شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
مجله ویستا

جنگ, انقلاب و ادبیات


جنگ, انقلاب و ادبیات

نگاهی به «ادبیات و انقلاب»

جنگ و انقلاب دو پدیده‌ای‌اند که ادبیات قرن بیستم آلمان را بیش از هر چیز دیگر تحت تاثیر قرار می‌دهند و نویسندگان و روشنفکران آلمانی را به واکنش در برابر وضعیت اجتماعی وامی‌دارند. تلاطم اوضاع آلمان قرن بیستم، ادبیات را به گونه بلاواسطه‌ای با پرسش «چه باید کرد؟» مواجه می‌کند و آثار نویسندگان و شاعران بر مبنای این پرسش نوشته و منتشر می‌شوند. از قضا این همان پرسشی است که ادبیات روسیه را در فضای بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ خطاب قرار می‌دهد؛ با این تفاوت که روشنفکران روسی با قدرت گرفتن استالین مجبور می‌شوند که در چارچوب «رئالیسم سوسیالیستی» حزب به این پرسش پاسخ دهند. اما ادبیات آلمان در سایه آزادی برآمده از انقلاب و جمهوری وایمار، امکان این را می‌یابد تا به دور از باید و نبایدهای حزبی رشد کند و شکوفا شود. آن‌گونه که یورگن روله در جلد دوم «ادبیات و انقلاب» مطرح می‌کند، اکسپرسیونیسم «نخستین بیان هنری موج انقلابی» قرن بیستم بود که به مثابه «شورشی هنری» شکل گرفت؛ شورشی که می‌خواست چیزی بیش از «ویران‌سازی فرم‌ها» باشد و به شورشی علیه وضع موجود بدل شود. به همین اعتبار است که در روزهای انقلاب «فریدریش ولف» می‌نویسد: «جهان باید از نو زاده شود، از بالا به پایین، از پایین تا بالا، به گونه‌ای که بتواند چهره‌ای تازه به خود بگیرد! هیچ‌چیز ناممکن نیست.» اما بیان اکسپرسیونیستی نویسندگان انقلابی به شدت احساسی و همچنین انسانی است و این مساله‌ای است که انتقاد آنها را در قالبی انتزاعی محدود می‌کند و نقد «لوکاچ» را به همراه می‌آورد: «از لحاظ ذهنی اغلب با اعتقاداتی صادقانه، اگرچه بیشتر خام، گنگ و آشفته.

اما در عین حال رسوخ نوسانات توده‌های ناپخته انقلابی و پیشداوری‌های ارتجاعی زمانه در افکارشان موجب می‌شود عمیقا مهیای پذیرش انواع و اقسام شعارهای ضدانقلابی باشند.» نقد لوکاچ به لحاظ سیاسی درست بود و با گذشت زمان شعر اکسپرسیونیستی به حاشیه می‌رود و گرایش بیشتری به رمان به وجود می‌آید. به گفته روله، دوران بزرگ توماس و هاینریش مان، برنهارد کلرمن، یاکوب واسرمن، آلفرد دوبلین، لئون فویشتوانگر، آرنولد تسوایگ، اشتفان تسوایگ، لئونهارد فرانک، برونو فرانک، فرانک تیس، آلفرد نویمن، اریک رگر، اریش کستز و هرمان کستن فرا رسیده بود. رمان‌های این نویسندگان دارای سه ویژگی مهم بود: انتقاد اجتماعی، توجه به موضوعات تاریخی و استفاده از طنز در قالبی نو. به این ترتیب ادبیات داستانی جدیدی شکل می‌گیرد که روله آن را «رئالیسم انتقادی» نام می‌گذارد. این رئالیسم انتقادی تفاوت‌های زیادی با رئالیسم سوسیالیستی روسیه دارد و از جمله مهم‌ترین این تفاوت‌ها عنصر نظارت و سلطه حزب است. ضمن اینکه گرایش سیاسی این نویسندگان بسیار متفاوت از چپ حزبی است و موضعی مبهم و سیال است. یورگن روله در روایت خود از ادبیات آلمان قرن ۲۰، این گرایش‌های ادبی را بررسی می‌کند و در ادامه و با روی کار آمدن هیتلر، به بررسی تاریخی شدن ادبیات و ادبیات مهاجرت می‌پردازد.