پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

دختر سامری


دختر سامری

یئوجین و جی یئونگ دو دختر نوجوان که با هم دوست هستند, آرزوی سفر به اروپا را در سر می پرورانند آن دو برای جمع کردن پول و رسیدن به هدف خود به شکلی حساب شده شروع به خودفروشی می کنند

● نقدی بر فیلم دختر فداکار سامری Samaria/Samaritan Girl به کارگردانی کیم کی دوک

▪ نویسنده و کارگردان: کیم کی دوک

▪ مدیر فیلمبرداری: سان سانگ جی، سانگ جی سئون

▪ تدوین: کیم کی دوک.

▪ موسیقی:پارک جی، جی وونگ پارک

▪ طراح صحنه: کیم کی دوک

▪ بازیگران: یئو ریوم هان(جی یئونگ)، جی مین کواک(یئو جین)، ائول لی(یئونگ کی)، اوه یانگ(موسیقیدان). ٩٥ دقیقه

▪ محصول ٢٠٠٤ کره جنوبی.

▪ برنده خرس نقره ای از جشنواره فیلم برلین

یئوجین و جی یئونگ دو دختر نوجوان که با هم دوست هستند، آرزوی سفر به اروپا را در سر می پرورانند. آن دو برای جمع کردن پول و رسیدن به هدف خود به شکلی حساب شده شروع به خودفروشی می کنند.

یئوجین از طریق اینترنت مشتریان میان سال و مسن را یافته و با آنها قرار و مدار می گذارد و جی یئونگ با آنها می خوابد. تا این که یک روز جی یئونگ برای فرار از چنگ پلیس خود را از پنجره ای به پایین پرتاب کرده و به شکل مرگباری زخمی می شود.

در بیمارستان از یئوجین می خواهد تا یکی از مشتریان او را که عاشق اش شده، نزد او بیاورد. یئوجین نزد مشتری می رود و او را در ازای همخوابگی راضی به رفتن نزد جی یئونگ می کند. ولی جی یئونگ قبل از رسیدن آنها می میرد و یئوجین تصمیم می گیرد تا حرفه او را دنبال کند. او شروع به تماس گرفتن با مشتریان دوستش می کند و پس از همخوابگی با آنها پولی را که قبلاً پرداخت کرده بودند، به آنان بازمی گرداند. اما پدر یئوجین که کارآگاه پلیس و همواره در تعقیب فواحش خردسال است، به شغل دخترش پی می برد و شروع به انتقام گرفتن از مشتریان او می کند.

● گذران زندگی یا تراژدی نسل ما

عیسی برای رفتن به جلیل، لازم بود از سامره بگذرد. سر راه، به چاه یعقوب رسید. خسته از رنج سفر و تشنه از گرمای آفتاب، کنار چاه نشست.

در همین وقت، یکی از زنان سامری سر چاه آمد تا آب بکشد. عیسی از وی آب خواست.زن تعجب کرد که یک یهودی از او آب طلب می کند. زیرا یهودیان با تنفری که از سامریان داشتند با آنان سخن نمی گفتند و زن این را به عیسی گوشزد کرد.

عیسی یه او گفت:" اگر می دانستی که خدا چه هدیه ارزنده ای می خواهد به تو بدهد و اگر می دانستی من کیستم، آن گاه از من آب زندگانی طلب می کردی".

زن گفت" خواهش می کنم قدری از این آب به من بدهید".

عیسی گفت :"برو و شوهرت را بیاور".

زن پاسخ داد:" شوهر ندارم".

عیسی فرمود:" راست گفتی. تا به حال با پنج مرد بوده ای و آن که اکنون با او زندگی می کنی ، شوهر تو نیست".

زن از او پرسید:" چرا شما یهودی ها اصرار دارید که فقط اورشلیم را محل پرستش خدا بدانید؟"

عیسی جواب داد:" زمانی می رسد که دیگر برای پرستش پدر، نه به اورشلیم و نه به جایی دیگر روی نخواهیم آورد. مهم نیست که ما خدا را کجا می پرستیم، مهم این است که چگونه او را پرستش می کنیم."

● خلاصه شده از انجیل یوحنا

کیم کی دوک نام آشنایی برای ایرانیان نیست، جدا از این که وی از میانه دهه ١٩٩٠ شروع به فیلمسازی کرده و در واقع کارگردانی تازه کار محسوب می شود، بازتاب های منفی آثار او به علت وجود صحنه هایی مملو از خشونت گرافیکی و سکس؛ دلایل عمده ای است که آثار او را در ایران غیر قابل نمایش می کند. اما نکته همین جاست که آیا آن چه او در فیلم هایش تصویر می کند ، بر انگیزاننده است یا خیر؟ و مقصود او از نشان دادن چنین صحنه هایی چیست ؟ و این که چرا با وجود چنین عکس العمل های منفی، فیلم های او هم اکنون به عنوان بهترین نمایندگان سینمای کره جنوبی در بسیاری جشنواره های بین المللی حضور دارند و خود وی یکی از فیلمسازانی است که منتقدان به آینده او امید بسته اند؟

برای کسانی که فیلمی از او به خصوص در دوره دوم فیلمسازی اش ، که با بهار، تابستان، پاییز، زمستان ... و بهار آغاز می شود ، دیده اند کیم کی دوک فیلمسازی است که نوعی به خصوص از اخلاقیات انسانی را تبلیغ می کند. اخلاقیاتی که به سرشت انسان بهای زیادی می دهد. دو فیلم آخر او،خانه خالی و سامری، که در یک سال و با فاصله زمانی اندکی ساخته شده اند، تا این لحظه کامل ترین مانیفست های او درباره این دیدگاه شخصی هستند.

از چنین دیدگاهی خانه خالی فیلمی درباره راه های ایجاد ارتباط و درک متقابل بدون نیاز به کلام و دختر فداکار یا سامری حکایتی از ایثار و رستگاری است. از سوی دیگر سامری حکایتی ثقیل درباره بلوغ ، روسپیان خردسال در شرق دور و راه های رسیدن به جان مایه هستی یا عشق است.

کیم کی دوک برای روایت سامری سه کاراکتر اصلی انتخاب و فیلم را نیز به سه قسمت تقسیم کرده است. قسمت اول واسومیترا نام دارد و کارگردان خیلی زود معنای این نام و چرایی انتخابش را به شکلی واضح به نمایش می گذارد.

جی یئونگ که تن فروشی را برگزیده، نام واسومیترا را بر خود می گذارد، نام یک روسپی مقدس در اساطیر بودایی که هر مردی با وی همخوابگی کند تبدیل به یک راهب بودایی مومن می شود. این فعل تمثیلی از اهدای هدف به زندگی مرد هاست و از دیدگاهی دیگر چشاندن لذت های دنیوی و شناساندن دنیای مادی به آنها تا دست به انتخاب بزنند.

کم کم جی یئونگ به این نتیجه می رسد که هدف او فقط کسب پول برای تحقق بخشیدن به رویای خود نیست، بلکه شادی بخشیدن به دیگر انسان هاست و در واقع به این باور می رسد که نسخه تناسخ یافته واسومیترا روسپی بزگوار/الهه عشق است. کافی است او را با آنا کارینا در گذران زندگی گودار مقایسه کنید تا به مناعت طبع اش ایمان بیاورید، هر چند هر دو نفر هدفی مشابه و آرمانی همسان برای خود قائل هستند.

قسمت دوم سامری نام دارد و درباره یئو جین است . این بخش بر خلاف قسمت پیشین که نام خود را از اساطیر بودایی وام گرفته بود ، نام و تم خود را از داستان هایی مسیحی گرفته است. این انتخاب که به شکلی شایسته سایه خود را بر سر تمامی فیلم انداخته ، و نام فیلم نیز از همین بخش گرفته شده، نشان از دوپاره بودن کره جنوبی میان دو دین عمده دارد (پدر یئوجین کاتولیک است) و این که اساطیر این دو مذهب و باورهای آن به وحدتی عجیب در این منطقه جغرافیایی رسیده اند.

کیم کی دوک در فیلم فراوان به باورها و اساطیر این دو مذهب عمده ارجاع می دهد. امروزه در فرهنگ اروپایی کلمه سامری برابر با فداکار و خیرخواه است و کی دوک نیز به شکلی دقیق روی این معنی متمرکز شده است.

در این بخش یئو جین که از پا اندازی برای دوستش دچار عذاب روحی است، برای ارضای خاطر او ابتدا از بکارت خود ، هنگام راضی کردن یکی از مشتریان وی برای آمدن به بیمارستان، گذشت می کند و سپس خود از روی میل تبدیل به واسومیترا می شود. نگاهی به قصه سامری که در ابتدای مطلب آورده شده و انجیل برنابا که صراحتاً از سامری به عنوان روسپی نام می برد یا نقش مریم مجدلیه در زندگی عیسی مسیح ، می تواند به درک این مفاهیم کمک کند.

این که چرا او پول مشتریان سابق دوستش را پس می دهد و همزمان هم واسومیترا و هم سامری/فداکار می شود و شاید در قسمت سوم در بلوغ فکری پدرش نیز نقش سامری را بازی می کند. کسی که دوسنش را برای عشق اش به یکی از مشتریانش سرزنش کرده و بی رحم بودن دنیای کسب و کار را به وی گوشزد کرده بود، اینک برای رهایی و رستگاری خود و دیگران، در نقطه ای بس مهم به تلفیقی قابل توجه از باورهای بودایی و مسیحی(اختصاصاً کاتولیک) تن می سپارد.

قسمت سوم سوناتا نام دارد و بر خلاف دو قسمت پیشین سرنخ زیادی برای ارتباط با قصه خود به تماشاگر نمی دهد. اما برای کسانی که با موسیقی کلاسیک آشنا هستند ، نشانه هایی اندک وجود دارد. در بخش اول و سوم یکی از Gymnopedia های اریک ساتی، آهنگساز فرانسوی شنیده می شود که ملودی آشنایی است. در بخش اول پدر برای بیدار کردن دخترش گوشی دیسک من وی را روی گوشش گذاشته و این قطعه را پخش می کند و در قسمت سوم این بار در رویای دخترک برای خواباندن وی آن را پخش می کند. این دو صحنه نقشی کلیدی به این قطعه موسیقی می دهد.

کلمه Gymnopedia از ترکیب Gymnos (برهنه) و Paidion (کودک) ساخته شده و به قطعات موسیقیایی گفته می شود که ۶۵۰ سال قبل از میلاد مسیح اسپارتی ها هنگام هنرنمایی کودکان و نوجوانان ورزشکار یا رقص برهنه آنان می نواختند. این قطعه به وضعیت کلی دو دختر فیلم ، رابطه میان پدر و دختر و فحشای گسترده نوجوانان در کره اشاره ای واضح و مستقیم دارد.

کیم کی دوک در یکی از مصاحبه هایش درباره روابط جنسی بین زن و مرد گفته بود که حتی اگر پولی در ازای رابطه جنسی میان یک زن و مرد رد و بدل نشود، باز آن را فحشاء می داند، اما به این موضوع هم یقین دارد که کشش جنسی میان دو جنس مخالف است که هم چون خیر و شر (یین و یانگ) به زندگی معنا و جهت می دهد. آن چه موتور محرکه فیلم دختر فداکار است، همین کشش و جذابیت موجود میان شخصیت هاست، چه در میان دو دختر و چه در میان یئوجین و پدرش.

سامری قصه سفر روحی یئوجین است که در لحظاتی برای جهت دادن به آن با جی یئونگ و پدرش همراه می شود، اما در پایان فارغ از آن چه که این دو نفر برایش رقم زده اند،(در صحنه بازگشت از سر مزار مادر)زمانی که تلخ ترین حقیقت- تنهایی - را در وجود پدرش می یابد، هنگامی که برای اولین بار با قرار گرفتن پشت فرمان اتومبیل در میان گل ها به شکلی استعاری، خود سکان هدایت زندگی اش را در دست می گیرد؛ به معنای حیات پی می برد و این تازه آغاز راه است. او آب (مایه زندگی) است که به خاک معنا(گل) می دهد، اما خود باید با تنهایی اش سر کند.

دختر فداکار به انحطاط اخلاقی جامعه را از دیدگاهی تازه مورد بررسی قرار می دهد، هر چند از دیدگاه دراماتیک نتیجه این بررسی اندکی اغراق آمیز است. در طول قصه شاهد کارهای بسیار نادرست شخصیت ها از دیدگاه مذهب (جنایت، روسپیگری و خودکشی) هستیم، ولی موضوع فداکاری آن چنان ظریف در لابلای این حوادث تنیده و پرداخت شده ، که تماشاگر در پایان شخصیت ها را در انجام چنین رفتاری محقّ ارزیابی می کند. از نظر کیم کی دوک جنایت پدر، خوابیدن دختر برای دادن درس زندگی به مردها ویا تن فروشی در برابر دریافت پول صرفاً راه هایی برای یافتن معنا و مفهوم زندگی است.

البته جی یئونگ نیز با وجود انتخاب خودفروشی، با دیگر جوانان معاصر خود فرق دارد، او حتی زمانی که از پنجره هتل خود را به بیرون پرتاب می کند، خنده بر لب دارد و یا زمانی که دوستش را آزرده می کند، بلافاصله از وی عذرخواهی می کند. آن چه نگاه او را به زندگی شکل می دهد، نگاه جبرگرایانه برگرفته شده از دین نیست، بلکه عشق است.

او توسط یئوجین برای این که عاشق یکی از مشتریانش شده، سرزنش می شود، چون وی معتقد است که واسومیترا با وجود معرفت بخشیدن به دیگران خود هرگز عشق را نشناخته بود. واسومیترا هرگز نام مشتریانش را نمی پرسید، چون می دانست که آشنایی(شناخت) مقدمه فهمیدن/ تفکر است و فهمیده شدن؛ و این اشارتی واضح از سوی کارگردان است به این که عشق از نظر او وجود احساسی جسمانی نیست، بلکه جذّابیتی است که از زیبایی متولد می شود و زیبایی واقعی همیشه با تفکر همراه است.

دنیا در طول دو دهه گذشته شاهد زایش و بالیدن نسلی بوده که زندگی سراسر اضطرابی را زیسته اند و برای رهایی از آن و دستیابی به موقعیتی والاتر- آرامش و امنیت در پناه قدرت و پول – دست به هر کاری زده اند.

دختر فداکار درام که نه؛ تراژدی این نسل است و می خواهد جهتی به زندگی آنها بدهد. کیم کی دوک برای نیل به مقصود دست به سوی کتاب های دینی خاک گرفته در طبقات کتابخانه ها می کند و در روایتی امروزین به قصه ها و اساطیر آنها رنگی تازه و حتی معنایی دیگرگون و دنیوی می بخشد. او این کار را با هدف آشنایی نسل بی احساس و تفکر امروز با هزینه ای که برای آشنایی با خود و زندگی می پردازند - شاید استثمار جنسی- ، انجام می دهد. او به جان کلام هگل دست یافته است که می گوید فلسفه تاریخ زمانی شکل می گیرد که از فرو رفتن در طبیعت رها شود. بیایید با او همراه شویم.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.