سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
عقلانيّت نقّاد- قسمت 4

11) معرفت نزد عقلگرايان نقّاد با ماهيّت گرايي[1] بدست نميآيد. از نظر ذاتگرايان يا ماهيّتگرايان بهترين نظرّيهها، ذاتها يا ماهيّتهاي ذاتي اشياء را که در زير ظاهر آن پنهان است هويدا ميسازد. تعريف کردن هر موضوعي و قطعيّت بخشيدن به آن تعريف از مهمترين اصول ذاتگرايان است. به عبارت ديگر از نظر آنان هر موضوعي، ذاتي دارد و شناخت آن ذات با تعريف کردن بدست ميآيد. در تعريف نيز جايگاه موضوع و محمولهايي که بدان نسبت داده ميشود، مشخص است. مجموعهي اين محمولهاي بدست آمده، به تعريف کردن آن موضوع ميانجامد. مثلاً در تعريف انسان گفته ميشود که انسان، حيوان ناطق است. در اينجان موضوع "انسان" و محمول "حيوان ناطق" است که البته اين محمول امري قطعي براي موضوع محسوب ميشود. از ديدگاه پوپر، ارسطو و همهي ذاتگرايان هدف غايي[2] شناخت و معرفت را جمعآوري مجموعهاي دايرهالمعارفي ميدانند که در آن، تعاريف همهي ذوات گردآوري ميشود. اين تعاريف واجد ويژگي قطعيّت و ثبات هستند و پيشرفت علم و معرفت در فربهتر شدن بيشتر اين تعاريف است. اين نوع روش و متد با روشهاي علمي مدرن که مبتني بر حدس و گمانه است و با قطعيّت و جمعآوري کردن محمولهاي قطعي نسبتي ندارد در تقابل کامل است.[3]
12) کثرتگرايي معرفتي:[4] نسبي بودن امور دو منظر دارد. از منظري ممدوح و از منظري مذموم است. نسبي بودن ممدوح آن است که نظريهها و فرضيّات نسبت به يکديگر بهره و حظّ بيشتري از صدق دارند و به اين معنا نسبي هستند و نسبت دورتر و يا نزديکتري به صدق دارند. براي مثال نظريّهي نيوتن نسبت به نظريّه اينشتاين، بهرهي کمتري از صدق دارد و اما نسبي بودن مذموم آن است که به آنارشي معرفتي و اينکه هر سخني براي گوينده سخن ميتواند صادق باشد باز ميگردد. در اين نسبيتگرايي معرفتي ناصواب، معرفت و صدق برحسب زمان، مکان، جامعه، فرهنگ، وراثت و اعتقاد اموري نسبي ميشوند؛ در حاليکه رويکرد نقّادانه يک رويکرد نسبيگرايانه نيست چون به صدق[5] نظر دارد و به تصوير صادقي از واقعيّت متعّهد است.
13) ميان معرفت و متافيزيک پيوندي وثيق برقرار است و هر اندازه متافيزيکي که براي علم خاص مطرح ميشود پربارتر باشد، امکان حصول دستاوردهاي شناختي غنيتر براي دانشوراني که در ان حيطهي متافيزيکي کاوشهاي علمي خود را پيش ميبرند بيشتر خواهد بود. حذف متافيزيک نه ممکن است و نه مطلوب.
پس به صورت موجز و خلاصه نگاه عقلگرايان نقّاد را ميتوان به صورت زير بيان کرد:
"شناخت واقعيّت، خواه طبيعي يا اجتماعي، متشکّل از حدسهاي توليد شده بوسيلهي ما يا ساير پژوهشگران است تا برخي جنبههاي واقعيّت که براي ما به منزلهي مسايل، خود را باز نمايانده است، توصيف ميشود. چنين حدسهايي ميبايد موضوع سختترين آزمايشهاي انتقادي هم با ابزار تجربي و هم عقلاني قرار گيرند و مورد ارزيابي تحليلي قرار گيرند. آن حدسهايي که سربلند بيرون ميآيند و از پس سختترين آزمونهاي ما بر ميآيند- تا زماني که حدسهاي بهتر پيدا شوند يا راههاي مؤثّرتر ارزيابي پيدا شوند- به عنوان بهترين کانديداهاي ما جهت شناخت واقعيّت باقي ميمانند. حدسهاي بهتر آنهايي هستند که تبيين جامعتر و بهتري از پديدهي مورد بررسي ارايه ميدهند و ميتوانند پديدههاي متفرّق بيشتري را به شيوههاي مؤثرتر و منسجمتري وحدت ببخشند و همچنين ميتوانند پيشبينيهاي بهتري ارايه دهند. شيوههاي مؤثرتر و کارآمدتر ارزيابي مسأله به صورت آزمايشهاي پيچيدهتر يا استدلالهاي پيچيدهتر ظاهر ميشوند که ميتوانند محدوديّتها يا اشتباهات بهترين کانديداهاي ما براي شناخت را نشان دهند."[6]
2-3) سطوح عقلگرايي نقّاد:
از نظر ديويد ميلر[7]، عقلانيّت نقّاد در سه سطح در جهت تقابل با معرفتشناسي دکارتي قرار دارد. دکارت به همه چيز شک کرد تا به قطعيّت و يقين و توجيه برسد يعني آن چيزي که عقلانيّت نقّاد اولاً آن را از جنس عقلانيّت نميداند و ثانياً حصول آن را غيرممکن ميداند. اين سه سطح عبارتند از:
1- نفي قطعيّت[8] يعني آن نوع نگاه معرفتشناسانه که ابطالپذيري[9] ناميده ميشود. به دليل
عدم تقارن[10] بين تحقيقپذيري[11] و ابطالپذيري به اين جهت که فرضيّات کلّي نميتوانند به اثبات برسند ولي ميتوانند بوسيلهي يک مثال نقض ابطال شوند.
2- مرحلهي رويکرد سلبي[12] است. در اين مرحله عقلگرايان نقّاد سعي ميکنند تا تئوري مورد نظر را رد کنند. اين درست نقطهي مقابل نگاه پوزيتيويستها است که سعي ميکنند تئوري مطلوب خود را تأييد کنند. ما تئوري را با دخالت جهان مورد وارسي قرار ميدهيم و نه با دخالت دادن آنچه تئوري دربارهي جهان ميگويد. اين به معناي آن است که نزد عقلگرايان نقّاد داوري واقعيّت در حيطهي عمومي است که راهنماي ما براي پي بردن به خطاهاي موجود در تئوريها است و اين واقعيّت است که عيار و ارزش علمي تئوري ما را ميسنجد و آن را جرح و تعديل ميکند و نه اينکه برعکس.
3- سومين مرحله، شکگرايي[13] است و در آن با نگاهي شکآلود به تئوري نظر افکنده ميشود که يک تئوري که آزمونهاي سخت را بوسيلهي تجربه پشت سر گذاشته است
نميتواند توجيه شود چرا که توجيه عليالاصول ناممکن است.[14]
[1]- Essencialism
[2]- Ultimate aim
[3]- Popper, Karl (1977), The open society and it's enemies, Volume II, Routledge, P. 11.
[4]- Epistemic Pluralism
[5]- Truth
[6]- Paya, Ali (2001), The misguided conception of objectivity in Humanities and social sciences, GUST publication, PP. 10-11.
[7]- David Miller
[8]- Certainty
[9]- Fallibilism
[10]- Asymmetry
[11]- Verifiability
[12]- Negativism
[13]- Scepticism
[14]- Miller, David (2006), OUT OF ERROR, Further essays on critical rationalism, Burlington; Ashgate publishing company.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست