جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
زبان شاملو فروغ و سپهری
یك شاعر از چه جایگاهی به سراغ جهان می رود؟ روشی كه شاعر برای مواجهه با جهان اتخاذ می كند، متكی بر چه مشخصه هایی است؟ احساس و اندیشه هرچه باشد به شكلی عرضه می شود كه خاص همان شاعر است و طبیعی است روش ارائه آن نیز متمایز از دیگر شاعران باشد. اما پرداختن به این موضوع چه اهمیتی می تواند داشته باشد؟ شناخت جایگاهی كه شاعر خود را در آن قرار می دهد و نیز روشی كه به كار می گیرد می تواند ابزار مناسبی برای تجزیه و تحلیل شعر شاعر، به ویژه در بعد جامعه شناسی در اختیار بگذارد. در این نوشتار سعی خواهد شد مقایسه ای میان سهراب، شاملو و فروغ انجام گیرد كه این مقایسه تكیه بر همان دو موضوع گفته شده دارد: جایگاهی كه شاعر خود را در آن می بیند و دیگر روشی كه برای بیان مفاهیم شعری به كار می گیرد.
پیش از هر چیز، این نكته را باید یادآور شد كه این مقاله، تكیه اصلی خود را بر متن قرار می دهد و هرگونه استنتاج را از درون متن می گیرد. نگاه به روانشناسی شاعر، موقعیتی كه شاعر شعرش را در آن سروده است و... هر یك می تواند در تبیین آنچه مورد نظر این مقاله است كمك باشند، اما در این نوشتار این موضوعات مورد نظر نیستند. آنچه در متن ادبی بالاخص شعر اهمیت دارد، زبان و قالب بیان است كه طبیعتاً محتوای متن نیز كه ارتباط تنگاتنگی با آن دارد، نباید از نظر پنهان بماند. از همین جاست كه شعر شاملو، فروغ و سهراب را سه متن در نظر می گیریم كه هر یك نمایشگر جایگاه شاعر و روشی است كه به كار گرفته می شود. از زبان به كارگرفته شده در شعرهای این سه شاعر آغاز می كنیم. زبان شعر فروغ را زبان محاوره می دانند. زبانی كه در روابط روزمره جاری است.
در چنین حكمی كسی تردیدی ندارد. هرچه فروغ به شعرهای پایانی خود نزدیك می شود، این زبان، پر استفاده تر شده ومتن را در دامان خود بیشتر جای می دهد. چنین زبانی در شعری چون «كسی كه مثل هیچكس نیست» به اوج می رسد. گویی شاعر در كوچه و بازار مشغول صحبت كردن است: «من خواب دیده ام كه كسی می آید/ من خواب یك ستاره قرمز دیده ام/ و پلك چشمم هی می پرد و كفش هایم هی جفت می شوند...» و این زبان محاوره، گاه به جایی می رسد كه انگار از زبان افراد پرحرف و خاله زنكی جاری است. در ادامه همین شعر بلافاصله می خوانیم: «و كور شوم/ اگر دروغ بگویم». چنین جمله ای را هیچگاه نمی توان از دهان یك اهل فكر و صاحب اندیشه شنید، این جمله فقط به همان خاله زنك ها اختصاص دارد.
البته این بدان معنا نیست كه زبان محاوره را به چنین زبانی تقلیل دهیم، زبان محاوره می تواند زبان همه قشرها و طبقات را دربر داشته باشد. شعر فروغ از این ویژگی به طور شگفت انگیزی بهره می برد كه بعداً مورد بررسی قرار خواهد گرفت. اما آنچه تا اینجا مطرح می شود، آن است كه زبان فروغ، زبان محاوره است. اما استفاده از زبان محاوره چه نتیجه ای دربر دارد؟ مهم ترین نتیجه آن است كه شاعر خود را در كنار شخصیت ها قرار می دهد. به عبارتی شاعر چنین زبانی، جایگاهی كه برای خود انتخاب می كند هم عرض شخصیت ها، تیپ ها و اقشار گوناگون است. زبان شاملو یك سره روبه سوی دیگر می كند. باز هم از این دیدگاه مشترك میان صاحبنظران شروع می كنیم كه زبان شاملو زبان فاخر است. شعر او به زبان آركائیك و بسیار فخیم استوار است. چنین زبانی از ابتدا تا انتهای دوران شعری شاملو به چشم می خورد. البته استثنائاتی چون شعر «بارون»، «پریا» و «قصه مردی كه لب نداشت» نیز وجود دارد كه در میان هجوم سنگین زبان فاخر كم و بیش بی رنگ می شوند. گرچه برخی اعتقاد دارند كه در همین شعرها هم گاه فخامت كلام دیده می شود.
اگر وارد این شبهات نشویم باید همین نكته بدیهی را تكرار كرد كه زبان شعری شاملو زبانی فخیم است. «كور شوم/ اگر دروغ بگویم» از فروغ را مقایسه كنید با این: «بهتان مگوی/ كه آفتاب را با ظلمت نبردی در میان است.» (شعر «بهتان مگوی»). همچنین این دو قطعه را كه تفاوت این دو شاعر را كاملاً نمایان می كند ببینید، فروغ می گوید: «ای یار، ای یگانه ترین یار/ چه ابرهای سیاهی در انتظار روز میهمانی خورشیدند /.../ ای یار ای بیگانه ترین یار «آن شراب مگر چند ساله بود؟»/ نگاه كن كه در اینجا/ زمان چه وزنی دارد...» (شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد») و شاملو چنین می سراید: برویم ای یار، ای بیگانه من!/ دست مرا بگیر!/ سخن من نه از درد ایشان بود/ خود از دردی بود/ كه ایشان اند /.../ برویم ای یار، ای بیگانه من!/ برویم و، دریغا! به هم پایی این نومیدی خوف انگیز/ به هم پایی ی این یقین/ كه هرچه از ایشان دورتر می شویم/ حقیقت ایشان را آشكاره تر در می یابیم» (شعر «شماره ۱۰» از «سرود پنجم» مجموعه «آیدا در آینه»).
اما نتیجه. زبان فخیم، جایگاهی برای شاعر تعریف می كند كه با جایگاه شاعری كه از زبان محاوره بهره می برد كاملاً متفاوت است. زبان فخیم، شاعر را نه در كنار دیگران كه فرادست آنها می نشاند. به همین جهت است كه همچنان كه در همین نمونه آخر می بینیم شاملو با «برویم» شروع می كند كه نوعی دستور و حكم است و نشان از فرادستی شاعر نسبت به «یار» دارد اما فروغ با خطاب شروع می كند نه حكم: «ای یار، ای یگانه ترین یار/ چه ابرهای سیاهی...» به این ترتیب اگر زبان محاوره فروغ او را همتراز دیگر شخصیت ها و گروه ها قرار می دهد، زبان فخیم شاملو ضرورتاً او را در فرادست می نشاند.
اما زبان سهراب از جنس دیگری است. این زبان نه فخیم است نه محاوره. زبان او زبان رسمی و موقری است كه در عصر او رواج دارد. متنی كه البته با كمی تفاوت در گفت وگوهای رسمی متداول است. اگر فروغ از زبان محاوره بهره می برد و شاملو به زبان فخیم نثر قدیم خراسانی متوسل می شود، سهراب رو به زبانی می آورد كه در میان جمع گویی فردی با زبانی رسمی و موقر سخن می گوید. زبان او به زبان كتابت نزدیك می شود، اما این گفته را نباید به آن معنا گرفت كه زبان سهراب به لحاظ صرف و نحوی جمله كاملی بوده و فاعل و مفعول و فعل و دیگر اركان جمله، هر یك در جای خود قرار دارند. زبان او، زبان رسمی است كه به شاعرانگی آمیخته است. همین شاعرانگی زبان اوست كه به خواننده لذت شاعرانه می بخشد.
علاوه بر این رسمی بودن زبان او را نباید به معنای جدا شدن او از مخاطب قلمداد كرد كه اگر این گونه بود، زبان شاملو بیش از هر شاعر دیگری باید میان خود و خواننده، دیوار می كشید. زبان سهراب، زبانی است موقر و رسمی كه با بیان مفاهیم خاص خود، آن هم به صورت شاعرانه، خواننده را جذب می كند. «به سراغ من اگر می آیید،/ پشت هیچستانم/ پشت هیچستان جایی است/ پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصدهایی است/ كه خبر می آرند، از گل واشده دورترین بوته خاك...» شعر سهراب با چنین زبانی ارائه می شود. این را مقایسه كنید با مثلاً این شعر فروغ كه «خود را به ثبت رساندم/ خود را به نامی، در یك شناسنامه، مزین كردم و هستیم با یك شماره مشخص شد/ پس زنده باد ۶۷۸ صادره از بخش ۵ ساكن تهران.»
تفاوت زبان رسمی سهراب با زبان محاوره فروغ كاملاً مشخص است. گرچه هر شاعری در مواردی از زبان خود عدول می كند (همچنان كه در مورد شاملو شاهد بودیم، اما این استثنائات را نباید به مثابه قاعده گرفت. مثلاً سهراب در شهر معروف «صدای پای آب» زبان خود را به محاوره نزدیك می كند، اما اكثریت شعرهایش هیچ گاه با این زبان سروده نمی شوند: «اهل كاشانم/ روزگارم بد نیست/ تكه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی/ مادری دارم، بهتر از برگ درخت/ دوستانی بهتر از آب روان...» اما در این شعر بلند هم زبان رسمی گاه خود را عیان می كند: «و نپرسیم كه فواره اقبال كجاست/... پشت سر نیست فضایی زنده/ پشت سر مرغ نمی خواند/ پشت سر باد نمی آید/.../ پشت سر خستگی تاریخ است...» این زبان سهراب، چه نتیجه ای در بر دارد؟
زبان رسمی و موقر این قابلیت را دارد كه شاعر را هم در جایگاه فرادستی قرار دهد و هم همترازی و زبان سهراب به همترازی با خواننده می رسد. زبان او، شاعر را در كنار خواننده قرار می دهد، اما با زبان محاوره و روزمره با او سخن نمی گوید بلكه با قراردادن فاصله ای میان خود و خواننده، اندیشه و احساسش را با شاعرانگی منتقل می كند. نكته مهم دیگر دقت در این موضوع است كه سهراب شعرهایش بیشتر نقاشی جهان است، یعنی ارائه تصاویر بسیار شاعرانه از هستی واجزای آن. به عبارتی او توصیف كننده و گزارش دهنده هستی است.
به این ترتیب می توان گفت: زبان سهراب او را ناظری می كند كه همتراز خواننده و البته با فاصله با او سخن گفته و از جهان گزارش می دهد، این جایگاه، او را نه به فرادست می كشاند و نه به یگانگی با خواننده. زبان سهراب گرچه رفته رفته از سادگی به پیچیدگی می رسد اما رسمیت و گزارش گونگی خود را از دست نمی دهد. «امشب/ ساقه معنی را/ وزش دوست تكان خواهد داد،/ بهت پرپر خواهد شد./ ته شب، یك حشره/ قسمت خرم تنهایی را/ تجربه خواهد كرد...» (شعر تا انتهای حضور) این شعر از شعرهای پایانی سهراب است كه در مقایسه با شعرهایی چون «آفتاب است و، بیابان چه فراخ/ نیست در آن نه گیاه و نه درخت/ غیر آوای غرابان، دیگر/ بسته هر بانگی از این وادی رخت» كه از اولین شعرهای سهراب بوده و بسیار ساده است، از پیچیدگی برخوردار است.
بدین ترتیب می توان گفت زبان فاخر و فخیم شاملو، جایگاه فرادستی به او می بخشد، زبان رسمی و موقر سهراب، جایگاهی برای شاعر تعریف می كند كه او را با فاصله ای افقی نه عمودی (كه به فرادستی شاعر بینجامد) همتراز و هم سطح خواننده قرار می دهد و زبان محاوره ای فروغ او را به سوی همسانی و همترازی با خواننده (كه فاصله میان شاعر و خواننده یا از بین می رود و یا به حداقل می رسد) می كشاند.
در تحلیلی زبان شناسی شعرهای این سه شاعر، تفاوتی دیگر نیز دارد كه در تحلیل شعرها بسیار حائز اهمیت است. واژگان محوری یا واژه های بسامدی هر یك از این سه شاعر تفاوتی آشكار دارد. بدیهی است هر شاعر از عناصر و اجزای طبیعت (باغ، گل، شاخه، دشت، دریا، طوفان و...) صفات و اسامی معنا (خشم، اندوه، غم، تنهایی، خواهش، عشق و...) و كلمات روزمره (چراغانی، باجه، شلخته، امضاء، كش و قوس، فندك، چشمم كور شود، سوسك، اسم نویسی و...) بهره گیرد، اما آنچه هر شاعر را از شاعر دیگر متمایز می كند میزان بهره گیری از این هاست. این خود نیز در تحلیل شعر، نتایج بسیاری به دنبال دارد. درباره فروغ، به ویژه شعرهای پایانی او، بسیاری از واژه ها، جملات، عبارات، صفات و حتی صرف و نحو جملات برگرفته از زبان روزمره است. «بادبادك های بازیگوش»، «شیر تازه»، «نردبام كهنه چوبی»، «مشق»، «بوی تند قهوه و ماهی»، «چادر مادربزرگ»، «عزاداران»، «موش منفور»، «عروسك كوكی»، «شكلات»، «فیلم فردین»، «پپسی كولای ناخالص»، «صبح بخیر»، «گوشوار»، «ملخ»، «مكعب سیمانی»، «ناسخ التواریخ»، «شاهنامه»، «فوت می كند»، «معتاد»، «شناسنامه»، «ادكلن»، «دانش آموز»، «كیف های مدرسه»، «قاضی القضات»، «حاجت الحاجات»، «حرف های سخت كتاب كلاس سوم»، «باغ ملی»، «لامپ»، «شربت سیاه سرفه» و...
اینها واژه ها و عباراتیِ است كه در شعر این شاعر به وفور یافت می شود. این نوع واژه ها و عبارت ها بیشتر در زبان روزمره جاری است و نكته مهم اینجاست كه اقشار مختلف از آنها بهره می برند. به عبارتی، فروغ از زبان گروه های مختلف (روشنفكر، محصل، بی سواد، خانه دار، كارگر و...) برای شعر خود، وام می گیرد. او از واژه ها و عبارت ها بسیار پیشتر رفته و حتی جملات گروه های مختلف حاضر در جامعه آن روز را نیز به همان سبك و سیاق و به شكل كاملاً محاوره ای استفاده می كند.
«بگذار/ كه فراموش كنم»، «كاش ما آن دوپرستو بودیم/ كه همه عمر سفر می كردیم»، «آن روزها رفتند»، «اكنون زنی تنهاست»، «باد ما را با خود خواهد برد»، «اكنون تو اینجایی»، «میان تاریكی/ تو را صدا كردم»، «سلام ماهی ها»، «خیره شد در دود سیگار»، «دیگر خیالم از همه سو راحتست»، «زنده باد ۶۷۸ صادره از بخش ۵ ساكن تهران»، «تو مهربانیت را می بخشیدی»، «زندگی شاید/ یك خیابان دراز است كه هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد»، «زمان گذشت و چهار بار نواخت»، «فرمان ایست داد»، «امروز روز اول دی ماه است»، «چه مهربان بودی وقتی دروغ می گفتی»، «ما بی چراغ راه افتادیم»، «مادر تمام روز دعا می خواند»، «برادرم به فلسفه معتاد است»، «وقتی كه سوسك سخن می گوید»، «دلم گرفته است» و... این جملات و جملاتی از این دست در جای جای شعر فروغ یافت می شود و به شعر او رنگ خاصی می بخشد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست