه کنید به تاریخ سرزمین خودمان. اثرهای ادبی و هنری‌ که بعد از کودتای ۲۸ مرداد خلق شد یا آثاری که بعد از حمله مغول به ایران به وجود آمد، همگی نشانگر این است که هنرمند قدرت انتقال تاثیرات وقایع را از درون خود دارد اما دیگران ندارند.

از طرفی این پاییز سخت که به هنرمندان گذشت، شاید موجب ایجاد این پرسش در شما شده است که «چرا هنرمندها عمر کوتاهی دارند؟» در حالی که بوده‌اند در تمام جوامع هنرمندانی که عمرهای طولانی داشته‌اند. بولکاکف، نویسنده اکراینی، منچرخف و در فرهنگ خودمان درست است که افرادی بوده‌اند چون صادق هدایت. اما از طرفی جمال‌زاده را هم داریم و در بقیه فرهنگ‌ها هم اینگماربرگمان، چارلی چاپلین و... را هم داریم و این دسته‌بندی می‌تواند دیگران را آزرده‌خاطر و رنجیده کند و این تصور را به وجود بیاورد که نسبت به آنها و زندگی و سلامت‌شان کم‌لطف بوده‌ایم.

از نگاهی دیگر؛ هنرمند قرار نیست تنها تحت تاثیر احساسات باشد و خود را به کلی فراموش و رها کند. مارکز، نویسنده آمریکایی می‌گوید: «من هیچ وقت دوچرخه‌سواری و پیاده‌روی را در طول عمرم ترک نکردم.» یا آرتورمیلا می‌گوید: «من هر موقع احساس بطالت و خستگی می‌کنم و احساس می‌کنم دیگر نمی‌توانم بنویسم به کارگاه نجاری می‌روم و فعالیت فیزیکی انجام می‌دهم تا دوباره بدنم روی فرم بیاید.»

اما متاسفانه عده‌ای از افراد تصور می‌کنند خلق اثر هنری مترادف است با عدم تحرک. بعضی هم می‌خواهند موادی چون مخدر و... را جایگزین فعالیت‌های مفید کنند که قطعا اگر این رویه را دنبال کنند سرانجام‌شان پیداست. در حالی که خالق شاهکار ایرانی، شاهنامه، حکیم ابوالقاسم فردوسی بود که کشاورزی می‌کرد، بیل می‌زد، دانه در دل زمین می‌کاشت و هنرمند بود و سلامت بود.

● داوود رسیدی: ما روز و شب نداریم

بازیگری حرفه خیلی سختی است. همه جای دنیا هم همین‌طور است. بازیگرها نه روز دارند و نه شب، درحالی که رشته‌های دیگر طبق قانون وزارت کار تنها ۸ ساعت کار می‌کنند. در رشته ما بازنشستگی هم معنا ندارد. گاهی ۱۲، ۱۴، ۲۴ ساعت کار می‌کنیم بدون اینکه پذیرایی خاصی باشد یا جای استراحت داشته باشیم وکسی ماساژمان بدهد (برخلاف تصور دیگران از این رشته!) البته نمی‌دانم دقیقا این موارد می‌تواند در کاهش عمر افراد موثر باشد یا نه اما مطمئنا بر سلامت‌شان اثر می‌گذارد. وقتی زیر بار یک فشار عصبی مجبور می‌شوی حرکتی را ۱۰ تا ۱۵ بار مدام تکرار کنی و هر دفعه به دلیلی رد می‌شود؛ وقتی۱۰، ۱۵ بار حرکتی تکراری را انجام می‌دهی اما باید طوری آن را انجام بدهی که انگار بار اول است. وقتی در فصل زمستان با لباس تابستانی مجبوری بازی کنی و در فصل تابستان، زمستان را بسازی همه اینها می‌شود فشار! از طرفی کسانی که به سمت کارهای هنری می‌آیند احساساتی‌تر هستند و احساسات‌شان زودتر از دیگران نمود پیدا می‌کند، زودتر ناراحت یا غمگین یا شاد و خوشحال می‌شوند و این رفتارشان در زمینه‌های اجتماعی هم برای بعضی‌ها مشکل‌آفرین می‌شود اما به خود من ثابت شده با همه این مشکل‌ها و سختی‌ها اگر کمی هم مراقب سلامت‌مان باشیم؛ مثلا ورزش کنیم و آزمایش خون بدهیم، می‌توانیم سطح سلامت‌مان را بالا ببریم و کمی بر سال‌های عمرمان اضافه کنیم.

● خسرو سینایی: چه پوست کلفتیم ما

روان‌شناس مطرح جنگ جهانی دوم، ویکتور فرانکل، داستانی را از یکی از بازداشتگاه‌های آلمان نازی تعریف می‌کند که: «در بازداشتگاه شایع شده بود تا سه چهار ماه دیگر که سال نوی مسیحی می‌آید، جنگ تمام می‌شود. طی این مدت خیلی از افرادی که اوضاع جسمی و روحی وخیمی داشتند حال‌شان رو به بهبود گذاشت و تا سال نو زنده ماندند. سال نو آمد اما جنگ تمام نشد. اسیران بازداشتگاه‌ها ،حتی آنها که وضعیت خیلی بدی هم نداشتند، مثل برگ‌های پاییزی خشک شدند و ریختند.»

این داستان به غیر از اینکه روایت یک رویداد واقعی است، معنایی هم در درون خودش دارد: «انسان‌ها به امید زنده هستند» و این شامل همه آدم‌ها می‌شود و هنرمند و غیرهنرمند هم ندارد اما انسان هنرمند امیدش، شکوفا شدن اثرش است. او به امید شکوفایی اثرش زنده است اما وقتی با کلی مانع در راه این شکوفایی روبه‌رو می‌شود، ممکن است در ظاهر فیزیکی‌اش زنده و سالم بماند اما از درون، این آرزوها او را می‌تراشند و فرسوده‌اش می‌کنند. از قول یک فیلم‌ساز این قضیه را برایتان می‌گویم. وقتی یک فیلم‌ساز طی سال‌ها فیلمنامه‌های متعددی می‌نویسد اما امکان ساخت پیدا نمی‌کند، فیلم‌نامه‌هایش گوشه خانه می‌ماند و خاک می‌خورد. از طرفی زندگی‌اش و تامین مخارج‌اش را هم از این عرصه باید تامین کند. چه بر سرش می‌آید؟ وقتی همین فیلم‌ساز بعد از ۲۵ سال تدریس به نسل جوان، از طرفی نگاهی به فیلم‌های نساخته‌اش می‌کند و از طرفی دیگر شاهد ساخت آثار پرهزینه و خالی از مفهومی است که تمام حرف‌های این سال‌های او را زیر سوال می‌برد، با پوچی روبه‌رو می‌شود. کار به جایی رسیده که امروز اگر کسی از من درباره سینما بپرسد راحت می‌گویم: «من حرفی ندارم! وقتی ۴۰ سال کار کردیم و حرف زدیم و اوضاع این شد، چه می‌ماند برای گفتن؟!»تازه من فکر می‌کنم این گفته که هنرمندان طبع ظریفی دارند درباره سینماگرها صدق نمی‌کند چون با این همه مشکلات هنوز می‌جنگند تا اثری را به ظهور برسانند و اگر دیگران به جای آنها بودند که بعد از سال‌ها کار کردن مجبور می‌شدند ساعت‌ها بلاتکلیف پشت درها به انتظار جواب بنشینند درنهایت جواب«نه» بشنوند، چه بر سرشان می‌آمد؟ توهین فقط کلامی نیست؛ گاه توهین در بی‌کلامی و بی‌جواب گذاشتن آدم‌هاست.

شما بگویید این بازی زشت که مدتها با افرادی چون ما می‌شود چه نتیجه‌ای دارد جز فرسایش یک فرد؟ من علم‌اش را ندارم. اهل علم و روان‌شناس‌ها بگویند نتیجه این فرسایش چیست؟ البته در نقاط دیگر دنیا هم این اتفاق زیاد می‌افتاده و می‌افتد؛ چنانچه وقتی فیلم‌ساز بزرگ، فلینی، فوت کرد و تهیه‌کننده‌ها بر مزار او اظهار ناراحتی می‌کردند، مارچلومارسلینی به آنها گفت: «آن روزی که اجازه نمی‌دادید فیلم‌نامه‌هایش ساخته شود، کجا بودید و چه می‌کردید؟» حالا من هم هستم با یک شهر، یک عمرو فیلم‌نامه‌هایی که شمارشان از دست‌ام بیرون رفته! حالا این من هستم و دوستان و همکاران و دیگرانی که درون‌شان از این دردها فرسوده می‌شود و عده‌ای‌شان رو به پناهگاه‌هایی می‌آورند که خودتان می‌دانید چه بر سر آنها می‌آورد؛ در حالی که پناه هنرمند، اثرش است؛ اثری که گوشه‌ای خاک می‌خورد...

زندگی یعنی انرژی. وقتی انرژی از زندگی‌تان گرفته می‌شود اول روح‌‌تان کسل و کور و خاموش می‌شود و بعد جسم‌تان! زندگی یعنی انرژی؛ انرژی‌ای که تو را پشت درهای بسته می‌کشاند اما... ای کاش می‌دانستیم اتلاف انرژی هنرمندان به نفع چه کسی است؟ زندگی یعنی انرژی و زندگی بدون انرژی یعنی مرگ و مرگ حق است و کسی به خاطر مرگ فیزیکی دیگری زیاد ناله و شیون نمی‌کند که اگر هم بکند بعد از مدتی این ناله‌ها و شیون‌ها تمام می‌شود چون مرگ قانون طبیعت است اما آن مرگی که آدمی را می‌رنجاند مرگ جوشش درونی آدم‌های سازنده و خلاق است! این مرگ آدمی را متأسف و متأثر می‌کند. مرگ این آدم‌ها، آدم‌هایی که می‌توانستند با آثارشان نه تنها خود را اعتلا بخشند که فرهنگ جهان را به سمت تعالی ببرند، آدم را متأثر می‌کند؛جهان، آنها را از دست می‌دهد، در حالی که می‌توانست با آنها جای زیباتری باشد برای زندگی! هنرمند با آثارش زنده است، با خلق آثارش، و نمی‌تواند مثل دیگران باشد که تنها صبح را به شب می‌رسانند اما این آدم‌ها از دست می‌روند، در حالی که می‌توانستند باشند... گاهی به دوستان‌ام می‌گویم: «ما چه پوست‌ کلفت‌هایی هستیم که هنوز مانده‌ایم!»

● هنر علیه هنرمند

دکتر فربد فدایی معتقد است که بیشتر هنرمندان، به‌ویژه هنگام آفرینش هنری، توجه زیادی به سلامت خود ندارند.

«هنرمندان، به ویژه هنگام آفرینش هنری، معمولا به سلامت خود توجه زیادی نمی‌کنند. ممکن است روز‌های متوالی بدون تغذیه مناسب و خواب کافی به کار مشغول باشند و از آنجایی که معمولا زندگی پرهیجانی دارند، تحت تاثیر فشار‌های روانی قرار می‌گیرند و طبیعی است که این فشارها باعث کاهش توانایی دستگاه ایمنی بدن آنها می‌شود؛ به نحوی که آنها در مقایسه با سایر مردم، بیشتر در معرض بیماری‌های عفونی و بدخیمی‌ها قرار می‌گیرند. البته این نکته را هم باید گفت که هنرمندان نام‌آور زیادی در ایران و جهان بوده و هستند که نه تنها این مشکلات را نداشته‌اند، بلکه حتی در سال‌های پایانی زندگی خود شاهکارهایی خلق کرده‌اند.»

این‌ها گوشه‌ای از حرف‌های دکتر فربد فدایی، روان‌پزشک، است که این سوال را از او پرسیده‌ایم: «چرا عمر هنرمندان ما این‌قدر کوتاه است؟»

با اینکه هنرمندان نام‌آور زیادی بوده و هستند که مبتلا به هیچ مشکل اعصاب و روان نبوده و نیستند، دکتر فربد فدایی، روان‌پزشک، معتقد است: «هنرمندان به دو گروه تقسیم می‌شوند؛ گروهی که از هوش و نبوغ بالایی برخوردارند و از نام‌آوران عرصه هنر هستند و به‌طور طبیعی دارای زمینه آفرینش هنری هستند و گروهی که از هوش و نبوغ گروه اول برخوردار نیستند اما به هر حال هنرمند خوانده می‌شوند. آنچه مسلم است، در هر دو گروه برخی از بیماری‌های جسمی و روانی بیشتر مشاهده می‌شود.» دکتر فدایی می‌گوید: «در گروه اول، یعنی هنرمندان نام‌آور، نابه‌سامانی روانی دوقطبی نوع ۲ و نیز نوع خفیف‌تر آن (خلق دوره‌ای) شایع‌تر از سایر افراد است. عده‌‌ای از هنرمندان مبتلا به بیماری دوقطبی نوع ۲ نیز با دوره‌های افسردگی شدید درگیرند که ممکن است ماه‌ها طول بکشد و البته به دنبال آن دوره‌های چند هفته‌ای خلق بالا با فعالیت زیاد و آفرینندگی را تجربه می‌کنند اما در صورتی که به خلق دوره‌ای مبتلا باشند، با تمامی نشانه‌های بیماری روانی دو قطبی ۲ با فرم خفیف‌تر و ملایم‌تر دست و پنجه نرم می‌کنند. شاید بتوان گفت از آنجایی که این وضعیت‌ها با خطر بالاتر خودکشی، رفتار‌های پرخطر (تمایل به مصرف انواع مخدر و سیگار) همراه است، در نهایت طول عمر را تحت تاثیر قرار داده و طول متوسط عمر کاهش پیدا می‌کند.»

● همه هنرمندان مثل هم نیستند

بر اساس گفته‌های این روان‌پزشک، بخش عمده‌ای از بازیگران سینما و تلویزیون و خوانندگان و نوازندگان در گروه هنرمندانی هستند که بدون کمترین خلاقیتی در این عرصه مشغول به کارند اما به هر حال، در ردیف هنرمندان قرار می‌گیرند. دکتر فدایی در رابطه با برخی از افراد این گروه می‌گوید: «متاسفانه در بین این گروه از یک طرف بی‌توجهی به اصول سلامت به علت حرفه‌ای که دارند زیاد دیده می‌شود: بی‌خوابی‌های طولانی، کار متناوب، زندگی پر ماجرا و... آنها را درگیر مشکلات جسمی و روحی می‌کند. از طرف دیگر، اعتیاد به سیگار، مخدر، الکل، مواد محرک، چای و قهوه از مشکلاتی است که در برخی از اعضای این گروه، بیشتر دیده شده و به این ترتیب، آنها نه تنها به نبوغ هنری دست پیدا نمی‌کنند بلکه در معرض انواع مخاطرات (بیماری‌های تنفسی، گوارشی، قلبی، کبدی، فشارخون بالا و بیماری قند) قرار می‌گیرند و تازه به تمام این موارد باید مرگ ناگهانی را هم اضافه کنیم.» البته در همین جا این روان‌پزشک به دو نکته دیگر نیز اشاره می‌‌کند: «این را بگویم که این مقوله در بین هنرمندان ایرانی شدت کمتری دارد و بیشتر در کشور‌های غربی شاهد چنین رفتارهایی هستیم؛ تا جایی که در بین گروهی از هنرمندان غربی بیماری‌های آمیزشی نیز به سایر بیماری‌هایی که گفته شد باید اضافه شود و از طرفی دیگر باید به این نکته هم اشاره کنم که در تعریف هنرمند باید دقت شود که بین هنرمند آفریننده و فردی که از هنر به عنوان شغل یا ابزار کار استفاده می‌کند، تفاوت وجود دارد.»

● مشاوره مهم است

به نظر می‌رسد هنرمندان تحت تاثیر شخصیت هیجانی خود با مسایل متعددی در روابط بین فردی از جمله پدر، مادر، همکاران، همسر و کل جامعه روبه‌رو هستند. دکتر فدایی در این خصوص می‌گوید: «اضافه شدن مسایل مذکور در زمینه شخصیت هیجانی هنرمندان، استفاده از نظریات حرفه‌ای، تشخیصی و درمانی روان‌پزشکی را در بسیاری از اوقات برای آنها ضروری می‌کند. البته با توجه به ظرافت‌های روانی هنرمندان، درمانگر آنها باید از توانایی حرفه‌ای، تخصصی و آگاهی هنری به طور عام برخوردار باشد.»

● استقبال هنرمندان از مشاوره

می‌گویند در سال‌های اخیر با انگ‌زدایی‌هایی که از مشاوره‌های اعصاب و روان صورت گرفته، مراجعه هنرمندان به روان‌پزشکان و روان‌شناسان افزایش داشته است. شاهد این ادعا دکتر فدایی است که می‌گوید: «خوشبختانه در سال‌های اخیر با افزایش آگاهی از مشکلات روان‌پزشکی و از بین رفتن راز و رمزهای بیماری‌های روانی از همه گروه‌های شغلی و تحصیلی نزد روان‌پزشکان مراجعه می‌کنند و به ویژه هنرمندان به علت آگاهی بالاتر در صف مقدم مراجعان قرار دارند.»

● هنرمندان می‌توانند به سلامت روانی جامعه کمک کنند

دکتر فدایی به‌عنوان نکته پایانی می‌گوید: «هنرمندان به ارتباطات اجتماعی تمایل زیادی دارند و معمولا از این امر احساس خشنودی می‌کنند؛ زیرا اساس هنر درارتباط با مخاطب است، تا جایی که سازمان بهداشت جهانی به آنها توصیه می‌کند با شرح بیماری خود و نتایج درمانی‌ای که از مراجعه به روان‌پزشکان گرفته‌اند عامه مردم را برای رفع ترس خود از بیماری‌های اعصاب و روان و مراجعه به روان‌پزشکان یاری کنند. در واقع، هنرمندان از طریق آثار هنری خود و همچنین از طریق بیان مسایل روان‌شناختی‌ای که با آنها روبه‌رو بوده‌اند در انگ‌زدایی از بیماری‌های روانی می‌توانند نقش موثری داشته باشند.»

● عمر هنرمندان

▪ نام/ حرفه/ تولد/فوت/ عمر/ علت

ـ جلال آل‌احمدم نویسندهم ۱۲ آذر ۱۳۰۲/ ۱۸ شهریور ۱۳۴۸/ ۴۶/ نامعلوم

ـ مهدی سحابی/ مترجم، نقاش/ ۱۳۲۳/ ۷ آبان ۱۳۸۸/ ۶۶/ سکته قلبی

ـ امیر قوی‌‌دل/ کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس/ ۱ فروردین ۲۶/ ۱۷ آبان ۱۳۸۸/ ۶۲/ بیماری کبدی

ـ نیکو خردمند/ بازیگر/ ۱۳۱۱/۱۳۸۸/ ۷۷/ بیماری قلبی

ـ اسماعیل داورفر/ بازیگر/ ۱۳۱۱/۱۳۸۷/ ۷۶/ سکته قلبی

ـ احمد آقالو/ بازیگر/ ۱۳۲۸/۳ آذر ۱۳۸۷/ ۵۹/ سرطان مغز استخوان

ـ اردشیر محصص/ کاریکاتوریست و طراح/ ۱۳۱۷/۱۳۸۷/ ۷۰/ سکته قلبی

ـ فریدون مشیری/ شاعر/ ۳۰ شهریور ۱۳۰۵/۱۳۷۹/ ۷۴/ کهولت

ـ ناصر عبدالهی/ خواننده/ ۱۰ دی ۱۳۴۹/ ۲۹ آذر ۱۳۸۵/ ۳۷/ نارسایی کلیه

ـ مهدی اخوان‌ثالث/ شاعر/ اسفند ۱۳۰۷/۴ شهریور ۱۳۶۹/ ۶۲/ نامعلوم

ـ احمد شاملو/ شاعر/ ۲۱ آذر ۱۳۰۴/۲ مرداد ۱۳۷۹/ ۷۵/ ابتلا به قند

ـ احمد محمود/ نویسنده/ ۴ دی ۱۳۱۰/۱۲ مهر ۱۳۸۱/ ۷۱/ بیماری ریوی

ـ اسماعیل فصیح/ نویسنده و مترجم/ ۲ اسفند ۱۳۱۳/۲۵ تیر ۱۳۸۸/ ۷۵/ مشکل عروق مغزی

ـ بابک بیات/ آهنگساز/ ۱۳۲۵/۱۳۸۵/ ۶۰/ بیماری کبدی

ـ بیژن نجدی/ نویسنده و شاعر/ ۲۴ آبان۱۳۲۰/ ۳ شهریور ۱۳۷۶/ ۵۶/ سرطان ریه

ـ تقی مدرسی/ نویسنده/ ۱۳۱۱/۱۳۷۶/ ۶۵/ سرطان

ـ داود اسدی/ بازیگر/ ۱۳۴۸/۱۳۸۷/ ۳۸/ ایست قلبی

ـ منوچهر احترامی/ نویسنده کودک/ ۱۳۲۰/ ۲۳ بهمن ۱۳۸۷/ ۶۷/ ایست قلبی

ـ پرویز مشکاتیان/ موسیقی‌دان/ اردیبهشت ۱۳۲۴/ ۳۰ شهریور ۱۳۸۸/ ۶۴/ ایست قلبی

ـ رسول ملاقلی‌پور/کارگردان/ شهریور ۱۳۳۴/اسفند ۱۳۸۵/ ۵۱/ سکته قلبی

ـ عمران صلاحی/ شاعر و طنزپرداز/ اسفند ۱۳۲۵/مهر ۱۳۸۵/ ۶۰/ ایست قلبی

ـ قیصر امین‌پور/ شاعر/ اردیبهشت ۱۳۳۸ آبان ۱۳۸۶/ ۴۸/ ایست قلبی

ـ عباس کاتوزیان/ نقاش/ ۱۳۲۲/۱۳۸۷/ ۶۵/ ایست قلبی

ـ خسرو شکیبایی/ بازیگر/ ۲۸ تیر ۱۳۸۷/ ۶۴/ ایست قلبی

ـ محمدعلی جمال‌زاده/ نویسنده/ ۲۳ دی ۱۲۷۴/۷ آبان ۱۳۷۶/ ۱۰۲/ کهولت

ـ نادر ابراهیمی/ نویسنده/ ۱۴ فروردین ۱۳۱۹/۱۶ خرداد ۱۳۸۷/ ۷۲/ بیماری

ـ صمد بهرنگی/ نویسنده/ ۲ تیر ۱۳۱۸/۹ شهریور ۱۳۴۷/ ۲۹/ غرق شدن

ـ پروین اعتصامی/ شاعر/ ۱۲۸۵/۱۳۲۰/ ۳۵/ بیماری حصبه

ـ محمدتقی بهار/ شاعر- روزنامه‌نگار/ ۱۷‌‌آذر ۱۲۶۵/۱ اردیبهشت ۱۳۳۰/۶۵/ نامعلوم

ـ مسعود رسام/ کارگردان و تهیه کننده/ ۱۳۳۶/۱۳۸۸/ ۵۲/ سرطان خون

ـ فروغ فرخزاد/ شاعر/ ۱۳۱۳/۱۳۴۵/ ۳۲/ تصادف

ـ منوچهر آتشی/ شاعر/ ۲ مهر ۱۳۱۰/ ۲۹ آبان ۱۳۸۴/ ۷۴/ ایست قلبی

ـ کیومرث صابری فومنی/ طنزپرداز/ شهریور ۱۳۲۰/ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۳/ ۶۳/ سرطان خون

ـ رضا ارحام‌صدر/ کمدین/ ۳۰۲ آذر ۱۳۸۷/ ۸۵/ کهولت

ـ جمشید اسماعیل‌خانی/ بازیگر/ ۱۳۲۹/۱۳۸۱/ ۵۲/ عارضه قلبی

ـ منوچهر نوذری/ مجری/ ۱۳۱۵/۱۳۸۴/۶۹/ بیماری ریوی و عفونت کلیه

ـ فرامرز باپور/ موسیقی‌دان/ ۱۳۱۱/۱۳۸۸/ ۷۷/ ایست قلبی و مشکل تنفسی

ـ حسین پناهی/ بازیگر و شاعر/ ۱۳۳۵/ مرداد ۱۳۸۳/ ۴۹/ ایست قلبی

● آیا هنرمندان کمتر عمر می‌کنند؟

آیا می‌توان گفت عمر هنرمندان نسبت به بقیه اقشار جامعه کمتر است؟ آیا این باور عمومی که یک هنرمند عمر کوتاه‌تری دارد، پایه و اساس علمی و درستی دارد؟ قبل از اینکه بخواهیم به دنبال پاسخ این پرسش باشیم، شاید بهتر باشد چند علت از عواملی را که باعث زیاد شدن عمر می‌شود، نام ببریم. از مهم‌ترین این عوامل، سلامت بدن و نداشتن بیماری جسمی، سلامت روح و روان، ورزش، رژیم غذایی مناسب و تغذیه درست، دوری از مواد مخدر، سیگار و الکل، داشتن امنیت مالی، شغلی و رفاه، روابط عاطفی مناسب، آمادگی روانی کامل برای مقابله با مشکلات، دوری از عوامل استرس‌زا و اضطراب‌آور، ایمان و اعتقاد و داشتن سبک زندگی درست و سالم همراه با روحیه قوی است. حال می‌خواهیم ببینیم در زندگی یک هنرمند، نسبت به بقیه مردم، چه‌قدر این عوامل رعایت می‌شود.

● استفاده از ذهن؛ چند برابر دیگران

یک هنرمند در هر زمینه‌ای ( نقاشی، موسیقی، شاعری، بازیگری، کارگردانی و...) باید دارای ذهنی خلاق باشد و برای بقا در شغل و حرفه خود به این خلاقیت نیاز دارد. شاید یک هنرمند چند برابر یک شخص عادی از توان ذهنی خود برای خلق یک اثر هنری استفاده کند. او همیشه باید چیزی برای ارایه داشته باشد. خالی شدن فکر و ذهن‌اش و توقف خلاقیت‌اش مساوی با نابودی حرفه‌ای او خواهد بود. بنابراین به طور طبیعی همیشه زندگی‌ای توام با استرس و اضطراب خواهد داشت. نگرانی در مورد اینکه آیا کارش مورد قبول مردم قرار می‌گیرد؟ استرس و اضطرابِ همیشه خوب بودن و همیشه معروف بودن به تدریج سلامت روانی او را به خطر می‌اندازد و کم‌کم روی جسم او نیز تاثیر گذاشته و باعث ایجاد بیماری‌های قلبی عروقی خواهد شد و رشد سایر بیماری‌ها بطئی مثل سرطان را هم تسریع خواهد کرد.

● ترس از فراموشی

هنرمندان روحیه حساس و لطیفی دارند که البته لازمه کارشان است. بنابراین پس از شهرت، ترس از کنار گذاشته شدن و اینکه مردم دیگر آنها را دوست نداشته باشند یا فراموش کنند، همراه ایشان خواهد بود. همه ما خوب می‌دانیم که هر هنرمندی دوره‌ای دارد و در این دوره است که او اوج کارهای هنری خود را به نمایش می‌گذارد و شاید در سال‌های بعدی نتواند آن را تکرار کند و این یک سیر طبیعی است که دیگران جای او را می‌گیرند؛ کما این‌که او خود نیز جای هنرمندان پیشین را گرفته. مساله این است که آیا هنرمندان ما از لحاظ روحی و روانی آمادگی روبه‌رو شدن با این مسایل را دارند یا نه؟ به طور مثال، هنرپیشه‌ای که در یک دهه، نفر اول بوده، جایزه گرفته و از او تقدیر شده و همه جا مورد استقبال قرار گرفته، با بالا رفتن سن و آمدن چهره‌های جدید و بازی‌های تازه کم‌کم کنار گذاشته می‌شود و مردم او را فراموش می‌کنند. برای کسی که زمانی مشهور و محبوب بوده پذیرش این مساله طبیعتا آسان نیست و ضربه جبران‌ناپذیری به سلامت روان‌اش وارد می‌شود که در پی آن، ممکن است گرفتار بیماری‌هایی مانند افسردگی و تبعات ناشی از آن بشود.

● سبک زندگی

مساله دیگر سبک زندگی یک هنرمند است. بعضی از هنرمندان با خلق یک اثر هنری و یا یک بازی چشم‌گیر و یا ساخت یک اثر بی‌نظیر یک شبه ره صد ساله را می‌روند. مشهور، پولدار و محبوب می‌شوند. اما آیا همه آنها جنبه این همه امتیاز را دارند؟ آیا همه آنها از لحاظ روانی برای این نوع زندگی آماده شده‌اند؟ پاسخ، منفی است. بسیاری از هنرمندان، مشاوران خوبی در کنار خود ندارند و وقتی پله‌های ترقی را طی می‌کنند، کم‌کم کسانی دورشان را می‌گیرند که به قول معروف «مگسانند گرد شیرینی» و رفیق روزهای ثروت و شهرت. این افراد ممکن است باعث انحراف و انحطاط یک هنرمند شوند. این، چیزی است که مثلا در جامعه هنرپیشه‌های غربی زیاد می‌بینیم: مصرف بی‌رویه الکل، مواد مخدر، سیگار، روابط جنسی بی‌پروا، سبک زندگی ناسالم، زندگی خانوادگی آشفته، رسوایی‌های اخلاقی و جنجال‌های مطبوعاتی که همه و همه چنان فشاری بر جسم و روح فرد وارد می‌کند که باعث زوال او می‌شود. در همین چند ماه اخیر شاهد مرگ چندین هالیوودی مشهور بودیم؛ از جمله پاتریک سوئیزی (بازیگر فیلم روح) که در اثر مصرف بی‌رویه الکل به سرطان پانکراس مبتلا شدو مایکل جکسون، خواننده مشهور، که بر اثر مصرف بیش از حد پروپوفول، جان خود را از دست داد.

● نداشتن امنیت شغلی و اقتصادی

مورد دیگر که می‌توان به آن اشاره کرد، امنیت مالی و شغلی است. البته این مساله در برخی کشورها تا حد زیادی حل شده است و آنها واقعا به هنرمند و اثر هنری او ارزش می‌نهند اما برخی هنرمندان ما به خصوص شاعران، نقاشان و موسیقی‌دانان امنیت مالی ندارند و کسی از آنها حمایت نمی‌کند. تا زمانی که بتوانند کار کنند، اگر آثارشان مورد استقبال قرار بگیرد و گمنام نمانند، درآمدی دارند اما بعد از آن و برای سنین کهولت معمولا آن طور که شایسته ایشان است از آنها حمایت نمی‌شود و درآمد حاصل از کارشان هم آن‌قدر نیست که بتواند پشتوانه‌ای برای روزهای پیری‌شان باشد.

● و سرانجام اینکه...

بنابر ضروریاتی که در ابتدا برای داشتن عمری طولانی گفته شد، هنرمندان فشار روانی زیادی را تحمل می‌کنند که این خود، بزرگ‌ترین عامل برای کوتاه شدن عمر است. شرایط کاری آنها سخت است. به شایستگی از آنها تقدیر و تشکر و حمایت نمی‌شود و هر از گاه ممکن است مورد بی‌مهری طرفداران و مردم و مسوولین قرار بگیرند. امنیت مالی و شغلی ندارند و متاسفانه ممکن است به زندگی‌ای رو بیاورند که باعث نابودی جسم‌شان شده و ده‌ها بیماری‌ به همراه داشته باشد. در پاسخ به این پرسش که «آیا هنرمندان عمر کوتاه‌تری دارند؟» مدرک اثبات‌شده و آمار دقیقی وجود ندارد. ما نمی‌توانیم با قاطعیت بگوییم که هنرمند بودن عمر را کم می‌کند؛ ولی می‌توان گفت که نوع زندگی و راه‌هایی که یک هنرمند در طول زندگی برمی‌گزیند در مدت عمر او قطعا تاثیر دارد. چه بسا که برای بقیه مردم هم شرایط ذکر شده وجود داشته باشد و آنها نیز در زندگی با مسایل زیادی روبه‌رو می‌شوند که ممکن است ایشان را از پا در آورد اما زندگی یک هنرمند در برابر دید همگان قرار دارد و همه مردم زندگی او را دنبال می‌کنند. بنابراین سبک زندگی، رفتار و کردار و طول عمر یک هنرمند از نظر کسی مخفی نخواهد ماند و این زیر ذره‌بین بودن، استرس فوق‌العاده‌ای به آنها وارد می‌کند.