دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

دو مقاله درباره عطار


دو مقاله درباره عطار

شیخ عطار از معدود شاعرانی است كه در طول زندگی خود هرگز زبان به مدح و ثنای هیچ امیر و وزیری نگشود

شیخ عطار از معدود شاعرانی است كه در طول زندگی خود هرگز زبان به مدح و ثنای هیچ امیر و وزیری نگشود. نام و نسب او محمدبن ابی بكر ابراهیم بن اسحق و كنیه‌اش ابوحامد و لقبش فریدالدین و شهرتش عطار نیشابوری است. ولادتش را با اختلاف نظرهایی از ‌٥١٣ تا ‌٥٤٠ هجری نوشته‌اند. عطار در واقعه نیشابور به دست اردوی تاتار به شهادت رسیده است.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، آثار عطار عبارت است از: الهی‌نامه، اسرارنامه، جواهرنامه، خسرونامه، شرح‌القلب، مصیبت‌نامه، مقامات طیور یا منطق‌الطیر، دیوان قصاید و غزلیات و مختارنامه كه مجموعه رباعیات اوست.

از میان آثار عطار آنچه كه برجسته‌تر از بقیه به نظر می‌رسد، منطق‌الطیر اوست كه شیخ بارها در اشعار خود به این كتاب اشاره كرده.

عطار در مثنوی فوق از یك پرنده افسانه‌یی به نام سیمرغ سخن می‌گوید. ناگفته نماند كه شیخ نام كتاب خود را از قرآن كریم انتخاب كرده است: و ورث سلیمان داود و قال یا ایها الناس عددنا منطق الطیر و اوتینا من كل شی‌ء ان هذالهوالفضل المبین، آیه ‌١٦ سوره نمل.

عطار در این مثنوی طیور امثالی از سالكان راه حق و سیمرغ را ”‌مراد” آنان یعنی حق تعالی دانسته است. لانه سیمرغ در كوه قاف و بنا به افسانه‌های ملی و شاهنامه در كوه البرز واقع است. درختی كه آشیانه سیمرغ بر آن است طوبی است كه در اوستا vispo-pish نامیده می‌شود. سیمرغ در شاهنامه نیز قدر و منزلت داشته و درواقع زال، پسر سام را در كودكی پرورش داده و رستم را در جنگ با اسفندیار به پیروزی می‌رساند. عطار در داستان زیبای خود، سالكان راه را از هفت وادی خطر می‌گذراند كه به‌نوعی شباهت‌هایی به هفتن خوان رستم نیز دارد. گرچه فردوسی در شاهنامه از بعد حماسی و عطار از بعد عرفانی این مراحل را می‌شناساند. هدهد پرنده‌ای داناست كه مرغان دیگر او را به رهبری خود پذیرفته‌اند و او به عنوان راهنما وظیفه رساندن مرغان را به كوه قاف و دیدار سیمرغ به عهده دارد. چون هدهد دشواری‌ها و سختی‌های راه را بر مرغان می‌شمارد، بیشتر پرندگان هر یك به عذر و بهانه‌ای ترك سفر می‌كنند. هدهد برای آنان هفت وادی را شرح می‌دهد كه باید از هفت دره خطر بگذرند تا به مطلوب برسند. عطار هفت وادی را در ابیات ذیل چنین بیان می‌كند:

هست وادی طلب آ‌غاز كار

وادی عشق است از آن پس بر كنار

بر سیم وادی‌ست آن از معرفت

هست چهارم وادی استغناصفت

هفتمین وادی فقر است و فنا

بعد از آن راه و روش نبود ترا

در طول این هفته وادی مرغان بسیاری كه طالب سیمرغ حقیقت بودند خسته‌جان و سوخته‌دل از طی طریق باز می‌مانند یا به هلاكت می‌رسند و درنهایت فقط سی‌ مرغ جان به سلامت می‌برند و به كعبه مقصود می‌رسند و چون در جمع می‌نگرند بیش از سی‌مرغ نمی‌یابند پس درمی‌یابند كه به حقیقت سیمرغ خود ایشانند. عطار در كتاب منطق‌الطیر خود پس از ستایش خدا و نعت پیغمبر و مناقب خلفای راشدین وارد اصل داستان می‌شود و طی چهل و پنج گفتار داستان چگونگی سفر پررنج پرندگان را شرح می‌دهد. در افسانه‌هاست كه اگر كسی استخوان یا پر سیمرغ را همراه داشته باشد، همواره نزد دیگران گرامی و بزرگ بوده و از فر ایزدی برخوردار می‌شود. ناگفته نماند در مقابل سیمرغ خجسته اهورایی، سیمرغ دیگری نیز در شاهنامه وجود دارد كه اسفندیار پسر گشتاسب او را در پنجمین خوان از هفت خوان خود می‌كشد و البته ارتباطی با سیمرغ قصه رستم ندارد. سیمرغ در داستان‌های ایرانی (شاه مرغان) نامیده می‌شود و گاه به جای این كلمه، از واژه ”‌عنقا” نیز استفاده می‌شود.

همانگونه كه اشاره شد در ادبیات اسلامی جای سیمرغ یا عنقا در كوه قاف و در اوستا آشیانه سیمرغ یا sen muruv ” سین مورو” بر درخت ”هروسیپ تخمه” است و آن درختی است كه هرگاه سیمرغ از آن برخیزد هزار شاخه از آن بروید و چون بر آن نشیند هزار شاخه از آن بشكند و تخم‌هایش پراكنده شود. مرغ دیگری به نام ”‌چمروش” تخمه‌هایی را كه از درخت فرو ریخته گردآورده و به جایی می‌برد كه از آنجا فرشته ”‌تشتر” ‌(باران) آب بر می‌گیرد و انواع و اقسام تخمه‌ها را با قطرات باران فرو می‌ریزد و انواع گیاه می‌روید. گروهی از محققان كلمه ” سئنه” را در اوستا به شاهین و عقاب ترجمه كرده‌اند، اصطلاح قاف نیز در كیهان‌شناسی اسلام عبارت از نام كوهی است كه دور تا دور جهان را احاطه كرده است. در اوستا hera - brezaiti خوانده می‌شود كه در پهلوی harborz و در فارسی البرز نامیده می‌شود. چنان كه در اوستا آمده است سیمرغ مرغی است فراخبال كه به هنگام پرواز بال‌هایش پهنای كوه را قرار می‌گیرد.نام سیمرغ در سانسكریت cyeno ”‌سینا” به معنای شاهین است و با كلمه شاهین فارسی از یك ریشه است و شاید كلمه ارمنی cin و در یونانی كلمه iktinoz با این واژه ارتباط داشته باشد. در فرهنگ‌های فارسی ازجمله فرهنگ عمید و نیز در اشعار بعضی متقدمان گاهی ”‌سیرنگ” نیز به جای سیمرغ به كار رفته است. در فرهنگ انجمن آرا در معنای این لفظ آمده است. سیرنگ بر وزن بیرنگ به معنای سیمرغ نام حكیمی بزرگ بوده و در میان عوام مشهور است كه مرغی بزرگ بوده در كوه قاف كه با مردم آمیزش نداشته و زال را تربیت كرده و آموزگار و حامی رستم بوده است. شاید منظور فردوسی از دریای سیرنگ هم در بیت ”از آن جایگه بازگشتن نمود /// كه نزدیك دریای سیرنگ بود” همان دریای مازندران باشد كه برخی دریای ”فراخكرت” اوستا را با آن یكی دانسته‌اند . نام ”سیندخت” هم كه در شاهنامه آمده است ‌(زن سهراب پادشاه كابل و مادر رودابه‌) شاید از لفظ ”سئنه” ‌اوستایی گرفته شده باشد. نیز داستان دیگری كه در منطق‌الطیر عطار به آن اشاره دارد و از دل‌آویزترین داستان‌های كتاب می‌باشد، داستان شیخ صنعان است. قهرمان قصه پیری ا‌ست به‌نام شیخ صنعان كه پس از سال‌های دراز عبادت و اعتكاف در كعبه و رسیدن به مقام كشف و شهود و داشتن چهارصد مرید سالك، شبی خواب می‌بیند كه بتی را در روم سجده می‌كند، برای تعبیر خواب خویش به همراه سالكان عازم روم می‌شود و در آنجا به دختری ترسا دل می‌بندد و دل از بند شریعت و طریقت برمی‌گسلد و این بار به جای خانه كعبه معتكف كوی یار می‌شود. دختر ترسا كه از حال شیخ با خبر می‌شود از او می‌خواهد كه چهار كار اختیار كند.؛سجده بر بت آورد، قرآن بسوزد، خمر بنوشد و به دیر بنشیند و دیده از ایمان خود بدوزد، شیخ خمر می‌نوشد و از سر مستی آن سه كار دیگر را نیز انجام می‌دهد؛ به گونه‌ای كه سایر یاران از وی دل‌چركین شده و بازمی‌گردند. از آنجا كه شیخ سیم‌ و زری برای كابین دختر نداشته قرار می‌گذارند به مدت یك سال به رایگان برای او خوكبانی كند. شیخ در عشق دختر رسوای خاص و عام می‌شود و خبر رسوایی او به مریدانش می‌رسد. یكی از مریدان شیخ كه هنگام عزیمت او به روم غایب بود، چون از ماجرای او آگاه می‌شود، مریدان دیگر را سرزنش می‌كند كه چرا شیخ خود را در روم تنها گذاشتید و رسم وفاداری را به جا نیاوردید. پس با گروهی از مریدان عازم روم می‌شود و همگی چهل شبانه روز معتكف نشسته و به ناله و زاری می‌پردازند؛ تا خداوند دری از رحمت بگشاید و شیخ را ببخشد و او را از گمراهی نجات دهد. پس از چهل شب آن مرید پاكباز حضرت محمد مصطفی (ص) را به خواب می‌بیند كه حضرت به او می‌گوید من غبار ظلمت را به شبنم شفاعت فرو نشاندم. مرید چون بیدار می‌شود، نزد شیخ می‌رود و می‌بیند كه حجاب ظلالت از برابر شیخ كنار رفته و دیگرباره نور معرفت جایگزین آن شده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.