جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

پرهیز از رهبری اروپا


پرهیز از رهبری اروپا

آلمانی ها نمی خواهند بر قاره سبز سلطه یابند

آفتاب: کمتر پیش می‌آید بازی فینال لیگ قهرمانان اروپا کلا در دست یک کشور باشد. اما ۲۵ مه امسال، بیش از ۳۶۰ میلیون نفر در سراسر جهان شاهد فینال تمام آلمانی با حضور بایرن مونیخ و بورسیا دورتموند بودند.این مسابقه یک نمادگرایی قوی در مورد آلمان بود.

آلمان چه در فوتبال، چه در سیاست و چه در اقتصاد، به قدرتمندترین کشور اروپا تبدیل شده است. این کشور که درسال ۱۹۹۹ در نشریه اکونومیست به عنوان بیمار اروپا توصیف شده بود، اکنون به قوی‌ترین و البته بهترین اقتصاد این قاره تبدیل شده است. آلمان یک‌پنجم تولید اتحادیه اروپا و یک چهارم صادرات آن را در دست دارد. شرکت‌های بزرگ آلمانی، از فولکس‌واگن گرفته تا SAP، شهرت جهانی دارند. بسیاری از شرکت‌‌های کوچک تر این کشور، مانند تولیدکنندگان ماشین‌آلات حفر تونل و پاک کننده‌های صنعتی نیز در بازارهای ویژه جهانی رقابت می‌کنند.

نرخ بیکاری ۴/۵ درصد آلمان (که با استفاده از آمارهای استاندارد شده سازمان همکاری اقتصادی و توسعه محاسبه شده) کمتر از نصف میانگین بیکاری کل اروپا است. نرخ بیکاری جوانان، که به بلای دیگر کشورهای اروپایی تبدیل شده، به کمترین میزان در ۲۰ سال گذشته آلمان رسیده است. بودجه آلمان متوازن است، بدهی دولت روند نزولی دارد و بهره اوراق بلندمدت کمترین میزان در کل اروپا است. آلمان بزرگ‌ترین کشور بستانکار در میان کشورهای حوزه یورو است و در تعیین سرنوشت واحد پولی یورو بیشترین نفوذ را دارد.

البته تضعیف شدن دیگر کشورهای اروپایی، به قدرت آلمان افزوده است. بریتانیا که عضو یورو نیست و درگیر بحث‌‌های داخلی بر سر باقی ماندن عضویت در اتحادیه اروپا شده، نفوذ خود را در این قاره از دست داده است. همکاری نزدیک آلمان-فرانسه که بعد از جنگ جهانی دوم شروع شد، کمی نامتعادل شده و برخی سیاستمداران فرانسوی «سختگیری خودخواهانه» آنگلا مرکل،

صدر اعظم آلمان را در مورد بحران یورو مورد انتقاد قرار داده‌اند. شکاف اقتصادی بین آلمان و فرانسه هم به بیشترین حد خود رسیده، چراکه اقتصاد فرانسه راکد و غیررقابتی است و به اصلاحات فوری نیاز دارد.

در نتیجه، قدرت در اروپا شدیدا به سمت برلین حرکت کرده است. آنگلا مرکل در حال حاضر مهم‌ترین سیاستمدار قاره محسوب می‌شود. در پکن یا واشنگتن این سوال که «آینده اروپا چه می‌شود؟» مترادف است با اینکه «آلمان چه می‌خواهد؟»

بوروکرات‌های مستقر در بروکسل با ناراحتی در مورد اینکه برلین به پایتخت اروپا تبدیل شود، سخن می‌گویند. به گفته یکی از این مقامات «وقتی موضع آلمان در مورد مساله‌ای تغییر می‌کند، دیگر کشورهای اروپا به پیروی از آن به خط می‌شوند. این مساله در تاریخ اتحادیه اروپا بی‌سابقه بوده است.»

برتری آلمانی‌ها در برخی حوزه‌ها بلامنازع نیست. مثلا در سیاست خارجی و مسائل نظامی، فرانسه و بریتانیا هنوز هم نقش مهمی ایفا می‌کنند. اما اگر سیاست اروپا را نوار گسترده‌ای در نظر بگیریم، آلمان یک قدم از دیگر کشورها جلوتر است و با توجه به ضعف اقتصاد فرانسه، سردرگمی‌‌های بریتانیا و مشکلات بدهی کشورهای جنوب اروپا، می‌توان پیش‌بینی کرد که در چند سال آینده، اروپا را با عبارت «ساخت آلمان» خواهیم شناخت.

خارج از آلمان، این برتری به موضوع داغی برای مباحثات تبدیل شده است. صحبت‌های معروف هنری کیسینجر در مورد اینکه نقش آلمان برای اروپا بسیار بزرگ و برای کل جهان بسیار کوچک است، دوباره بر زبان‌ها افتاده است. بسیاری اظهار نگرانی می‌کنند که قدرت آلمان بیش از حد زیاد شده است. کاریکاتورهای روزنامه‌های جنوب اروپا مرکل را با سیبیل هیتلر به تصویر می‌کشند. سیاستمداران کشورهای جنوب اروپا می‌گویند آلمان خودخواهانه از نفوذ خود برای تحمیل سیاست‌های ریاضتی استفاده کرده است.

برخی دیگر نگرانند که آلمان بیش از حد غیرفعال شده است. مثلا رادک سیکورسکی، وزیر امور خارجه لهستان، از سکون آلمان بیش از قدرت گرفتن این کشور هراس دارد. براساس این دیدگاه، آلمان نمی‌خواهد و نمی‌تواند به یک قدرت برتر تبدیل شود. به زبان دانشمندان سیاسی، این کشور ظرفیت تبدیل شدن به هژمونی اروپا را ندارد؛ کاری که آمریکا در مورد کل دنیا انجام می‌دهد. ویلیام پاترسون، از دانشگاه آستون بیرمنگام، آلمان را یک «هژمونی بی‌علاقه» می‌نامد.

در داخل آلمان این بحث‌ها تقریبا جایی ندارند. آلمانی‌ها نسبت به نقش رو به رشد کشورشان در اروپا رویکرد کاملا دوگانه‌ای دارند و به طور کلی نسبت به نقش رهبری کشورشان حس خوبی ندارند.

بارزترین نفوذ کوتاه‌مدت آلمان در انتخابات عمومی ۲۲ سپتامبر قابل مشاهده است. احتمال اینکه آنگلا مرکل برای دور سوم به عنوان صدر اعظم آلمان انتخاب شود، زیاد است. او شخصا محبوبیت زیادی در آلمان دارد و حزب اتحادیه دموکرات مسیحی او همراه با جناح باواریا و حزب اتحادیه سوسیال مسیحی در نظرسنجی‌ها پیشتازند.

تدارک انتخابات، به طور واضحی بر واکنش‌های اخیر آلمان نسبت به بحران یورو تاثیرگذار بوده است، اما نتیجه انتخابات هر چه باشد، بعید است در سیاست آلمان نسبت به یورو یا اتحادیه اروپا تغییر بزرگی ایجاد شود.

● نقش گذشته در شرایط حال

بهترین جایی که می‌توان توضیح این مسائل را یافت، تاریخ است. سایه گذشته روی آلمان سنگینی می‌کند و اثر آن روی این کشور، پیچیده‌تر از هر کشور بزرگ دیگر است. این سایه‌ها به سه گروه عمده تقسیم می‌شوند.

اول اینکه آلمان هیچ تجربه موفقی در رهبری بین‌المللی ندارد. آلمانی زبان‌ها، قرن‌ها در مجموعه کشورهای کوچک و نیمه مستقل زندگی کرده‌اند و بعد از اتحاد این کشورها در سال ۱۸۷۱ تلاش امپراتوری آلمان برای مدیریت جهان، پردردسر بوده است. معجزه اقتصادی آلمان بعد از جنگ جهانی دوم، زمانی اتفاق افتاد که این کشور دو قسمت شده بود و برلین، پایتخت قدیمی آن، توسط نیروهای خارجی تحت اشغال درآمده بود. آلمان غربی، دولت کوچک نیمه مستقلی بود که از طرف آمریکا حمایت می‌شد و تقریبا سیاست خارجی مستقلی از خود نداشت. در نتیجه، آلمان هیچ گونه تشکیلات یا سابقه تفکر استراتژیک ندارد و بیشتر آلمانی‌ها چندان تمایلی ندارند که دولتشان قدرت جهانی را در دست داشته باشد. آنها ترجیح می‌دهند کشورشان نمونه بزرگ‌تر سوئیس باشد؛ یعنی اقتصادی موفق و سیاستی متعادل داشته باشد.

موضوع دیگری که آلمان از تاریخ به ارث برده، اعتقاد به یکپارچه سازی اروپا است. بعد از جنگ جهانی دوم، اروپا به آلمان غربی مسیری به سوی صلح و موفقیت را پیشنهاد کرد. در ساختار سیاسی نامتمرکزی که متحدین بر آلمان تحمیل کردند، قدرت بین دولت‌های محلی، ایالتی و فدرال تقسیم می‌شود، در حالی که آلمان بیشتر به فدرالیسم عادت کرده است. سومین میراث تاریخ، تمایل به ایجاد ثبات است، چراکه آلمانی‌ها در طول تاریخ نسبتا از آن محروم بوده‌اند. مدت ۶۸ سالی که از پایان جنگ جهانی دوم گذشته، طولانی‌ترین دوره پیوسته صلح و ثبات در آلمان از قرن شانزدهم میلادی بوده است. در ۱۰۰ سال گذشته، آلمانی‌ها با چندین دوره سقوط اقتصادی و تورم شدید دست و پنجه نرم کرده‌اند. تحقیقی که اخیرا انجام شده، نشان می‌دهد نگرانی آلمانی‌ها نسبت به تورم بیشتر از تهدید بیماری‌های کشنده‌ای مانند سرطان است. آنها به قوانین اهمیت زیادی می‌دهند و نهادهایی مانند دادگاه قانون اساسی و بانک مرکزی را که ثبات را توسعه می‌دهند و سیاستمداران را تحت کنترل می‌گیرند،

مهم می‌دانند.

بحران یورو می‌تواند برای سیاستمداران آلمانی مشکل‌آفرین باشد، چون این نیروهای قدرتمند تاریخی را – مخالفت با رهبری دنیا، تمایل به یکپارچه‌سازی اروپایی و هراس از بی‌ثباتی- دچار تناقض می‌کند. آلمانی‌ها ذاتا طرفدار اتحاد اروپایی هستند. نظرسنجی اخیر موسسه PEW نشان می‌دهد ۶۰ درصد آنان دیدگاه مثبتی نسبت به اتحادیه اروپا دارند که در مقایسه با مردم بریتانیا، فرانسه یا اسپانیا بیشترین تعداد است. نظرسنجی دیگری نشان داده تقریبا از هر ۱۰ آلمانی ۷ نفر از واحد پولی متحد یورو حمایت می‌کنند. چنین حمایتی می‌تواند به دولت برای تصمیم‌گیری در مورد آینده یورو جسارت بدهد، اما این جسارت با هراس از بروز بی‌ثباتی متعادل می‌شود.

● نپذیرفتن رهبری

رویکرد سرگردان آلمان با عدم تمایل به رهبری دنیا ترکیب شده است. سیاستمداران آلمان به طور کلی و آنگلا مرکل به طور خاص، به این ذهنیت آلمانی‌ها که مسوولیت تثبیت یورو بر عهده آنها نیست، پاسخ مثبت داده‌اند. یعنی کشوری که ظرفیت ایجاد یک دیدگاه استراتژیک را برای آینده این واحد پولی دارد، تمایلی به انجام این کار ندارد. از طرف دیگر، بسیاری از آلمانی‌ها می‌گویند مرکل قصد احیای اقتصاد اروپا را دارد که این امر با افزایش رقابت‌پذیری محقق می‌شود و در این زمینه آلمان می‌تواند اقدام جسورانه‌ای انجام دهد.

به هر حال، در هر دو مورد، نقش رهبری آلمان ضروری است. برنامه رقابت‌پذیری این کشور در مورد یورو کافی نیست. همچنین سیاست آلمان در مورد انرژی، بیشتر از اینکه نمونه‌ای از مدیریت جسورانه باشد، حاکی از نوعی تکجانبه‌گرایی است که بد برنامه‌ریزی شده و نشان می‌دهد این کشور تمایل ندارد در مورد چالش‌های بین‌المللی تفکر استراتژیک داشته باشد.

موضوع مهم‌تر این است که تغییرات در آلمان به سرعت رخ می‌دهد. این کشور پیرترین جمعیت اروپا را دارد و تعداد جمعیتی که در سن کار هستند، به سرعت در حال کاهش است. کاهش گسترده نیروی کار آلمان، مهاجرپذیری این کشور را بیشتر می‌کند و همچنین زنان بیشتری باید سر کار بروند. این مسائل تاثیرات عمیق اقتصادی و اجتماعی خواهد داشت و بر نحوه رفتار آلمان در اتحادیه اروپا نیز اثرگذار خواهد بود.

مترجم: مریم رضایی

منبع: اکونومیست