شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

خلافت امویان و بررسی مبانی مشروعیت آن


خلافت امویان و بررسی مبانی مشروعیت آن

پس از صلح امام حسن ع با معاویه در سال ۴۱ ه ق حكومت
بنی امیه رسما آغاز شد این حكومت با اسم خلافت و رسم ملوكیت و سلطنت توانست بیش از ۹۰ سال بر مسلمین خلافت كند

● مقدمه

پس از صلح امام حسن(ع) با معاویه در سال ۴۱ ه . ق حكومت‏بنی‏امیه رسما آغاز شد. این حكومت‏با اسم خلافت و رسم ملوكیت و سلطنت توانست‏بیش از ۹۰ سال بر مسلمین خلافت كند. پس از سقوط بنی‏امیه در سال ۱۳۲ ه . و روی كار آمدن بنی‏عباس، دستگاه خلافتی جدید (این بار سلطنتی‏تر از قبل) بیش از پنج قرن تمام (۶۵۶-۱۳۲) بر مسلمانان حكومت راند و سرانجام به دست مغولان سرنگون شد. اما براستی این حكومتها كه به هزاران دلیل و شاهد فاصله غریبی از سنتها و حكومت نبوی(ص) داشتند، چگونه توانستند این‏گونه دراز پای بر چندین نسل از مسلمانان حكومت كنند؟ این مقاله كاوش و تحلیلی است در ریشه‏های اعتقادی - اجتماعی و روانی اندیشه‏های مسلمانانی كه در سده‏های نخست تا هفتم هجری توانستند صبورانه این حكومتها را تحمل كنند و بپذیرند و حتی آنان را مقدس بینگارند. و البته بیشتر تلاش نویسنده بر این خواهد بود كه نشان دهد حكومت امویان و سپس عباسیان به چه روشهایی توانستند كومت‏خویش را نزد مردمان مسلمان «مشروع و قانونی‏» جلوه دهند. نویسنده در قسمت نخست‏بحث كه به بررسی مبانی مشروعیت (یا مشروعیت‏سازی) خلافت اموی می‏پردازد - و در این شماره ارائه می‏شود - سعی كرده از پرداختن به برخی علل و عوامل و دلایل فرعی صرفنظر كند و بیشتر بحث را حول محورهای اساسی بگرداند. امید است در نوشتاری دیگر به تحلیل و تشریح جزئیاتی از روشهای مشروعیت‏ساز این حكومت و آن گاه سلسله خلافتی عباسیان بپردازیم.

۱) توضیحی در معنای «مشروعیت‏»

این كلمه كه در ادبیات ما بیشتر به همان معنای لغوی خود به كار می‏رود در ادبیات سیاسی معاصر تبدیل به اصطلاحی خاص شده و در قلمرو سیاست، مفهومی كاملا جدید افاده می‏كند.

چنان كه می‏دانیم «مشروعیت‏» در لغت از ریشه شرع، به معنای مشروع بودن (و «مشروع‏» به معنای «شرعی بودن‏» است و مشروعیت‏یك چیز، شرعی و دینی بودن آن) و انطباق آن با شریعت را می‏رساند. همچون عبارتهای فرزند مشروع و نامشروع، روابط مشروع و نامشروع، مالكیت مشروع و نامشروع و... در این كاربرد البته مشروع به معنای «قانونی‏» و مراد از قانون، قوانین شرعی و دینی موجود در جامعه است. اما در ادبیات سیاسی معاصر مشروعیت اصطلاحی است كه مراد از آن مقبولیت، به رسمیت‏شناختن و وجاهت مردمی داشتن است. گمان می‏رود این مشروعیت‏با این معنا، ترجمه‏ای است از اصطلاح رایج انگلیسی Legitimation . شاید ترجمه این اصطلاح به «مشروعیت‏» چندان دقیق نباشد چرا كه «مشروع‏» در ادبیات مكتوب و شفاهی ما تعریف دیگری دارد كه محمول خود را منطبق بر دین جلوه می‏دهد. آن چنان كه در انقلاب مشروطه گروهی از ایرانیان مسلمان به رهبری آیهٔ‏الله شیخ فضل‏الله نوری خواهان استقرار نظام مشروطه مشروعه بودند. و البته می‏دانیم كه این تعبیر چیزی نیست جز تعبیر دیگر همان عالم دینی كه: «مشروطه، مشروطه، مشروطه اما اسلامی، اسلامی، اسلامی‏». یعنی وی مشروعه را دقیقا مترادف با اسلامی می‏گرفت و لذا در این كار براحتی مشروعه معنای قانونی بودن، اما قانونی غیر از قانون شرع اسلام، را نیز شامل نمی‏شد. حال آن كه مراد از مشروعیت مصطلح در فرهنگ علوم سیاسی - همان‏گونه كه گفته آمد - صرف توجیه‏پذیر بودن و مقبولیت داشتن و موجه بودن حكومت از نظر شهروندانش است.

بنابراین به نظر می‏رسد مناسبتر است Legitimation در ادبیات ما به «مقبولیت عامه‏» یا «وجاهت ملی‏» یا «توجیه‏پذیری حكومت در نزد مردم‏» برگردانده شود.

در این مقاله هر جا - چه در عنوان و چه در متن - سخن از مشروعیت رفته، مراد همین مشروعیت‏سیاسی مصطلح در علوم سیاسی است و به هیچ روی نویسنده در پی آن نیست كه نشان دهد حكومت امویان یا عباسیان تا چه حد شرعی و اسلامی بوده است (كه در این صورت بهتر آن بود كه عنوان مقاله به «بررسی مبانی عدم مشروعیت امویان و عباسیان‏» تغیر نام می‏داد) بلكه در پی آن است كه نشان دهد این زمامداران چگونه حكومت‏خویش را برای مردم توجیه می‏كردند تا اكثریت مردم بپذیرند و با آن كنار آیند.

۲) امویان و مشكل مشروعیت

مروری هر چند به اجمال بر حوادث تاریخ صدر اسلام بروشنی تمام نشان می‏دهد كه در بیشتر دوره بیست و سه ساله نبوت رسول اكرم(ص)، یكی از بزرگترین گروههای دشمن اسلام، خاندان بنی‏امیه از قبیله قریش بوده‏اند. این واقعیت چه در مكه و چه در مدینه، بویژه از سال دوم تا هشتم هجرت (از غزوه بدر تا فتح مكه) آنچنان هویداست كه هر محقق شكاكی را بی‏نیاز از مراجعه به منابع می‏كند.

ابوسفیان، رهبر بنی‏امیه، بویژه پس از جنگ بدر رهبر بلامنازع شهر مكه و قبیله قریش شده بود و به همین دلیل رهبری و سردمداری مبارزه با اسلام و پیامبر را نیز در دست داشت. پسرش معاویه و همسرش هند و دیگر اعضای تیره اموی همچون حكم و فرزندش مروان و عقبه بن ابی‏معیط و فرزندش ولید و... نیز موضعی جز این نداشتند و بلكه برخی از آنان مشوق ابوسفیان برای مقاومت‏بیشتر بودند. اما این تلاش بی‏فایده بود و سرانجام در سال هشتم، مكه توسط پیامبر و مسلمین فتح شد و ابوسفیان و خاندانش، با فرمان عفو پیامبر و در ردیف «طلقاء» قرار دادن آنها، ناگزیر مسلمان شدند. (۱) اما به نظر می‏رسد كه پس از مسلمان شدن امویان نه آنان چندان دلبستگی به اسلام نشان می‏دادند و نه مسلمانان آنان را و اسلامشان را باور داشتند و لذا پیامبر با قرار دادن آنان در جمع «مؤلفهٔ قلوبهم‏» در تقسیم غنایم جنگ حنین و مواردی از آن دست، سعی كرد دل آنان را با اسلام انس و الفت دهد. اما روشن بود كه فاصله بین سران شرك با اسلام بیشتر از آن بود كه در ظرف زمانی كوتاه قابل ترمیم باشد. این التیام غیرقابل‏قبول‏تر می‏نماید آن گاه كه تصور كنیم همین سران شرك، در سالهای بعد مدعی رهبری اسلام و مسلمین و نشستن بر جایگاه و مسند پیامبر شوند. (اما حوادث سالهای بعد از رحلت رسول‏اكرم(ص) بزودی توانست این زمینه نامتصور را فراهم كند).

دكتر هادی وكیلی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.