دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

خر که پیدا شد سوارش هم پیدا می شود


خر که پیدا شد سوارش هم پیدا می شود

گرفتاری دنیا خرسوار نیست خری است که سوارش می شوند, زاد و ولد خدا پسندانه دارد و پالان دوزی را رونق می بخشد از همین قماش است خر عیسی که با اینهمه رفتن ها و آمدن ها همچنان پالان به دوشِ سوارِ فاقدِ هوش است و همچنین سواری می دهد

گرفتاری دنیا خرسوار نیست خری است که سوارش می شوند، زاد و ولد خدا پسندانه دارد و پالان دوزی را رونق می بخشد. از همین قماش است خر عیسی که با اینهمه رفتن ها و آمدن ها همچنان پالان به دوشِ سوارِ فاقدِ هوش است و همچنین سواری می دهد. اینست که در پایانِ انتخابات گذشته امریکا یکی از روزنامه های لندن نوشت:

I couldn’t believe ۵۲ million dumb vote for Bush

و اینست که این بارهم هرگاه پنجاه و دو ملیون دراز گوش و کوتاه هوش تکرار گردد، زمین به آسمان پرتاب خواهد شد . زیرا جان مک کین ، این موجود مکار بسی خطرناک تر از جرج بوشِ سیه کردار است. اگر جرج بوش به بی هوشی دنیا را درهم کوبید او با باده نوشی دنیا را نابود خواهد کرد. اگر جرج بوش گاوچران چراگاه های تکزاس است او لوتی به اسارت رفته و تحقیر شدۀ ویتنام است و به همین جهت جنونِ شکست ویتنام را با رویای خونین عراق می خواهد جبران کند. این است که گربۀ فرسوده بازیچۀ تازه نفس را به بازی خوانده از خنکای نفسش و آتش دهنش نیرو گرفته دم می جنباند و چنگال ناکسی به رخسار کسان می کشاند.

این دو طرفداران توپ و تفنگ و هوادارانِ آشوب و جنگ، یکی با لبخندهای ملیحِ فریبکارانه و دیگری با ارائۀ لیپ استیک به همراه ادا و اطوار سرخ رویانه، با دروغ و دغل سواری می گیرند. خرسوار می داند دروغ می گوید خر هم می داند دروغ را گردن می نهد حوالی و حواشی هم در گنداب این دروغ گاه همراه و گاه گلاویزند. در مجموع همگان در هنگامۀ دروغ شرکت دارند گروهی لب به دندان می گزند گروهی هم لیپ استیک بر لب می پزند.

آنها که اهل خواندن و دیدن و شنیدن هستند ماهیت سارا پیلین را خوانده ، دیده و شنیده اند و از سوء استفاده های مادی ، معنوی ، انسانی و حیوانیِ حیوانِ آلاسکا آگاهند و جای تکرار ندارد ولی گفتنی ست که سارا پیلین ، بازیگر هاکی ، فوتبال و مصرف کنندۀ لیپ استیک ، نفسِ خونین قفسِ مک کین است . زنی ست عوام فریب و از قهقرای تاریخ ، پا در گِل و لای خرافات مذهبی و غده های مسموم مغزی که مانند دیگر همگنانش خون و جنون و تجاوز به حق و حقوقِ دیگران و کشتار در زمین و آسمانِ این و آن را به خواست و مشیت خدا می چسپاند خدایی که متجاوزین احمق و ابله را هدایت و حمایت می کند . خدایی که به او می آموزد تا می تواند چشم بر راستی و درستی بر بندد . خدایی که خود بر تر و جز خود کهتر بینی را به او آموخته و تلقین کرده است و به همین جهت است که برای خویشتن برکشیدن به دور دنیا لشکر می کشد و بود و توان خود را در نابودی و بی توانی جز خود می بیند .

در جامعه ای که دختر ها و پسر هایش از خُردسالی در هم می آمیزند فتوی می دهد که دختر تا به وقت ازدواج باید پاک یعنی باکره باشد. (این فتوای زنانه شامل حال پسرها نیست) ولی این واعظ غیر متعظ نتوانسته است فتوایش را به دختر هفده سالۀ خود بقبولاند و این آنقدر مستثنی است که در گرد هم آیی های انتخاباتی شکم برآمدۀ دختر را به همراه پسر بچه ای که در آینده گویا پدر خواهد شد به نمایش و در معرض تماشا می گذارد و بدینسان نو جوانان را به پیش آمدی مشابه تشویق می کند تا بدانجا که یراقِ افتخارش را هم به گردن می گیرد. این مفتخر از حوادث نامفتخرِ عقاید مذهبیش در چهل و چهار سالگی طفل معلول چهار ماهه ای دارد که در هر جمعیتی به همراه خانوادۀ هفت نفره اش، (با پسرکِ داماد آینده و جنینی که مایۀ افتخار است، نه نفره)، حضور دارد و حضرات این موجود نا آگاه از آگهی های تبلیغ را برای تبلیغ خانواده داری مرتب مصرف می کنند و دوش به دوش می چرخانند. نا گفته نماند این داماد آینده که کار فردا را به امروز افکنده است، در محلی از محلات سخن پراکنی آقای مک کین، که مطابق معمول ته صف ایستاده و به انتظار خروج مک کین از هواپیما پا بپا می کرد، کلی مورد تفقد و ملاطفت و مرحبای اعلیحضرت مک کین قرار گرفت.

در جریان این خود نمایی و خود ستایی ها پسر نوزده سالۀ پیلین داوطلبانه عازم عراق است و گویا می خواهد در بازگشت سرِ بن لادن را در تشت طلا برای آقای مک کین سوغات بیاورد. (با برنامۀ صدساله اگر عمری باقی باشد) سفر این تافتۀ جدا بافته از دیگر جوانان که نه به اختیار که به حکم حکومتی و اجبار به عراق اعزام شدند، در بوق و کرنای دمیده می شود و سارا پیلین افتخارِ وطن پرستی را به اعتبارِ لیپ استیک می چسباند. نمایش و در بوق و کرنا دمیدن پسر نوزده ساله و به دوش کشیدن طفل چهار ماهه یادآورِ زن هایی است که به وقت جنگ ایران و عراق با طفلی قنداقی یا چند ماهه روی صفحۀ تلویزیون نشانشان می دادند . آنها حرفشان این بود پسرم را با میل خودم به جنگ فرستادم این یکی را هم یعنی طفل قنداقی را هم اگر لازم باشد می فرستم .

سخن این است: آن ها برای پس راندنِ متجاوز و دفاع از مرز و بوم میهنشان عازم میدان جنگ شدند ولی این ها با برنامۀ تنظیم شدۀ تجاوز و چپاول وارد خاک عراق می شوند.

منیر طه

ونکوور