جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

روایت یک فاجعه


روایت یک فاجعه

بازگشت هدیه تهرانی با «هفت دقیقه تا پاییز»

فاجعه که پیش بیاید، همه آدم‌های اطراف درگیرش می‌شوند. آدم‌های فاجعه، خودشان را چنگ می‌زنند و در مرور ذهنی هزار باره، حادثه را از بالا تا پایین، با تمام جزئیات می‌کاوند و بعد که باورشان شد واقعا فاجعه اتفاق افتاده، ضجه می‌زنند و حس از دستشان می‌رود و امید از دلشان... .

انسان بنابر ماهیتش، از فاجعه فراری است. اما وقتی پای سینما و بازنمایی زندگی پیش می‌آید، قضیه متفاوت می‌شود. حالا که تماشاگر نشسته در تاریکی سینما و خیالش راحت است که کوچک‌ترین گزندی از اتفاقات درون فیلم به او نمی‌رسد، پس بدش هم نمی‌آید شاهد فاجعه باشد. برای آدم‌های بی‌نوای روی پرده سینما، دل می‌سوزاند و در عین حال ته د‌لش خوشحال است که جایش در قیاس با این آدم‌ها امن است و امان. «هفت دقیقه تا پاییز» روایتگر آدم‌هایی است که بختک فاجعه می‌افتد روی زندگی‌شان. فاجعه‌ای که انگار تونلی ایجاد می‌کند پشت سر آدم‌های فیلم و روابط شان با یکدیگر و رازهایشان... .

● خلاصه داستان

زندگی مریم و فرهاد در آستانه فروپاشی است. میترا خواهر بزرگ‌تر مریم، برای کمک به این زندگی تلاش می‌کند. میترا، مریم و نیما (شوهر میترا) عازم سفر می‌شوند و اتفاق‌هایی در طول سفر رخ می‌دهد که همه چیز را برخلاف پیش بینی‌ها می‌سازد.

● بازیگران

هدیه تهرانی شاید مهم‌تربن و خبرسازترین بازیگر این فیلم باشد. آخرین باری که تصویر او روی پرده سینما رفت، مربوط می‌شود به فیلم چهارشنبه سوری. البته در طول این سال‌ها او در حاشیه هم نبود. در «نیوه مانگ» و «نسل جادویی» بازی کرد که سرنوشت هر دو فیلم هنوز نامعلوم است. حتی در فیلم پر سر و صدای بهروز افخمی؛ «فرزند صبح» و در نقش دایه امام خمینی (ره)ایفای نقش کرد. هدیه تهرانی نمایشگاه عکس هم گذاشت و طراحی صحنه و لباس تئاتر«یرما» را بر عهده داشت و حالا هم که با «هفت دقیقه تا پاییز» به سینما و در واقع اکران سینما برگشته است. حامد بهداد بازیگر دیگر این فیلم است.

او که به خاطر جنس بازی‌اش، موافقان پروپاقرص و مخالفان بسیاری هم دارد،این بار به نظر می‌رسد به خاطر بازی کنترل شده‌اش، دل مخالفان را هم به دست بیاورد. خاطره اسدی که با فیلم « دیشب باباتو دیدم آیدا»ی رسول صدرعاملی وارد سینما شد، نقش مقابل حامد بهداد را بازی می کند. محسن تنابنده هم جزو گروه بازیگری است وهم نویسنده فیلمنامه. او شاید خوش‌شانس‌ترین عضو گروه بازیگری «هفت دقیقه تا پاییز» باشد. زیرا به غیر از خاطره اسدی، تمام بازیگرانی که اسم بردیم در جشنواره بیست و هشتم نامزد دریافت جایزه شدند و در نهایت تنها محسن تنابنده بود که توانست هئیت داوران را قانع کند تا سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول را به او بدهند.

● کارگردان

علیرضا امینی با کارگردانی فیلم بلند «نامه های باد» وارد این عرصه شد. «کنار رودخانه» و «دانه های ریز برف» فیلم‌های بعدی او بودند که بیش از هر چیز نشان می‌داد او در حال آزمون و خطاست. «زمان می ایستد» و حضور هانیه توسلی به عنوان تنها بازیگر آن، باز هم دلیلی دیگر بود بر فرضیه‌ای که پیش‌تر اشاره کردیم. «فقط چشم‌هاتو ببند» و گروه بازیگری ناشناخته آن، فیلم شخصی دیگری بود که امینی ساخت و البته که به نمایش هم در نیامد.

توجه نسبتا گسترده منتقدان به علیرضا امینی بعد از فیلم «استشهادی برای خدا» بود که اتفاق افتاد. بازی خوب جمشید هاشم‌پور و حضور تاثیرگذار محسن تنابنده نگاه‌ها را به سمت علیرضا امینی برد و انگار همین نکته خوشایند او بود که برای فیلم بعدی‌اش تصمیم گرفت بازیگران برجسته و شناخته شده‌ای را به کار دعوت کند؛ «هفت دقیقه تا پاییز». او برای این فیلم نامزد دریافت جایزه کارگردانی هم شد و در نهایت دیپلم افتخار بهترین کارگردانی را هم از آن خود ساخت. قدم بعدی علیرضا امینی نشان می‌دهد که او آیا هنوز تمایلی به ساختن فیلم‌های جمع و جور تجربی دارد یا نه.

● حواشی جالب

منتقدان در جلسه نقد و بررسی جشنواره‌ای فیلم به پایان چند پاره آن انتقاد کردند. علیرضا امینی هم در توجیه گفت که در این فیلم هر شخصیت پایان مربوط به خودش دارد. اما چند هفته پیش ازاکران فیلم، سیدجمال ساداتیان خبر داد پایان فیلم تغییر کرده و با صحنه تولد به پایان می‌رسد/ فیلمنامه این کار، در حین فیلم‌برداری نوشته شد/ خیلی از تماشاگران معتقدند «هفت دقیقه تا پاییز» تحت تاثیر «درباره الی...» است. امینی در پاسخ می‌گوید فیلم‌اش شش ماه پیش از فیلم اصغر فرهادی مجوز ساخت دریافت کرده و به عبارتی این فرضیه غیر ممکن است/بعضی از خبرگزاری‌ها بعد از جشنواره خبر دادند که تعدادی از تماشاگران در سینمای مطبوعات و پس از تماشای این فیلم گریه کرده اند/ حامد بهداد در ادامه سلسله جمله‌های خاص خودش و در جلسه نقد و بررسی فیلم در فرهنگسرای ارسباران گفت: « نقش من را فریاد می‌زد. او به من می‌گفت: من را بازی کن و این طور خاص بازی کن»