چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

کتایون ریاحی در چند نما


کتایون ریاحی در چند نما

۱ آخرین باری که کتایون ریاحی در صفحه تلویزیون ظاهر شد, در نقش «زلیخا» در سریال یوسف پیامبر س چشم ها و ذهن ها را به خود معطوف کرد

۱- آخرین‌باری که کتایون ریاحی در صفحه تلویزیون ظاهر شد، در نقش «زلیخا» در سریال یوسف‌پیامبر(س) چشم‌ها و ذهن‌ها را به خود معطوف کرد. شخصیت ویژه تاریخی و واقعی که در قرآن به زیبایی داستان زندگی او به تصویر کشیده شده است. او تله‌ها، تلواسه‌ها، خواری‌ها و رنج‌های یک زن را به نمایش گذاشت تا به عشق خود برسد. طبعا بازیگر این نقش باید واجد ویژگی‌هایی باشد تا بتواند این شخصیت را بازی کند.

اما اگر پیشینه خانم ریاحی را در بازیگری به‌خاطر آوریم، نقش‌هایی که پیش از آن بازی کرده، گواه این مساله است که به شخصیت‌های تخت و تک‌بعدی توانسته رنگ‌مایه خاکستری بدهد.

به‌طور مثال میهن مشرقی در فیلم «شام آخر» در نهایت می‌توانست به زن«femme Fatal» تبدیل شود که نمونه‌های زیادش را درفیلم‌های نوآر آمریکایی دیده‌ایم؛ اما آنچه باعث شد میهن مشرقی یک زن ایرانی شود که با همه تابوهای موجود در فرهنگش به‌دنبال تمنای عاشقانه‌اش برود تا حدی که به دست دخترش کشته شود، ‌به‌ریزه‌کاری‌هایی مربوط می‌شد که بازیگر به آن نقش اضافه کرد. اگر به صحنه‌ای از فیلم که شاهرخ فروتنیان در نقش پدر محمدرضا گلزار از خانم مشرقی خواستگاری می‌کند، ‌توجه کرده باشید. لحظه‌ای که می‌گوید عروس من می‌شی؟ حسی زنانه و توام با زندگی در چشمان‌مشرقی موج می‌زند. به‌نظر نگارنده این همان لحظاتی است که یک بازیگر نما را از آن خود می‌کند. به عبارت دقیق‌تر ابعاد ناشناخته نقش را پیش‌روی چشمان تماشاگر می‌گذارد. ضمن اینکه آیا بدیلی برای این نقش در سینمای ایران سراغ داریم؟

۲- نامه خداحافظی کتایون ریاحی از سینما و تلویزیون حدیث مفصلی است. در نامه‌اش اشاره کرده بود «در طول بیش از دودهه هرگز افتتاحیه و اختتامیه جشنواره فجر را ندیدم. کارت دعوت به دستم نرسید! و خلاصه به قول ولتر؛ «خدایا مرا از شر دوستانم در امان بدار، خود با دشمنانم می‌دانم چه کنم!» در مقطعی که سینما را جایگاهی شایسته برای خود نمی‌دیدم، رسانه ملی (تلویزیون) پایگاهی شد تا مهرم را با مردم مهربان تقسیم کنم. و باز به قول حافظ؛ «کیمیای سعادت رفیق بود رفیق»؛ رفقایی که همچنان هستند و من قدردانشان و آنان که رفتند خدا به همراهشان. و اما این همه تنهایی، برکت بود برای خلوت انس و اینکه؛ «یدالله فوق ایدیهم»، که ترجمه سینمایی آن می‌شود: به‌راستی خدا بزرگ‌ترین کارگردان است.»

بعد از آن نامه فقط در فیلم « دعوت » حاتمی‌کیا بازی کرد. حال پرسش این است، چرا سینمای ایران به نقطه‌ای رسیده که حتی برای آدم‌های موثرش اعتبار‌ قایل نمی‌شود؟ آیا این رشته همچنان سر دراز دارد؟ آیا مجال و فرصتی باقی می‌ماند که کتایون ریاحی به سینما بازگردد؟

۳- نهادهای خیریه و نیکوکاری یکی از نهادهای مدنی‌اند که باید درباره آن مفصل بحث کرد، اما پرسش این است که وقتی این نهاد‌ها مشغول به کار می‌شوند، ‌چرا در ساماندهی آن به جای اینکه کمک‌رسان همدیگر باشند، آن را رقیبی برای خود می‌دانند. آیا فعالیت‌های بشردوستانه هم مجالی است برای رفاقت یا رقابت. چرا در این مورد افراد کمتر وارد ماجرا می‌شوند؟ پرسش این است کسی مانند کتایون ریاحی که کار سینما را رها می‌کند و علاقه‌مند به فعالیت‌های بشردوستانه است چرا باید کنج عزلت بنشیند و خبری از او نباشد؟ آیا کمک‌کردن کار بدی است؟

۴- تحلیل بازیگری و پرداختن به کارنامه هنری یک بازیگر چندان ساده نیست. آنچه در این مسیر کمتر در نظر گرفته می‌شود جغرافیا و زمان انتخاب نقش‌هاست به‌طور مثال بازی ریاحی در فیلم «پاییزان» در دهه‌ای که چهره بازیگر نباید در سینما روی نقطه فوکوس قرار می‌گرفت، او با چشمان رنگی و آرامش نهفته در آن نقش چالش‌برانگیزی را ایفا کرد. به‌هر شکل، به نظر می‌رسد کاری او باید با توجه به بایدها و نبایدها در تاریخ سینمای ایران تحلیل شود.

کیانا آذر