دوشنبه, ۱۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 3 March, 2025
مجله ویستا

تاکسی هایی که کمتر دیده اید


تاکسی هایی که کمتر دیده اید

آیا تاکنون شده در تاکسی با نوشته ای رو به رو شوید یا خوشامدی از زبان راننده بشنوید که تا دقایقی و شاید ساعاتی لبخند را بر لبانتان نشانده باشد

آیا تاکنون شده در تاکسی با نوشته‌ای رو‌به‌رو شوید یا خوشامدی از زبان راننده بشنوید که تا دقایقی و شاید ساعاتی لبخند را بر لبانتان نشانده باشد؟ در تهران تاکسی‌های عجیب‌و‌غریب دلنشین زیاد است و پای برخی از آنها به رسانه‌ها هم باز شده است. معروف‌ترینشان تاکسی شکلاتی است. مجتبی میرخوند چگینی، روزی چهار بسته شکلات و چند آبمیوه می‌خرد تا مسافرانش به محض ورود به تاکسی او، کامشان شیرین شود.

لطفا با لبخند وارد شوید

این جمله‌ای است که در بدو ورود به تاکسی شکلاتی روی در آن خواهید دید. در این تاکسی با شکلات و آبمیوه از شما پذیرایی می‌شود. صبحانه هم سرو می‌شود و اگر جلو بنشینید زحمت درست‌کردن لقمه با شماست. راننده تاکسی شکلاتی از بیش از صد هزار مسافرش خاطره مکتوب دارد که برایش در ۲۶۰ دفترچه نوشته‌اند. او که پیشتر مغازه لاستیک‌فروشی داشته و بعد از ورشکستگی تاکسی گرفته می‌گوید: «هفته‌های اول برام خیلی سخت بود. تصمیم گرفتم تو دنیای کوچیک خودم متفاوت باشم. این بود که یه جعبه شکلات گذاشتم تو ماشین و هر مسافری که سوار می‌شد بهش تعارف می‌کردم. دیدم جواب می‌ده. مسافرا اولش اخماشون تو همه، اما بعد از این‌که شکلات برمی‌دارن و با هم صحبت می‌کنیم روحیشون عوض می‌شه. از اینجا بود که تاکسی شکلاتی به‌وجود اومد.»

مجتبی دردسرهایی هم کشیده است. یک روز غروب، تنها مسافر او یک خانم بوده است. راننده به او شکلات تعارف کرده و گفته به تاکسی شکلاتی خوش آمدید و سرانجام زمانی که پشت چراغ قرمز می‌پرسد: «آبمیوه میل ندارید؟» زن جیغ می‌کشد و از تاکسی پیاده می‌شود. سه روز بعد به طور اتفاقی همان خانم با همسرش دوباره سوار تاکسی او می‌شوند. او که پذیرایی را شروع می‌کند و بعد مجلات و روزنامه‌هایی را که با او گفت‌وگو کرده‌اند نشان می‌دهد خانم و همسرش از آخرین مسافری که از این رفتار او ترسیده می‌پرسند و راننده هم ماجرای خانم را تعریف می‌کند، غافل از این‌که همان خانم الان سوار تاکسی اوست: «ازم پرسید اگه اون خانم رو ببینی می‌شناسیش؟ گفتم نه. من خیلی به چهره مسافرام دقت نمی‌کنم، مخصوصاً اگه خانم باشن. گفت اون خانم الان دوباره مسافر شماست و از شما معذرت می‌خواد. از تعجب زدم رو ترمز. خیلی خوشحال شدم. خیلی دلم می‌خواست دوباره اون خانم رو ببینم و براش توضیح بدم.»

● انتخاب کتاب برای مردم بزرگ‌ترین لذت من است

کتابفروش سیار شهر تهران نیز مردی جوان و متاهل است که در خودروی شخصی‌اش کتاب می‌فروشد. مهدی یزدانی سی و یک ساله، بودن با کتاب را دوست دارد و در حین مسافرکشی سعی دارد علاقه خود را هم نشان داده و دوستداران کتاب را افزایش دهد: «یک‌سال است این شغل را انتخاب کردم. به کتابفروشی علاقه داشتم و از این‌که می‌دیدم در ایران مخاطبان کتاب اندک است. همیشه غصه می‌خوردم و با خود عهد کردم به اندازه توانم شرایطی ایجاد کنم که حتی شده چند نفر را به کتاب علاقه‌مند کنم. از این رو خودروی شخصی‌ام را به کتابفروشی سیاری تبدیل کردم و به کمک همسرم کتاب‌هایی را که از نظر نگارش و اثر قوی بودند انتخاب کردیم و سعی داشتم به هدفم برسم. در این مدت افرادی را دیدم از شدت هیجان درخصوص کار من به گریه افتادند و برعکس نیز افرادی که این کار من را دوست نداشتند و تا توانستند تخریبم کردند. اما من زنده‌ام به هدفم و برایم آن گریه‌ها ارزشمند است. من دوست دارم در دل مردم باشم و تا وقتی توان جسمی و روحی دارم به این کار ادامه خواهم داد، چون شوقی که در چشمان برخی افراد می‌بینم و از من می‌خواهند کتابی را به سلیقه خودم برایشان انتخاب کنم، لذتبخش‌ترین حسی است که در بیان آن قاصرم.»

● حالا یک نگاه که ضرری ندارد!

در تاکسی‌های تهران فقط کتاب نمی‌فروشند. یکی از مسافرکشانی که در نزدیکی مسیر همیشگی یزدانی کار می‌کند، زیر ضبط و رو‌به‌روی دنده ماشینش جایی را تعبیه کرده که در آن می‌توانید سی‌دی‌های منتخبش را ببینید. سوار ماشین او که می‌شوید فهرست کاغذی بلند بالایی را پیش رویتان می‌گذارد که می توانید تا رسیدن به مقصدتان آن را ببینید و اگر سی‌دی خاصی مدنظرتان است از او بخرید. اگر هم بگویید علاقه‌ای ندارید، تاکید می‌کند: «حالا نگاهی بیندازی که ضرری ندارد» و خلاصه تا فهرست را با دقت نخوانی پیاده نخواهی شد! آرشیو او شماره‌بندی منظمی هم دارد و غیر از سی‌دی‌های منتخب زیر ضبط، بخشی از محموله‌اش که حکم انبار دارد هم در صندوق عقب خودرویش جا گرفته است. خلاصه این که هر چندبار هم که دیده‌اید برخورد مسافر محترم و راننده محترم سرد بوده یا به دلخوری منجر شده یا حتی به جرو بحث کشیده شده است، دلیل نمی‌شود تصور کنید همیشه همین‌طور است. تاکسی‌های تهران گفتنی، دیدنی، خریدنی و حتی خوردنی بسیار دارند!