جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تاریخ یک مفهوم


تاریخ یک مفهوم

اید ئولوژی و دستگاه های اید ئولوژیک دولت

مقاله اید‌ئولوژی و دستگاه‌های اید‌ئولوژیک دولت که یکی از نوشته‌های بسیار بااهمیت و شاید هم مهم‌ترین نوشته آلتوسر است و از کتاب لنین و فلسفه برگفته شده به یک معنی سبب‌ساز تدوین این کتاب – علم و اید‌ئولوژی – است؛ نوشته‌ای که نخستین بار مرا با عمق اندیشه و ژرف‌نگری آلتوسر آشنا کرد و موجب شد تا با وسواس به خواندن آثار و بررسی و مقایسه آنها با آثار سایر اندیشمندان مارکسیست که گروه مارکسیست‌های هگلی، را تشکیل می‌دهند، بپردازم. نخست ببینیم اید‌ئولوژی چیست و از کی در علوم اجتماعی به‌کار گرفته شده است.

واژه یا اصطلاح اید‌ئولوژی نخستین بار توسط دستوت دتراسی (Destutt de tracy) از پیشگامان فرانسوی پوزیتیویسم و پیرو مکتب اصالت حس (Sensualism) در ۱۷۹۶ به کاربرده شد. دتراسی با اید‌ئولوژی می‌خواست علم جدید «ایده‌شناسی» را بنیان نهد؛ مانند بیولوژی (زیست‌شناسی) که موجودات زنده را مطالعه می‌کند، یا فیزیولوژی (تن کردشناسی) که اعضای بدن را مورد بررسی قرار می‌دهد. او معتقد بود باید ایده‌ها را به مثابه ابژه‌های مستقل در هر گونه معنای فیزیکی آنها در نظر گرفت و ریشه‌ها و روابط آنها را با یکدیگر با روش‌های تجربی مورد مطالعه قرار داد. در نظر مارکس، اما اید‌ئولوژی محصول طبقات اجتماعی است... قدری از نزدیک‌تر به موضوع بنگریم و ابعاد متفاوت این هزار توی پیچیده را از نظر بگذرانیم.

اید‌ئولوژی یکی از مقوله‌های محوری در نوشته‌های انتقادی مارکس و انگلس است، هر چند که نه خود او و نه انگلس، هیچ‌کدام آنطور که باید به صورتی روشمند به آن نپرداخته و این مفهوم به قولی گریز‌پا و گنگ و پیچیده (Elusive) را جز اینجا و آنجا در آثارشان مورد بررسی قرار نداده‌اند. البته در نوشته‌های گرامشی، لوکاچ و مانهایم و دیگران می‌توان به تحلیل‌های جالب توجهی درباره این مفهوم و کارکردش دست یافت که پرتو روشنی‌بخشی بر آن افکنده و تا حدودی ابهام از آن زدوده است. با این همه، هنوز هم هنگامی که می‌شنویم برخی سخن از «اید‌ئولوژی علمی»، یعنی مارکسیسم بر زبان می‌آورند و آن را در برابر «اید‌ئولوژی غیرعلمی» که «بازتابی از روابط اقتصادی» جامعه طبقاتی است که منافع خاصی را «نمایندگی» می‌کند، به این تردید دچار می‌شویم که به راستی این مفهوم مبهم و دوپهلو به درستی تبیین و توضیح نشده و هنوز جا دارد تا درباره آن گفت‌وگو شود. خاصه آنکه حرف آخر مارکس و انگلس پیرامون این مفهوم همان «آگاهی کاذب» است که شاید بهتر و دقیق‌تر از هر نظریه‌پرداز دیگری، آلتوسر در آثار خود به آن پرداخته است. پیش از آنکه خلاصه‌ای طرح‌گونه از نظریه آلتوسر درباره اید‌ئولوژی ارایه دهیم، ببینیم کالینیکوس (A. Callinicos, Marxism and philosophy) در این زمینه چه می‌گوید:

«... بحث‌های مارکس درباره اید‌ئولوژی دربردارنده دو عنصر متمایز و متعارض‌اند. نخستین عنصر همان است که من آن را مفهوم معرفت‌شناختی از اید‌ئولوژی خواندم. در این مفهوم اید‌ئولوژی مجموعه‌ای از«باورهای کاذب» در نظر گرفته می‌شود که از رابطه دوگانه‌ای تشکیل می‌شود؛ نخست رابطه با واقعیت که اید‌ئولوژی بازتاب باژگونه آن است و دوم، پیوند با شناخت راستین و علمی از آن واقعیت. مفهوم اخیر را می‌توان در اندیشه و آثار فیلسوفان روشنگری – فیلوزوف‌های رادیکال‌تر یافت.»

اما آلتوسر با شناخت دقیق نقش اید‌ئولوژی در حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی جامعه در تلاش برای رهایی مارکسیسم به مثابه «علمِ» تغییر جامعه از قید تفسیر و تعبیرهای انسان‌باورانه از آن و محدود کردنش در چارچوب مکتبی فلسفی همانند دیگر مکاتب فلسفی که به گفته خود مارکس تنها به تفسیر جهان می‌پردازند و دانشی برای تغییر آن ارایه نمی‌دهند؛ با تئوریزه کردن این مقوله به ظاهر فلسفی می‌خواهد کاربست آن را در حفظ و استحکام سیستم‌ها به درستی نشان دهد و ثابت کند که حفظ منافع و تداوم «وضع موجود» در گرو آن است.

«ایدئولوژی و دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت» نوشته بسیار بااهمیتی است که هر چند با نقدهایی از سوی برخی اندیشه‌وران «چپ‌نو» مواجه شده، با وجود این اکنون می‌توان آن را در نظریه مارکسیستی مفهومی محوری دانست که بدون توجه شایسته به آن، تحلیل‌های سیاسی و درک و دریافت ما از چگونگی شرایط و ویژگی‌های اجتماعی - فرهنگی جامعه، درست و رسا نخواهد بود.

آلتوسر با اشاره به این گفته مارکس که «اگر در یک نظام اجتماعی (Social –formation) همزمان با تولید، شرایط تولید بازتولید نشوند، آن نظام اجتماعی یک‌سال هم دوام نخواهد آورد، پس، شرط نهایی تولید همانا بازتولید شرایط تولید است»؛ می‌گوید: حال اگر این بازتولید شرایط تولید پیشین را فراهم آورد، بازتولید ساده است و چنانچه این شرایط را بسط دهد، «بازتولید گسترده» است.

می‌دانیم که هر نظام اجتماعی منبعث از یک شیوه تولید مسلط است. بنابراین، موجودیت هر نظام اجتماعی موکول به آن است که همزمان با تولید و برای ممکن ساختن تولید، شرایط تولید نیز بازتولید شوند. پس هر نظام تولیدی باید:

۱) نیروهای تولیدی یا مولد موجود و۲) روابط تولیدی موجود را بازتولید کند. در اینجا آلتوسر اشاره‌ای به استدلال‌های مارکس در جلد دوم کاپیتال در همین مورد می‌کند و می‌گوید: حتی اقتصاددانان بورژوا نیز معتقد شده‌اند که امر تولید ممکن نیست مگر شرایط بازتولید وسایل تولید تامین شود؛ یعنی جایگزین چیزهایی که در جریان تولید، مصرف یا مستهلک شده‌اند. نکته قابل تامل در اینجا به گفته آلتوسر این است که اقتصاددانان بورژوا در بحث پیرامون بازتولید وسایل تولید تنها در سطح بنگاه تولیدی رضایت می‌دهند! در حالی که می‌دانیم بازتولید در وضعیت واقعی خود در سطح یک بنگاه تولیدی انجام نمی‌شود و سطح گسترده‌تری را به خود اختصاص می‌دهد (ملی و بین‌المللی) برای مثال، وسایل تولید بنگاه A نیازمند تولید بنگاه دیگری، B است که این وسایل را تولید می‌‌کند و... و این بازتولید در چنان مقیاسی صورت می‌گیرد که در بازار ملی و جهانی عرضه بر تقاضا منطبق شود.

در بالا تاکید بر بازتولید وسایل و ابزار تولید بود، حال ببینیم بازتولید نیروی کار چگونه تامین می‌شود. این بازتولید با پرداخت مزد صورت می‌گیرد. مزد دریافتی توسط کارگر صرف مخارج زندگی کارگر، خانواده او و آموزش و پرورش فرزندان او می‌شود. مقدار مزد تنها حداقلی برای نیازهای بیولوژیک فرد نیست بلکه «حداقلی تاریخی» است (در نتیجه مبارزه طبقه کارگر برای بهبود وضع معیشتی خود). این حداقل، به گفته آلتوسر، از لحاظ تاریخی متغیر است، هزینه آموزش کارگر برای ایجاد مهارت و بهتر شدن نیروی کار که از راه سیستم آموزشی – یکی از دستگاه‌های اید‌ئولوژیک دولت – صورت می‌گیرد.

ناگفته نگذاریم که آموزش مقررات، نظام‌نامه‌‌ها، حسن سلوک و بالاتر از همه «اطاعت» از دستور بخش لایتجزای بازتولید نیروی کار است که این بازتولید «نه‌تنها مستلزم بازتولید تخصصی است، بلکه همزمان، بازتولید تبعیت از مقررات نظم مستقر نیز هست.»

اکنون باید دید روابط تولیدی چگونه بازتولید می‌شوند. پرسش نخست در اینجا چنین است: جامعه چیست؟ و آلتوسر در پاسخ به این پرسش به تبیین «زیرساخت» و «روساخت» می‌پردازد و ویژگی انقلابی مفهوم مارکسیستی «کل اجتماعی» (Social whole) را در برابر مقوله «کلیت» (Totality) هگل قرار می‌دهد و به عنوان تز مشهور «ماتریالیسم تاریخی» معرفی می‌کند.

او در توضیح این تز می‌گوید که مارکس هر جامعه را متشکل از سطوح یا وجوهی در نظر می‌گیرد که بر پایه تعیین‌کنندگی (determination) ویژه‌ای به هم متصل شده‌اند. این سطوح عبارتند از زیرساخت یا بنیان اقتصادی (یعنی وحدت نیروهای تولیدی و روابط تولید) و روساخت که خود دارای دو وجه است؛ وجه حقوقی – سیاسی (حقوق و دولت) و اید‌ئولوژی (اید‌ئولوژی‌های مختلف مذهبی، اخلاقی، حقوقی، سیاسی و...، که گویای تفاوت اساسی میان مارکس و هگل است. اما به دید آلتوسر، شاخص تاثیر یا تعیین‌کنندگی این طبقات چنین است:

۱) استقلال نسبی روساخت نسبت به زیرساخت

۲) عمل متقابل روساخت بر زیرساخت.

و آلتوسر بر آن است که درک و دریافت ویژگی اساسی ماهیت روساخت تنها با حرکت از دیدگاه بازتولید ممکن است.

ولی دستگاه‌های اید‌ئولوژیک که بخش عمده‌ای از مقاله آلتوسر به آن اختصاص یافته است. آلتوسر با بیان اینکه باید میان «قدرت دولت» و «دستگاه دولت» تمایز قائل شد، به واقعیت دیگری توجه می‌کند.

برای آنکه این یادداشت بیش از این به درازا نکشد، در ارتباط با مقوله دستگاه‌های اید‌ئولوژیک دولت، تنها به نقش دستگاه‌های آموزشی و فرهنگی اشاره می‌کنیم و می‌گذریم. پین (Michael Payne, Reading knowledge) در نوشته‌ای درباره آلتوسر و تاثیری که او از گرامشی پذیرفته می‌گوید:

«شگفت نیست ببینیم همان‌گونه که قدرت دولت، از هگل و مارکس تا گرامشی و آلتوسر، مورد ارزیابی دوباره قرار گرفته، زبان متن‌های مربوط به آن نیز همراه با تکامل تدریجی نظریه سیاسی تحول یابد. برای مثال، مارکس میان دولت و جامعه مدنی تفکیک قائل می‌شود؛ گرامشی تحت تاثیر کروچه، میان دولت سیاسی و دولت اخلاقی یا فرهنگی تمایز می‌گذارد و آلتوسر در جهت تمایزگذاری میان دستگاه‌های مختلف دولت عمل می‌کند.» و سپس به پاره متنی از آثار گرامشی اشاره می‌کند که ظاهرا بیشترین اهمیت را برای طرح آلتوسر داشته است:

«به باور من موجه‌ترین و قطعی‌ترین نکته‌ای که می‌توان درباره دولت اخلاقی، یا همان دولت فرهنگی، گفت این است که هر دولتی تا آنجا اخلاقی است که یکی از مهم‌ترین وظایفش ارتقای دانش توده‌های عظیم مردمی به سطح فرهنگی و اخلاقی خاصی باشد که با نیازهای نیروهای تولیدی برای پیشرفت، و از این رو، با منافع طبقات حاکم هماهنگ باشد. مدارس در نقش کارکرد آموزشی مثبت و محاکم قضایی در قالب کارکرد آموزشی، مهم‌ترین و شاخص‌ترین عملکردها و وظایف دولت در این مفهوم‌اند، اما در واقعیت جمع کثیری از دیگر فعالیت‌ها و اقدامات به اصطلاح خصوصی نیز در راستای همین هدف قرار دارند. اقدامات و فعالیت‌هایی که دستگاه سیاسی و فرهنگی طبقات حاکم را شکل می‌دهند.»

(A.Gramsei,Prison Notebooks.p۲۵۸)

با توجه به همین نقش تعیین‌کنندگی دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت (آموزشی، فرهنگی، اخلاقی) در استحکام بخشیدن به پایه‌های حاکمیت طبقاتی است که آلتوسر انقلاب کبیر فرانسه را می‌ستاید؛ اما از زمان انقلاب به بعد، مدرسه، هم‌پیمان یا خانواده، به‌مثابه توانمندترین سرچشمه اید‌ئولوژی جایگزین کلیسا شد. پین معتقد است در اینجا آلتوسر استعاره‌ای موسیقایی را در بررسی شیوه تاثیرگذاری مدرسه به کار می‌برد که با دیگر کارکردهای اید‌ئولوژیک درهم تنیده است؛ مدرسه، گویی «پارتیتور اید‌ئولوژیکی را مهیا می‌کند که تم‌ها یا موضوع‌های بزرگ و مهمی را دربرمی‌گیرد؛ مضامینی چون انسان‌باوری (اومانیسم) کلاسیک، معجزه، تمدن یونان پیشامسیحی، شکوه رم به عنوان شهر جاودان و خیزش ملی‌گرایی اروپایی که هماهنگ با دیگر دستگاه‌های اید‌ئولوژیک دولت به تحقق می‌پیوندد.»

بنابراین، می‌توان گفت که در این شبکه عظیم اید‌ئولوژیک که در خدمت نظام سیاسی و منافع خاص طبقه حاکم است تنها معدودی آموزگاران استثنایی وجود دارند که هر یک به گونه‌ای «قهرمان» بوده و به آموزش علیه نظام اید‌ئولوژیکی که گرفتار آن شده‌اند، اقدام می‌کنند؛ البته این کار مستلزم پرداخت هزینه سنگینی است. اما غالب آنان بر این توهم پا می‌فشارند که مدرسه به لحاظ اید‌ئولوژیک خنثی است که در اینجا «آگاهی راستین و اراده آزاد» دانش‌آموزان منظور نظر است که از راه آموزش فضایل رهایی و مسوولیت‌پذیری به آنان به دست می‌آید. ناگفته پیداست که این ادعا با توجه به کیفیت آموزشی و برنامه‌ریزی‌های حساب‌شده برای آموزش و پرورش در سطح کلان، سخن یاوه و توهمی بیش نیست.

بی‌مناسبت نیست که در پایان این یادداشت نکته جالب توجهی را نیز خاطرنشان کنم که چندان بی‌ارتباط با بحث درباره مقوله آموزش نیست و اینکه ادعا می‌شود آنچه در مدرسه آموزش داده می‌شود آگاهی راستین و فضایل رهایی و مسوولیت‌پذیری به دانش‌آموزان است. به یکی از این فضایل و مسوولیت‌پذیری‌ها توجه کنیم.

من در برخی از نوشته‌هایم اشاره کرده‌ام که اواخر دهه ۶۰ میلادی که در انگلستان به تحصیل اشتغال داشتم با اندیشه و آثار لویی آلتوسر، اندیشه‌ور و فیلسوف برجسته و نامور فرانسوی که سیطره شهرتش سرتاسر اروپا و آمریکا را فرا گرفته بود، آشنا شدم. مطالعه غیرسیستماتیک و پراکنده من از آثار آلتوسر، با توجه به دشواری و پیچیدگی مفاهیم و زبان اختصاصی برای بیان این مفاهیم، آن زمان این اجازه را به من نمی‌داد که خطایی کنم و دست به ترجمه‌نوشته‌ای از او، یا حتی تالیفی بی‌مایه درباره اندیشه وی بزنم. این کار زمان می‌خواست و پژوهشی ژرف که آن زمان هنوز مهیا نبود. سال‌ها گذشت و مطالعاتم در این زمینه، چرا که در حقیقت بخشی از پژوهش‌های دانشگاهی‌ام نیز بود؛ عمقی و مایه‌ای یافت. در این زمان بود که تصمیم گرفتم، در حد بضاعت علمی‌ام، دست به کاری زنم و نوشته‌ای در معرفی اندیشه او و ستیز درگرفته میان او، پیروانش و نیز مخالفان سرسخت او در انگلستان، بزرگانی چون جان لوئیس و ئی.پی.

تامپسون، فراهم آورم. این نوشته البته در آن وقت که دانشجو بودم با مشغله درسی زیاد، مقاله بالنسبه بلندی از کار درآمد به زبان انگلیسی در بررسی اندیشه بحث‌انگیز او به طور کلی با اشاره به ستیزی که پیرامون آن درگرفته بود که با شیطنت به عنوان کار موظف و تکلیف درسی تقدیم استاد شد و نمره خوبی هم نصیبم کرد! همزمان، این نوشته آلتوسر که به شدت مرا تحت‌تاثیر قرار داده بود، برای ترجمه به فارسی در دستور کارم قرار گرفت و کار برگردان آن آغاز شد. تقریبا نیم کمتری از آن به اتمام رسید که به علت کار و گرفتاری به کناری نهاده شد تا اواخر دهه ۵۰ شمسی که به ایران بازگشتم و در موسسه‌ای پژوهشی مشغول به کار شدم که همزمان تدریس هم می‌کردم.

در ایران، در آن وقت که گروه‌های سیاسی زیادی وجود داشت، به علت جو سیاسی در نتیجه مبارزات خونبار مردم برای براندازی پادشاهی، و هر یک نیز برای خود نشریه، روزنامه و مجله‌ای منتشر می‌کردند و فراوانی کتاب از هر قبیل، خیره‌کننده بود؛ در پی آن برآمدم تا مگر ترجمه‌ای از آثار آلتوسر در آن آشفته‌بازار بیابم. چندتایی یافتم که پس از مطالعه معلوم شد ترجمه‌ها به دلیل شتابزدگی اکثرا مغلوط، نارسا و غیرقابل استفاده‌اند؛ ولی خوشحال شدم که دست‌کم این فیلسوف به ایرانی‌ها معرفی و درباره اندیشه‌اش که درست نقطه مقابل اندیشه چپ در ایران بود، اینجا و آنجا گفت‌وگو درمی‌گیرد. در همان موقع که شاید پس از دوره کوتاه نخست‌وزیری دکتر مصدق که ایران طعم دموکراسی را چشید، مشاهده این پدیده شگرف، یعنی آزادی بیان اندیشه باورنکردنی بود.

شاید هم به همین دلیل در فرصت‌ها و مناسبت‌های مختلف به گشت و گذار در شهر می‌پرداختم و با شوق روزنامه و مجله و کتابی می‌خریدم و منزل می‌رفتم و ساعت‌ها خود را با خواندن آنها سرگرم می‌کردم. نشریه‌ای در میان نشریات دیگر که پس از خرید یکی دو شماره از آن (متاسفانه این نشریه بیش از ۳ شماره منتشر نشد) به نظرم وزین و متفاوت با بقیه بود به نام «اندیشه»؛ اغلب دارای مقاله‌های نظری و ترجمه‌های تقریبا رسا و پاکیزه‌ای از اندیشه‌وران غربی در کمپ چپ بود و من در یکی از شماره‌های آن ترجمه کامل «اید‌ئولوژی و دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت» نوشته آلتوسر را خواندم و چون برگردان پاکیزه‌ای به نظرم رسید، از ادامه ترجمه نیمه‌کاره خود صرف نظر کردم تا اینکه در گفت‌وگویی با مدیر فرهیخته انتشارات آگاه قرار شد روی آثار آلتوسر کارکرده و اهم نوشته‌های او را در چند جلد ترجمه و با شیوه پژوهشی که خواننده مشاهده می‌کند، منتشر کنیم.چند ماه پیش بود که شنیدم کتابی از آلتوسر ترجمه و منتشر شده است.

بسیار شگفت‌زده شدم، زیرا هرگز گمان نمی‌کردم کسی اندیشه کند دست به کاری چنین طاقت‌فرسا و هستی‌سوز زند که اجری نیز ندارد! چرا که در این سال‌های اخیر که به تعبیری «مارکسیسم هم مرده است!» جز نوشته‌ها و ترجمه‌های کوتاهی با نام و نشانی از آلتوسر به صورت پراکنده در روزنامه‌ها و برخی نشریات تخصصی که یکی از آنها یک سوم از مقاله من به نام «چرا آلتوسر؟» بود که بقیه آن که قرار بود در سه شماره روزنامه منتشر شود، انتشار نیافت؛ چیز قابل توجهی به صورت کتاب منتشر نشده است. البته اقبال نسل جوان به این اندیشه‌ور سترگ را احساس می‌کردم. به ویژه استقبالی که از کلاس‌های خودم در دانشکده علوم اجتماعی به عمل می‌آمد که به دعوت انجمن دانشجویی درباره دیدگاه‌های آلتوسر با دانشجویان مشتاق در چندین جلسه گفت‌وگویی داشتم.

باری، کتاب به دستم رسید. و ترجمه‌ای بود از نوشته آلتوسر به نام «اید‌ئولوژی و ساز و برگ‌های! اید‌ئولوژیک دولت». شگفتا! چاپ دومی از ترجمه منتشره در مجله اندیشه نبود! کتاب جدیدی بود با ترجمه‌ای! جدید! تورقی کردم و پیش از آغاز متن چشمم به عبارت سوزناک! تقدیمی! افتاد.

ترجمه تقدیم شده بود به دو نفر با نام مستعار که مترجمان نخست اثر بودند که او را جا گذاشته و رفته‌اند!

کتاب را ورق زدم. این نیز سرقت ادبی بود اما، بسیار ناشیانه‌تر!! چرا که مترجم جوان که ترجمه! خود را به آنان تقدیم کرده و در زمان انتشار نخست آن (در سی و اندی سال پیش) یا متولد نشده بود، یا نوزادی شیرخوار بوده است! آنچنان با تغییر برخی کلمات و سیاق عبارت و از همه بدتر، شتابزدگی که – هرچه زودتر کتاب منتشر شود – اشتباهات لپی به قول مادربزرگ‌ها! که نادرستی و دگرگونی مفاهیم را سبب شده است؛ خرابکاری کرده که شاید بتوان آن را در ردیف‌ بزه‌های نابخشودنی که جزای سنگینی می‌تواند داشته باشد، قرار داد.

من بیش از این درباره این به اصطلاح ترجمه! صحبت نمی‌کنم، فقط با جلب نظر خواننده به جایگزینی‌های نادقیق، بدآوا و گاه مهملی که تنها می‌خواسته نشان از تازه بودن! داشته باشد! مانند جایگزین کردن «بچه» با کودک، «ساز و برگ» با دستگاه و صدها از این دست در سرتاسر کتاب و نابخشودنی‌تر، عدم فهم کافی از مفاهیم و عبارت‌های کلیدی اثر اصلی و نامربوط و بی‌معنا کردن مفهوم است. به این عبارت توجه کنید:

«اید‌ئولوژی طبقه کارگر با عنایت الهی و حتی با به دست آوردن قدرت دولتی مسلط نمی‌شود.» که هر کس کمترین اطلاعی از اندیشه و نظریه مارکسیستی داشته باشد می‌فهمد که این طبقه بورژواست نه کارگر که با عنایت الهی ... به قدرت می‌رسد ...

به ترجمه پیشن نگاه کردم و همچنین اصل نوشته، معلوم شد، همان‌طور که پیشتر گفتم، شتابزدگی دردسرساز شده و این اشتباه لپی صورت گرفته است!

اما، با تمام اینها، این سرقت ادبی دارای مقدمه بی‌نام و نشانی است با عنوان «مقدمه‌ای بر خوانش آلتوسر» که به مصداق: عیب او جمله بگفتی، هنرش نیز بگوی، خواندن آن را به خواننده توصیه می‌کنم.

مجید مددی