چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

بزرگ بودن به چیست؟


بزرگ بودن به چیست؟

یک فرد که هیکل بزرگی دارد آدم بزرگی است؟ یک سازمان که وسعت زیادی دارد سازمان بزرگی است؟ آیا اگر ما بگوییم این سازمان یک سازمان بزرگ است سازمان ما بزرگ خواهد بود ؟ پاسخ روشن است! …

یک فرد که هیکل بزرگی دارد آدم بزرگی است؟ یک سازمان که وسعت زیادی دارد سازمان بزرگی است؟ آیا اگر ما بگوییم این سازمان یک سازمان بزرگ است سازمان ما بزرگ خواهد بود ؟ پاسخ روشن است! ضرب المثلی داریم که می گوید تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی.

اولین چیزی که باید فراهم شود یک ذهن و تفکر بزرگ و باور این نکته است که بزرگ هستیم . باید اندیشه بزرگ بودن کل تفکر ما را اشغال کند. باید باور کنیم که بزرگیم. من خیلی نمی‌خواهم وارد بحث بزرگ بودن شخصی و مسائل مرتبط با ان شود و بیشتر نظرم بر ایجاد یک سازمان بزرگ است.

نمی توانیم با زمین بزرگ گرفتن و خرید بی حساب ماشین آلات فکر کنیم که سازمان بزرگی ایجاد کرده‌ایم. خریدن راحتترین کار در ایجاد یک سازمان است، خرید زمین و خرید ماشین آلات. نه اینکه مهم نیست. انتخاب اینها مهم است. اگر مثلا برویم دستگاهی بخریم که خود سازنده آن هم موفق نمی‌شود آن را به ظرفیت برساند و پول آن را هم کامل داده‌ایم حتی این کار ساده را هم بخوبی انجام نداده‌ایم و یکی از پاهای بزرگی را لنگ کرده ایم. بزرگ اندیشیدن اگر متناسب با ابزار لازم نباشد ما را در ورطه رویاپردازی می‌اندازد.

سازمانهایی هستند که با این رویا پردازیها شکل گرفته‌اند و قدرت کلام مدیر مربوطه و ارائه تصویر غلط از بازار و… باعث شده است که سرمایه‌گذار توجیه شود و سرمایه لازم را تامین کند. منتهی در عمل با توجه به اینکه از بزرگ بودن فقط ادعایش و سرمایه‌گذاری کلانش بوده است در ادامه به بن بست خورده است.

ما در کشور کارآفرینان بزرگی داریم که با خوشفکری و جسورانه کارهای بزرگی را شروع کرده‌اند ولی چرا هیچکدام بزرگ نشده‌اند یا بزرگ نمانده‌اند؟ چرا هیچکدام پا را فراتر از مرزها نگذاشته‌اند و در تجارت منطقه و جهان جایی ندارند؟ ما کارآفرینان بزرگ داریم ولی این کارها توسط مدیران بزرگ اداره نشده است. یکبار بنشینیم ببینیم چرا ما سازمانی نداریم که در سطح مثلا سامسونگ و ال جی و دوو و تویوتا و… بتواند جهانی شود. فلان مدیر را بعنوان کارآفرین نمونه معرفی کرده‌ایم و چند ماه بعد سازمانش ورشکست شده است.

تفکر بزرگی و فراهم کردن اسباب آن باید در کلیه مراحل کار وجود داشته باشد. برای کار بزرگ و ساختن سازمان بزرگ یکی از اسباب تشکیل تیمی بزرگ است. بزرگ نه به جهت تعداد بلکه از جهت تواناییها و اندیشه. تواناییهایی که پاسخگوی مراحل مختلف کار باشد. کارآفرین خوب حتما مدیر پروژه خوب نیست یا مدیر پروژه خوب حتما مدیری بهره‌بردار خوب نیست. مدیر بهره‌بردار خوب هم در سالیان مختلف رشد سازمان باید بطور متناسب که سازمان رشد می‌کند او هم رشد داشته باشد. مثل بازی فوتبال می‌ماند که مربی – بازیکن هیچوقت تجربه موفقی نبوده است. مربی باید کار خودش را بکند و بازیکن هم کار خودش را. برای هر بازی لازم است چیدمان تیم تغییر کند و متناسب با روند بازی تعویضی نیز صورت پذیرد.

در فوتبال هم می بینید که تیمی قهرمان می شود که همه اسباب بزرگی را فراهم کرده است. مدیر عامل بزرگ و مربی بزرگ و سازماندهی متناسب و بازیکنان بزرگ ( نه در نام که در تفکر ). تیم استیل اذین به دنبال بزرگی بود منتهی بزرگی را جمع کردن بازیکنان نامدار دید که نتیجه نگرفت. یک سازمان باید برای تمام حرکتهایش برنامه داشته باشد. دوران شکل گیری اولیه که دوران نوزادی است بزرگی یک مفهوم دارد و در دوران رشد و…. مفاهیم یا شاید بهتر است بگوییم مصداقهای بزرگی فرق می‌کند. مدیرعاملی که در دوران رکود قدرت منقبض‌سازی را ندارد محکوم به شکست است. مدیرعاملی که نمیتواند مدیریت هزینه کند و بزرگی را در لوکس گرایی می بیند مسلما قدرت مواجهه با مشکلات را ندارد. سازمان یک موجود زنده است که باید قدرت تطابق با محیط بیرون را داشته باشد. مدیری که نمیتواند درک کند در دوران بهره‌برداری باید مدیران بهره‌بردار را تقویت کند و اصرار در تقویت مدیران پروژه می‌کند مسلما با نزول شدید کمیت و کیفیت مواجه خواهد شد.

مسلما شاهد هزینه‌هایی در سازمان خواهد بود که هیچ اثری بر کمیت و کیفیت تولید ندارد. شاهد خواهد بود که اتاقکی بر روی دستگاهی ساخته می‌شود بدون اینکه تولید متقاضی آن باشد و بعد از نصب متوجه می‌شوند که دستگاه محصور شده را چون پیش‌بینی دریچه دید اپراتور را نکرده‌اند از دید اپراتور مخفی شده است! چه کنند؟ راهکار می‌دهند که یک دوربین درون اتاقک نصب کنند تا اپراتور از طریق مونیتوری در بیرون بتواند دستگاه را ببیند!!! یک سازمان تولیدی باید در تولید و تفکر تولیدی بزرگ باشد. باید تولید محور باشد وقتی عملا اینگونه نشد سازمان به سراشیبی سقوط می‌افتد. یک سازمان با تکرار اینکه بزرگ است بزرگ نمی‌شود. با به رخ کشیدن متراژ زمینش و قدرت نصب شده برقش و مساحت سالنهای تولیدیش بزرگ نمی‌شود. همه اینها لازم است ولی کافی نیست. روح بزرگ بودن باید در تمام افراد سازمان تزریق شود تا با خیال پردازی و داستان سرایی که در عمل باید چنین باشد.

مدیر چنینی سازمانی باید افرادی بزرگ را در کنار خود داشته باشد. این افراد یا جذب می‌شوند یا ساخته می‌شوند. با بازیکنان و مربیان در سطح فوتبال محله ای نمی توان در سطح جهانی درخشید .جالب است در ورزش کمابیش به این درک رسیده ایم ولی در صنعت هنوز هم می خواهیم با روشهای قدیمی پیش برویم. چنین سازمانی مدیری می خواهد که بیشتر ساعت کاریش را در گفتگو با اعضای تیم مدیریتی‌اش می‌گذراند. اعضای این تیم برای گفتگو با او در نوبت یکماهه قرار نمی‌گیرند. چنین مدیری عمده وقتش را صرف مثلا چگونگی نصب کولرهای اسپلیت اتاقهای اداری نمیکند.

yekmodir.ir