چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

بهشت گمشده نیروی کار


بهشت گمشده نیروی کار

از آنجا که مردم جهان توسعه یافته از اینکه چگونه کشورهایشان پس از «بحران بزرگ» به اشتغال کامل باز خواهند گشت, در حیرت هستند شاید مطالعه دوباره مقاله تخیلی جان مینارد کینز که در سال ۱۹۳۰ نوشت, مفید باشد مقاله ای با عنوان ِ«احتمالات اقتصاد برای نوه های ما »

از آنجا که مردم جهان توسعه یافته از اینکه چگونه کشورهایشان پس از «بحران بزرگ» به اشتغال کامل باز خواهند گشت، در حیرت هستند؛ شاید مطالعه دوباره مقاله تخیلی جان مینارد کینز که در سال ۱۹۳۰ نوشت، مفید باشد. مقاله‌ای با عنوان ِ«احتمالات اقتصاد برای نوه‌های ما.»

نظریه عمومی ِ اشتغال، بهره و پول ِ کینز که در سال ۱۹۳۶ منتشر شد، دولت‌ها را برای مقابله با بیکاری ِ ناشی از کسادی بازار به ابزارهای عقلایی مجهز کرد. هر چند، کینز در این مقاله مقدماتی میان بیکاری ناشی از اختلال اقتصادی موقتی و آنچه «بیکاری تکنولوژیک» نامید، تمایز قائل شد. به عبارت دیگر، «بیکاری ناشی از کشف وسایلی که در استفاده از نیروی کار صرفه‌جویی می‌کند و ضرب‌آهنگی را که ما می‌توانیم کاربردهای تازه‌ای برای نیروی کار بیابیم، تسریع می‌کند.»

کینز گمان می‌کرد که ما مطالب بیشتری درباره این نوع از بیکاری در آینده خواهیم شنید؛ اما او فکر می‌کرد که امر حتمی بیکاری تکنولوژیک دلیلی برای امیدواری است تا ناامیدی. به واسطه همین، نشان داد که دست کم، جهان توسعه یافته برای حل «مشکل اقتصادی» آماده است. مشکل کمیابی که نوع بشر را به یک زندگی پر زحمت افسار زده است.

دستگاه‌ها داشتند به سرعت جایگزین نیروی کار انسان می‌شدند و چشم‌انداز ِافزایش گسترده تولید را حکایت می‌کردند. در واقع، کینز فکر می‌کرد تا تقریبا زمان حاضر(اوایل قرن بیست‌و‌یکم) اغلب مردم باید برای تامین معاش و رفاه خود، تنها ۱۵ ساعت در هفته کار کنند.

در حال حاضر، کشورهای توسعه یافته به اندازه‌ای که کینز تصور می‌کرد، ثروتمند هستند؛ اما بیشتر ما بیش از ۱۵ ساعت در هفته کار می‌کنیم. هرچند که ما تعطیلات آخر هفته بیشتری داریم و کار، کمتر [از گذشته] نیازمند نیروی فیزیکی شده است و به همین دلیل، ما بیشتر عمر خواهیم کرد؛ اما در دوره‌های طولانی، پیش‌بینی ِ افزایش گسترده اوقات فراغت برای همه برآورده نشده است. اتوماسیون با شتاب در حال پیش رفتن بوده است؛ اما اکثر ما هنوز ۴۰ ساعت در هفته کار می‌کنیم. در واقع، ساعت‌های کاری از اوایل دهه ۱۹۸۰ کاهش نیافته است.

همزمان، «بیکاری تکنولوژیک» روندی افزایشی داشته است. از دهه ۱۹۸۰ تاکنون، دیگر سطوح اشتغال کامل در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ را تجربه نکرده‌ایم. در صورتی که اغلب مردم هنوز کاری ۴۰ ساعته در هفته دارند، اقلیتی قابل توجه و در حال رشد، اوقات فراغت ناخواسته به شکل بیکاری، کم کاری و اخراج اجباری از بازار کار داشته‌اند و از آنجا که در حال خروج از رکود جاری هستیم، اغلب کارشناسان پیش‌بینی می‌کنند که جمعیت این گروه حتی بیشتر هم می‌شود.

به عبارت دیگر، ما در تبدیل ِ «بیکاری تکنولوژیک» به «اوقات فراغتی که به طور داوطلبانه زیاد شده» شکست خورده‌ایم. دلیل عمده این مساله این است که سهم عمده ناشی از عایدی‌های بهره‌وری به دست آمده طی ۳۰ سال گذشته توسط ثروتمندان تصرف شده است.

به ویژه از دهه ۱۹۸۰ در ایالات متحده آمریکا و بریتانیا، ما شاهد بازگشت سرمایه‌داری «خون در چنگ و دندان» هستیم که توسط کارل مارکس ترسیم شده بود. افراد ثروتمند و بسیار ثروتمند، بیش از پیش ثروتمندتر شده‌اند، در حالی که درآمد افراد دیگر هیچ افزایشی نداشته است. از این رو، شرایط اقتصادی اکثر افراد در قیاس با وضعیت آنها در دهه ۱۹۳۰ چهار یا پنج برابر بدتر شده است. شگفت‌انگیز نیست که این افراد ساعت‌های بیشتری از آنچه کینز فکر می‌کرد، کار می‌کنند.

اما موضوع دیگری نیز وجود دارد. سرمایه‌داری مدرن با هر منفذی در عطش مصرف برافروخته می‌شود. رضایت از پاداش جعلی ما برای ساعت‌های کاری غیرمنطقی، به مُسکنِ بزرگی برای جامعه مدرن تبدیل شده است. آگهی دهندگان، پیام واحدی را اعلان می‌کنند: روح شما قرار است در خریدتان کشف شود.

ارسطو از سیری‌ناپذیری تنها به عنوان یک گناه شخصی آگاه بود؛ او هیچ اشاره‌ای به سیری‌ناپذیری اجتماعی که به طور سیاسی هماهنگ شده و ما آن را رشد اقتصادی می‌نامیم، نکرده است. [در صورتی که ارسطو در زمان حال زندگی می‌کرد] تمدنِ «همیشه بیشتر» به او به مثابه جنون اخلاقی و سیاسی یورش می‌برد. این موضوع جنون اقتصادی نیز هست. نه به این دلیل که صرفا یا اساسا ما به زودی علیه محدودیت‌های طبیعی رشد اقدام خواهیم کرد، بلکه به دلیل اینکه نمی‌توانیم به صرفه‌جویی در استفاده از نیروی کار در مدتی طولانی‌تر از زمانی که می‌توانیم کاربردهای تازه‌ای برای نیروی کار بیابیم، ادامه دهیم. این مسیر به جدایی اقلیتی از تولیدکنندگان، حرفه‌ای‌ها، ناظران و پیش‌بینی‌کنندگان مالی از یک سو و از سوی دیگر اکثریتی از کارگران و بیکاران منجر می‌شود.

چنین جامعه‌ای فارغ از اشاره‌های اخلاقی‌اش، با دو‌راهی کلاسیکی مواجه می‌شود: چگونگی تطبیق ِ فشار بی‌رحم [اقتصادی] با مصرف کردن ِ عایدی‌های ایستا. تا کنون، پاسخ «قرض کردن» بوده است که به بدهی عظیم امروز منجر شده و اقتصادهای پیشرفته را تهدید کرده است. بدیهی است که این مساله غیرقابل تحمل است و به همین دلیل به هیچ وجه «پاسخ» به شمار نمی‌رود؛ چرا که به فروپاشی دوره‌ای دستگاه‌های تولیدکننده ثروت به طور تلویحی اشاره می‌کند.

واقعیت این است که ما نمی توانیم به مکانیزه کردن ِ تولیدمان بدونِ بازبینی ِ نگرش‌هایمان نسبت به مصرف، کار، اوقات فراغت و توزیع درآمد ادامه دهیم. بدون چنین تلاش‌هایی برای ایجاد نوآوری‌های اجتماعی، نجات از بحران جاری در واقع مقدمه فجایع خردکنندهِ آینده خواهد بود.

نویسنده: رابرت اسکیدلسکی