سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا

احمدی نژاد با چراغ های سبز


احمدی نژاد با چراغ های سبز

مروری بر تلاش های دولت برای رابطه با امریکا

«اوباما شبیه احمدی نژاد حرف می زند.» این کشف اسفندیار رحیم مشایی در سفر اخیرش به نیویورک بود. به نظر می رسد دیدن باراک اوباما رئیس جمهور رنگین پوست امریکا در سازمان ملل آن هم بدون واسطه امواج ماهواره یی باعث شد مشایی به چنین کشفی نائل آید و از شباهت های دو رئیس جمهور سخن بگوید؛ دو رئیس جمهوری که از قضا مربوط به دو کشوری می شوند که حدود ۳۰ سال است یخی در مسیر روابط سیاسی شان وجود داشته و اگرچه گاهی با تابش نوری، امید آن رفته که گرمایش، اندکی از قطر این یخ بکاهد اما نه تنها چنین نشده بلکه گاهی بر ضخامت آن افزوده شده است.

با این حال اینک بیش از دولت های قبلی انتظار می رود اوباما و احمدی نژاد این شانس را داشته باشند که نام خود را به عنوان اولین رئیس جمهورهایی که بعد از سه دهه دولت و ملت شان را با یکدیگر آشتی می دهند، در تاریخ ثبت کنند چرا که بیش از هر زمان دیگری پالس هایی مثبت برای یکدیگر فرستاده اند و چراغ سبز نشان داده شده، برای مدت زمان بیشتری در تقاطع تهران - واشنگتن روشن مانده است. مدعای این سخن نیز با بررسی فرصت هایی که دولت های پیشین ایران داشته اند و مقایسه آنها با فرصت هایی که دولت محمود احمدی نژاد ایجاد کرده، قابل اثبات است.

رابطه قطع شده ایران و امریکا در طول هشت سال دوران دفاع مقدس که آغازش تقریباً با آزادی گروگان های امریکایی همزمان شد، تحت تاثیر داد و ستد تسلیحات نظامی قرار گرفت و ماجرای مک فارلین نیز معروف ترین آنها بود. در پی جنگ ایران و عراق، ایران چون به اسلحه نیاز داشت از واسطه یی به نام مک فارلین که مشاور امنیت ملی ریگان رئیس جمهوری امریکا بود تسلیحاتی مانند موشک های هاگ، تاو و لامپ های راداری را خریداری کرد. فروش این تسلیحات نظامی در پی تحرکاتی غیررسمی صورت گرفت که منوچهر قربانی فر در مقام دلال اسلحه و محسن کنگرلو مشاور نخست وزیر میرحسین موسوی در مقام خریدار انجام داده بودند.

هاشمی رفسنجانی در خاطراتش در این باره از قول قربانی فر خطاب به کنگرلو نوشته است؛ «امریکایی ها در جلسه یی با حضور بوش پدر و ریگان می گویند اگر از عراق حمایت کنیم و او پیروز جنگ شود، سودش نصیب شوروی خواهد شد، پس بهتر آن است که از ایران حمایت کنیم.»

اما این تحلیل نتوانست قفل زده شده بر رابطه تهران - واشنگتن را باز کند. از این رو وقتی مک فارلین با سه هدیه ویژه برای مقامات ایرانی شامل کیکی شبیه کلید به نشانه گشایش روابط، انجیل مقدس با امضای رونالد ریگان و یک قبضه تپانچه در هواپیمای شخصی منتظر دریافت پاسخ درخواستش مبنی بر دیدار با رئیس جمهوری ایران بود، با پاسخ منفی مواجه شد. مک فارلین چنان درها را بسته دید که حتی نخست وزیر ( میرحسین موسوی) و رئیس مجلس (هاشمی رفسنجانی) نیز او را نپذیرفتند و بنابراین محمد علی هادی به نمایندگی از مجلس و فریدون وردی نژاد به نمایندگی از سوی سپاه به عنوان نمایندگان ایرانی راهی ملاقات با مک فارلین شدند.

این طور بود که مک فارلین که از این برخورد ایران بسیار ناراحت شده بود خطاب به نمایندگان ایرانی حاضر در آن جلسه گفت؛ «شانس در خانه شما آمده است، در حالی که فضای شما در تصرف هواپیماهای عراقی است. ما آمده ایم مشکلات تان را حل کنیم، اما شما این طور عمل می کنید، من اگر رفته بودم روسیه پوست بخرم گورباچف روزی سه بار من را می دید. شما چه جور آدم هایی هستید که نماینده مخصوص رئیس جمهور امریکا آمده است و با این حال شما حاضر نیستید یک کلام با او صحبت کنید؟» بعد از آن نیز امام خمینی(ره) پس از شنیدن این حرف می گویند؛ «او گمان کرده اینجا هم شوروی است. اینجا کشور اسلام است. اینجا نه کرملین که کشور رسول خداست.»

● تجارت به جای سیاست

بعد از پایان جنگ ایران و عراق و رحلت بنیانگذار انقلاب، دولت جرج بوش (اول) سعی کرد با ایران تماس دیپلماتیک برقرار کند و رهبران ایران را برای عادی سازی رابطه دو کشور به مذاکره دعوت کند. از شواهد و قرائن آن دوره مشهود است که رئیس جمهور وقت ایران یعنی هاشمی رفسنجانی اصرار می ورزید راه برقراری روابط سیاسی و دیپلماتیک می تواند از طریق داد و ستد تجاری بین دو کشور و آزادسازی سپرده های ایران در بانک های امریکا هموار شود. این ایده اجرا هم شد تا جایی که روابط اقتصادی ایران و امریکا پس از مدت ها آغاز شد و حتی حجم مبادلات اقتصادی میان دو کشور به شدت افزایش یافت، به طوری که امریکا پس از آلمان به یکی از مهم ترین شرکای تجاری ایران تبدیل شد.

اما بعداً با وقوع وقایعی نظیر انفجار آمیا، کاخ سفید اتهاماتی را مبنی بر دخالت ایران در این حادثه متوجه تهران کرد و به این ترتیب تلقی و ارزیابی مثبت نسبت به ایران تغییر یافت، به ویژه در دوره دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی که موقعیت بین المللی ایران تضعیف شد و همزمان مواضع امریکا نیز علیه ایران تشدید شد. حتی تغییر ریاست جمهوری امریکا نیز نتوانست تغییری در این حالت به وجود آورد. در دوره اول ریاست جمهوری بیل کلینتون که همزمان با دوره دوم ریاست جمهوری رفسنجانی بود مقامات امریکایی هدف مذاکره مستقیم با ایران را پیگیری کردند ولی در این ایام وزیر خارجه امریکا وارن کریستوفر که در زمان کارتر سمت معاونت وزارت خارجه را بر عهده داشت و نماینده امریکا در انعقاد قرارداد حل بحران گروگانگیری در الجزیره بود، از هرگونه تغییر یا تقلیل در تحریم اقتصادی امریکا علیه ایران امتناع کرد و ایران نیز از مخالفت خود با مذاکرات بدون قید و شرط با واشنگتن عدول نکرد.

با وجود این در دور دوم دولت هاشمی و همزمان با حضور کلینتون در کاخ سفید سیاست رسمی دولت سازندگی نه جنگ، که گفت وگو خوانده شد.

هاشمی با سی ان ان به گفت وگو نشست تا تمایل ایران به گفت وگو را نشان دهد. هرچند این دست حرکات نیز در داخل کشور با واکنش های تند مواجه شد و اگرچه دولت سازندگی سدی را شکست، اما بسامدهای صدای مخالفان او را از حرکت بازداشت و رئیس دولت ششم هم نتوانست به کلید رابطه میان ایران و امریکا دست یابد. از سوی دیگر خصومت امریکا با ایران در این زمان تا آنجا پیش رفت که در آستانه دوم خرداد سال ۷۶ امریکا درصدد ایجاد یک توافق بین المللی برای حمله نظامی ضد ایران برآمده بود. در واقع با تبلیغاتی که ضد ایران شکل گرفت امریکا پرونده هایی نظیر دخالت ایران در انفجار الخبر عربستان و پرونده سقوط هواپیمایی «تی دبلیو ای» را گشود و تلاش کرد فضای بین المللی را برای یک اقدام نظامی علیه ایران مهیا سازد.

به این ترتیب هاشمی رفسنجانی که در دوره جوانی اش سفری به امریکا داشت و چندین ایالت را با مشایعت برادرش که برای تحصیل به آنجا رفته بود با ماشین گشت با ایده تجارت، کلیدی برای قفل رابطه ایران و امریکا بسازد و به این شکل با عادی سازی روابط دو کشور، این امکان را بیابد که با رفتن به امریکا خاطرات خوش گذشته را تداعی کند. به خصوص خاطره زمانی که برای بازدید از سازمان ملل به نیویورک رفته بود و در کنار مجسمه آزادی، خبر آزادی آیت الله خامنه یی از زندان را می شنود و خوشحالی ناشی از شنیدن این خبر او را وامی دارد کارت پستالی خریده و پشت آن، مطلبی نوشته و برای دوست و همرزمش در مبارزه با شاه ارسال کند و آزادی ایشان را تبریک بگوید.

هاشمی رفسنجانی نیز که بعدها اذعان می کند هیچ گاه فکر نمی کرد رابطه دو کشور این گونه سرنوشتی پیدا کند چنان از عملکرد برخی روسای جمهوری امریکا در قبال ایران ناراضی می شود که یک بار در یکی از سخنان خود درباره بوش می گوید؛ «او مغز گنجشک در بدن دایناسور دارد.» با این حال او اینک معتقد است؛ «اگر امریکایی ها به خصومت خود پایان و علامتی برای حسن نیت بروز دهند راه برای شروع مذاکرات باز می شود؛ این، طرح نیست یک نظریه است که از سال ها پیش مطرح کردم.»

● قربانی نام اصلاحات

در دومین دوره ریاست جمهوری بیل کلینتون که با آغاز ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی همراه شد کوشش امریکا برای باز کردن باب مذاکره با جمهوری اسلامی شدت یافت و می توان عذرخواهی تلویحی وزیر خارجه وقت این کشور یعنی خانم مادلین آلبرایت از نقش امریکا در کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ نقطه اوج این تلاش دانست. اما تهران به این فرصت نیز که همواره از نقش های گذشته کاخ سفید در تاریخ ایران گلایه مند بود و اقرار به آنها توسط امریکا را در لیست مطالبات خود قرار می داد، وقعی نگذاشت.

دلیل اصلی بی اعتنایی ایران به این اشاره بدیع آشتی جویانه این بود که سیاستمداران و رسانه های گروهی امریکا و همچنین مخالفان و منتقدان دولت اصلاحات نقش خاتمی را در تغییر موضع احتمالی ایران چنان بزرگ جلوه دادند که خاتمی ناگزیر شد نه تنها وقتی برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک رفته بود از دست دادن با بیل کلینتون طفره برود بلکه برای بودن در عکس یادگاری رهبران کشورها نیز در دورترین فاصله از همتای امریکایی خود قرار بگیرد.

بعد از کلینتون، بوش پسر به عنوان رئیس جمهور امریکا راهی کاخ سفید شد و کمی بعد موضوع طالبان و حمله بین المللی به افغانستان پیش آمد و همکاری ایران با امریکا برای مقابله با طالبان مهم ترین و شاید تنها فرصت دو کشور برای بهبود روابط یا حتی شروع رابطه دیپلماتیک بود. ایران طی پیمان نانوشته یی اجازه داد امریکا از فضای هوایی اش در جنگ با طالبان استفاده کند.

اما در همین حین دولت بوش در کمال تعجب نام ایران را در فهرست تروریست ها قرار داد و در یکی از نطق های خود برای اولین بار، ایران را محور شرارت خواند. این اتفاق باعث شد دولت خاتمی با موجی از انتقادات داخلی مواجه شود و سیاست وی در مقابل امریکا را نادرست بخوانند. به این ترتیب دولتی که خود مبدع گفت وگوی تمدن ها بود و ایده اش با آغاز سال ۲۰۰۰ زینت بخش قرن ۲۱ شد، در نهایت نتوانست کاری از پیش ببرد و تنها به اینکه بتواند فضای بین المللی به وجودآمده علیه ایران را آرام کند، قناعت کرد و بدون آنکه گشایشی در باز شدن درهای بسته شده صورت بگیرد، کلید سرنوشت ایران و امریکا را به دولت بعدی سپرد.

● دولتی با چراغ های سبز

اگرچه بسیاری با نگاهی ملی گرایانه بر این باورند که یک دولت اصولگرا باید کلیددار رابطه ایران و امریکا باشد تا به این شکل از حملات منتقدان هم مسلک خود و حواشی یک «شروع» در امان بماند و به این شکل بتوان در راستای تامین منافع کشور، باب مذاکره و رابطه با امریکا را باز کند اما شاید هیچ یک گمان نمی کردند طی مدت چهار سال، دولت احمدی نژاد این همه چراغ سبز برای امریکایی ها روشن کند و بتواند فارغ از حاشیه ها و انتقادات تند و تیز، کار خود را پیش ببرد.

دولت محمود احمدی نژاد راحت تر از دولت های قبلی سخن از مذاکره می گفت و رئیس آن بارها در میان حرف هایش سخن از گفت وگو با امریکا اما با رعایت حق دو طرف بر زبان راند. البته او تنها در حوزه سخن فعال نبود بلکه در حوزه عمل نیز اقدامات قابل توجهی انجام داد. از این منظر می توان گفت اقدامات احمدی نژاد لایه های آشکار و پنهانی داشته است. برخی از تحرکات او شفاف و علنی و بسیاری دیگر در پس پرده هایی انجام شد که مدت زمانی بعد با فروافتادن شان، برملا شدند.

اولین اقدام غافلگیرکننده رئیس دولت نهم ارسال نامه یی به همتای امریکایی اش بود؛ نامه یی که گرچه سراسر اندرز و نصیحت بود اما نفس کار و اینکه بعد از ۳۰ سال در صندوق پستی کاخ سفید نامه یی از مبداء ایران یافت شود، اقدامی ساختارشکنانه بود. همان طور که انتظار می رفت احمدی نژاد، هم با انتقادات فراوانی مواجه شد و هم نامه اش بدون پاسخ ماند. بعد از آن موضوع جنجالی دیگری مطرح شد و آن بحث گشایش دفتر حافظ منافع امریکا در تهران با حضور دیپلمات های امریکایی بود. این موضوع در زمان ریاست جمهوری جرج بوش اعلام شد اما این دولت در نهایت اعلام کرد تصمیم گیری درباره گشایش دفتر حافظ منافع را به دولت باراک اوباما خواهد سپرد.

از هنگامی که بحث گشایش این دفتر آغاز شد احمدی نژاد به رغم آنکه دیگر مسوولان از جمله لاریجانی رئیس مجلس آن را فریبکاری امریکا می دانست، از این موضوع استقبال کرد و وزارت امور خارجه ایران هم اعلام کرد در صورت رسیدن درخواست رسمی برای گشایش این دفتر، آن را بررسی می کند.

اما قبل از بحث گشایش دفتر دیپلماتیک، رخداد مهم دیگری که صورت گرفت، نشستن دیپلمات های دو کشور پشت میز مذاکره در بغداد بود. گام بزرگی که دولت نهم برداشت و همه از آن به عنوان «شکستن تابو» یاد کردند. این گفت وگو به بهانه سرنوشت عراق بود و به درخواست امریکا صورت گرفت، اما از آن حیث اهمیت داشت که دو کشور پس از ۲۹ سال باب گفت وگو را گشودند. این گام نیز بعد از سه دور نشست در نیمه راه زمینگیر شد و اتهاماتی که طرفین در خصوص ناامنی های عراق به یکدیگر نسبت می دادند، باعث بسته شدن این مسیر شد.

در این بین کانال های دیگری نیز به عنوان میانبر در جاده ایران و امریکا زده شد که مبدایی به غیر از قوه مجریه داشت. این بار پارلمان های دو کشور وارد میدان شدند. سال ۱۳۸۷ لاریجانی از ارسال نامه برخی از نمایندگان مجلس و سناتورهای امریکایی برای مجلس ایران خبر داد و گفت مجلس در حال بررسی درخواست نمایندگان امریکایی برای گفت وگو با نمایندگان مجلس ایران است. البته این امر نیز به سرانجام نرسید. اما دولت نهم منتظر نبود تا فقط از طریق سیاست بتواند این گره را باز کند پس سراغ اقتصاد رفت. مبادلات تجاری میان دو کشور رشد یافت هرچند دولت نهم این مساله را نمی پذیرفت و افزایش حجم مبادلات با امریکا را به خاطر فعالیت های بخش خصوصی دانست نه دولت.

اما غافلگیرکننده ترین اقدام محمود احمدی نژاد که از قضا مثبت ترین پالس ایران به امریکا برای شروع روابطی گرم و دوستانه محسوب می شود، نامه تبریک وی به باراک اوباما بود که اندکی بعد از پیروزی اش ارسال کرد. حالا دیگر خط قرمزها کمرنگ تر و در برخی موارد در آستانه محو شدن بود. اوباما البته نامه همتای ایرانی خود را بی پاسخ گذاشت اما در عین حال از دست دوستی سخن راند که به سمت ایران دراز شده و در انتظار است تا توسط تهران فشرده شود.

مصاحبه های متعدد با رسانه های امریکایی و حضور هر ساله در مجمع عمومی سازمان ملل نیز از دیگر رفتارهای با بار مثبت احمدی نژاد بود. اما اوباما به روش های دیگری می اندیشید. به همین خاطر بود که در نوروز ۸۸ پیام تبریکی خطاب به ملت ایران ارسال کرد و در خاتمه فیلم ویدئویی به زبان فارسی گفت؛ «عید شما مبارک.» با وجود این شاید طرفین بر این باور بودند که هیچ کدام از این رفتارها نمی تواند به اندازه اقدامات پشت پرده موثر باشد برای همین تصمیم گرفتند فارغ از هیاهوی رسانه یی دیدارهای محرمانه یی را میان سیاستمداران بلندپایه دو کشور ترتیب دهند. گفته می شود ابتکار عمل بسیاری از این دیدارها با باراک اوباما بود و از ایران نیز نزدیکان و معتمدین احمدی نژاد از جمله مجتبی ثمره هاشمی با ویلیام پری طرفین دیگر برگزارکننده مذاکرات بودند.

این اخبار را رسانه های غربی منتشر کردند و البته با تکذیبیه جدی تهران مواجه نشد و بنا بر گزارش آنها، بیشتر جنبه بحث و تبادل نظر داشته که هدف رفع ابهام از مواضع دو طرف را دنبال می کرده است. اینک با تمام این اتفاقاتی که از آن باخبریم و وقایع احتمالی دیگری که از آن بی خبریم، باید همچنان منتظر ماند و دید دولت احمدی نژاد در چهار سال دوم ریاست جمهوری اش می تواند بیشتر از قبل موفق باشد و قفلی را که برخی می گویند زنگ زده است بشکند؟

مریم جمشیدی