جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

تاریخچه هالیوود و سینمای امریکا


تاریخچه هالیوود و سینمای امریکا

در این مقاله , نویسنده تحقیقی نسبتا کامل از تاریخچه سینمای هالیوود را ارائه داده و نیز نکات مهمی را درباره رون مایه فیلم های هالیوودی بیان کرده است

اولین نمونه ضبط شده از عکس های گرفته شده و تولید حرکت ٬ سری عکس های یک اسب در حال دویدن از ادوارد مای‌بریج Eadweard Muybridge بود که او در کالیفرنیا California ٬ با استفاده از تعدادی دوربین های ثابت که در یک ردیف قرار داده شده بودند ٬ گرفته بود. این کار مای بریج Muybridge ٬ مخترعین را در همه جا راهنمایی کرد که برای ساختن وسایلی که بتوانند به طور مشابه چنین حرکاتی را ضبط کنند ٬ تلاش کنند. در آمریکا توماس الوا ادیسن Thomas Alva Edison از جمله اولین کسانی بود که چنین وسیله ای را ساخت ٬که اجرای سنگین این اختراع باعث شد که فیلمسازان اولیه به دنبال چاره باشند. کم کم زمینه برای رونق ساخت تصویر محرک و به دنبال آن فیلم به وجود آمد .

تولد هالیوود:

در اوایل ۱۹۱۰ ٬ کارگردان ٬ دی دابلیو گریفیث (D.W. Griffith) ٬ توسط کمپانی بیوگراف (Biograph) به همراه گروه بازیگری خود٬ به ساحل غربی ( ( west coast فرستاده شد. آن ها شروع به فیلم برداری در زمینی خالی نزدیک خیابان جرجیا در مرکز شهر در لس انجلس کردند. کمپانی در آن جا تصمیم گرفت که مکان های جدیدی را سیاحت کنند و چندین مایل به سمت شمال به دهکده کوچکی که بسیار مناسب بود سفر کردند و کمپانی فیلم سازی از فیلم سازی در آن جا لذت بردند. این محل هالیوود نام داشت. سپس گریفیث، اولین فیلمی را که در هالیوود ساخته شد : « در کالیفرنیای قدیم » (In Old California ) ٬ را ساخت که یک ملودرام از کمپانی بیوگراف درباره کالیفرنیا در قرن ۱۹ و زمانی که آن جا به مکزیکی ها تعلق داشت ٬ بود. اما روایت جدی‌تر که همه آن را سرآغاز فیلمسازی حرفه‌ای در هالیوود می‌دانند مربوط به سفر سسیل.ب.دومیل و دوستانش به منطقه هالیوود و ساخت فیلم «مرد زن‌نما» در استودیوی شرکت نستور است. دومیل این فیلم را در سال ۱۹۱۴ ساخت، فیلمی که اول قرار بود لوکیشن آن اطراف نیویورک باشد اما نشد و بعد هم پس از سفر از شرق به غرب آمریکا، باران‌های آریزونا گروه را به کالیفرنیا کشاند و فیلم در آنجا ساخته شد ؛ تمام فیلم‌هایی که بین سال‌های ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۳ در هالیوود ساخته شد، سوژه‌هایی کوتاه داشتند .

پس از پخش شدن اخبار راجب به این مکان فوق العاده ، فیلم ساز های بسیاری٬ برای امتناع از پرداخت دست مزد هایی که توسط توماس ادیسون (که امتیاز پروسه ساخت فیلم را داشت ) تحمیل می شد ٬ به غرب سرازیر شدند. البته پرداخت حق ثبت به ادیسون فقط یکی از دلایل مهاجرت به هالیوود بود ، از دیگر عوامل می توان به موارد زیر اشاره کرد :

• مدت زمان ساعات آفتابی این منطقه ، بسیار بیشتر از لوکیشن های قبلی بود که این مسئله در آن زمان که فیلم برداری با نور طبیعی انجام می شد ، بسیار قابل توجه بود .چرا که با پایان روز فیلم برداری تمام میشد و در هالیوود با طولانی بودن ساعات آفتابی ، فیلم برداری از پیشرفت خوبی برخوردار بود .

• محیط بکر این منطقه ، بستر مناسبی برای فیلم های وسترن بود که باب میل آن زمان به حساب می آمد .

در ایالت کالیفرنیا ٬ استودیو های فیلم سازی که در هالیوود شکل گرفتند رشد کردند و هالیوود هم مرکز توجه قرار گرفت . قبل از جنگ جهانی اول ٬ فیلم هایی در شهر های زیادی از امریکا ساخته شد ولی فیلمسازان با پیشرفت این صنعت به جنوب کالیفرنیا جذب شدند.

فیلم « تولد یک ملت» (Birth of a Nation ) ساخته گریفیث بود که در الفبای سینمایی پیش قدم بود و هنوز نیز سلول هایی از آن تا به امروز حکم فرما است.

جماعت زیادی از چهار گوشه آمریکا و اروپا برای هنرپیشه شدن و یافتن کسب و کار بار سفر به سوی هالیوود بستند؛ جمعیت پنج هزار نفره لس‌آنجلس در کمترین مدت بعد از این اتفاق ۲۰ برابر شد و کسب و کار در آن شهر رونق گرفت . زمین‌های بی‌ارزش حومه شهر گران شد. کارگاه‌ها و دفاتر آرتیست‌ سازی و آموزش بازیگری مثل قارچ از زمین سبز می‌شدند و اغلب تازه‌واردانی که وارد شهر می‌شدند رویایی جز بازیگری نداشتند. حالا کمپانی‌های نیویورکی رو به فراموشی رفته و قلب سینما در هالیوود می‌تپید .

در میان مهاجرین به لس آنجلس ، جمعیت قابل توجهی از یهودیان هم به چشم می خورند که نه فقط از سراسر آمریکا بلکه از اروپا هم به این منطقه آمده بودند ، آن ها که به دلایل تبعیضات مذهبی و نفرت اروپاییان از آنها از مشاغل سود آور خود مثل مشروب سازی ، بانکداری و وام های با سود بالا ، منع شده بودند به امید کار جدید به هالیوود آمدند تا در این منطقه بخت خود را بیازمایند البته باید دانست که این مهاجرت یهودیان ، سازمان یافته بود و در پشت پرده عده ای سرمایه دار یهودی تسهیلات مهاجرت را فراهم می کردند تا سینما ، این صنعت پول ساز و البته تاثیر گذار را در اختیار بگیرند . از میان این سرمایه داران یهودی می توان به لرد روچیلد و بارون هریش اشاره کرد .

یهودیان مهاجر با پذیرش کمترین مقدار حقوق (یک نیکل : سکه ۵ سنتی ) ، مشغول به کار شدند .این کارگران روزمزد ابتدایی در طی مدت کمی و با گذشت چند سال ، با گردآوری سرمایه های خود ، مالکان بزرگترین استدیو های هالیوود شدند ، برخی از مشاهیر آنها عبارتند از : ساموئل گلدوین Samuel Goldwyn ، کارل لامل Carl Laemmle ، آدولف زوکورAdolph Zukor ٬ لویس مایر Louis B. Mayer ٬ ویلیام فاکس William Fox، و برادران وارنر (آلبرت ٬ هری ٬ ساموئل و جک).

استدیو هایی که این افراد بنا کردند عبارت بود از :

آدولف زوکر : کمپانی پارامونت ؛ لوئیسی مایر و ساموئل گلدوین : کمپانی متروگلدین مایر ؛کارل لامل : یونیورسال ؛ ویلیام فاکس : کمپانی فاکس قرن بیستم ؛ برادران وارنر : کمپانی برادران وارنر .

آن ها همچنین زمینه را برای جهانی شدن این صنعت فراهم کردند و از بازیگران خارجی استقبال کردند .

استودیو ها مجموعا در حدود ۴۰۰ فیلم را در سال عرضه می کردند که هر هفته توسط تماشاگرانی از جمعیت نود میلیونی آمریکا دیده می شد.

عصر طلایی هالیوود:

در طول به اصطلاح عصر طلایی هالیوود ٬ که از پایان عصر صامت در اواخر دهه ۱۹۲۰ تا اواخر دهه ۱۹۴۰ به طول انجامید ٬ فیلم هایی که از استودیو های هالیوود عرضه می شدند اگر چه هیچ دو فیلمی ٬ دقیقا مانند هم نبود ٬ ولی همگی یک فرمول را دنبال می کردند : وسترن ٬ کمدی اسلپ استیک ٬ فیلم نوار ٬ موزیکال ٬ کارتون های انیمیشن ٬ بیوپیک ( تصویر بیوگرافی ) ٬ و غیره ٬ و اغلب ٬ تیم تولید مشابهی بر روی فیلم هایی که بوسیله کمپانی مشابهی ساخته می شد ٬ کار می کردند. برای مثال :آلفرد نیومن برای بیست سال در فاکس قرن بیستم کار می کرد ؛ و معمولا هر کسی٬ اغلب به دلیل بازیگرانی که در فیلمی ظاهر می شدند ٬ می توانست حدس بزند که کدام استودیو ٬ کدام فیلم را ساخته است. هر استودیو سبک خاصی را داشت و مشخصات خاصی که امکان فهمیدن این سبک را ممکن می ساخت. ( مشخصه ای که امروزه وجود ندارد. ).

فیلمسازی یک تجارت بود و کمپانی های تصاویر متحرک با اداره کردن به اصطلاح ٬ سیستم استودیو ٬ پول می ساختند. استودیو های بزرگ حقوق هزاران نفر را تامین می کرد ٬ بازیگران ٬ تهیه کنندگان ٬ کارگردان ها ٬ نویسنده ها ٬ بدل کاران ، اهل فن و تکنسین ها. و آن ها ٬ در شهر های بزرگ و کوچک سطح کشور ٬ صد ها سالن نمایش ٬ که فیلم هایشان را نمایش می داد٬ داشتند.

لس‌آنجلس کانون ستارگان سینمای جهان شد و این شهر بود که ستاره پروری می کرد و به «شهر ستاره‌ها» معروف شده بود ؛ ستاره‌هایی که نحوه لباس پوشیدن و رفتار و کردارشان در فیلم‌ها به عنوان رفتار و مد در سراسر آمریکا و بعدها در تمام دنیا تقلید می‌شد.

به عنوان نمونه نوع آرایش سبیل کلارک گیبل، ستاره فیلم « بر باد رفته» تا مدت‌ها از سوی طرفدارانش تقلید می‌شد. سیگار کشیدن و موی «کرنلی همفری بوگارت »، یقه بالا زده «جیمز دین» و حتی کفش و لباس «کلینت ایستوود» و نحوه کبریت کشیدنش از همین نمونه‌های دنیای مد بود که تا سال‌ها توسط جوانان علاقه‌مند به سینما تقلید می‌شد.

برخی از فیلم های مشهور این دوره عبارتند از : همشهری کین (Citizen Kane ) به کارگردانی اورسن ولز ( ۱۹۱۵-۱۹۸۵ ) ؛ جادوگر شهر از (The Wizard of Oz ) ٬ برباد رفته (Gone with the Wind ) ٬ دلیجان (Stagecoach ) ٬ آقای اسمیت به واشنگتن می رود (Mr. Smith Goes to Washington ) ٬ تنها فرشتگان بال دارند (Only Angels Have Wings ) ٬ نینوشکا (Ninotchka ) و نیمه شب ( Midnight ) ، کازابلانکا ( Casablanca ) ٬ چه زندگی محشری (It۰۳۹;s a Wonderful Life ) ٬ نسخه اصلی کینگ کنگ (King Kong ) ، سفید برفی و هفت کوتوله .( Snow White and the Seven Dwarfs )

سیستم استودیو و عصر طلایی هالیوود به خودی خود در اواخر دهه ۱۹۴۰ به دو گروه تسلیم شد : (۱) یک federal antitrust action ( اقدام فدرالی ضد تراست ) که تولید فیلم ها را از نمایش آن ها جدا کرد و (۲) ظهور تلویزیون.

به عنوان نتیجه اقدام آنتی تراست ٬ بازیگران و کادر تکنیکی ٬ تدریجا ٬ از قرارداد خود با استودیو های فیلم رها شدند. حال ٬ هر فیلمی که توسط یک استودیو ساخته می شد می توانست کادر و تیم تولید کاملا متفاوتی داشته باشد که نتیجه آن از بین رفتن آن مشخصاتی بود که با آن فیلم های کمپانی های: ام جی ام ٬ پارامونت ٬ یونیورسال ٬ کلمبیا ٬ آر کی اُ ٬ و فاکس قرن بیستم ٬ فورا قابل تشخیص می شد. ولی فیلم سازان مشخصی مانند سیسیل بی دومیل ٬ همچنان تا پایان حرفه خود ٬ بصورت هنرمند قرار دادی باقی ماندند و یا از تیم تولید مشابهی در فیلم هایشان استفاده می کردند ٬ در نتیجه یک فیلم دومیل همچنان شبیه فیلمی دیگر بود که در سال ۱۹۳۲ و یا ۱۹۵۶ ساخته شده بود ٬ و وسترن های اخیر جان فورد همچنان به همان خوبی وسترن های قبلی بودند.

اما بعد از دهه۶۰ و ظهور مکاتب مختلف در هنر و همچنین تغییر علاقه مردم و جوانان به فیلم‌هایی که فرهنگ عامه داشتند، باعث شد تهیه‌کنندگان هالیوودی هم به فیلم‌های مستقل‌تر بیشتر توجه کنند و اینجا بود که کارگردانان جوان و نوجویی مثل اسپیلبرگ، اسکورسیزی، کاپولا و ودی پالما توانستند فیلم‌های مورد علاقه خود را بسازند و تهیه‌کنندگان هالیوودی هم بستر مناسب را برای آنها فراهم کردند .

------------------

اگرچه صنعت سینما آمریکا ( همان طور که در بالا بیان شد ) از ابتدای پیدایی به دست یهودیان سود جو افتاد و با فعالیت آنها بود که این صنعت نو ظهور به یکی از پول سازترین تجارت های دنیا در آمد ، اما هدف اصلی آنها پول سازی مستقیم از سینما نبود ، چرا که آنها به سینما به چشم هدف نگاه نمی کردند ، بلکه نگاه آنها به سینما به عنوان یک وسیله ی قوی بود . آنها سینما را قدرتمند می کردند تا از آن برای تسخیر قلب ها و کنترل مغزهای مخاطبین خود استفاده کنند ، و از این رهگذر بتوانند اهداف شرورانه ی دیگر خود را پیگری کنند .

یهودیان صهیونیست که دیدی سیاسی به دین خود دارند و به برتری حتمی خود فکر می کنند ، سینما را در دست گرفتند تا راه را برای سیطره بر جهان باز کنند و بی جا نیست که گاهی ، عده ای از آنها بیان کرده اند که سینما « یهودی زاده ی غیر یهودی ستیز است »

در ادامه این نوشتار به بررسی اجمالی اهداف مهم یهودیان صهیونیست در ساخت فیلم های سینمایی می پردازیم و با بیان موردی فیلم ها و ساخته های این هنر نو ظهور ، بحث را کامل می کنیم .

۱. رواج اندیشه های شرک آمیز و توجه دادن اذهان مخاطبین به عصر کفر کیشی ( پاگانیسم ) و اسطوره ها ، تا از این رهگذر جایگزینی را برای ادیان آسمانی معرفی کنند و شیطان پرستی ، خرافه گرایی ، جادوگری و اعمال شیطانی را مباح جلوه دهند و باب خروج از دین و بی توجهی به ادیان و رجوع به شرک را در فکر مخاطب باز کنند :

طالع نحس the omen ، نبرد تایتان ها Clash of the Titan ۲۰۱۰ ، کنستانتین Constantine ۲۰۰۵ ، هفت فیلم هری پاتر harry potter ، جونا هکس Jonah Hex ، پسر جهنمی hell boy ، شب شیاطین Night of the Demons ،خون شب Blood Night ،مرا به دوزخ بکشید Drag me to Hell ، شاگرد جادوگر The Sorcerer۰۳۹;s Apprentice

۲. رواج اندیشه های کابالا و فراماسونری که ید عملی یهود در جهان است . فیلم هایی که برای این مضامین می سازند ، یا به طور غیر مستقیم قصد دارند که این مضامین را در ناخود آگاه مخاطب نهادینه کند و یا سعی دارد با تاریخ سازی دروغین وجهه ای مثبت نسبت به کابالا و فراماسونری به مخاطب ارائه دهد :

رمز داوینچی The Da Vinci Code ، گنجینه ملی National Treasures ، ماتریکس The Matrix ، تخیلات دکتر پارناسوس The Imaginarium of Doctor Parnassus ۲۰۰۹ ، فرشته ها و شیاطین Angels and Demons ، اخرین هوا ساز The Last Airbender .

۳. رواج امانیسم ( انسان محوری ) و آزادی های بی قید و بند و اباحه گری در رفتار و کردار روزمره و ترویج استیل زندگی مدرن و در معنای اخص استیل زندگی آمریکایی به عنوان مرجع بایسته و شایسته جهانیان . فیلم های بارز در این زمینه عبارتند از :

مجموعه فیلم های امریکن پای American Pie ، سه فیلم مرحله بالا Step Up که به ترویج رقص خیابانی می پردازد ، the hangover و ... .

۴. فیلم هایی که سعی در مظلوم نمایی یهودیان دارد ، این فیلم ها از زمان پایان جنگ جهانی به این سو رواج گرفت و البته هنوز هم تمام نشده و هم اینک هم به هر نحو که بتوانند مستقیم و غیر مستقیم در فیلم ها به مفهوم نازیسم و یا مظلومیت یهود اشاره می کنند . و باید دانست این القا مظلومیت ، توجیه مناسبی برای اعمال یهودیان در سراسر دنیا است :

قلعه عقاب ها Where Eagles Dare ، فرار بزرگ The Great Escape ، والکری Valkyrie ، مونیخ ۲۰۰۵ Munich ، فهرست شیندلر Schindler s List ، دشمن پشت دروازه ها Enemy at the Gates ، تاریخ مجهول امریکا ( American History X (۱۹۹۸، پیانیست ، لعنتی های بی آبرو .

۵. قهرمان سازی و معرفی آن به جهانیان ؛ این قهرمان های داستانی قرار است نمودی زیبا و منجیگرایانه به آمریکا بدهد ، تا جهانیان بدانند که آمریکا خوب است و منجی است و حق دارد در هر جای دنیا اقدام انجام دهد و از سوی دیگر آمریکایی ها بدانند که حرکات دولت مردان خود رهایی بخش انسان ها است . این قهرمانان سینمایی ، هر یک مشخصه ای دارند که برای ذائقه های مختلف تولید شده اند . گاهی یک فیلم تماما در راستای یک قهرمان شاخص است و گاهی فیلم هایی با مضامین مختلفی ساخته می شود که در آن به طور غیر مستقیم به ببیننده یک آمریکایی جسور و حق به جانب برای هر اقدامی در هر جای دنیا را به تصویر می کشد . باید دانست فیلم های حماسی آمریکایی هم جزو این گروه هستند :

سوپر من ، بت من ، مرد عنکبوتی ، زورو ، هنکاک ، آرنولد ، راکی ، رمبو ، جک باور در سریال ۲۴ ، سالت ، سریال الیاس ، از پاریس با عشق From Paris with Love ، The Expendables ۲۰۱۰ ، نجات سرباز رایان و... .

۶. فیلم هایی با مضامین ضد ایرانی و ضد اسلامی . هدف ، دشمن جلوه دادن ایران و اسلام است :

فیلم ۳۰۰ ، اسکندر ، شاهزاده ایرانی ، سریال ۲۴ ، روسری طلایی ، سنکسار ثریا ، انیمیشن پرسپلیس ، ایرانیوم ، یک شب با شاه .

۷. مفاهیم آخرالزمانی یکی دیگر از مضامین پر طرف دار در ساخته های هالیوودی است و برای نمونه از این دست می توان به :

روزی که زمین از حرکت ایستاد ، نوستراداموس ۲۰۱۲ ، روز قیامت ۲۰۱۲ Doomsday ، ۲۰۱۲ ( رولند امریش ) ، آرماگدون ، knowing .

۸. توجه دادن به جهان موازی . سلطه طلبان غرب درصدد اند ، انسان ها را از این باور باز دارند که جهان ها متوالی هستند و جهانی از پس جهانی دیگر می آید ( این اندیشه ادیان آسمانی است که بعد از این دنیای فانی ، جهانی دیگر در راه است ) و بیان می کنند که جهان دیگری وجود ندارد و همه خوبی و همه شر در همین جا است و ما باید دنیای خود را آنگونه که می خواهیم بسازیم . اما از سوی دیگر برای خالی نبودن عریضه مفهومی را ایجاد کرده اند با نام جهان موازی ؛ یعنی در همین جهان ، می توان جهان های دیگری را به وجود آورد و در این زمینه فیلم های مختلفی ساخته اند :

Lola Rannt ، القا Inception ، آلیس در سرزمین عجایت Alice In Wonderland ۲۰۱۰ ، مثلث Triangle ، جزیزه شاتر Shutter island ، آفتاب ابدی ذهن بی عیب Eternal Sunshine of the Spotless Mind ، نمایش ترومن The Truman Show .

۹. ترویج جنایت و خشونت و تبه کاری . گاها فیلم هایی می بینیم که در آن ها تبه کاران نقش اصلی هستند و بیننده با این تبه کاران همزاد پنداری می کند و می خواهد که آنها پیروز نهایی میدان باشند :

داستان عامه پسند Pulp Fiction ۱۹۹۴ ، سگدانی Reservoir Dogs ، پدر خوانده The Godfather ، خیابان ها در خون Streets Of Blood ، جاده ی تباهی Road To Perdition ، مسابقه Tournament ، کلوپ مبارزه ، the bad lieutenant (۲۰۰۹) .

۱۰. توجه دادن اذهان مخاطبین به موجودات ماورایی ، تسخیر زمین توسط آنها ، و یا تعامل زمینیان با آنها و توجه دادن به قدرتهای ماورایی انسان هایی خاص :

مردان سیه پوش ، push (۲۰۰۹) .

ما باید در برخورد با این حمله ی فرهنگی ، در صدد شناخت ، تبیین و سپس موشکافی معنایی آنها بر آییم تا از این رهگذر مواد ابتدایی لازم را برای پاتک های فرهنگی خود فراهم کنیم .

یعنی یک نقد محتوایی فیلم ها می تواند زمینه را برای فیلم سازان و به طور کلی متولیان فرهنگی باز کند ، تا آنها دست به کار شوند .

برای نمونه به بررسی فیلم ۲۰۱۲ ساخته رولند امریش می پردازیم ، تا با چگونگی نقد محتوایی ، به صورت عملی آشنا شویم :

حرکت به سوی درک آخر الزمان ، و تلاش برای رهایی از مصائب پایان دنیا ، موضوعی است که مدتها مورد توجه سینما گران غربی بوده است .

اما اینک ، زمانی خاص برای نابودی دنیا مشخص می شود ، یعنی ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ میلادی ، این تاریخی است که بنا به گفته محققین : زمین شاهد اتفاقات طبیعی و در پی آن اتفاقات اجتماعی – سیاسی خواهد بود .

به دنبال بیان نظریات گوناگون درباره چگونگی دگرگونی زمین ، سینما گران هم بیکار ننشسته و اقدام به ساخت فیلم های مرتبط با این جریان کرده اند .

فیلم های « ۲۰۱۲ Doomsday » ( روز قیامت ۲۰۱۲ ) ، « Nostradamus ۲۰۱۲ » ( نوستراداموس ۲۰۱۲ ) و « ۲۰۱۲ » ؛ همگی بر مبنای نظریه ی کلی نابودی زمین در سال ۲۰۱۲ می باشد ، ولی در اینکه زمین چگونه نابود می شود ، این سه فیلم علاوه بر داشتن دیدگاه های مشترک دیدگاه خاص خود را هم دارد ، البته درباره اینکه در فردای بعد از نابودی چه رخ می دهد ، سه فیلم به نوعی به یک مطلب اشاره می کنند .

این سه فیلم که به نوعی مکمل یکدیگر اند ، قصد به تصویر کشیدن پایان جهان را دارند ، اما نه پایان به معنای نابودی جهان به طور کامل ، بلکه آخر الزمانی که به تصویر می کشند ، خود دریچه ای برای شروعی دوباره در زمین است ، و این نگاه با نگاه اسلامی که آخر الزمان را مرحله ی پایانی جهان و شروعی سریع برای قیامت و روز داد رسی می داند ، کاملا متفاوت است . چرا که این سه فیلم آخر الزمان سال ۲۰۱۲ را ، حادثه ای می داند که در آن زمین تصفیه می شود ، و دوباره جهانی نو زاده می شود تا انسان های نجات یافته در آن زندگی کنند .

به عقیده ی من این سه فیلم در یک سیر زنجیره ای قرار دارند و با هماهنگی کامل ساخته شده اند و به بیان دیگر یک پروژه نهایی را در نظر دارند ، چرا که با بررسی هر فیلم متوجه می شویم که هر کدام هدفی خاص را دنبال می کند ، که در نهایت هر یک ، یک تکه از پازل این پروژه را تکمیل می کنند :

فیلم نوستراداموس ۲۰۱۲ در پی آن است که با تکیه بر گفته ها و نقاشی های منتصب به نوستراداموس ، و تطبیق آن با حوادث علمی و پژوهش های زمین شناسی و سیاسی ، این فکر را در مخاطبان جاری کند که : اتفاقات کهکشانی در حال رخ دادن است و باعث گرم شدن سطح زمین ، مختل شدن سیستم های مخابراتی و برق رسانی و آب شدن یخ های قطبی می شود و در پی اینها قحطی ، هرج و مرج و سقوط حکومت ها و ... رخ می دهد . در اواخر فیلم هم با تکیه بر سنگ تراشی هایی که در کلیساهای عصر گوتیک و ... می باشد ، به این مطلب اشاره می کند که سازندگان آنها که جوامع فراماسون بودند ، با داشتن علوم مختلف فهمیده اند که جهان در روزی به پایان می رسد و باز در فردای آن مسیح می آید و جهان را اداره می کند .

اگر چه یکی دیگر از جنبه های معنایی این فیلم ، این است که می خواهد چهره ی منفور و مخدوش فراماسون ها را به صورت افرادی دارای علوم خفیه بداند و آنها را حامیان مسیح نشان دهد ، اما این مطلب اینک مورد توجه ما نیست ، بلکه هدف اصلی فیلم مهم است ، که همانا ، قبولاندن مفهوم ویرانی زمین در سال ۲۰۱۲ و روی کار آمد مسیح نو - در فردای بعد از نابودی - ، با دلایل علمی و پژوهشی است !

در فیلم قیامت ۲۰۱۲ ، باز هم شاهد نابودی زمین در سال ۲۰۱۲ هستیم ، اما هدف اصلی فیلم ، چگونگی نابودی زمین نیست ، بلکه توجه فیلم به آینده زمین و بشریت است . در این فیلم شاهد هستیم که افرادی از نقاط مختلف آمریکا به نحوی متوجه می شوند که باید به معبد مایا بروند ، اما نمی دانند چرا ، و از سوی دیگر زنی باردار هم به معبد آورده می شود ، این زن که در فیلم سخنی از شوهر وی به میان نمی آید ، بر روی سکویی سنگی که بر روی دیواره های آن درباره پایان دنیا و آمدن مسیح نوشته شده است ، بچه خود را به دنیا می آورد ، لحظه ی به دنیا آمدن فرزند او ، با زمان پایان دنیا تلاقی کرده ، و جالب آنکه همه دنیا زیر و رو می شود ، الا این معبد که تعدادی افراد را از زن و مرد درون خود جا داده ! هدفی که این فیلم دنبال می کند این است : افرادی برگزیده می شوند تا نسل آینده بشر را بعد از نابودی دنیا ، ادامه دهند ؛ از سوی دیگر ، این افراد پیرامون مسیح آینده جمع شده اند . این کودک که مسیح آینده است ، از مادری زاده می شود که در فیلم شوهری برای او متصور نشده اند ! که به نوعی نماد مریم مقدس است .

پس تا اینجا این دوفیلم ، دو پازل مهم را تشکیل دادند : یک فیلم از نظر علمی پایان دنیا و آمدن مسیح را اثبات می کند و دیگری فردای بعد از نابودی را به صورت شروعی نو با مسیحی نو به تصویر کشید !!

اما اینک نوبت به پازل اصلی و نهایی این پروژه می رسد و آن فیلم ۲۰۱۲ ، ساخته رونالد امریخ می باشد . این فیلم که به مراتب از نظر جلوه های ویژه و به قولی زحمات سینمایی از فیلم قیامت ۲۰۱۲ بالاتر و قوی تر است ؛ قصد دارد جهان را پیش روی تماشا گران به کلی نابود کند ! نابودی به معنای واقعی کلمه . هر آنچه از تمدن ، شهرها ، جنگل ها ، و نمادهایی که بشر به آنها دلبستگی دارد ( برج ایفل ، مجسمه مسیح ، کلیسای واتیکان و ... ) ، همگی در این فیلم به طرز حیرت آوری نابود می شود .

ما در این فیلم کشتی نوح را می بینیم ! اما اینبار این کشتی ها از سوی دولت مردان کشور های قدرتمند جهان ساخته شده است و نه به وسیله ی یک پیامبر !

رونالد امریخ به زیبایی تاریخ را از نو نوشته ، اما اینک این تاریخ بازنویسی شده ، به روایتی مورد قبول غرب می باشد . در ماجرای نوح ، خداوند به او دستور داد که کشتی را بر بلندای کوهی بسازد و او اینکار را کرد ، چنانکه در این فیلم هم شاهد این هستیم که پروژه نجات بشریت که شامل کشتی های غول پیکری است ، بر روی کوه های تبت بنا شده است !

از سوی دیگر خداوند به نوح دستور داد که از هر جفت از حیوانات در کشتی سوار کن ، در این فیلم هم این موضوع به زیبایی به نمایش در آمده ؛ اما مسئله ما اینجاست که ، خداوند به نوح فرمان داد که افراد مومن را در کشتی سوار کن و حتی نوح پسر کافر خود را هم به کشتی سوار نکرد ، یعنی آینده ای که بعد از نابودی زمین برای ماجرای نوح متصور است ، آینده ای پاک می باشد و جهانی که میراث خواران آن صالحان اند ، اما در فیلم ۲۰۱۲ ، دو گونه از انسان ها سوار کشتی نجات می شوند ، یک دسته که افرادی انتخاب شده به شیوه های ژنتیکی هستند و عده ای دیگر ثروتمندانی هستند که این پروژه ی کشتی ها با پول آنها بنا شده است . یعنی آن ارزش والا برای سوار شدن به کشتی نجات که ایمان نام داشت ، جای خود را به ارزشی پست به نام پول داد ، و آینده ای که برای این ماجرا متصور می شود ، آینده ای سرمایه داری است ، یعنی نظم نوین جهانی ، نظمی سرمایه داری است .

اما جایگاه دین در این فیلم کجاست ؟ فیلم به وضوح این معنا را بیان می کند که علم به فریاد انسان می رسد و نه دین . این موضوع در دو نمایی از فیلم به روشنی به تصویر کشیده شده است :

۱) زمانی که مسیحیان در کلیسای واتیکان جمع شده و در حال دعا هستند ، زلزله ای رخ می دهد و سقف داخلی کلیسا تَرَک می خورد ، و یک تَرَک بین نقاشی خدا و انسان ( که نشان دهند دمیده شدن روح در انسان است ) درست بین انگشت خدا و انسان به وجود می آید که به معنای فاصله افتادن بین خدا و انسان است ، که این نشان از این معنا دارد که خدا روح را در انسان دمید و او را رها کرد که خود زندگی کند و آینده خود را بسازد ! و در همین حال گنبد این کلیسا می شکند و بر روی مردمانی که در حیاط مرکزی کلیسای واتیکان جمع شده اند و در در حال دعا هستند ، می غلطد و همه را می شکد . این هم همان مطلبی است که سالیان سال اهل علم بیان کرده اند : دین نابود کننده ست .

۲) در نمایی دیگر ، زمانی که کاخ سفید در جنب و جوش اقدام برای نجات افراد است معاون رئیس جمهور درحال دیدن شبکه های تلویزیونی است اخبار وقایع سراسر دنیا را نشان می دهند ، از جمله صحنه ای از مردم را نشان می دهد که در خیابان ها راه می روند و با پلاکارد نوشته هایی مردم را به توبه فرا می خوانند تا شاید خدا رحم کند . معاون رئیس جمهور آمریکا با تمسخر می گوید : احمق هایی با تابلو های مقوایی! اما محقق سیاه پوست که در کنار اوست می گوید : آنها که اینجا نیستند .

یعنی انسان ها نمی دانند که دین به کارشان نمی آید ، بلکه علم است که نجات بخش است .

در اواخر فیلم ، پس از اینکه این افراد نجات یافته و سوار بر کشتی نجات ، از دغدغه ها و مشکلات ، جان به در برده اند ، بر روی عرشه می آیند و هوای جهان جدید را استشمام می کنند .

بله اینک جهان غرب علاوه بر اینکه قصد دارد زندگی کنونی انسان ها را تحت تسلط خود در آورد ، برای آینده بشریت هم طرح ریزی می کند و بر آن است که موعود خود را به جهانیان معرفی کند ! اگر چه عیسی مسیح منجی اصلی آخر الزمان نیست - ، بلکه او در رکاب امام زمان (عج) است ، - اما جای بسی ناراحتی دارد که مسیح معرفی شده توسط آمریکا، نه آن مسیح حقیقی ، بلکه مسیحی سرمایدار و غربی است . در یک کلمه مسیحی که در معبد به دنیا بیاید ، و کشتی نجاتش را با سرمایه انسان های پول پرست بنا کند نه با ایمان و یاری الهی ، این مسیح نتنها نجات بخش نیست ، بلکه گمراه کننده نیز هست.

تحقیق و تالیف : سید علیرضا واعظ موسوی

کارشناس جنگ نرم



همچنین مشاهده کنید