دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
سوار بر اسب کهر شعر
نیما یوشیج را باید پدر برومند شعرنو معاصر ایران دانست؛ کسی که بهترین سالهای زندگی و طراوت و جوانیاش را فدای ادب و فرهنگ این مرز و بوم کرد. او مردی است که اصالتهای انسانی و تداوم شرافتها و خوبیها و صمیمتها را بر دوش خسته خود از کوههای عظیم و رفیع مازندران تا شهر دروغ و ریای ما میکشید. پیرمرد خیال میکرد میتواند طراوت و تازگی و آرامش و تردی و نشاط و آسایش ولایت را به شهرهای آهنو سیمان و آهک مرده و ساختمانهای چندین طبقه بیاورد. شاید هم موفق بود ولی گمان نمیکنم چون که در اواخر عمر تا فرصت و مجای بهدست میآورد خود را به کوه و دشتهای سرسبز و خلاصه به یوش میرساند و این خود مبین آن واقعیت انکارناپذیر است که گریز او را از بدیها و زشتیها و دشمن کامیها نشان میدهد و ادامه زیستن و تلاش او را برای نوع زندگی مسالمتآمیز و سرشار از صلح و صمیمیت و آرامش را.نیما یوشیج که در خردسالی علی نوری نامیده میشد در ۱۵ جمادیالثانی سال ۱۳۱۵ قمری برابر با ۱۱ نوامبر ۱۸۹۷ میلادی و ۲۱ آبان ۱۲۷۶ هجری شمسی در دهکده یوش متولد شد. او فرزند اول خانواده بود. مادرش طوبی مفتاح و پدرش ابراهیم نوری مردی آتش مزاج و دلاور بود که با گلهداری و کشاورزی روزگار میگذارند. نیما در کودکی زندگی مرفهی داشت و آسایش او را فراهم میآوردند. دچار خیالات و در عین حال باهوش بود و قدرت خلاقه خوبی داشت.
اهل کوهپایه
او در وسعت شالیزارها و کوهها و دشتها و چشمهسارها و در میان گروهی زحمتکش و رنجدیده که با شرف و حیثیت کارگری زندگی را میگذراندند، پروبال و رشد و نمو گرفت. نیما با آرامش کوهستان انس داشت و از زندگی پرماجرا و زد و خوردهای دنیای شبانان و کشاورزان تجربهها آموخت و روحش با رمندگی طبیعت و جهان دد و دام پیوند خورد. نخستین سفرش از یوش به تهران بود برای درس خواند. در یادداشت کوتاهی تحتعنوان در خانه پدری شرح میدهد که: خوب به خاطر دارم یک شب مهتابی پدرم مرا سوار بر یک اسب کهر کرد و به من گفت ای پسرجان حالا میروی تا درس بخوانی، فراموش نکن که تو اهل کوهپایه هستی و باید که قوی باشی. علی نوری از آنجا که به طبیعت توجه و اهتمام خاصی داشت شایسته دید که تخلص خود را از طبیعت و منطقه ولایت خویش برگزیند و بدین ترتیب نام نیما یوشیج را در سال ۱۳۰۰ شمسی برای تخلص خود انتخاب کرد؛ نامی که زادگاه و کوه استوار و محکم ولایتش را در اذهان زنده میکند. او خواندن و نوشتن را نزد ملای ده و به شیوه سنتی آموخت. در سن ۱۲ سالگی با خانواده خود در تهران مسکن گزید. در تهران ابتدا به دبستان حیات جاوید و سپس به مدرسه متوسطه کاتولیک سنلوئی رفت. البته هنر نیما خوب فرار کردن از مدرسه بود. در مدرسه سنلوئی به یادگیری زبان فرانسه همت گماشت. در این مدرسه معلمی دلسوز و مسئول او را تحتتأثیر خود قرار داد و طبع سرکش و روستائی او را رام کرد و در خط شاعری انداخت. نام این معلم خوشرفتار نظام وفا بود. آن سالها جنگجهانی اول در جریان بود، نیما اخبار جنگ را به زبان فرانسه میخواند و همزمان به تحصیلات طلبگی در حوزه مروی تهران در محضر آقای شیخهادی یوشی و آموختن زبان عربی پرداخت.
قصه رنگپریده
جنگجهانی اول در جریان بود و حوادث ناشی از آن در روحش تأثیر ویژەای گذاشت. آنچنانکه آشنائی با زبان و ادبیات فرانسه و استفاده از آثار ادبی شاعران فرانسوی نیز پنجره تازهای به روی او گشود. نیما در سال ۱۲۹۶ شمسی یعنی در سن ۲۰ سالگی موفق به دریافت تصدیقنامه از مدرسه عالی سنلوئی شد و این پایان تحصیلات رسمی او است. او در سال ۱۳۰۷ شمسی با همسرش به شهر بابل منتقل شد و در این شهر به تدریس پرداخت و نیز در جلسات درسی آیتالله محمد صالح حائری شرکت میکرده و فقه و اصول و حکمت و فلسفه و منطق را در محضر این عالم بزرگ آموخت. پیوند عمیقی بین آندو ایجاد شد. نیما خواندن، نوشتن و تفکر را هرگز ترک نمیکرد و تا یقین و اطمینان پیدا نمینمود، هرگز نمینوشت. او در این دوره به محافل ادبی نیز رفتوآمد داشت، در حجره چای فروشی حیدرعلی کمالی شاعر به سخنان صاحب ذوقانی چون علیاصغر حکمت و ملکالشعرای بهار گوش فرا میداد و از کار و کردار شاعرانه آنها تجربهها میآموخت.نیما در نوجوانی به سبک خراسانی شعر میسرود، در ۲۳ سالگی منظومه قصه رنگپریده را سرود و آن را با سرمایه خود منتشر کرد. در پائیز ۱۳۰۲ بود که در سن ۲۵ سالگی قطعه ایشب را سرود که بهدلیل سوز و شوری که داشت پس از نشر در روزنامه نوبهار بود بر سر زبانها افتاد. منظومه رنگپریده و قطعهای شب در واقع سند اتهامی بود که نیما یوشیج بر ضد جامعه عصر خود ارائه کرد و داستان دردناک زندگانی خویش را در آن باز گفت. فراموش نکنیم که در سال ۱۲۹۹ شمسی که منظومه قصه رنگپریده سروده شد کودتای سیاه ـ سوم اسفند ـ اتفاق افتاده بود.پیامدهای سیاسی و اجتماعی این کودتا شاعر دلآزرده یوش را به کنارهگیری از اجتماع و دوری از محیط نادلپذیر تهران واداشت. جنگلهای انبوه و کوهپایههای سر به فلک کشیده او را به خویشتن فرا خواند. نیما کار خویش را در تهران رها کرد و نغمه تازهای سرداد. بخشی از قطعه افسانه در سال ۱۳۰۱ شمسی، طی چند شماره پیاپی در روزنامه قرن ۲۰ میرزاده عشقی چاپ شد و چنین بود که عشقی را نخستین شناساننده نیما میدانند. افسانه گفتوگوئی است بین عاشق و معشوق یا شاعر و موجودی خیالی این منظومه خلاصه دورانهای مختلف زندگی را در بر میگیرد. افسانه جان نیما است. استاد محمد محیط طباطبائی در اینباره مینویسد: من خود از کسانی بودم که در سال ۱۳۰۴ و ۱۳۰۳ شمسی، فوقالعاده تحتتأثیر همین یک اثر او (افسانه) قرار گرفته و پیش خود آرزو میکردم که بر منوال او سخن بسرایم. در همان ایام قطعاتی چند به همان سبک و سیاق سرودم که بعدها غالب آنها را به دست فراموشی سپردم.
دهه اول قرن ۱۳
در سال ۱۳۰۱، با انتشار افسانه نیما یوشیج، داستان کوتاه یکی بود یکی نبود از مرحوم محمدعلی جمالزاده، رمان تهران مخوف از مشفق کاظمی و نمایشنامه جعفرخان از فرنگ آمده از حسن مقدم، ادبیات فارسی شاخههای تازه خویش را عیان کرد. منظومه افسانه، نمونه تازهای از ادبیات و شعر فارسی است که از نظر محتوا کاملاً ساده، شرقی و ایرانی است.در سال ۱۳۰۳ مردی با ذوق و اهل نظر به نام محمد ضیاء هشترودی در کتابی تحت عنوان منتخبات آثار نویسندگان و شعرای معاصر گزیدههائی از اشعار نیما را با عنوان دلهای خونین چاپ کرد که در محافل ادبی آن و وزشگفتی آفرید ـ هر چند که با مخالفتهائی هم روبرو شد. نیما در آنزمان ۲۷ ساله بود و در بین تمامی شاعران و ادیبان که آثارشان در آن کتاب به چاپ رسیده بود، جوانترین شاعر بود. در سال ۱۳۰۵ و در ششم اردیبهشت این سال نیما با خانم عالیه جهانگیر فرزند میرزا اسماعیل شیرازی ـ خواهرزاده نویسنده انقلابی شهید میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل ـ ازدواج کرد که این پیوند با وجود فراز و نشیب فراوان تا پایان زندگی هر دو ادامه داشت.در اول خردادماه همین سال پدر نیما ـ که شاعر به او سخت دلبسته بود ـ از دنیا رفت و او شعر پدرم را به این مناسبت سرود. از این زمان به بعد دگرگونی و تلاش و کنکاشی پیگیر را در زندگی نیما مشاهده میشویم.در اسفند ماه ۱۳۲۶ نیما شعر بلند و حماسی سرباز پولادین را سرود که بعد از افسانه مهمترین شعر اوست. سبک جدید نیما که به دور از اصول مقرر ادبی بود باعث شد که مخالفتهائی در بین شاعران قدیم (سنتگرایان) با او شکل بگیرد. آنان با اشاره به اینکه انحطاطی در ادبیات آبرومند قدیم رخ داده است، به بحث مینشستند و در دفاع از موضع خود نیما را محکوم به خراب کردن بنیان ملیت مینمودند، اما برخلاف همه مخالفتها کسانی هم بودند که با عشق و ذوق اشعار او را درک میکردند و چشم به خلق آثار دیگر او دوخته بودند. همین قلبهای گرم و جوان به او عشق و امید دوباره را میداد تا به خلق آثار دیگری بپردازد. نیما درسال ۱۳۰۹ با همسرش به آستارا رفت و در مدرسه حکیم نظامی آن شهر تا سال ۱۳۱۱ با حقوق ماهیانه ۳۸ تومان و با هفتهای ۲۵ ساعت درس به تدریس پرداخت. او قبل از اقامت در آستارا مدتی را در لنگرود، رشت، آمل و بابل بهسر برد.
سنتشکنی
از سال ۱۳۱۲ نیما و همسرش به تهران آمدند و شاعر سترگ در سال ۱۳۱۶ شمسی به وزارت پیشرو هنر منتقل و به تدریس ادبیات در دوره دوم دبیرستان صنعتی با حقوق ماهانه ۴۲۰ ریال پرداخت. یکسال بعد با تمایل خودش به اداره موسیقی کشور منتقل و به عضویت هیئت تحریریه مجله موسیقی انتخاب شد. او در آنجا با صادق هدایت، عبدالحسین نوشین و محمد ضیاء هشترودی همکار شد. اینکار جدیترین و مناسبترین شغل اداری نیما در تمام طول زندگیاش است که تا پایان عمر این مجله ـ در بهمن ماه ۱۳۲۰ ـ ادامه یافت. او در مجله موسیقی رساله مهم ارزش احساسات در زندگانی هنرپیشگان را نشر داد که جدیترین نوشته آن روزگار ایران در زمینه شناخت هنرنو، اعم از موسیقی و شعر و ادبیات تطبیقی و زمینههای اجتماعی هنر بود. نیما بزرگترین رنسانس و جاودانهترین نهضت را در ادبیات و هنر این مرز و بوم بهوجود آورد. او به رغم تمامی ریشخندها و مخالفتها و کارشکنیها هرگز از کار باز نایستاد تا آنجا که جان خود را ضمیمه و پشتوانه آن کرد. نیما تمامی شایعهسازیها و تهمتها را به خویش خرید تا بتواند مسموم و مریض فارسی را که در بستر احتضار بود و آخرین نفسها را میکشید نجات دهد و دوباره برومندی و قوت و نیروی گذشته و روح بزرگ و شگفتی را که بزرگان این طریق در کالبدش دمیده و خود از میانه کارزار رخت بربسته بودند برگرداند. نیما یوشیج پس از سالها مطالعه و کنکاش و تحقیق و ستیز در خویشتن دریافت که باید اندیشهها و قالبهای پوسیده و قدیمی و پوچ و ارتجاعی را به دور بریزد و با این هدیهای که به زمانه و فرهنگ خویش ـ بهوسیله نوآوری و آزاداندیشی ـ تقدیم کرد، ادبیات و هنری متعهد و مسئول را پایهگذاری کرد. نیما سنتشکن است، سنتی که مومیائی و مسخ شده، سنتی که تلاش و تازگی و نمو نمیشناسد، سنتی قالبی و مرده، نه سنتی سازنده و برازنده و زایا و پویشگر. نیما یوشیج در کار ساختن بنای بزرگ شعر امروز ایران هرگز تاخیر نداشت و همواره نو میاندیشید و در کارش پیشرو بود.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رهبر انقلاب شورای نگهبان مجلس شورای اسلامی مجلس دولت صادق زیباکلام انتخابات دولت سیزدهم انتخابات مجلس انتخابات مجلس دوازدهم حجاب
هواشناسی تهران بارش باران شهرداری تهران قتل حج تمتع سیل سازمان هواشناسی سلامت پلیس زلزله وزارت بهداشت
خودرو قیمت دلار سایپا قیمت خودرو قیمت طلا بازار خودرو بانک مرکزی مسکن دلار گاز بورس حقوق بازنشستگان
نمایشگاه کتاب کتاب عربستان نمایشگاه کتاب تهران سالار عقیلی تلویزیون سینمای ایران نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران رضا عطاران دفاع مقدس تئاتر سریال
خورشید دانشگاه تهران کره زمین
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین حماس جنگ غزه روسیه آمریکا افغانستان سازمان ملل نوار غزه اوکراین
استقلال فوتبال مهدی طارمی پرسپولیس فولاد خوزستان لیگ برتر رئال مادرید بازی لیگ برتر فوتبال ایران لیگ برتر ایران باشگاه پرسپولیس هوادار
هوش مصنوعی شفق قطبی نوآوری تبلیغات دبی ایلان ماسک ناسا اپل
ویتامین خواب کودک تجهیزات پزشکی شیر کاهش وزن افسردگی فشار خون درمان ناباروری بارداری سلامت روان