شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
چشم انداز
از حمام كه آمدم بیرون، دیدم دراز كشیده روی تخت و دارد به سقف نگاه میكند.
گفتم:«تو هم پاشو دوش بگیر.»
پلك زد اما تكان نخورد و همانطور خیره ماند به سقف. از توی چمدان سشوارسفریام را برداشتم.
موهایم را كه خشك میكردم، چیزی گفت كه نشنیدم.
گفتم:«چی گفتی؟»
گفت:«پس چرا زنگ نمیزنه؟»
توی كمد را گشتم، نبود، توی چمدان هم نبود. گفتم:«تو كیف منو ندیدی؟» انگشتهایش را تو هم قلاب كرد و دستهایش را انداخت پشت سرش. گفت:«مگه سپرده بودی به من؟» وسط اتاق ایستادم. دستهایم را به كمرم زدم و دورتادور اتاق نگاهی انداختم. با انگشت چوبلباسی را نشان داد و گفت:«زیر مانتوته.»
بُرُسم را از توی كیف درآوردم و گفتم:«چهقدرحواسپرت شدهم؟»
گفت:«تا حالا كه نبودی!»
لوازم آرایشم را كه میچیدم روی میز قوطیِ كِرم از دستم افتاد، قل خورد و رفت كنار تخت.
گفت:«دستت گیر نداره، نه؟»
نشتم جلو میزتوالت و گفتم:«میخوای بگم باشه یه روز دیگه؟» شانهاش را بالا انداخت. از كنار تخت مجلهای برداشت، باز كرد و گرفت جلو صورتش.
گفت:«چند وقته ندیدهایش؟»
ازتوی آینه نگاهی بهش انداختم و گفتم:«یه یهسالونیمی میشه.» از بالای مجله من را میپایید. گفت:«نه بابا.» دستم لرزید و فرچهٔ ریمل خورد بالای پلكم. گفتم:«لعنتی!» از تو آینه نگاهم كرد و قاهقاه خندید. دستمال كاغذی را تا كردم و گفتم:«روی یخ بخندی.»
صدای خندهاش كه قطع شد دزدكی نگاهش كردم هنوز مجله دستش بود. برگشتم طرفش و گفتم:«چهطور شدهم؟» صورتش را پشت مجله پنهان كرد و گفت:«توپِ توپ.»
رفتم كنارش روی تخت نشستم. مجله را ازش گرفتم و دستم را دور گردنش حلقه كردم. گفتم:«تو كه نگاه نكردی؟» ابروهاش را داد بالا، دستم را از دورگردنش باز كرد و گفت:«یه چایی میزنی؟»
گفتم:«نگفتی؟»
گفت:«گیر نده، خُب.»
گوشی تلفن را كه برداشت گفتم:«میخوای بذار رفتنی همون پایین توی لابی میخوریم.» بسته سیگار را از روی میز برداشت و گفت:«رفتنی؟» تلفنهمراهم كه زنگ خورد، رفت كنار پنجره ایستاد. گفتم:«جواب بده!» دود سیگارش را بیرون داد و با دست چپش روی جام پنجره ضرب گرفت.
شهاب پشت خط بود.
گفت:«الان کجایین؟»
گفتم:«بروجردیم، هتل استقلال.»
گفت:«من نیمساعت دیگه میزنم بیرون. پاتوق همیشگیمون میبینمتون.»
قطع كردم. امیر پشتش به من بود، گفتم:«این هم از قرارمون.» برگشت به مانتوهام اشاره كرد و گفت:«كدومو میخوای بپوشی؟» چشمم به مانتوی گلبهیام بود. بلوزطوسیاش را از جارختی برداشت دگمههای بلوزش را انداخت و نشست روی صندلی. مجله را توی دست راستش لوله كرده بود و میكوبید كف دست چپش. زل زده بود بهم و لباس پوشیدنم را تماشا میكرد. كشدار گفت:«خفن تیپ زدهای ها؟» گفتم:«تیشرت لیموییت رو بپوش.» یك پایش را انداخت روی پای دیگرش و تكانتکانش داد. گفت:«چه فرقی داره؟»
گفتم:«این توراه تنت بوده، هم كثیفه هم چروك.»
از حركت پایش صدای قژقژ صندلی بلند شده بود. گفتم:«نكن!» پاشو گذاشت زمین و شروع كرد به سوت زدن. به ساعتم نگاه كردم، ده دقیقه وقت داشتیم. گفتم:«سوت نزن!» گفت:«میخوای بلندشم برم گوشه اتاق وایسم، دو دست و یه پامم بگیرم بالا؟» نشستم و سرم را تكیه دادم به پشتی صندلی و چشمهایم را بستم. صدای ساعت توی گوشم پیچیده بود. قلبم تندتند میزد و نفسم تنگ شده بود.
شنیدم كه از روی صندلیاش بلند شد. صدای خشخش پاكت سیگار و بعد چقچق فندكش را شنیدم. داشت توی اتاق قدم میزد. صدای قدمهایش نزدیكتر شد. نفسش پشت گردنم خورد. حركت انگشتهایش را روی گونهام حس كردم. سرم را به طرف دستش خم كردم و گفتم:«چی شده؟ محبتت گل كرده؟»
گفت:«پاشو بریم یه چایی بزنیم.»
با دست زدم روی باسنش و گفتم:«پس فسفس نكن. یهكم تكونش بده.» خیره شد تو صورتم و گفت:«راستی، این رُژی كه الان زدهای قبلاً ندیده بودم؟»
گفتم:«همونیه كه فردای عقدمون زده بودم یادت رفته؟»
گفت:«راستی؟!»
توی راهرو كسی نبود، گفت:«تماس بگیر بگو ما چند دقیقه دیرتر میآییم.» كلید را توی قفل در چرخاند. گفتم:«ببین مجبور نیستیم بریم ها. اگه تو بخوای همین الان برای همیشه فراموشش میكنم.» کیفِ پولش را گذاشت توی جیبش و گفت:«من خودم خواستم باهاش آشنا بشم.»
از پلهها كه آمدیم پایین، یك سیگار دیگر روشن كرد و گفت:«باید قدم بزنم.»
گفتم:«چایی؟»
گفت:«وقتی برگشتیم.»
از هتل كه آمدیم بیرون نفس عمیقی كشیدم، با دستم آخر بلوار را نشان دادم و گفتم:«ما همیشه میدون تختی قرار میذاشتیم و اكیپی میرفتیم تپهچُغا.» چند بار سرش را تكان داد و زیر لب گفت:«تپهچُغا!» بعد با صدای بلند گفت:«همینه كه بابام به مهسا اجازه نداد شهرستانا رو بزنه، وگرنه اونم دانشگاه قبول میشد.»
تا آمدم چیزی بگویم، پایم رفت توی یک چالهٔ وسط پیادهرو و سكندری خوردم. حس كردم چیزی تو گلویم گیر كرده و خون زیادی تو صورتم دویده. سیگارش را انداخت زمین، دستهاش را كرد توی جیب كتش و زل زد به آخر بلوار.
زبانم را كشیدم روی لبهایم، مزه رُژ دهانم را تلخ كرد. با پشتِ دست لبهایم را پاك كردم. كف دستم عرق كرده بود گفتم:«چهقدر هوا خوبه!» یه سیگار دیگه روشن کرد و گفت:«هیچوقت ازت خواستگاری نكرد؟» چند قدم از من جلو افتاده بود. برگشت نگاهم كرد. سرم را انداختم پایین و گفتم:«تا اونجا که من میدونم از هیچ دختری خواستگاری نكرد.»
با دستمال عرق پیشانیاش را پاك كرد و گفت:«تو از كجا میدونی؟»
گفتم:«لااقل از بر و بچههای ما که نبوده.»
نزدیك میدان رسیده بودیم. چشمچشم كردم شاید ببینمش.
زیرچشمی نگاهم كرد و گفت:«اگه... اگه ازت خواستگاری میكرد؟» اشاره كردم كه بشینیم.
گفت:«قبول میکردی؟»
گفتم:«تا حالا بهش فكر نكرده بودم، اما حالا كه تو میخوای، باشه، بهش فكر میكنم.»
سیگارش را روی لبهٔ نیمکت خاموش کرد.
گفتم:«خاموش شده ها!»
ته سیگار را از دستش گرفتم و پرت کردم طرف میدان.
گفت:«نگاه كن توروخدا تو میدون کاکتوس کاشتهن!»
زل زده بودم به فوارهها که دوربین را از دستم گرفت و گفت:«اصلاً بیخیال. بذار یكی رو گیر بیارم ازمون عكس بندازه.»
با یك پسر جوان برگشت. آمد نشست كنارم و من را محكم چسباند به خودش.
پسره گفت:«حاضر؟»
همزمان گفتیم:«حاضر.»
دوربین را گرفت و گفت:«پاشو قدم بزنیم.» ماشین شهاب را توی خیابان روبهرو دیدم و گفتم:«اوناهاش، داره میآد.» سرك كشید، رد دست من را گرفت و گفت:«كدومه؟»
گفتم:«اون پژو مشكیه.»
گفت:«رانندگی میكنه؟ مگه نگفتی دستش قطع شده؟»
مانتوم را تكاندم و گفتم:«من جلو بشینم یا عقب؟»
گفت:«هر جا عشقت كشید.»
او هم ما را دیده بود. از ماشین پیاده شد.
دست امیر را كشیدم و گفتم:«راستی، با دست چپ باهاش دست بده ها.»
شهاب از آنطرف خیابان برایمان سر تكان داد.
لبخند محوی گوشهٔ لبهای امیر نشسته بود.
عاطفه آقایی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران دولت حجاب رئیس جمهور پاکستان گشت ارشاد رئیسی دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی کارگران رهبر انقلاب سریلانکا
سیل سلامت قتل کنکور تهران سردار رادان سازمان سنجش آتش سوزی شهرداری تهران پلیس اصفهان زنان
قیمت دلار دلار سایپا خودرو قیمت خودرو تورم قیمت طلا بازار خودرو ارز مسکن بانک مرکزی ایران خودرو
کیومرث پوراحمد خودکشی تلویزیون سینمای ایران فیلم ترانه علیدوستی سریال گردشگری موسیقی مهران مدیری کتاب
اینترنت کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه روسیه چین حماس طالبان اوکراین ایالات متحده آمریکا طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس جام حذفی آلومینیوم اراک استقلال فوتسال بازی تراکتور بارسلونا باشگاه پرسپولیس تیم ملی فوتسال ایران لیگ برتر انگلیس
هوش مصنوعی سامسونگ گوگل الماس همراه اول ناسا فیلترینگ
سازمان غذا و دارو مالاریا کاهش وزن آلزایمر زوال عقل