جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بررسی شیوه تربیتی امام خمینی ره


بررسی شیوه تربیتی امام خمینی ره

درمطلب حاضر ضمن اشاره به انواع روش های تربیت و بیان نظریه عزلت ونقد آن , روش تربیتی امام ودیدگاه ایشان در خصوص عزلت نشینی مورد بررسی قرار گرفته است

در مطلب حاضر ضمن اشاره به انواع روش های تربیت و بیان نظریه عزلت ونقد آن ، روش تربیتی امام و دیدگاه ایشان در خصوص عزلت نشینی مورد بررسی قرار گرفته است.

● مراتب تعلیم‌وتربیت اسلامی

تعلیم‌وتربیت اسلامی مراتبی دارد و به‌صورت همه یا هیچ نیست؛ یعنی این‌گونه نیست که یا کسی، بطورکامل، تعلیم‌وتربیت اسلامی را دارد یا کلاً فاقد آن است. ممکن است کسی تا حدودی از تعلیم‌وتربیت اسلامی استفاده کرده باشد اما به مرتبه‌های بالاتر نرسیده باشد. می‌توان مرتبه‌های فراوانی برای این امر در نظر گرفت که در اصطلاح برخی، آخرین مرتبه‌اش همان مرتبه تعلیم‌وتربیت عرفانی است. به‌هرروی، تعلیم‌وتربیت اسلامی منحصر در این مرتبه نیست، بلکه از تعلیم‌وتربیت کودکان و خردسالان شروع می‌شود (که اسلام در این زمینه هم نظریاتی دارد) تا برسد به گروه‌های خاص و نخبگان. به‌طورطبیعی، هر کس به اندازه همتش در این مسیر پیش خواهد رفت و کسانی که همت عالی دارند، به حول و قوه الهی، به نقطه اوج و قله این مسیر خواهند رسید.

● معنای تعلیم‌وتربیت

می‌خواهم به بخشی کوچک از ویژگی‌های نظریه امام(رض)، درباره تعلیم‌وتربیت اسلامی اشاره ‌کنم؛ نظریه‌ای که با دیدگاه بعضی از صاحب‌نظران تفاوتی اندک دارد. اصولاً تعلیم‌وتربیت برای این ‌است که استعدادهای نهفته افراد، با کمک مربیان، شکوفا بشود و به فعلیت برسد. معنای تربیت همین است؛ از تربیت باغبان نسبت به گل گرفته تا تربیت موجودات زنده و بالاخره تربیت انسان‌ها. انسان‌ها ذاتاً استعدادهای نهفته‌ای دارند که خودبه‌خود شکوفا نمی‌شود؛ لذا مربی کمک می‌کند تا این استعدادها به فعلیت برسد. چنین چیزی معنای تربیت است. حال، اگر مفهوم تربیت را وسیع‌تر درنظر بگیریم شامل خودپروری هم می‌شود. خودپروری روشی است که فرد برای خودسازی برمی‌گزیند. البته، ممکن است کسی این روش را از دیگران بیاموزد، اما عملاً خودش آن روش را پیاده می‌کند. بنابراین، خودسازی هم نوعی تربیت است؛ منتها تربیت و تأدیب نفس است قبل از تربیت و تأدیب دیگران.

به‌هرحال، مربی کسی است که به دیگران کمک می‌کند تا برنامه‌های تربیتی‌شان را اجرا کنند. در واقع، او استعدادهای نهفته افراد را به منصه ظهور می‌رساند و شکوفا می‌کند. حقیقت تربیت آن است که قوه و توان افراد به فعل می‌رسد. عالی‌ترین مرحله تربیت هم مرحله کمال نهایی انسان و قرب به خداست که در سیروسلوک عرفانی حاصل می‌شود.

● تقسیم دوگانه تربیت

در رسیدن به هدف تربیت که همان کمال نهایی انسان و نزدیکی به خدای متعال است، دو تقسیم‌بندی کلی وجود دارد. البته، می‌توان دسته‌های دیگری نیز فرض کرد اما از این دیدگاهی که می‌خواهم عرض کنم، تقسیمی دوگانه وجود دارد:

نخست، دسته‌ای که برای تعلیم‌وتربیت راه گوشه‌نشینی و خلوت را توصیه می‌کنند. شاید همه شما کسانی را دیده باشید که در فرقه‌های مختلف مدعی عرفان یا تصوف، بر عزلت، خلوت و دوری از اجتماع تأکید می‌کنند. آنها دلایل و کمابیش شواهدی هم از آیات و بویژه از روایات برای تأیید سخن خودشان دارند. به‌هرروی، چنین گرایشی وجود دارد و شاید توجیهی هم داشته باشند که البته اکنون درصدد بیان حقیقت امر و درستی یا نادرستی سخن ایشان نیستم. برای مثال، شاید شنیده باشید که برخی از بزرگان (چه آنها که صوفی و عارف نام دارند و چه بزرگانی که اولیای خدا و در زمره عالمان و فقیهان بوده‌اند) برای تکامل معنوی، راه عزلت را پیشنهاد می‌کردند.(۱) در نگاه این دسته، یکی از رکن‌های سیروسلوک، عزلت است. منظور آنها یا معنای صحیحی که می‌توانیم برای این نظریه فرض کنیم این است که آدمی نباید با کسانی معاشرت کند که اهل گناه، لغو و لهو هستند؛ زیرا چنین معاشرتی، خواه‌و‌ناخواه، انسان را آلوده می‌کند و مانع پیشرفت می‌شود. در نگاه این دسته، انسان باید در محیطی آرام و خلوت به وظیفه‌اش عمل کند و با ذکرها و وردهای مخصوص، به مراقبه و خودسازی مشغول شود. تربیت انسان کامل مشروط به عزلت است. این گرایش، در مناطق مختلف، طرفدارانی هم دارد. اقتضای این راه آن است که فرد تحت تعلیم‌وتربیت عالی اسلامی از جامعه دوری کند و فقط با ذکر و ورد به خدا توجه کند.

دوم، دسته‌ای که با گوشه‌نشینی و عزلت مخالف هستند و این معنای افراطی عزلت را مانع و ضرری در راه تکامل حقیقی می‌دانند.

● شیوه امام خمینی(ره)

حال، پرسش این است که امام(رض) طرفدار کدام راه بودند؟ امام در سیروسلوک اسلامی و شیوه تربیتی به کدام سمت گرایش داشتند؟ مروری بر زندگی امام و آشنایی با زندگی امام، پاسخ را روشن می‌کند. امام گرایش اول را قبول نداشتند و ایشان فعالیت‌های اجتماعی زیادی را عهده‌دار شدند. بنابراین، اجمالاً می‌توان گفت که روش تربیتی امام با بعضی از کسان دیگری که مدعی تعلیم‌وتربیت عالی اسلامی و سیروسلوک و تربیت‌های عرفانی هستند تفاوت داشت. گمان نمی‌کنم نیاز باشد که برای مخالفت امام با عزلت، سند یا دلیل بیاورم. هر کس در عالم ،امام را بشناسد، می‌داند که او اهل عزلت نبود.

● سیره معصومان(ع)

اکنون، بحث این است که ما چه دلیلی بر برتری گرایش دوم داریم؟ برای پاسخ به این پرسش، ما دو روش بحث داریم: نخست، روش بحث تعبدی و استناد به دلیل‌های وحیانی است، چه کلمات پیغمبر اکرم(ص) و چه سخنان ائمه اطهار(ع) که درکی وحیانی دارند. اگر سیره ایشان را ببینیم، متوجه خواهیم شد که آنها چگونه رفتار و شاگردانشان را تربیت می‌کردند. امیرالمؤمنین(ع) چگونه شاگردانشان را تربیت می‌کردند؟ دست‌کم، در تاریخ مدوّن زندگی امیرالمؤمنین(ع)، ما می‌بینیم که ایشان اهل عزلت نبود. او یا در جنگ و یا درحال رسیدگی به فقیران، یتیمان و محرومان بود. این‌طور نبود که او گوشه‌ای بنشیند، در به‌روی خویش ببندد، با کسی معاشرت نکند و فقط به «سیر الی الله» شخصی بپردازد. دیگر امامان(ع) نیز منزوی نبودند. روزی، امام در یکی از سخنانشان فرمودند: اگر ائمه اطهار فقط به عبادت شخصی خودشان و بیان احکام می‌پرداختند، ظاهرا هیچ انگیزه‌ای وجود نداشت که آنها را به شهادت برسانند و تا این حد در حقّ ایشان ظلم کنند. همه این برخوردهای خشن و غیرانسانی با اهل‌بیت پیغمبر اکرم(ص) به آن دلیل بود که آنها در مسائل اجتماعی وارد می‌شدند و فعالیت می‌کردند. امامان(ع) مزاحم ستمگران و ظالمان بودند و در مقابل، آنها واکنش نشان می‌دادند و ایشان را اذیت می‌کردند که نمونه بارز آن شهادت سیدالشهدا(علیه‌السلام) است.

● منظوراز عزلت چیست؟

ممکن است کسی بپرسد: پس، روایت‌هایی که درباره عزلت وجود دارد را چگونه توجیه کنیم؟ کوتاه پاسخ بگویم: این‌گونه تعبیراتی که درباره سکوت، گرسنگی، عزلت و امثال اینها برای خودسازی هست، در واقع بیان مجموعه‌ای از عوامل است برای کنترل افراط‌ها؛ زیرا آدمیزاد، طبق غریزه حیوانی‌اش، حدومرزی برای خوردن، خوابیدن، لذت‌بردن و حرف‌زدن نمی‌شناسد. برای مثال، وقتی آدمی صحبت می‌کند، دیگر هیچ چیزی مانعش نمی‌شود که ادامه ندهد؛ از هر دری سخن می‌گوید و مرزی ندارد. مثال دیگر، خوردن و آشامیدن است، وقتی آدمی در پی خوردن غذای لذیذ باشد، چیزی جلودارش نیست و حتی اگر غذا نباشد، تخمه و شکلات و شیرینی را جایگزینش می‌کند. نمونه دیگر، روابط اجتماعی است. معاشرت‌کردن فطری انسان است و آدمی از تنهایی رنج می‌برد. مثلاً اگر کسی مدتی، حتی یک روز، در خانه بماند و نتواند بیرون بیاید، آزار شدیدی می‌بیند. تنهایی بلایی بزرگ برای انسان است و بدترین شکنجه برای انسان این است که او را از دوستانش جدا بکنند و نگذارند با کسی ملاقات بکند.

این‌ها جزء فطرت آدمی است. اما او معمولاً راه افراط را دراین‌باره می‌پیماید؛ به‌همین‌دلیل برخی روایات، برای رسیدن به کمال، افراد را به گرسنگی، سکوت و تنهایی توصیه می‌کنند. البته، وقتی می‌گویند گرسنگی بکشید، به‌معنای این است که پرخوری نکنید، نه اینکه به اندازه حفظ سلامت هم غذا نخورید. وقتی می‌گویند: کمتر با دیگران معاشرت کنید، به‌معنای پرهیز از معاشرت نادان و ناجنس است؛ یعنی معاشرتتان با دیگران حساب داشته باشد و با هرکسی نشست‌وبرخاست نکنید. معاشرت نادرست نتایج بد و آفت‌های زیان‌باری دارد؛ بنابراین توصیه به عزلت برای اجتناب از این افراط‌ها و برای جلوگیری از هدرشدن وقت است.

درغیراین‌صورت، خوراک و ارتباط ، از ضروریات زندگی آدمی است و برای مثال، ضعف ناشی از عدم غذاخوردن سبب می‌شود که آدمی نتواند به وظیفه‌اش عمل کند.(۲) پس، درباره معاشرت هم باید گفت که مراد پرهیز از معاشرت‌های نامطلوب است؛ وگرنه، معاشرت با دوستان خوبی که کمک راه آدم باشند، بسیار مطلوب است و حتی بر آن تأکید هم شده است. در روایات آمده است که به دیدن دوستان صالح بروید، زیرا زیارت آنها همانند زیارت خداست. اگر کسی مؤمنی را زیارت کند، گویی خدا را در عرشش زیارت کرده است. در کتاب‌العشره اصول کافی و دیگر کتاب‌های روایی، حدیث‌های فراوانی دراین‌باره آمده است. وقتی این دو نوع روایت را کنار هم می‌گذاریم، معلوم می‌شود که منظور از عزلت چیست.

● دیدگاه امام خمینی درباره عزلت نشینی

به‌یقین نظر امام این نبود که افراد برای خودسازی به گوشه‌ای بروند و تنهایی برگزینند و چله‌نشینی کنند. امام(ره) مخالف معاشرت با جامعه نبودند. به‌خاطر دارم که شخصی از عزلت تعریف می‌کرد و می‌گفت: برای طالب راه خدا امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر واجب نیست، اما امام آن را واجبی ضروری و از اوجب الواجبات می‌دانستند. آن دسته از افراد، به‌راحتی و به بهانه عزلت، چنین واجبی را ترک و انحرافی را در دین وارد می‌کردند. امام، هم در درس‌های اخلاقشان و هم در نوشته‌های اخلاقی‌شان و هم در کتاب‌هایشان به این مطلب عنایت داشتند و بر وظیفه اجتماعی مسلمانان تأکید می‌کردند. در نگاه ایشان، به‌هیچ‌وجه نمی‌توان این وظیفه را ترک کرد و انجامش مثل انجام نماز واجب است. یعنی همان‌طورکه نماز را به هیچ بهانه‌ای نمی‌توان ترک کرد، وظایف اجتماعی هم واجباتی هستند که به‌هیچ بهانه‌ای نمی‌توان آنها را ترک کرد. چنین بررسی‌ای در مرحله اول پژوهش‌ها درباره امام انجام می‌شود که می‌توانیم با جمع‌آوری و بررسی نوشته‌ها و فرمایش‌ها و توصیه‌های اجتماعی ایشان به نظریه ایشان دست پیدا کنیم.

● استدلال طرفداران نظریه عزلت

اکنون می‌خواهم استدلال عرفانی نظریه عزلت و سپس نقد آن را عرض کنم. در نگاه طرفداران عزلت، همه سیروسلوک برای این است که انسان معرفتش به خدا بیشتر بشود و با خدا انس بهتری بگیرد تا به شهود دست یابد. حال، خود شهود هم مراتب دارد، مثل شهود ذات، اسما و صفات، که عارفان آن را توضیح داده‌اند. وقتی هدف از سنخ شهود و علم حضوری باشد، تمرکز لازم است. به طورطبیعی، هر قدر تمرکز بیشتر باشد، جنبه‌های باطنی انسان و حالات روانی انسان قوی‌تر می‌شود. کار مرتاضان هم بر محور همین تمرکز می‌گردد؛ مخصوصاً بودیست‌ها برای تربیت مورد نظرشان روش‌هایی دارند که عمدتاً بر محور مراقبه و تمرکز می‌گردد. واقعیت این است که آدمی با تمرکز در امور، قوی‌تر می‌شود. حکایت تمرکز انسان‌ها شبیه کار ذره‌بین است. وقتی در حالت عادی و بدون وجود ذره‌بین نور خورشید بر کاغذی می‌افتد، آن را گرم می‌کند ولی آتش نمی‌زند. حال اگر ذره‌بینی را جلوی نور خورشید بگیرند و بر نقطه‌ای متمرکز کنند، کاغذ آتش می‌گیرد. عدسی ذره‌بین سبب تمرکز حرارت و آتش‌گرفتن کاغذ می‌شود.

این معنای تمرکز در مادیات است و عین همین تمرکز و حتی شدیدتر از آن در روحیات و معنویات هم وجود دارد. راز کارهای مرتاضان ، تمرکز است. آنها به‌واسطه ریاضت‌هایی که می‌کشند، روحشان قوی می‌شود و می‌توانند در امور طبیعی تصرفاتی هم بکنند. برای مثال، جلوی قطار را با دست می‌گیرند یا مانع پرواز هواپیما می‌شوند. قدرت روحی به‌وسیله تمرکز دقیق موجب چنین کارهایی می‌شود. کسانی که می‌گویند سالک باید عزلت داشته باشد، دلیلشان این است که انسان نمی‌تواند در میان اجتماع، تمرکز کند. شلوغی سبب می‌شود که ذهن آدمی مدام آشفته شود. پس، برای کسب تمرکز و قدرت روحی باید عزلت گزید.

● نقد نظریه عزلت

الف. ماهیت فرشتگان

این استدلال، توجیه پیروان عزلت بود. البته، توجیه‌شان غلط هم نیست و واقعیت دارد. اگر فردی بر کارش تمرکز کند، اثرش قوی‌تر می‌شود. حال به نقد این سخن بپردازیم. بی‌شک قرب الهی و شهود اسما و صفات الهی، برای مخلوقات خداوند، کمالی بزرگ است؛ اما خدا سلسله مخلوقاتی دارد که به‌طورکلی کارشان همین است. ما آنها را با عنوان فرشته می‌شناسیم؛ تعبیری که قرآن و حدیث به ما آموخته است. قرآن و سنت به ما نشان می‌دهد که فرشته چیست، کجاست و چه می‌کند. قرآن درباره آنها می‌فرماید: «یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ*عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ* لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ». (۳) کار آنها تسبیح خداست. ایشان از تسبیح خدا لذت می‌برند و خسته هم نمی‌شوند. درباره تعداد فرشتگان باید گفت که حدوحصر ندارد. در بعضی خطبه‌های نهج‌البلاغه اجمالاً اشاره شده است که فرشتگان در همه فضاهای آسمان‌ها وجود دارند. حتی جایی به اندازه پوست گاو هم پیدا نمی‌شود که خالی از فرشته باشد. فرشتگان همواره در حال عبادتند.

اما با وجود خلق فرشتگان و عبادت دائمی آنها، خدا در پی خلق موجودی بود که بتواند جامع همه اسما و صفات الهی باشد. موجودی که شهودش به همه کمالات تعلق بگیرد. زیرا هریک از فرشتگان وظیفه‌ای خاص دارند و بر امری خاص متمرکزند. «مِنْهُمْ‏ سُجُودٌ لَا یَرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لَا یَنْتَصِبُونَ».(۴)بعضی در حال قیامند، بعضی در حال رکوعند و بعضی در حال سجده‌اند. هر فرشته‌ای وظیفه‌ای خاص و مقامی معین دارد «وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ».(۵) فرشته از ذکر خاص خودش و کار خودش تجاوز نمی‌کند. اما خدا خواست موجودی دیگر بیافریند که بتواند همه تجلیات الهی را درک کند. موجودی فقط متمرکز بر یک چیز نباشد و جامع باشد.

ب. مهار ابزار گناه، مقدمه‌ای برای رشد

بنابر این مقدمه، باید بگوییم که انسان هم می‌تواند فقط در یک جهت تمرکز و به نتایجی هم دست پیدا کند، ولوآنکه ایمان به خدا هم نداشته باشد. خداوند چنین قدرتی به روح انسان داده است که در اثر ریاضت‌هایی خاص و تمرین بر تمرکز می‌تواند به قدرتی مادی برسد و گاه کارهای شگفتی بکند. خدا این قدرت را به انسان داده است، اما این هنر انسانیت نیست. هنر انسانیت این است که «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا».(۶) انسان باید مظهر همه اسماء و صفات الهی بشود. حال، برای اینکه انسان بتواند مظهر همه تجلیات الهی بشود، باید عرصه‌های گوناگونی وجود داشته باشد. بخشی از این تجلیات با مهار چشم به‌دست می‌آید. اگر کسی نگاهش را کنترل بکند، به آن تجلیات می‌رسد. حکایت‌های زیادی درباره‌ مهار چشم و تعالی درجات شنیده‌ایم، چه در گذشته‌ها و چه در همین دوران متأخر. یکی از معروف‌ترین آنها داستان ابن سیرین است که به‌سبب کنترل نگاهش توانایی تعبیر خواب پیدا کرد. در زمان کنونی نیز بزرگانی بوده‌اند که بر اثر کنترل شهوت خودشان به مقامات عالی رسیده‌اند. اما انسان فقط چشم نیست، بلکه گوش هم هست، دست هم هست، پا هم هست، دل هم هست و مغز هم هست. هریک از اینها شئونات مختلفی دارد و انسان باید در همه‌چیز بنده بشود. آدمی، در همه‌جا، باید جلوه الهی را ببیند.

ج. هدف خلقت انسان

بله، شاید کسی با عزلت در یکی از اوصاف الهی تمرکز پیدا کند و به نتایجی هم برسد، اما این هدف خلقت انسان و هدف تربیت انبیا نیست. انبیا آمدند تا انسان را به قله‌ای دعوت کنند که در آنجا همه فضائل جمع است. در آن قله، فرشتگان ،خادم انسان می‌شوند. در آن قله، هر فرشته مأمور کاری خاص است و در خدمت انسان. بنا بر آیات قرآن، در روز قیامت، وقتی مؤمنان وارد بهشت می‌شوند، ملائکه به استقبالشان می‌آیند: «سَلَامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ».(۷) یعنی، خداوند فرشتگانی را خلق فرموده است برای اینکه به آدمیزادها خوش‌آمد بگویند. در بهشت، مؤمنان هر کاری داشته باشند یا با اراده خودشان انجام می‌گیرد یا به‌وسیله فرشتگان که خادم آدمی‌اند. بله، همان فرشتگان مقربی که توصیفشان کردیم، مأمور ارائه خدمت خاص به انسان هستند.

د. نتایج ناقص عزلت

انسان باید به مقامی برسد که همه کمالات را با هم دارا باشد. طبعاً رسیدن به این مقام خیلی مشکل است، اما مراحلی دارد و هرکس می‌تواند به اندازه همتش، این مراحل را طی کند. به‌هرحال، آنچه مطلوب است، توازن افعال و قوا و رفتارها و کمالات است. اگر فردی فقط در یک بعد متمرکز شود، به هدف اصلی آفرینش نمی‌رسد؛ هرچند به نتایجی دست می‌یابد. گویی، چنین هدف ناقصی به انسانی می‌ماند که به‌سبب اختلالاتی در مغز و اعصابش، اندامی نامتوازن دارد. یعنی، دست یا سر یا پایش بسیار بزرگ یا بسیار کوچک است. آدمیزادی که در یک بعد ترقی کند و ابعاد دیگرش را فراموش کند، همانند چنین انسانی بی‌قواره خواهد شد. فرد متعادل همه اندام‌هایش و همه قوای روحی‌اش به‌صورت متعادل و متوازن رشد می‌کند.

● هنر انسانیت و جایگاه امام(ره)

دستور شرع نیز همین است. آنها که بر برخی چیزها تأکید می‌کنند و از جاهای دیگر غفلت می‌کنند، نتیجه تربیتشان چنین مخلوق بی‌قواره‌ای خواهد بود. شاید آنها کارهای بزرگی هم بکنند که از دیگران برنمی‌آید، اما این هنر انسانیت نیست. هنر انسانیت بندگی است، بنده‌ای که چیزی از خود ندارد و هرچه دارد از خدا دارد. چنین انسانی خلیفه‌الله است. ویژگی اصلی آدمیزاد جامع‌بودن است. یعنی، آن استعدادی که خدا در آدم قرار داد و او را از همه‌ مخلوق‌هایش ممتاز کرد و به جایی رساند که حتی فرشتگان مقرب الهی هم خادم او شدند، همین ویژگی جامعیت است. آدمی باید به‌نحوی‌کامل، مظهر همه اسماء و صفات الهی باشد. بنابراین، تربیت صحیح اسلامی تربیت متوازن همه استعدادهاست. تأکید بر استعدادی خاص و فراموش‌کردن سایر چیزها، در واقع انکار نعمت‌هایی از نعم بی‌شمار الهی است؛ نعمت‌هایی که خدا برای انسان مهیا کرده است.

اگر بخواهیم این استعدادها، به‌صورت متوازن، به فعلیت برسد، باید به همه دستورهای شرع عمل کنیم. قسمت عظیمی از این دستورها، اگر نگوییم قسمت اعظم، به زندگی اجتماعی مربوط می‌شود. کسی که به میدان اجتماعی وارد می‌شود، از همه چیزش می‌گذرد. او از جانش، از وطنش، از فرزندش، از آبرویش و از حیثیتش می‌گذرد تا به کمال الهی برسد. او همه چیزش را فدای خدا می‌کند. حال، این کار مشکل‌تر است یا گوشه‌نشینی؟ کار سخت آن است که مردی از مرگ فرزندش چشم بپوشد و بگوید این از الطاف خفیه الهی بود. چنین کاری فقط گفتنش آسان است؛ من و شما می‌گوییم و می‌شنویم، اما اگر شب ،بچه‌ام سردرد بگیرد، شاید اصلاً خوابم نبرد. امام(ره) جوانی را از دست داد که حاصل عمرش بود. امام قدر آقا مصطفی(ره) را می‌دانست و از استعداد او آگاه بود و به آینده او نظر داشت؛ اما نگذاشت حتی اشک چشمانش جاری شود. امام در همه ابعاد وجودی‌اش، بنده خدا شده بود. بله، شاید کسانی باشند که با ذکر و ورد حتی مریضی را هم شفا بدهند و کاری خارق‌العاده هم بکنند، اما آن کجا و این کجا. این‌چنین تسلیم اراده الهی بودن و عاشقانه به وظایف شرعی عمل کردن، کار بسیار دشواری است.

● امام و انگشتر طلا

چند روز پیش، یکی از دوستان داستانی را برای من نقل کرد. او یکی از کسانی است که سال‌ها در خدمت امام بود. گفت: روزی، امام در میان جمعی(۸)سخنرانی می‌کرد. ناگهان، در میانه صحبت، به فردی اشاره کرد، او نزد امام آمد و ایشان آهسته به او فرمودند: انگشتر طلا حرام است، دربیاور. سپس، امام به سخنرانی ادامه دادند. در یک چنین موقعیتی که مشغول سخنرانی درباره مسأله‌های سیاسی و بین‌‌المللی است، او وظیفه شرعی‌اش یادش نمی‌رود. برای او فرقی نمی‌کند و هرجا وظیفه باشد، عمل می‌کند. فرقی ندارد که من اکنون به چه کاری مشغول هستم، بلکه باید در فکر وظیفه‌ام باشم که خدا از من چه می‌خواهد.

● روش تعلیم‌وتربیت امام

امام این را تعلیم‌وتربیت اسلامی می‌دانست. او کوشید تا افراد را به اندازه‌ استعدادشان پرورش دهد و تا آخرین لحظه هم از این مسیر منحرف نشد. او در دشوارترین موقعیت‌ها نگران نمی‌شد. او خود را مأمور به وظیفه می‌دانست، نه مسئول نتیجه. او به‌دنبال رضایت پروردگار بود. او مطابق با وظیفه عمل می‌کرد. این روح سیروسلوک و روح تربیت اسلامی امام بود. او خودش را با این برنامه ساخت و دیگران را هم، به اندازه ظرفیتشان، پرورش داد. آخرین توصیه امام همان چیزی بود که اولین حرکت‌هایش از آن آغاز شد. حدود شصت سال پیش، از امام شنیدم که در درسشان این آیه را قرائت می‌فرمودند: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ».(۹)در نوشته‌ای که بیش از شصت سال پیش برای مرحوم آقاسید محمد وزیری نوشته‌بودند، نیز خودم دست‌خط امام را دیدم که با همین آیه شروع می‌شد.

حرف اول این بود و حرف آخر هم همین. در این مسیر، هیچ تغییری و انحرافی ایجاد نشد. او همیشه بر مسیر مستقیم بندگی خدا بود و همگان را هم به این مسیر دعوت می‌کرد.

البته، ما نمی‌توانیم مثل امام بشویم، همان‌گونه که او هم مثل علی(ع) نشد؛ اما او شبیه‌ترین انسان‌های عادی به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) بود و ما هم باید سعی کنیم شبیه‌ترین شاگردان ایشان به ایشان بشویم.

آیت الله علامه مصباح یزدی

سخنرانی معظم له در همایش ملی امام خمینی(ره) و تعلیم و تربیت اسلامی ، دانشگاه قم ، ۲۵/۰۲/۱۳۹۱

۱ شعری هم دراین‌باره وجود دارد: صمت و جوع و سحر و عزلت و ذکر به‌دوام ناتمامان جهان را کند این پنج تمام.

۲ ازهمین‌رو، در دستورهای عالمان اخلاقی به این مطلب توجه شده است. برای مثال، به‌گمانم در نوشته‌های مرحوم آقا میرزاجواد آقای ملکی تبریزی آمده است یا اینکه از شاگردانشان شنیدم که ایشان گفته بودند: منظور از گرسنگی این است که آجیل‌خوری نکنید و به فکر شکم‌پروری نباشید؛ نه‌این‌که غذا نخورید.

۳ الانبیا، ۲۰، ۲۶،۲۷

۴ نهج البلاغة / خطبه اول/ خلق الملائکه.

۵ صافات، ۱۶۴

۶ بقره، ۳۱

۷ زمر، ۷۳

۸ گمان می‌کنم در میان جمعی از دانشجویان و استادان دانشگاه.

۹ سبأ، ۴۶