شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

پس این دوران گذار, کی می گذرد


جشنوارهٔ کودکان, بیستمین دوره اش را هم گذراند, یعنی که حداقل بیست جشنوارهٔ کودکان, بیستمین دوره اش را هم گذراند, یعنی که حداقل بیست سال از عمرش می گذرد اگر واقعاً چون کودکی متولد شده بود, اکنون جوانی بیست ساله بود رشید و بالنده اما به عکس های خودمان در دوره های قبلی جشنواره و کسانی که در این سال ها با این رویداد همراهی کرده اند, نگاه که می کنم, احساس خاصی در من بیدار می شود سال از عمرش می گذرد

● جوان ۲۰ ساله!

جشنوارهٔ کودکان، بیستمین دوره‌اش را هم گذراند، یعنی که حداقل بیست سال از عمرش می‌گذرد. اگر واقعاً چون کودکی متولد شده بود، اکنون جوانی بیست ساله بود؛ رشید و بالنده؛ اما...به‌عکس‌های خودمان در دوره‌های قبلی جشنواره و کسانی‌که در این سال‌ها با این رویداد همراهی کرده‌اند، نگاه که می‌کنم، احساس خاصی در من بیدار می‌شود. عکس‌ها، گذشت زمان را بر من و ما فریاد می‌زنند، اما جشنوارهٔ بیست‌ساله از رمق و تک و تا افتاده! حال ندارد!جوان بیست‌ساله‌ٔ ما آنقدر با احتیاط این‌ور و آن ور می‌شود، آنقدر مراقب است که به کسی برنخورد، کسی حرفی نزند، کسی کاری نکند، کسی اعتراضی نداشته باشد، کسی خوشحال نشود، کسی نقبی نزند، کسی بی‌هوا نخندد، کسی نقدی ننویسد، کسی...؛ که اصلاً شباهتی به بیست‌سالهٔ رشید و بالنده ندارد. جوان بیست‌سالهٔ ما، انگار خیلی زود پیر شده است؛ به قول فیلم مادر (علی حاتمی): ”مُرد، از بس که جان ندارد.“ خلاصه این‌که، جوان بیست‌سالهٔ ما، خیلی شُل و وارفته است و از بس‌که کم‌جان شده، ممکن است زبان‌ام لال...!

● چه چیزی مهم است؟

اما از آن‌طرف هم می‌توان دید! اصلاً می‌توان گفت که نه‌خیر؛ هنوز زنده است و هنوز هست و هنوز جانی در بدن دارد و هنوز نفس می‌کشد و هنوز پرهزینه و مجلل و باشکوه و نحیف و شلوغ و لاغر و باخاطره و کم‌حادثه و بی‌فروغ و پرهیاهو و کم‌خون و اغواکننده است. وقتی نفس می‌کشد، یعنی که هست، چه جوری‌اش هم مهم نیست؛ خلاصه، جوان است و بیست‌ساله؛ جوانی است و هزار مشکل.شاد باشد، می‌گویند جلف شده است؛ به خودش برسد، می‌گویند ولخرج است؛ در خود فرو رود، می‌گویند وارفته است؛ جدی باشد، می‌گویند به کودکی و نوجوانی‌اش نمی‌آید؛ حرف بزند، حرّاف است؛ ساکت باشد، بی‌مایه؛ لباس روز بپوشد و آلامد باشد، می‌گویند به ارزش‌ها کم اعتناست؛ لباس معمولی بر تن کند و ساده بنماید، می‌گویند با زمانه پیش نمی‌رود؛..خلاصه هست، چه جوری‌اش خیلی مهم نیست، همین که هست، مهم است.

● دوران گذار!

یک‌روز از یک همراه همیشگی در جشنواره می‌پرسم: ”چرا جشنواره این‌جوری برگزار می‌شود؟!“می‌پرسد: ”نمی‌دانی؟“می‌گویم: ”نه!“می‌گوید: ”چون دوران گذار است، زیاد سخت نگیر!“می‌گویم: ”چشم.“در این ده، دوازده سالی که به این جشنواره، آمدورفت داشته‌ام، همیشه کسی پیدا شده است که نصحیت‌ام کند تا زیاد سخت نگیرم؛ ”دوران، دوران گذار است.“ حداقل این‌که یک خط در میان، همیشه جشنوارهٔ کودکان را در دوران گذار دیده‌ام. اصلاً یک مختصهٔ این جشنواره، این است که همیشه و به هر حال در دوران گذار برگزار شده است و می‌شود؛ این شهردار می‌رود، این دبیر می‌رود، آن یکی می‌آید، این معاونت، جایش را به آن معاونت می‌دهد و خلاصه، همین‌طور این خط را بگیر و بیا. طبیعی است که همیشه کسانی باشند تا موقعیت‌های حساس را در جابه‌جائی‌ها دریابند و نصحیت‌کنند که دوران، دوران‌گذار است، صبر کن.البته؛ واقعاً از این‌که در کشورمان موکراسی حکمفرسات و هر مسئولی می‌تواند در یک دوره، مسئول و در دورهٔ بعد منتقد آن مسئول باشد و یا بالعکس، خودش جای شکرگذاری دارد و معلوم است که چشمان بیدار در جامعهٔ ما فراوان‌اند. اما این مسئولیت‌های کوتاه‌مدت، در نهایت مشکلاتی هم در پی دارد که نباید به سادگی از آن گذشت. حداقل این‌که مجال پاسخگوئی به کارهای کرده و نکرده را تا حد زیادی از بین می‌برد؛ ”یعنی همیشه منتقدانی هستند و هیچ‌وقت هم، پاسخی در کار نیست.“ طبیعی است که در چنین چرخه‌ای، همیشه مسئول فعلی، از مدیریت مسئول قبلی دلخور است و قبلی هم از قبلی. مسئول فعلی تا بخواهد به کارها سروسامانی بدهد و ”سلیقهٔ“ خود را اعمال کند، مدت مسئولیت‌اش به پایان رسیده و این خط را همین‌طور بگیر و بیا. برای همین است که در حوزهٔ سینما و جشنوارهٔ کودکان، ما همیشه در حال گذاریم. چندین و چند شهردار و دبیر و مسئول و کارگزار آمده‌اند و رفته‌اند و برگزارکنندگان، همیشه محتاط بوده‌اند که، نکند به کسی بربخورد، نکند کسی...راستی یک سؤال؛دوران گذار سرانجام کی به پایان می‌رسد؟

● می‌آید یا نمی‌آید؟!

با این وصف، برگزاری جشنواره‌ٔ کودکان در اصفهان واقعاً جای شکر و تشکر دارد. زیرا این جشنواره محلی است برای تلاقی و اثبات دو نظریهٔ عجیب و جالب؛ الف: عده‌ای معتقدند، همه چیزمان به همه چیزمان می‌آید.ب: عدهٔ دیگری می‌گویند: همه چیزمان به همه چیزمان نمی‌آید. هر سال به هنگام برگزاری و در شب‌های جشنواره و در لابی هتل، طرفداران دو این نظریه، می‌نشینند و ساعت‌ها دربارهٔ ”آمدن“ و ”نیامدن“ همه چیزمان به همه چیزمان بحث می‌کنند. جالب آن‌که رفتار دو طیف، مسالمت‌آمیز و دوستانه است و واقعاً باید بگویم که این نحوهٔ رفتار به ارزش‌های ”گفتمان“ می‌افزاید...طرفداران نظریهٔ ”الف“ می‌گویند: جشنوارهٔ کودکان، درست مثل جشنوارهٔ فیلم فجر است و این جشنواره، درست مثل سینمای ایران است و سینمای ایران درست مثل سالن‌های سینمایش و سالن‌های سینما، درست مثل کتابخوان‌ها، و کتابخوان‌ها، درست به اندازه تیراژ و تیراژ درست به اندازهٔ نرخ مطالعه، و نرخ مطالعه درست به اندازهٔ تماشاگران تئاتر، و تماشاگران تئاتر به اندازهٔ همان چند سالن نمور و همان چند سالن نمور، به تعداد نمایش‌ها و همان نمایش‌ها به... و خلاصه این خط را همین طور بگیر و بیا.هواداران نظریهٔ ”ب“ با آن‌که از این تحلیل خیلی عصبانی می‌شوند، اما رفتاری متین دارند و می‌گویند نه‌خیر؛ فقط بعضی از چیزهایمان به بعضی از چیزهای دیگرمان می‌آیند و آن بعض دیگر به بعض دیگر نمی‌آیند. آنها معتقدند براساس آمار تولید، ما جزء کشورهای توسعه‌یافته به حساب می‌آئیم و ملتی مولدیم؛ هر چند که در زمینهٔ تعداد سالن‌های سینما و فراوانی صندلی‌ها در نسبت با جمعیت و گستردگی جغرافیائی، جزء کشورهای توسعه نیافته و زیر خط‌فقر فرهنگی به حساب آئیم؛ اشکالی دارد؟ آنها می‌گویند سینمای هنری ایران در دنیا حرف اول را می‌زند و فیلم‌های کیارستمی و مخملباف در جهان اعتباری به سرزمین و فرهنگ ما داده‌اند؛ هر چند که فیلم‌هایشان هرگز در سالن‌های سینمای کشورمان به نمایش درنیاید؛ اشکالی دارد؟طرفداران نظریهٔ ”ب“ معتقدند، برگزاری جشنوارهٔ کودکان و ایضاً چند دوجین جشنوارهٔ دیگر در ایران، نشان‌دهندهٔ عزم جدی در مسائل فرهنگی و گرما بخشیدن به حوزهٔ هنر است، هر چند که برای این جشنواره‌ها، فیلم و تماشاگر و بودجه و امکانات کافی و وافی وجود نداشته باشد؛ اشکالی دارد؟آنان می‌گویند نهادهای سینمائی و دفاتر تولید و پخش فیلم گسترش یافته‌اند و وجودشان دلالت بر عزم توسعه در زمینهٔ سینماست. هر چند که خروجی ناچیزی داشته باشند و یا اصلاً سال بیاید و برود و ”خروجی“ای هم در کار نباشد؛ اشکالی دارد؟ و خلاصه این خط را هم همین‌طور بگیر و بیا.هواداران نظریهٔ ”ب“ می‌گویند: یک‌جا، کارها مفید است، جای دیگر بی‌فایده. داشته‌هایمان را فراموش نکنیم، نداشته‌هایمان را هم به فال نیک بگیریم؛ اشکالی دارد؟در شب‌های اصفهان و در جشنواره، تصادم این دو نظریه، همیشه به یک مسیر ختم می‌شود؛ این‌که سرانجام ما ”سینما“ می‌خواهیم یا نه؟ و همهٔ ماجرا انگار در همین یک سؤال نهفته است؛ آری یا نه؟!

● می‌خواهیم یا نمی‌خواهیم؟!

امسال در اواسط جشنواره در خلوت خودم، این سؤال را از خود پرسیدم که ما واقعاً سینما می‌خواهیم یا نه؟! و پاسخ‌ها:اگر سینما می‌خواهیم، پس چرا در این سال‌ها، سالن سینما نساخته‌ایم؟! و چرا نمی‌سازیم؟! مگر نه این‌که در این سه دهه، جمعیت ایران لااقل دو برابر شده است، پس چرا تعداد سالن‌های سینما درست به نصف تقلیل یافته؟!اگر ما سینما می‌خواهیم، چرا سالن‌هایمان را به حال خود رها کرده‌ایم؟ تا حدی که خودمان هم رغبت نمی‌کنیم...اگر ما سینما می‌خواهیم، چرا شهری مثل اصفهان که جشنوارهٔ بین‌المللی برگزار می‌کند، حتی یک سالن درست و حسابی ندارد؟ یک سالن و صندلی در خور این شهر و فرهنگ و پیشینه‌اش؟ واقعاً موضوع چیست؟ مگر نه این‌که جشنواره فیلمِ بیست‌ساله داریم، پس کو سالن و فیلمی که در خور این قدمت و جوانی باشد؟!نتیجه: راست‌اش اصلاً دلم نمی‌خواهد به این نتیجه برسم که ما سینما نمی‌خواهیم!البته؛ شاید هم واقعاً سینما نمی‌خواهیم و در رودربایستی افتاده‌ایم! اگر این‌طور است، پس این‌همه جشنواره چیست که در طول سال در کشور برگزار می‌کنیم؟ واقعاً اگر سینما نمی‌خواهیم، چه اصراری داریم در اصفهان، جشنوارهٔ فیلم برگزار کنیم و این شهر باستانی را از طریق دعوت از مهمان‌های داخلی و خارجی از چشم بیاندازیم؟! بعد هم تعداد زیادی از جوانان را به دانشگاه گسیل کنیم که درس سینما بخوانند؟! و یا این‌همه کلاس بازیگری و چه و چه برپا کنیم و عده‌ای را علاف؛ که چه بشود؟!واقعاً اگر سینما نمی‌خواهیم، این بیلان و آمار و ارقام و جایزه‌های رنگ‌به‌رنگ که نهادهای متولی در ایران می‌دهند، چیست؟اگر سینما نمی‌خواهیم، چرا پانصد میلیون تومان هزینه جشنواره می‌کنیم؟


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید